کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت458 رسانه تبلیغی ما باشید🎀 به کدبانوها فوروارد کن 😊 لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join @kadbanoiranii https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال @kadbanoiranii حرام…
#پارت459
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت459
به عمارت می‌رسیم....
ماشین که از حرکت می ایسته، بدن خشک شدمو تکون میدم و بدون نگاه کردن به هومان، پیاده میشم...
بزار بفهمه که دلخورم....
بزار حداقل اینجوری یکم دلمو سبک کنم!
قدرت راه رفتن روی این پاشنه های باریک رو ندارم....
کت هومان رو بیشتر دور خودم می پیچم و کفشامو در میارم و حتی در خودم نمی بینم که خم بشم و برشون دارم....، بنابراین همونجا وسط حیاط ولشون میکنم و بی تعادل از پله ها بالا میرم...
سالن در خاموشی و سکوت فرورفته....
دقیقا فضایی که الان بهش نیاز دارم..!
دلم میخواد خودمو به حموم برسونم....
زیر دوش آب بایستم و رد لمس های به جا مونده روی پوستم رو بشورم و تطهیر بشم از کثافتِ اون حرومزاده روی بدنم!
ولی جونشو ندارم...!
کت هومانو روی کانتر ميندازم و وارد آشپزخونه میشم.....
لیوانی از کابینت درمیارم و زیر شیر آب میگیرم....
با فکری مغشوش و صحنه هایی عذاب آوری که از جلوی چشمم کنار نمیره، به سر ریز شدن آب از لیوان خیره میشم و حتی پلک نمیزنم!
_ اون لیوان خیلی وقته که پر شده نيلوفر....
با شنیدن صدای هومان در فاصله ای خیلی نزدیک، ناگهان لیوان از دستم سقوط میکنه و داخل سینک میفته...
امان از عطر تلخ و سردش که زیر بینیم می پیچه و قلب بی جنبمو به جنگی نابرابر دعوت میکنه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
به عمارت می‌رسیم....
ماشین که از حرکت می ایسته، بدن خشک شدمو تکون میدم و بدون نگاه کردن به هومان، پیاده میشم...
بزار بفهمه که دلخورم....
بزار حداقل اینجوری یکم دلمو سبک کنم!
قدرت راه رفتن روی این پاشنه های باریک رو ندارم....
کت هومان رو بیشتر دور خودم می پیچم و کفشامو در میارم و حتی در خودم نمی بینم که خم بشم و برشون دارم....، بنابراین همونجا وسط حیاط ولشون میکنم و بی تعادل از پله ها بالا میرم...
سالن در خاموشی و سکوت فرورفته....
دقیقا فضایی که الان بهش نیاز دارم..!
دلم میخواد خودمو به حموم برسونم....
زیر دوش آب بایستم و رد لمس های به جا مونده روی پوستم رو بشورم و تطهیر بشم از کثافتِ اون حرومزاده روی بدنم!
ولی جونشو ندارم...!
کت هومانو روی کانتر ميندازم و وارد آشپزخونه میشم.....
لیوانی از کابینت درمیارم و زیر شیر آب میگیرم....
با فکری مغشوش و صحنه هایی عذاب آوری که از جلوی چشمم کنار نمیره، به سر ریز شدن آب از لیوان خیره میشم و حتی پلک نمیزنم!
_ اون لیوان خیلی وقته که پر شده نيلوفر....
با شنیدن صدای هومان در فاصله ای خیلی نزدیک، ناگهان لیوان از دستم سقوط میکنه و داخل سینک میفته...
امان از عطر تلخ و سردش که زیر بینیم می پیچه و قلب بی جنبمو به جنگی نابرابر دعوت میکنه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت459
مسعود شیطون گفت:انقد باشوق و ذوق می خوری آدم دلش می خواد یه گاز به منم میدی؟!
نگاهش کردم و لبخند شیطونی زدم...مثل بچه ها گفتم:باشه ولی فقط یه گاز کوچولوها!!
خندید و گفت:باشه همونم غنیمته!!
بهش نزدیک تر شدم و بستنی و به سمت دهنش بردم...
مسعود نگاهش به روبروش بود ولی به سمت من خم شده بود و سرش و خم کرده بود. به گاز بزرگ به بستنی زدو ازش فاصله گرفت...
بستنی و گرفتم جلوی چشمم و خیره شدم به گاز بزرگ مسعود...اخمی کردم و گفتم: تو گفتی به گاز کوچولو نه یه گاز به این گندگی!!
سرخوش خندید و گفت: بستنیش خوش مزه بود هوس کردم یه گاز بزرگ بهش بزنم !
