کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت67

یه عالمه عکس بادخترهای مختلف داشت خارجی، ایرانی

کیی به این همه دوست دختر میرسه

همینجوری داشتم به عکس هاش نگاه میکردم

یه پیام اومد براش رفتم پیام رو بازکردم که اسمشو نوشته بود ستاره ام

دختر پیام داده بود


فرهادم امروز میای دنبالم خرید


شیطونه میگفت حال دختره رو بگیرم
پی ام دادم


نه مگه من نوکرتم



وا فرهادم چرا اینجوری میکنی خودت گفتی هرجاخواستم برم بهت بگم که باهم بریم


نوشتم


من گوه خوردم باهفت جد ابادم،


فرهاد یعنی چی


دیگه جوابشو ندادم


بعد از دوسه دقیقه دختره زنگید


نمیدونستم باید چیکار کنم


گوشی رو روش قطع کردم


دوباره رفتن توی گالریش


پربود از عکس های دختر به همراه خودش


من موندم دخترا چی دارن که براش له له میزن



ولی یه عکسی توجهم رو خیلی جلب کرد



خودش به همراه دوتا دختربود معلوم بود توی خارج گرفته شده بود



دوتا دخترا چنان بهش چسپیده بودن که نگو



ولی هردو تاشون خوشگل بودن

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت66 رمان پارادوکس سه سال بعد.. با کشیده شدن گوشه ی مانتوم اروم چشامو باز کردم. چشمم که به لپ های گل انداخته ی ارزو افتاد لبخندی زدمو گفتم: _ چیشده خاله؟؟؟ خنده ی شیرینی کرد و گفت: _ میشه برم پشمک بخرم؟ بعد دستشو به سمت مرد دست فروشی که گوشه پارک…
#پارت67
رمان پارادوکس

جلوی در زدم رو ترمز و پیاده شدم. کمر بند ارزو رو باز کردمو بهش گفتم :
_ میتونی بری خودت؟
_ اره. تو نمیای داخل خاله؟
دستی به موهای خرگوشیش کشیدمو گفتم:
_ نه عزیزم. من کار دارم. برو مواظبه خودت باش.
_ خدافظ
_ بسلامت عزیزم.
بعدش زودتر حرکت کردم تا بتونم به میشا کمک کنم. هرچند خیلی از رفتنش ناراحت میشدم ولی با فکر به پیشرفتش، ناراحتیم کم میشد. قرار بود بره امریکا و اونجا تو یه کمپانی مد و لباس مشغول کار بشه. یه هفتس که مشغول جمع کردن وسایل و تحویل ارایشگاشه. تو این مدت که اونجا کار میکردم وضع زندگیم خیلی بهتر شده بود. حالا با رفتنش نمیدونستم باید چیکار کنم. نمیتونستم دوباره برگردم به عقب. تمام این سه سال زحمت و تلاشم با رفتن میشا به باد میرفت. کار پیدا کردن سخت بود.نمیخواستم بازم سربار مامان فاطمه باشم. نمیخواستم پروانه بازم بخاطرم به زحمت بیفته. تو کل این یه هفته که میشا مشغول اماده شدن بود در به در دنبال کار گشتم اما خبری نبود. کلافه از پله های ارایشگاه رفتم بالا. دل کندن ازینجا برام سخت بود. بعد سه سال تازه به ارامش رسیده بودم. اصلا نمیخواست که برگردم عقب. گاهی هر چند وقت یک بار کابوسام به سراغم میومد اما دیگه بهش عادت کرده بودم.

@kadbanoiranii
#پارت67


دکتر حرفای منو یادداشت میکنه وگاهی سوال هایی می پرسه تا پرونده ی نيلو رو تکمیل کنه .

نگاهی به تایمر روی میز که روی 45 دقیقه تنطیم شده بود میندازه.
تقریبا یک ربع دیگه از زمانمون باقی مونده.

