کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت212

-مگه میشه بد باشه عالیه


فرهاد شروع کرد به خندیدن

-فرهاد براچی میخندی

-دارم به این فگرمیکنم که بچه ما با بچه ای بابات خانوم حسینی باهم بزرگ.میشن


-پسره بی ادب.....خداحفظ


گوشی رو قطع کردم


از تصور فرهاد خندم میگیرفت ؛فکرنکنم بابا با این سن سالش بخواد دوباره بچه بخواد


-شادی شادی..

باصدای خانوم حسینی زود به ازاتاقم اومدم بیرون


-جانم


-دخترخوب..خواستگاری من قرارنیس بیان که خواستگاری توِ الان هم بیا این میوه شیرینی هارو بچین


تک خنده ای کردمو گفتم

چشم؛


شروع به چیدن میوه و شیرینی کردم؛هرچی ساعت میگذشت استرسم صد برابر میشد



-شادی چرا رنگ پریده


-میترسم بابا نزاره..


-مگه دست باباته؛نترس تامنو داری از چیزی نمیخوای بترسی


-شماکه میدونی بابا از فرهاد خوشش نمیاد

-ولی اگه تو به بابات بگی که فرهاد رو میخوای بابات هیچ مخالفتی نمیتونه بکنه


-یعنی جلوی بابا وایسم


-من گفتم جلوی بابات وایسی؛منظورم اینه که اگه واقعا فرهاد رو میخوای باید به بابات بگی اگه اونم بدونه که توهم فرهاد رو دوست داری دیگه هیچ مخالفتی نمیکنه


-ولی من اصلا نمیتونم بهش بگم


-اگه واقعا فرهاد رو بخوای باید بهش بگی

-اخه چرا باید ازفرهاد خوشش نیاد ؛میبینی من یه ذره هم شانس ندارم


-نترس شده باسختی هم اخر به فرهاد میرسی


-خوشحال مهشید شاهین خیلی راحت بدون هیچ دردسری مال هم شدن انوخت من


-به جای این حرفا برو اماده شو تا یه ساعت دیگه فرهاد اینا میرسن باباتم الاناس که برسه


باصدای زنگ ایفون خانوم حسینی زود گفت

-بیا بابات هم رسید زود اماده شو

چشمی گفتمو به سمت اتاقم رفتم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت211 رمان پارادوکس اروم اروم نزدیکم شد و با وحشت گفتم: _ چیکار داری میکنی؟؟ نزدیک تر شد و شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش. از ترس نفسم تند شده بود. با لحن ترسناکی گفت: _میخوام نشونت بدم که چه غلطی میتونم بکنم. اب دهنمو قورت دادم و با ترس لب زدم:…
#پارت212
رمان پارادوکس

اخمامو کشیدم تو هم.

یه لحظه یادم رفت تو چه شرایطی هستیم. عصبی هلش دادم عقب که از جاش تکون نخورد.

با جیغ گفتم:
_چی میگی واسه خودت؟؟

ریز ریز شروع کرد به خندیدن، خنده هاش عصبیم میکرد. بلندتر جیغ زدم:

_برو بیرون از اتاق من.

یه تای ابروشو انداخت بالا و پرسید:

_پس میخوای از ازین هتل بری، خوبه، ولی کجا میخوای بری؟؟؟ مگه تو اینجا جاییم بلدی؟؟؟

باصدایی که از حرص میلرزید گفتم:

_بالاخره که یه جا پیدا میشه تا از دست تو راحت بشم. این همه هتل. میرم تو یکیشون خوب.

لبخند شیطنت امیزی زد.یه چیزی تو نگاهش بود که منو میترسوند.

یه حالت پلید و یه شیطنت عجیب. با لحن مرموزی گفت:

_ برو ببینم چیکار میکنی.

بعد از جاش بلند شد و سمت در رفت. جلوی در مکث کرد و برگشت سمتم،
با همون حالت شیطونش گفت:

_ البته اگه شکست خوردی چمدونتو باز نکن. چون مجبور میشی دوباره ببندیش.

و بعد ریز شروع کرد به خندیدن و از اتاق رفت بیرون.

درحالیکه از حرف نامفهومش تعجب کرده بودم از جام بلند شدمو رفتم سراغ بسته قرصام.

🍃 @kadbanoiranii
#پارت212


بی اراده به هومان نگاه می کنم و با اخم همیشگیش مواجه میشم .
نمیدونم چی تو چشمام می بینه که چهره اش سخت میشه و با لحنی عصبی به علی میتوپه :


_اگه جلسه ی معارفتون تموم شد، برو به کارات برس.

