کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت462


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
ادامه رمان گل یاس

#پارت462

لب هاش روی لبم میلغزه.......
ته دلم خالی میشه و تهی میشم از علائم حیات...!!
بی اختیاره که پلک هام روی هم میفته و دل میدم به بوسه ای که در حقیقی بودنش شک دارم!

دستشو لابه لای موهام فرو میبره و قدم قدم جلو میاد و منو به عقب هدایت میکنه....

کمرم به کانتر برخورد میکنه.....
دستمو ستون تنم میکنم که از حال نرم....

هومان لب زيرينمو به دندون میکشه و با نفسی منقطع، مُهر لبهاشو از لبم جدا میکنه ولی عقب نمیره....!
فاصلمون به اندازه ی یک نفسه اما برای وجودی که واسه هومان بی تابه، همین هم زیاده!
قلبم پشت پا زده به تمام حد و حدودها و تکرار اون بوسه ی بی مقدمه رو میخواد!

نگاهش بین چشمام دو دو میزنه و رگه های سرخ دور مردمک هاش ، چشماشو لبالب خون کرده!

صورتم گُر میگیره از هُرم نفس های سنگین و کشدارش...

الان همه ی اکسیژن های عالم جوابگوی پر کردن ریه های من نیستن وقتی سلول به سلول پیکرم، هوای هومان رو در خودشون زندانی کردن و قصد تنفس ندارن!

صدای بَم و دورگه اش، منه مبهوت و جدا شده از دنیا رو به حال برمیگردونه...


_دیگه هیچ وقت....
هیچ وقت نيلوفر ....
راجب جایگاه خودت تو زندگیِ من نپرس چون ........



جوش و خروش سهمگینی در دلم بر پاست و عرق از تیره ی پشتم راه گرفته....
این نزدیکی زیادی داغ و طاقت فرساست!!

دستشو دو طرف کمرم روی کانتر میزاره و به جلو خم میشه و آهسته زمزمه میکنه :

_ بی جواب ترین سواله تو ذهنمه.....
گل یاس.....!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت462




امیر همون طور که می خندید، از جاش بلند شد و به سمت اتاق رفت..

. بعد از چند دقیقه با یه سی دی توی دستش برگشت و کنار مسعود نشست.

لبخندی زدو رو به ما گفت: پایه اید فیلم ببینیم؟!

آرزو - چه فیلمی؟!

امیر- یه فیلم توپ ترسناک آمریکایی!

این و که گفت، تخمه ای که دستم بود، از دستم افتاد... این چی گفت ؟!!فیلم ترسناک آمریکایی؟

!وای... من دیگ شکر بخورم فیلم ترسناک ببینم....

یه باریه فیلم دیدم واسه هفت پشتم بسه!!!

رنگم پریده بود... وای خدا... حالا چیکار کنم؟!!

اگه این دیوونه ها مجبورم کنن که فیلم ببینم
چی؟ من نمیخوام فیلم ببینم...

دوباره حوصله ترس و گریه و خوابای وحشتناک ندارم!!

با ترس به روبروم خیره شدم و نگاهم روی مسعود ثابت موند...

با یه لبخند ملیح روی لبش بهم خیره شده بود!! آره دیگه اون لبخند نزنه عمه من لبخند بزنه؟!!

!همین مسعود بود که اون شب واسم فیلم گذاشت و سكته ام داد دیگه!

بایدم حالا که حرف از فیلم ترسناک شده لبخند بزنه!

آرزو با ذوق گفت:وای آره...من پایه ام!

امیر رو کرد به من و گفت: تو چی شیدا

؟!پایه ای؟؟ با تته پته گفتم:نه.... من... من حوصله. في... فیلم دیدن ندارم

. امیر با شیطنت گفت: چیه؟!نکنه می ترسی؟! می ترسیدم که این بارم سر رودروایسی

با امیر مجبور بشم فیلم ببینم..
.رودروایسی غلط کرده با ۷ جدو آبادش

!!من دیگه تا آخر عمرم حاضر نمیشم فیلم ترسناک ببینم اونم از نوع آمریکاییش!!

خاطره خواهر جنی و دارو دسته اش بدجوری توی ذهنم حک شده!!


@kadbanoiranii