مشکوک نگاهش کردم و گفتم: تو که نخورده بودیش پس چجوری فهمیدی خوشمزه اس ؟!
شیطون گفت:اونجوری که تو باذوق و شوق می خوردی معلوم بود خیلی خوشمزه اس دیگه!!
لبخندی زدم و نگاهم و ازش گرفتم... یه گاز گنده دیگه به بستنیم زدم.
..خیلی خوشمزه اس.طولی نکشید که بستنی و یه لقمه چپ کردم!!هر کولی هستم واسه خودم.... ولی عجب بستنی بود!!!خیلی
خوشمزه بود...
مسعود ترشی نخوره یه چیزی میشه ها!!
یه موقع هایی عین جنتلمنا رفتار می کنه.
نمونه اش همین الان که رفت واسم بستنی گرفت...
چی میشه همیشه انقد مهربون و بافهم و شعور باشه؟!!
چی میشه همیشه همین جوری لبخند بزنه و بهم اخم نکنه؟!!هان؟!!چی میشه؟؟
به خودم که نمیتونم دروغ بگم.
..مسعود واسم مهم شده...خیلیم مهم شده!
!اونقدری که اگه یه ذره بهم بی اعتنایی کنه اعصابم به هم می ریزه..
.سرد بودنش دیوونه ام می کنه...دوست دارم کنارم باشه و باهام حرف بزنه...من... من دیگه از مسعود متنفر نیستم.
نمی دونم اون همه
تنفر یهو کجا رفت ولی واقعیتش اینه که حالا تو دلم هیچ تنفری نسبت به مسعود
وجود ندارد..
.اتفاقا برعکس!!حس می کنم ازش خوشم میاد.
از این شخصیت عجیبش خوشم میاد...از اینکه بدجنسه ولی در عین حال مهربونه...
از اینکه به ظاهر شیطون و پرروئه ولی دلش
@kadbanoiranii
مسعود شیطون گفت:انقد باشوق و ذوق می خوری آدم دلش می خواد یه گاز به منم میدی؟!
نگاهش کردم و لبخند شیطونی زدم...مثل بچه ها گفتم:باشه ولی فقط یه گاز کوچولوها!!
خندید و گفت:باشه همونم غنیمته!!
بهش نزدیک تر شدم و بستنی و به سمت دهنش بردم...
مسعود نگاهش به روبروش بود ولی به سمت من خم شده بود و سرش و خم کرده بود. به گاز بزرگ به بستنی زدو ازش فاصله گرفت...
بستنی و گرفتم جلوی چشمم و خیره شدم به گاز بزرگ مسعود...اخمی کردم و گفتم: تو گفتی به گاز کوچولو نه یه گاز به این گندگی!!
سرخوش خندید و گفت: بستنیش خوش مزه بود هوس کردم یه گاز بزرگ بهش بزنم !
مشکوک نگاهش کردم و گفتم: تو که نخورده بودیش پس چجوری فهمیدی خوشمزه اس ؟!
شیطون گفت:اونجوری که تو باذوق و شوق می خوردی معلوم بود خیلی خوشمزه اس دیگه!!
لبخندی زدم و نگاهم و ازش گرفتم... یه گاز گنده دیگه به بستنیم زدم.
..خیلی خوشمزه اس.طولی نکشید که بستنی و یه لقمه چپ کردم!!هر کولی هستم واسه خودم.... ولی عجب بستنی بود!!!خیلی
خوشمزه بود...
مسعود ترشی نخوره یه چیزی میشه ها!!
یه موقع هایی عین جنتلمنا رفتار می کنه.
نمونه اش همین الان که رفت واسم بستنی گرفت...
چی میشه همیشه انقد مهربون و بافهم و شعور باشه؟!!
چی میشه همیشه همین جوری لبخند بزنه و بهم اخم نکنه؟!!هان؟!!چی میشه؟؟
به خودم که نمیتونم دروغ بگم.
..مسعود واسم مهم شده...خیلیم مهم شده!
!اونقدری که اگه یه ذره بهم بی اعتنایی کنه اعصابم به هم می ریزه..
.سرد بودنش دیوونه ام می کنه...دوست دارم کنارم باشه و باهام حرف بزنه...من... من دیگه از مسعود متنفر نیستم.
نمی دونم اون همه
تنفر یهو کجا رفت ولی واقعیتش اینه که حالا تو دلم هیچ تنفری نسبت به مسعود
وجود ندارد..
.اتفاقا برعکس!!حس می کنم ازش خوشم میاد.
از این شخصیت عجیبش خوشم میاد...از اینکه بدجنسه ولی در عین حال مهربونه...
از اینکه به ظاهر شیطون و پرروئه ولی دلش
@kadbanoiranii