خودکارشو روی کاغذ ها میزاره و از پشت میز بلند میشه و به سمت ما میاد.

روی صندلی روبروی نيلوفر میشینه و میگه :


_برای اولین جلسه توقع نداشتم همه چیز رو بفهمم ولی ایلیا کمک بزرگی بهمون کرد، بقیشو خودت در جلسات بعدی برام تعریف میکنی.!

سرشو رو ب من متمایل میکنه و با لبخند میگه :


_البته از جلسه ی بعد من و نيلوفر خانوم تنها صحبت می کنیم...


سری تکون میدم و در تایید حرفش میگم :

_بله آقای دکتر .


دوباره نيلو رو مخاطب قرار میده :


_یه چیزی باید بگم تا برادرتم از اشتباه در بیاد این که، انقد از کلمه ی عاشق برای آقا ساشا استفاده نکنه ، چون عشق اگه عشق باشه، اگه واقعی باشه، اگه درست باشه هیچ وقت، تاکید می‌کنم هیچ وقت تحت هیچ شرایطی تموم نمیشه
هیچ عاشقی حاضر نمیشه، معشوقه اش رو در شرایط بد زندگیش رها کنه، اگه اینکارو کرد معلوم میشه واقعی نبوده.


رو به جفتمون میگه :


_عشق زیباتر از این حرفهاست.


من که زیاد از حرف هاش سر در نمیارم چون تا بحال تجربه اش نکردم. اما کاملا باهاش موافقم که ساشا عاشق نبود...


با چهره ی خونسرد و آرومش ناخودآگاه آدم رو وادار به لبخند زدن میکنه و کاش بتونه خنده رو به خواهر کوچولوی من برگردونه....


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت67



شاهین خیلی سریع خودش و به شیشه عطر شکسته شده که نه هزار تیکه شده اش رسوند.

کنار خورده شیشه ها روی زمین زانو زد و با صدای خفه ای گفت:چیکار کردی مسعود؟!

مسعود اخمی کرد و گفت: من کاری نکردم که...تقصیر این بود؟

و با دستش به من اشاره کرد. دستم و جلوی دهنم مشت کردم و گفتم:ا ا ... چرا چاخان میکنی؟!

خودت الان زدی شکوندیش!!!

مسعود دهن کجی بهم کرد و نگاهش و دوخت به شاهین که عین این مادر مرده ها بالای سر شیشه

خورده ها زانو زده بود.

کنارش روی زمین زانو زد و گفت: ببخش

شاهين نمی خواستم اینجوری بشه.اصلا می خوای خودم


میرم یه دونه دیگش و برات می گیرم.

شاهین نگاهش و از شیشه خورده ها گرفت و به مسعود دوخت. با ناراحتی گفت:اصلش دیگه تو ایران
پیدا نمیشه!

مسعود مثل یه بادکنک خالی شد و سرش و انداخت پایین.

ای خاک تو سرت کنم که انقدر دست و پا چلفتی هستی!!!

نه که خودت نیستی؟!دیگ به دیگ میگه روت سیاه خخخخ


شاهین خیلی ناراحت بود..

عذاب وجدان داشتم... حس می کردم شکستن شیشه عطر تقصیر منه...

خب مقصر منم بود که اینجوری شد دیگه

! اگه من نبودم که مسعود اصلا کاری به کار این عطره نداشت.

منم به تبعیت از شاهین و مسعود کنار شیشه خورده ها و روبروی شاهین زانو زدم.

چشمام و به چشمای مشکیش دوختم و با لحن معذرت خواهی گفتم:

ببخشید آقا شاهین.

تقصیر من بود که اینجوری شد. من اصلا نباید دست میذاشتم روی این ادکلن معذرت می خوام... ببخشید...من...

پرید وسط حرفم و با لبخندی روی لبش گفت:

نیازی به عذر خواهی نیست. شما کاری
نکردین.

در ضمن چیز مهمی نبود.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر