کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
🌈 پارت ۲۳۰
#Part230

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

بالاخره سمتم برمیگرده و میگه : کی با موی خیس و باد مُرده که تو دومیش باشی ؟ ...
ـ نه ... اونجوری نه ... با غمباد که میمیره ... خصوصا زنای حامله ... آخه حساسن ...
لباش کش میان و میگه : موهات رو شونه کنم غمباد نمیگیری ؟ ...
ابرو بالا می ندازم .... میگم : نه .. خوشحالم میشم ...
نگاهش روسُر می ده تا شکمم ... دو روزی هست پنج ماهه شده ... کمی برآمده ... خجالت میکشم ... با دست پیراهنم رو میگیرم و میکشم تا گِردیش قایم بشه ، یا به چشم نیاد ... می فهمه ... میگه : الان پیراهن بکشی ... ده مین دیگه چی ؟ ... یاد نگرفتی از من خجالت نکشی ؟ ...
جا به جا میشم ... تا وقتی که پشتم سمت اون باشه ... شونه رو روی پاش انداختم .... میگم : آدم از تنها کسی که داره خجالت نمیکشه ! ...
حرکت ملایم دنده های شونه لا به لای موهام رو حس می کنم ... دلم غنج میره و لبام به لبخند باز میشه ... ملایم و آروم ... شکله یه چیزی که با ارزشه باهاشون برخورد میکنه ، می فهمم که درجه ی اسپیلت رو کم میکنه و این بار که دلم جا به جا میشه دلم برای خودم می سوزه ! ... در جوابم چیزی نمیگه که میگم :
ـ باید کوتاهشون کنم ...
فوری جواب میده : تو غلط میکنی ... حق نداری بهشون دست بزنی ! ...
این بار دلگیر از آینده و این بودن های موقتی میگم : تا کِی تو هستی و شونه میزنی ؟ ...
زمان میبره تا بگه : تا وقتی هستم ، اندازه ش خوبه ! ...



🍃@kadbanoiranii
🍃 پارت ۲۳۰
#Part230

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

کسی حواسش نیست ... من جا خوردم ... یخ میکنم .. نگاه کثیف رو میشه از فرسنگ ها دور تر حس کرد ... فهمید ... شکل نگاه آلوده ی جیک لا به لای مردمک های رنگیش و پوست بور رنگش!
نا خود آگاه دستم رو سمت روبندم میبرم ... اونو بالاتر میکشم ... بالاتر از قوز بینیم ... اخم غلیظی بین ابروهام جا خوش میکنه ، اما لبخند از روی لباش پاک نمیشه ! تاثیری روی اون نداره ! ...
ازش رو برمیگردونم و روی صندلی خالی کنار سیاوش جا میگیرم ، سمت دیگه م بابک نشسته ... با جدیت توضیح میده ... پروین توی بحث شرکت نمیکنه ... بعد از گذاشتن فنجون های تپل و سفید رنگ قهوه روی میز ... می خواد از ساختمون بیرون بره که سیاوش بدون سر بلند کردن از توی برگه ای که دستشه می گه : سگا بازن ... بیرون نرو !
پروین پوفی میکشه و راهش رو سمت مبل های جلوی تلویزیون کج میکنه ! حواسم به اتاق کنار خروجیه ... به در نیمه بازش ... صدای غش غش خندیدنه بچه ها رو میشه از اینجا شنید ! سیاوش برای اونا اسباب بازی های جدید آورده ...
کیارش ـ خانوم ترابی .... فکر میکنم باید بند B رو حذف کنیم ....
نکته هایی که میگه رو می نویسم ... صدای بچه ها نزدیک میشه ... سها میاد تا کنارم و با دست کوچولو و سفید رنگش آستین تونیکی که تنم مونده رو میگیره و نتکون تکون میده .... میگه : مامانی ... بریم بیرون ؟ ... هوم ؟ ...مان سمین


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG