کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت464


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت464

_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*


پاکت سفید رنگی که طرح سیب گاز خورده ی براق و اکلیلیِ روش، چشممو میگیره، روی میز قرار میده و با فاصله کنارم میشینه.
دستاشو باز میکنه و روی پشتی کاناپه میزاره و تقریبا لَم میده...

متعجب به طرز نشستنش نگاه میکنم و چشم غره ای به طرفش میرم...

بعد از دوروز دوری که مثل جن و بسم الله از هم گریزون بودیم، حالا با حضور یکدفعه ایش در سالن نشیمن و زمانی که من دارم فیلم می بینم، واقعا غافلگیر شدم!

آرم اَپل پاکت بدجوری کنجکاویمو تحریک کرده ولی نمیخوام هومان متوجه این موضوع بشه برای همین بی هیچ حرفی به تلویزیون خیره میشم و به خوردن پفیلای کچاپم ادامه میدم...

البته که همه ی حواسم پیش هومان و اون پاکته!

از گوشه ی چشم میبینم که دست دراز میکنه و یه تیکه از کاکائوی شیری داخل پیش دستی که من نیم بیشترشو خوردم، جدا میکنه و به دهن میزاره و در همون حین میگه :

_نمیخای بازش کنی ؟!


به سمتش برمیگردم و استفهامی نگاهش میکنم که با چشم و ابرو به بسته سفید اشاره میزنه!

چشمامو گرد ميکنم و با ابروهای بالا رفته و اشاره به خودم، میگم :

_ برای منه؟!

اوهومی میگه و سرشو به نشونه ی تایید، بالا و پایین میکنه...

با تردید و هیجانی که شدیداً سعی در کنترلش دارم، پاکت رو از روی میز برمیدارم و توش رو نگاه میکنم و به آنی چشمام چهار تا میشه!! .....

جعبه ی مستطیل شکل گوشی آیفون، داخلش خودنمایی میکنه!

جعبه رو بیرون میکشم و پاکت مقوایی رو، کنار پام میزارم...
درمونده از اینکه چه واکنشی باید نشون بدم و ذوق زدگیم رو چجوری خالی کنم، با نگاهی درخشان و برق افتاده، سمت هومان برمیگردم....
منحنی گوشه ی لبش حاکی از اونه که شور و شوقم از چشمش دور نمونده!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت464



نگاهش و از دریا گرفت و دوخت به چشمام مهربون گفت:دلم نیومد بدون تو فیلم ببینم...

چشمم که به تلویزیون بود،

همش دلم می خواست صدای جیغ زدن تورو بشنوم

ولی تو اونجا نبودی که الکی بترسی و جیغ بزنی....

دلم می خواست پیش تو باشم!!

یعنی اون لحظه کیلو کیلو که سهله تن تن تو دلم قند می سابیدن عین خری که بهش بستنی و تی تاب و پفک داده باشن

، ذوق مرگ شده بودم!
انقد از حرف مسعود ذوق کرده بودم که نیشم تا بناگوشم باز شده بود!!

مسعود نگاه مهربونش و از چشمام گرفت و دوخت به ماه توی آسمون..

.منم خیره شدم به دریا و امواجش...

تنها صدایی که سکوت بینمون و می شکست، صدای حرکت موج های دریا بود.

نیشم باز بود و با ذوق زل زده بودم به دریا....

نفس عمیقی کشیدم و گوشم و سپردم به

صدای آرامش بخش امواج سکوت طولانی بینمون حاکم بود...

تنها صدایی که سکوت سنگین بینمون و می شکست، صدای امواج دریا بود..

بالاخره مسعود سکوت و شکست..

. همون طور که به ماه خیره شده بود، زیر لب گفت:شیدا... به ماه نگاه
کن...

نگاهم و از دریا گرفتم و دوختم به ماه...

مسعود زیر لب ادامه داد:

- قشنگه.... خیلی...

نفس عمیقی کشید و گفت: شیدا... می دونی ماه من و یاد چی میندازه؟!

نگاهم به ماه بود... گفتم:یاد چی؟!

- یاد تنهایی... یا بی کسی...ماه و ببین ببین چقد تنهاست.....

قشنگه.... پر نوره...ولی ببینش...ببین چقد تنهاست..

.این همه ستاره تو آسمون هست... ستاره ها تنها نیستن ستاره ها هم دیگه رو دارن...

اما ماه... ماه هیچ کس و نداره...

ماه میون یه عالم ستاره گیر کرده...

میون ستاره هایی که


@kadbanoiranii