کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت466 رسانه تبلیغی ما باشید🎀 به کدبانوها فوروارد کن 😊 لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join @kadbanoiranii https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال @kadbanoiranii   حرام…
#پارت467


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت467

سمت میز ناهارخوری میرم و الیزابت و النا رو مشغول رفت و آمد و چیدن میز می بینم ؛ بوی غدا که بهم میخوره باعث می‌شه بیشتر گشنم بشه و دلم ضعف کنه...
به محض دور شدن الیزابت، ناخنکی به ظرف سالاد هومان میزنم و روی یکی از صندلی ها میشینم....

دو دقیقه هم طول نمیکشه که هومان پایین میاد و مثل همیشه صدر میز میشینه.
اول برای من سوپ میکشه و جلوم میزاره و بعد برای خودش و آهسته شروع به خوردن میکنه....


آخرین دونه ی سیب زمینی سرخ کرده رو با چنگال از داخل دیس برمیدارم و با لذت می بلعمش...
قلپی آب هم پشت بندش میخورم و عقب میکشم و فکری که از ابتدای شام در سرم چرخ میخوره به زبون میارم :

_ هومان!
پایه ای بریم یه دوری بزنیم؟!
شبگردی تو خیابونای خلوت....

یه احساسی در دلم مطمئنه که قبول میکنه و نه نمیگه!

همینطور هم میشه..!
دست از غذا خوردن میکشه و مستقیم نگام میکنه :

_ میریم ولی یه شرط داره!


از پشت میز بلند میشم و به طرف پله ها پا تند میکنم و در همون حال میگم :

_هرچی باشه قبوله..... میرم یه لباس گرم بپوشم توام زود آماده شو...

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت467



زد، حرفای دل یه عاشقه..

یه عاشق که با تمام وجودش یه عشق و تجربه کرده... یه عاشق تنها درست شبیه ماه!..

اما...به مسعود نمی خوره که عاشق باشه!!به مسعود مغرور و خودشیفته نمی خوره که عاشق باشه...

یعنی مسعود عاشق بوده؟

!مسعود؟؟ مسعود که هر روز با یک نفره؟

!مسعودی که خیلی راحت با هر دختری رفیق میشه و بعد از یه مدتم بدون هیچ احساسی ولش می کنه؟؟

این آدم عاشقه؟؟! بهش نمی خوره...

گنگ و گیج گفتم: تو. تو عاشقی مسعود؟!!


نگاهش روی ماه ثابت بود و ذره ای این ور و اون ور نمی شد...

نفس عمیقی کشید.. با صدایی که از ته چاه میومد، گفت: بهتره بگی بودم..

- یعنی الان دیگه نیستی؟!

زیرلب گفت: نه. دیگه نیستم..

دوباره نفس عمیق کشید...نگاهم و از چشماش گرفتم و دوختم به ماه..

. حالا هردومون در سکوت به


ماه خیره شده بودیم... سکوت عمیقی بینمون حاکم بود...

بالاخره صدای پربغض مسعود سکوت و شکست:

- یه روزی منم عاشق بودم... البته حیف کلمه عشق که بخوام به اون احساس مسخره و بچگانه ام نسبتش بدم

!! شاید اون احساس عشق نبود ولی من تو قلبم ازش یه عشق پاک و خالصانه ساختم...

طرف من حتی آدمم نبود،من الکی خداش کردم.

.من می پرستیدمش شیدا!

اونقدر تو ذهنم بردمش بالا که حالا دیگه دست خودمم بهش نمی رسه

!!من دیوونه اش بودم..... حاضر بودم جونم و بدم ولی چشماش اشکی نشه،

جونم واسش در می رفت، قلبم به عشق اون و بودنش می
زد...

نگاهم و از ماه گرفتم و دوختم به چشماش...به چشمای عسلی خیره شده بودم که حالا زیر نور ماه از هروقت دیگه ای قشنگ تر بود...

چشمایی که حالا غم و غصه توش موج می زد... آب دهنم و قورت دادم و گفتم: تو عاشق کی بودی؟؟

هنوزم به چشماش خیره شده بودم..... به من نگاه نمی کرد..


@kadbanoiranii