کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت226 رمان پارادوکس مکث کردمو زل زدم بهش. با لحن پر حرصی گفتم: _ داری مسخرم میکنی؟؟ اروم لب پایینشو گاز گرفت و باحالت شیطونی گفت: _ این حرفا چیه بانو شما ادامه بدین. چشمامو ریز کردمو ادامه دادم: _ اگه هر کدوم ازین قوانین و که گفتم رعایت نکنی تنبیه…
#پارت227
رمان پارادوکس
یهو جلوی چشمای بهت زدم دستشو دور کمرم پیچید، کمرم سوخت.
گرمای دستاش ضربان قلبمو بالا برد. چشماش یه حالت خاصی شده بود، :
_ جریمه بغل کردنت چیه؟؟؟
قلبم داشت از جا کنده میشد. ترسیده بودم. خیلی ترسیده بودم.
اب دهنمو قورت دادمو زل زدم تو چشماش. انقدر بدنم سست شده بود که نای اینکه از خودم جداش کنمو نداشتم.
فاصلمون درست قدر دو سه بند انگشت بود. سرشو کنار گوشم برد .
لباشو به لاله گوشم نزدیک کرد و اروم لب زد:
_ جریمه ی بوسیدنت چیه؟؟؟
لعنتی، لعنتی، لعنتی... سستی بدنم به پاهام نفوذ کرد. داشتم میمردم. اروم زمزمه کردم:
_ بسه..
بی توجه به حالم ادامه داد:
_ میدونی بدنم خیلی قویه. مشتای کوچیک تو برام مثل نوازش میمونه. اگه ببوسمت چی میشه؟؟؟
از بس قلبم تند میزد به نفس نفس افتاده بودم. لباشو بیشتر به گوشم نزدیک کرد و زمزمه کرد:
_ چرا نفس نفس میزنی؟؟؟
با وحشت گفتم:
_ ازم فاصله بگیر.
_ چرا؟؟؟ دوست نداری؟؟؟ خوب عیبی نداره. من پا میزارم رو قوانین. توام هرجور میخوای تنبیهم کن. قبوله؟؟؟
داشت اذیتم میکرد. لذت میبرد از ازار دادنم. دستامو اوردم بالا و با تمام وجودم به قفسه سینش فشار وارد کردم.
منو محکم نگرفته بود برای همین راحت ازم دور شد.دستاشو تو جیباش گذاشت با شیطنت گفت:
_ الان باید برم. شب که برگشتم قانون شکنی میکنم. اونوقت توام هرچقدر که بخوای میتونی تنبیهم کنی.
بعد چشمکی بهم زد و از اتاقم رفت بیرون.
چند لحظه بعد صدای در سوییت اومد و پشت بندش من موندم و پایی که دیگه تحمل وزنمو نداشت.
🍃 @kadbanoiranii
رمان پارادوکس
یهو جلوی چشمای بهت زدم دستشو دور کمرم پیچید، کمرم سوخت.
گرمای دستاش ضربان قلبمو بالا برد. چشماش یه حالت خاصی شده بود، :
_ جریمه بغل کردنت چیه؟؟؟
قلبم داشت از جا کنده میشد. ترسیده بودم. خیلی ترسیده بودم.
اب دهنمو قورت دادمو زل زدم تو چشماش. انقدر بدنم سست شده بود که نای اینکه از خودم جداش کنمو نداشتم.
فاصلمون درست قدر دو سه بند انگشت بود. سرشو کنار گوشم برد .
لباشو به لاله گوشم نزدیک کرد و اروم لب زد:
_ جریمه ی بوسیدنت چیه؟؟؟
لعنتی، لعنتی، لعنتی... سستی بدنم به پاهام نفوذ کرد. داشتم میمردم. اروم زمزمه کردم:
_ بسه..
بی توجه به حالم ادامه داد:
_ میدونی بدنم خیلی قویه. مشتای کوچیک تو برام مثل نوازش میمونه. اگه ببوسمت چی میشه؟؟؟
از بس قلبم تند میزد به نفس نفس افتاده بودم. لباشو بیشتر به گوشم نزدیک کرد و زمزمه کرد:
_ چرا نفس نفس میزنی؟؟؟
با وحشت گفتم:
_ ازم فاصله بگیر.
_ چرا؟؟؟ دوست نداری؟؟؟ خوب عیبی نداره. من پا میزارم رو قوانین. توام هرجور میخوای تنبیهم کن. قبوله؟؟؟
داشت اذیتم میکرد. لذت میبرد از ازار دادنم. دستامو اوردم بالا و با تمام وجودم به قفسه سینش فشار وارد کردم.
منو محکم نگرفته بود برای همین راحت ازم دور شد.دستاشو تو جیباش گذاشت با شیطنت گفت:
_ الان باید برم. شب که برگشتم قانون شکنی میکنم. اونوقت توام هرچقدر که بخوای میتونی تنبیهم کنی.
بعد چشمکی بهم زد و از اتاقم رفت بیرون.
چند لحظه بعد صدای در سوییت اومد و پشت بندش من موندم و پایی که دیگه تحمل وزنمو نداشت.
🍃 @kadbanoiranii
#پارت227
عینک آفتابیمو روی چشمم تنظیم کردم و نیم نگاهی سمتش انداختم .
با هیجان و پرشور به منظره و جاده نگاه میکنه و بی خبر از همه جا سرشو با ریتم موزیک تکون میده.
نمیتونم مانع نشستن ریشخند کج گوشه ی لبم بشم.
اینکه گندشو زده و حالا با نهایت پرویی کنارم نشسته و داره از خوشحالی ذوق مرگ میشه.
و چقد حس خوبی دارم که قراره این حالو به کامش زهر کنم.
یه جاده ی فرعی...
یه پرتگاه بالای دریا و....
متعجب اما با مسرت به چشم اندازه صخره ای و سنگی نگاه میکنه.
از اینجا به بعد شیب تند میشه و ماشین رو نیست...
ترمز دستی رو میکشم و ماشینو خاموش میکنم.
_اینجا؟؟
جوابشو نمیدم و پیاده میشم.
نگاهی به اطراف ميندازم .
سکوت و سکوت به دور از شهر و شلوغی ...
تنها صدای برخورد موج های دریا با صخره ها و مرغ های دریایی این سکوت رو میشکنه ...
آفتاب اصلا داغ نیست وهوا کمی گرفته و ابریِ.
با چند قدم فاصله از ماشین دست به سینه منتظر میمونم تا پیاده بشه.
ارتفاع کوتاهِ دربِ ماشین تا زمین رو میپره و به طرفم میاد.
بادی که می وزه موهاشو به هم میریزه. با دست کنترلشون می کنه و پشت گوش می فرسته.
روبروم می ایسته و نفس عمیقی میکشه.
بخاطر نور خورشید چشم هاشو ریز میکنه و میگه :
_ بوی دریا میاد؟ .....
جوابی بهش نمیدم و راه میفتم :
_پشت سرم بیا...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
عینک آفتابیمو روی چشمم تنظیم کردم و نیم نگاهی سمتش انداختم .
با هیجان و پرشور به منظره و جاده نگاه میکنه و بی خبر از همه جا سرشو با ریتم موزیک تکون میده.
نمیتونم مانع نشستن ریشخند کج گوشه ی لبم بشم.
اینکه گندشو زده و حالا با نهایت پرویی کنارم نشسته و داره از خوشحالی ذوق مرگ میشه.
و چقد حس خوبی دارم که قراره این حالو به کامش زهر کنم.
یه جاده ی فرعی...
یه پرتگاه بالای دریا و....
متعجب اما با مسرت به چشم اندازه صخره ای و سنگی نگاه میکنه.
از اینجا به بعد شیب تند میشه و ماشین رو نیست...
ترمز دستی رو میکشم و ماشینو خاموش میکنم.
_اینجا؟؟
جوابشو نمیدم و پیاده میشم.
نگاهی به اطراف ميندازم .
سکوت و سکوت به دور از شهر و شلوغی ...
تنها صدای برخورد موج های دریا با صخره ها و مرغ های دریایی این سکوت رو میشکنه ...
آفتاب اصلا داغ نیست وهوا کمی گرفته و ابریِ.
با چند قدم فاصله از ماشین دست به سینه منتظر میمونم تا پیاده بشه.
ارتفاع کوتاهِ دربِ ماشین تا زمین رو میپره و به طرفم میاد.
بادی که می وزه موهاشو به هم میریزه. با دست کنترلشون می کنه و پشت گوش می فرسته.
روبروم می ایسته و نفس عمیقی میکشه.
بخاطر نور خورشید چشم هاشو ریز میکنه و میگه :
_ بوی دریا میاد؟ .....
جوابی بهش نمیدم و راه میفتم :
_پشت سرم بیا...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت227
حالا که اینا دارن موجبات اذیت و آزار مسعود و فراهم می کنن، چرا منم یه حرکت نزنم؟!
یه فکری به سرم زد و از جام بلند شدم.
رو به سعید وامیر گفتم: میشه منم یه کاری بکنم؟!
سعید شیطون نگاهم کرد و گفت: چه کاری؟!
- توفقط بگو میشه یا نه!
- آره. چرا که نه...هدف ما خندیدنه هرچی بیشتر بهتر !!!
لبخندی زدم و سرجام نشستم.
چه روزی بشه فردا!
سعید دهن باز کرد تا چیزی بگه که در کلاس باز شد و مسعود اومد تو.
با اومدن مسعود، همه ساکت شدن!
! مسعود که از سکوت بچه ها تعجب کرده بود. خندید و گفت: منم بابا. حسینی نیست.
و بچه ها هم خیلی طبیعی شروع کردن به سروصدا کردن که مثلا ما فکر کردیم تو حسینی هستی
و واسه همینم خفه خون گرفته بودیم !!
مسعود به سمت یکی از صندلیا رفت و نشست.
امیر و سعیدم رفتن پیشش و شروع کردن به چرت و پرت گفتن.
چند دقیقه ای که گذشت بالاخره استاد حسینی اومد و بدون هیچ حرفی شروع کرد به درس دادن!
این دم دمای آخرم ما رو ول نمی کنن!!!
مثلا قراره این هفته این ترممون تموم بشه ها!!
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
حالا که اینا دارن موجبات اذیت و آزار مسعود و فراهم می کنن، چرا منم یه حرکت نزنم؟!
یه فکری به سرم زد و از جام بلند شدم.
رو به سعید وامیر گفتم: میشه منم یه کاری بکنم؟!
سعید شیطون نگاهم کرد و گفت: چه کاری؟!
- توفقط بگو میشه یا نه!
- آره. چرا که نه...هدف ما خندیدنه هرچی بیشتر بهتر !!!
لبخندی زدم و سرجام نشستم.
چه روزی بشه فردا!
سعید دهن باز کرد تا چیزی بگه که در کلاس باز شد و مسعود اومد تو.
با اومدن مسعود، همه ساکت شدن!
! مسعود که از سکوت بچه ها تعجب کرده بود. خندید و گفت: منم بابا. حسینی نیست.
و بچه ها هم خیلی طبیعی شروع کردن به سروصدا کردن که مثلا ما فکر کردیم تو حسینی هستی
و واسه همینم خفه خون گرفته بودیم !!
مسعود به سمت یکی از صندلیا رفت و نشست.
امیر و سعیدم رفتن پیشش و شروع کردن به چرت و پرت گفتن.
چند دقیقه ای که گذشت بالاخره استاد حسینی اومد و بدون هیچ حرفی شروع کرد به درس دادن!
این دم دمای آخرم ما رو ول نمی کنن!!!
مثلا قراره این هفته این ترممون تموم بشه ها!!
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر