#پارت528
مامان حرف میزنه و من با اشکهای شوقم کلنجار میرم که نریزن...
دستای مهربونشو بین دستام میفشرم و پشتشون بوسه میکارم و از صمیم قلبم خدارو شاکر میشم بخاطر حضور مادرم... :
_ خیلی دوست دارم مامان...
خدا تو و بابا رو حفظ کنه برای من...
عاشقتونم....
فقط......
میخوام بگم ببخش که انقد اذیتتون کردم اما صدای ممتد زنگ اجازه نمیده و اعتراض ایلیا بلند میشه...
مامان کوتاه میخنده و دستی به بازوم میکشه :
_ بدو... بدو تا زنگو نسوزونده پدر صلواتی...
سریع از جا بلند میشم و گونه ی مامان رو محکم میبوسم و با حالت دو به سمت در میرم و پیش از اینکه دستم به دستگیره برسه، صدای اخطار دهنده ی مامان بلند میشه :
_ نیلییی، خیلی مواظب خودت باش!
مادر و نگرانی هاش...!
در جوابش( چشم) کشداری میگم و سرسری کتونی هامو به پا میکنم و بدون بستن بندهاش سوار آسانسور میشم و تماس ایلیا رو رد میکنم...
یک هفته شد...
دقیقا هفت روز و سه ساعت!
دوری از هومان...!
برگشت به آغوش گرم خونه و خانواده...!
شوق و ذوق مامان...
خوشحالی بابا...
غرها و محبت دایی منصور و عمو محمد...
دلخوری ایلیا که هنوز دلیلش رو نمیدونم !
همه چیز عادیه و زندگی به روال روزمره ی سابق برگشته و در این بین هیچکس نفهمیده این نيلوفر، نیمی از وجودش رو در اون کشور جا گذاشته و برگشته...!
میگم ومیخندم و تعریف میکنم و دلِ تنگ و آشفتم رو پشت خنده هام پنهان میکنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مامان حرف میزنه و من با اشکهای شوقم کلنجار میرم که نریزن...
دستای مهربونشو بین دستام میفشرم و پشتشون بوسه میکارم و از صمیم قلبم خدارو شاکر میشم بخاطر حضور مادرم... :
_ خیلی دوست دارم مامان...
خدا تو و بابا رو حفظ کنه برای من...
عاشقتونم....
فقط......
میخوام بگم ببخش که انقد اذیتتون کردم اما صدای ممتد زنگ اجازه نمیده و اعتراض ایلیا بلند میشه...
مامان کوتاه میخنده و دستی به بازوم میکشه :
_ بدو... بدو تا زنگو نسوزونده پدر صلواتی...
سریع از جا بلند میشم و گونه ی مامان رو محکم میبوسم و با حالت دو به سمت در میرم و پیش از اینکه دستم به دستگیره برسه، صدای اخطار دهنده ی مامان بلند میشه :
_ نیلییی، خیلی مواظب خودت باش!
مادر و نگرانی هاش...!
در جوابش( چشم) کشداری میگم و سرسری کتونی هامو به پا میکنم و بدون بستن بندهاش سوار آسانسور میشم و تماس ایلیا رو رد میکنم...
یک هفته شد...
دقیقا هفت روز و سه ساعت!
دوری از هومان...!
برگشت به آغوش گرم خونه و خانواده...!
شوق و ذوق مامان...
خوشحالی بابا...
غرها و محبت دایی منصور و عمو محمد...
دلخوری ایلیا که هنوز دلیلش رو نمیدونم !
همه چیز عادیه و زندگی به روال روزمره ی سابق برگشته و در این بین هیچکس نفهمیده این نيلوفر، نیمی از وجودش رو در اون کشور جا گذاشته و برگشته...!
میگم ومیخندم و تعریف میکنم و دلِ تنگ و آشفتم رو پشت خنده هام پنهان میکنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت528
قیافه مسعود تو اون حالت دیدنی بود!!
وای خدا مردم از خنده....خیلی بامزه شده بود!!خیلی با حال بود...
یهو صدای مسعود از پشت سر به گوشم خورد:
- شیدا...
ای وای... فکر کنم اومده یه کتک جانانه بهم بزنه...
بدجور شوکه شده بود...احتمالا الان داره تو ذهنش طناب دار من و می بافه
!!نزنه من و نفله کنه یه وقت؟
!نه بابا اون خیلی بی جامی کنه منو نفله کنه...
حالا مگه من چیکار کردم؟! یه ذره آب ریختم روش دیگه!
! یه ذره؟!!همش یه ذره؟!!جانه من اون پارچ پر از آب یه ذره بود؟؟
حالا یه ذره بیشتر از یه ذره.....
چه فرقی می کنه بابا توام؟! آب آبه دیگه حالا یه ذره یا بیشتر...
تازه اصلا مگه چی شده؟؟
بده دارم به زندگیش شادی و نشاط می بخشم که از این حالت یکنواختی در بیاد؟
! تا حالا کسی اینجوری بیدارش کرده بود؟
خو نکرده بود دیگه...من آدم هیجان بخشی هستم...
@kadbanoiranii
قیافه مسعود تو اون حالت دیدنی بود!!
وای خدا مردم از خنده....خیلی بامزه شده بود!!خیلی با حال بود...
یهو صدای مسعود از پشت سر به گوشم خورد:
- شیدا...
ای وای... فکر کنم اومده یه کتک جانانه بهم بزنه...
بدجور شوکه شده بود...احتمالا الان داره تو ذهنش طناب دار من و می بافه
!!نزنه من و نفله کنه یه وقت؟
!نه بابا اون خیلی بی جامی کنه منو نفله کنه...
حالا مگه من چیکار کردم؟! یه ذره آب ریختم روش دیگه!
! یه ذره؟!!همش یه ذره؟!!جانه من اون پارچ پر از آب یه ذره بود؟؟
حالا یه ذره بیشتر از یه ذره.....
چه فرقی می کنه بابا توام؟! آب آبه دیگه حالا یه ذره یا بیشتر...
تازه اصلا مگه چی شده؟؟
بده دارم به زندگیش شادی و نشاط می بخشم که از این حالت یکنواختی در بیاد؟
! تا حالا کسی اینجوری بیدارش کرده بود؟
خو نکرده بود دیگه...من آدم هیجان بخشی هستم...
@kadbanoiranii