#پارت507
هوای درونم طوفانی میشه!
ثانیه ها داره سپری میشه و حسام راحتم نمیزاره!!،
کمر همت بسته به رو در رو کردن من با احساسی که ازش فراری ام...!
_ هومان، واسه یه بارم که شده این غرورتو بزار کنار و حسی که داری رو باور کن!!
بی قراری داره از چشمات میباره...!
بپذیرش !
با ضرب از کنارش بلند میشم و به سمت پنجره ها میرم...
بی هدف بازش میکنم و کلافه به موهام چنگ میزنم و بازهم حسام مثل مته جمجمم رو سوراخ میکنه و جوری حرف میزنه که انگار در کنار منو نيلوفر زندگی کرده ...:
_ گاهی اوقات هومان
اونی که واقعا تصمیم به رفتن گرفته، نمیاد بهت بگه!
اگه نيلوفر اومده و بهت گفته، شاید منتظر این بوده که تو بهش بگی نرو و تو........ به راحتی راهیش کردی!
تند و کوتاه نفس میکشم و اغتشاش نهادم رو با مرور تک تک لحظه هایی که کنار نیلوفر گذروندم، شدت می بخشم!
بلوا و آشوب قلبم کر کنندس...
چه بلایی سرم آوردی نيلوفر؟!
خنده هات...
چشمات...
طنازیِ نگاهت...
عطر موهات...
چجوری انقد دچارت شدم؟!
پنجره رو میکوبم و به حسام که تماشاگر بیتابیمه، اشاره میکنم گوشیمو به دستم بده...
بلند میشه و با عجله گوشی رو برام میاره و میخواد حرفی بزنه که با بالا آوردن دستم ساکتش میکنم :
_ خفه شو حسام...
به اندازه ی کافی با حرفاش احساساتم رو شیر کرده و حالا انگار قلبم فرمان میده و عقل و مغزم بی چون و چرا و با اشتیاق، عمل میکنن...
شماره ی النا رو میگیرم و ازش میخوام اطلاعات پرواز نيلوفرو بهم بده...
بی فوت وقت با آنتونی تماس میگیرم و ازش میخوام، پرواز رو به تاخیر بندازه که بهانه میاره و میگه کار خیلی سخت و تقریبا محالیه اما کاری که من میخوام هرطوری شده باید انجام بشه؛ پس لب به تهدید باز میکنم و از بین دندونای کلید شدم می غرم :
_ Anthony, if this plane takes off I will set that airport on fire
(آنتونی! اگه هواپیمایی که بهت گفتم بلند بشه، من اون فرودگاه رو به آتیش میکشم!)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
هوای درونم طوفانی میشه!
ثانیه ها داره سپری میشه و حسام راحتم نمیزاره!!،
کمر همت بسته به رو در رو کردن من با احساسی که ازش فراری ام...!
_ هومان، واسه یه بارم که شده این غرورتو بزار کنار و حسی که داری رو باور کن!!
بی قراری داره از چشمات میباره...!
بپذیرش !
با ضرب از کنارش بلند میشم و به سمت پنجره ها میرم...
بی هدف بازش میکنم و کلافه به موهام چنگ میزنم و بازهم حسام مثل مته جمجمم رو سوراخ میکنه و جوری حرف میزنه که انگار در کنار منو نيلوفر زندگی کرده ...:
_ گاهی اوقات هومان
اونی که واقعا تصمیم به رفتن گرفته، نمیاد بهت بگه!
اگه نيلوفر اومده و بهت گفته، شاید منتظر این بوده که تو بهش بگی نرو و تو........ به راحتی راهیش کردی!
تند و کوتاه نفس میکشم و اغتشاش نهادم رو با مرور تک تک لحظه هایی که کنار نیلوفر گذروندم، شدت می بخشم!
بلوا و آشوب قلبم کر کنندس...
چه بلایی سرم آوردی نيلوفر؟!
خنده هات...
چشمات...
طنازیِ نگاهت...
عطر موهات...
چجوری انقد دچارت شدم؟!
پنجره رو میکوبم و به حسام که تماشاگر بیتابیمه، اشاره میکنم گوشیمو به دستم بده...
بلند میشه و با عجله گوشی رو برام میاره و میخواد حرفی بزنه که با بالا آوردن دستم ساکتش میکنم :
_ خفه شو حسام...
به اندازه ی کافی با حرفاش احساساتم رو شیر کرده و حالا انگار قلبم فرمان میده و عقل و مغزم بی چون و چرا و با اشتیاق، عمل میکنن...
شماره ی النا رو میگیرم و ازش میخوام اطلاعات پرواز نيلوفرو بهم بده...
بی فوت وقت با آنتونی تماس میگیرم و ازش میخوام، پرواز رو به تاخیر بندازه که بهانه میاره و میگه کار خیلی سخت و تقریبا محالیه اما کاری که من میخوام هرطوری شده باید انجام بشه؛ پس لب به تهدید باز میکنم و از بین دندونای کلید شدم می غرم :
_ Anthony, if this plane takes off I will set that airport on fire
(آنتونی! اگه هواپیمایی که بهت گفتم بلند بشه، من اون فرودگاه رو به آتیش میکشم!)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت507
آرامش تمام وجودم و در بر گرفته بود.
در کنار مسعود بودن بهم آرامش میده.
..سرم روی شونه های مسعود بودو چشمام و بسته بودم..
. مسعود راه می رفت و منم روی کولش بودم..
.روی کول ی شخصیت پر تناقض !!
بوی مست کننده عطر مسعود هوش از سرم پرونده بود...
حس کردم خوابم میاد...امروز صبح خیلی زود بیدار شده بودم...
خمیازه ای کشیدم ... نمی خواستم بخوابم...دلم نمی خواست من بخوابم
و مسعود دوباره بره تو فکر...اما پلک هام بدجور سنگین شده بود...
گیج و منگ از عطر تلخ مسعود ، روی شونه هاش، به خواب رفتم....
*
* * * * * *
*
نمی دونم چقد خوابیدم ولی بالاخره چشمام و باز کردم.
مسعود بیچاره هنوزم داشت راه می رفت و منم روی کولش بودم!
الهی بمیرم براش.
@kadbanoiranii
آرامش تمام وجودم و در بر گرفته بود.
در کنار مسعود بودن بهم آرامش میده.
..سرم روی شونه های مسعود بودو چشمام و بسته بودم..
. مسعود راه می رفت و منم روی کولش بودم..
.روی کول ی شخصیت پر تناقض !!
بوی مست کننده عطر مسعود هوش از سرم پرونده بود...
حس کردم خوابم میاد...امروز صبح خیلی زود بیدار شده بودم...
خمیازه ای کشیدم ... نمی خواستم بخوابم...دلم نمی خواست من بخوابم
و مسعود دوباره بره تو فکر...اما پلک هام بدجور سنگین شده بود...
گیج و منگ از عطر تلخ مسعود ، روی شونه هاش، به خواب رفتم....
*
* * * * * *
*
نمی دونم چقد خوابیدم ولی بالاخره چشمام و باز کردم.
مسعود بیچاره هنوزم داشت راه می رفت و منم روی کولش بودم!
الهی بمیرم براش.
@kadbanoiranii