خوشبینانه میخوام فکر کنم برای یک بار به دختر عموش اهمیت داد و از شرایطی که توش گیر کرده بودم، نجاتم دادم.

علی عقب گرد میکنه و دستاشو به علامت تسلیم بالا میاره و میگه :


_Excuse me boss.
(ببخشید رئیس)

از اتاق خارج میشه اما قبل بستن در سرشو میاره داخل و منو مخاطب قرار میده :


_از دیدنت خوشحال شدم!


منتظر جواب نمی‌مونه، درو می بنده و میره.

کلافه بلند میشم و به طرف پنجره ها میرم.

وقتی شهرو زیر پاهام می بینم ، انگار دستی منو از زمان حال جدا میکنه و با خودش به چندماه قبل میبره...


*. *. *.

_نيلو نرو جلوتر خطرناکه !

بالای دره ی بی حصارِ بام ایستاده بودم و از ارتفاع لذت می بردم اما ساشا مدام گوشزد می‌کرد که مراقب باشم.
از قصد به حرفش گوش نمی‌دادم تا بیشتر ابراز نگرانی کنه.
ناخواسته احساس خوبی بهم می داد که حواسش بهم هست...


_از اینجا تهران خیلی قشنگه ساشا ...

پشت سرم ایستاد و با گرفتن بازوم عقبم کشید.

_آره عشقم قشنگه به شرط اینکه قصد خودکشی نداشته باشی !

خندیدم و خواستم مثل همه ی دخترها برای نامزدم ناز کنم :

_ساشا !

جون کشداری گفت که نتونستم نخندم.

_آخ آخ دلبر خوش خنده ی من!

خیلی خوشم میومد وقتی این چنین حرف می‌زد.

در عشوه گری نابلد بودم اما تمام تلاشم رو کردم.
ساعدش رو گرفتم و با طنازی گفتم :

_اگه یه روزی من بمیرم .... یا .... اتفاقی برام بیفته تو چیکار میکنی؟!

با صدای بلند خندید و با لودگی گفت :

_خب معلومه.... میرم با یه دختر خوشگل دیگه ازدواج میکنم...


نمیدونم دوست داشتم چه جوابی بشنوم اما قطعا انتظار نداشتم اینو بگه.
لبخند روی لبم محو شد و بی حالت بهش نگاه کردم که ضربه ی آرومی به پشتم زد و در حالی که هنوز ته مایه ی خنده داشت، گفت :

_خب حالا بُق نکن.... شوخی کردم.....من میمیرم اگه خار به پای تو بره دیوونه.... این چرت و پرتا چیه !


*. *. *. *.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت212




اونا هم خندیدن و از جاشون بلند شدن.

منم کیفم و از روی میز برداشتم و به سمت آرزو رفتم.

رو به امیر گفتم:دستت درد نکنه آقا امیر زحمت کشیدی.

امیر لبخندی زد و گفت: خواهش میکنم، قابل شمارو نداشت.

شنیدم مسعود همه سفارشات و خورده؟ آره؟

خندیدم و چیزی نگفتم. امیر خنده ای کرد و گفت:از دست تو مسعود پس بگو چرا واسه خودت آب سفارش دادی!ا

می خواستی سفارشای شیدا رو بخوری..

خلاصه بعد از کلی شوخی خنده از پله ها پایین اومدیم،

کسری به سمتمون اومد و ما هم ازش تشکر کردیم.

به زور و با کلی تعارف بالاخره پول سفارشارو از امیر گرفت.

و بعد از کافی شاپ خارج شدیم به سمت ماشین مسعود رفتیم و مثل دفعه قبل، من و مسعودجلو نشستیم

و امیر و آرزو عقب.

مسعود راه افتاد.

ازم آدرس خونمون و پرسید.منم بهش گفتم و دیگه هیچ حرفی نزدیم.

تنها صدایی که سکوت ماشین و می شکست

صحبتا و خنده های بلند امیر و آرزو بود.

منم کاری نداشتم که انجام بدم. حوصله بازی هم نداشتم.

واسه همینم سرم و به پنجره ماشین تکیه دادم و به آدمای توی خیابون، درختا. کوچه ها و ماشینا نگاه کردم.

وقتی که ماشین مسعود جلوی خونمون توقف کرد،

سرم و به عقب برگردوندم و کلی از امیر تشکر
کردم


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر