کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_صد_و_سی_یک اروم وارد اتاق شدم از لباسهای مهدي براش لباس وشلوار گذاشتم تا بپوشه ...... زير غذا رو خاموش كردم.... كم كم مشغول چيدنشون شدم.... همينكه چيدنشون تموم شد علي هم وارد اشپز خونه شد لبخندي زدمو گفتم _خوب موقعه اي اومدي به سمت ميز اومد و…
#پارت_صد_و_سی_دو

......
باتابش نور خورشيد روي چشمام.... اروم چشمامو باز كردم....

توي بغل علي بودم سفت بغلم كرده بود... هركاري كردم نتونستم از بغلش بيام بيرون

باصداي خواب الودي گفت

_انقدر ول نخور كوچولو بزار يه كم بخوام از اين ور تو نذاشتي از اين ورم بچه ها

_پس بزار من برم تا قشنگ بخوابي

_نچ.. بدون تو هم كه نميشه خوابيد...

_بزار برم ديگه... هم بايد برم به بچه ها سر بزنم هم صبحونه اماده كنم هم برم حموم

_به يه شرط

_چه شرطي

_از اون ماچاي ديشبي بهم بدي

_بي ادب

خنديد گفت

_من بي ادبم يا تو كه ديشب داشتي لبمو ازجا ميكندي

_باحرص گفتم

_علي
_

دستشو از دورم بازكرد...

_بفرما...


......

علي توي حموم بود منم مشغول بازي با بچه هام بودن

......
علي هم بعد از يك ساعت به جمعمون اضافه شد...

_اين چند وقت پيش مهسا ومهدي راحت بودي

_مهسا كه اره تااخرعمرمم نميتونم كاراشو جبران كنم... مهديم كه زياد نميشناسم اما پسرخوبيه

_دوتاشون بچه هاي خوبين

_راستي خبرداري مهسا قرار عروس شه

باتعجب گفت

_مهسا.. با كي

_بايكي از بچه هاي دانشگاهشون..

_خداكنه كه پسره لياقتشو داشته باشه.... مهسا خيلي خانومه

_به نظرم فرشته اس

_اوهو كي بود كه دلش نميخواست سر به تنش باشه

_خب من اول اشتباه راجبش فكرميكردم

لبخندي زد و مشغول رهام شد.

بعد از چند دقيقه دوباره گفت

_واسه چي با مامانت قرار گزاشتي

_حقم بود كه يه بارمامانمو از نزديك ببينم

_نه.. اتفاقا اون همچين حقي رو نداره

_چيزيم نشد كه پسم زد مثل اين 20 سال

_انقدر خودتو كوچيك نبين... اون بايد له له تو رو بزنه نه تو

_نميزد

... من نميتونم بي احساس باشم... مثل تو

_نيستم

_هستي علي خيليم بي احساسي

_الان نميتونم چيزي بگم اما بعداهمه چي روميگم بهت

.......


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG