کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت193 ... -مامان جون -جانم -میگم برای شب سمیرا خانوم رو دعوت کنیم -اره مادر از همین الان باید دست به کار شیم لبخندی زدمو گفتم -پس شما بهش زنگ بزنید بگید که شب بیاد اینجا -باشه مادر بروشماره شو بگیر بهش بگم چشمی گفتمو به طرف تلفن خونه رفتم…
#پارت194
سرمیز شام همه حرف میزدن الا بابا؛بانگاهش برام.خط نشون میکشید واین ترس منو بیشتر میکرد
.....
یه هفته ای میگذشت ولی هنوز هیچ کاری نتونستم بکنم
حتی مامان جون بابا اون هم نتونستن کاری بکنن؛اوناهم. ناامید شدن برگشتن خونه اشون
امروز پنج شنبه بود تصمیم گرفتم برم بهشت زهرا پیش مامانم ؛هروقت دلم میگرفت یواشکی بدون اینکه کسی بفهمه میرفتم پیشش
رفتن پیشش ارومم میکرد خیلی هم ارومم میکرد
این یه هفته گوشیم خاموش بود میدونستم که فرهاد تاالان کلی زنگ و پیام داده
ولی این مدت تمام فکر ذهنم پیش بابامم بوده
....
بالاخره رسیدم به سنگ قبر مامانم مثل همیشه سنگ قبرش تمیز بود پر گل
میدونستم که ایناکار باباهه یه روز در میون میومد پیش مامان
بغل سنگ قبر مامان نشستم دستی به سنگ قبر سردش کشیدم
-خوبی مامانی؛میدونم از همه چی خبر داری از تصمیمی که درباره بابا گرفتمم خبرداری ؛میدونی مامانیه جورایی دارم به وصیت خودتم عمل میکنم
ولی هرکاری کردم نتونستم بابا رو راضی کنم
میخوام بابا رو دوباره به زندگی برگردونم
اون بعد ازتو فقط نفس میکشه زندگی نمیکنه
به قول عمه بابا هم بعد از تو مرد؛ولی من میخوام دوباره بابا رو به زندگی برگردونم
از حال روز خودمم خبر داری اره
منم دچار یه اشتباه شده بودم عشق و محبت رو باهم اشتباه گرفتم
میخواستم ازکسی که باعثش شده بود انتقامم بگیرم ولی فرهاد اومد توی زندگیم
از اون هم اول به عنوان وسیله انتقامم استفاده میکردم ولی اون باعث شد. به اشتباهاتم پی ببرم
ولی اون بهم خیلی چیزا یاد داد؛میدونی چیه مامان اون خیلی دوسم داره خیلی
بااین که میدونست من عاشق صمیمی ترین دوستش ام
ولی بازم باهام موند میدونی وقتی بهش گفتم عاشق شاهینم چی گفت
گفت من انقدر باهات میمونم تا عاشق خودم بشی
نمیگم عاشقش شده ام نه ولی نبودنش توی زندگی ام خیلی سخته خیلی
اگه توبودی هیچ کدوم از این اتفاقا نمیفتاد
من.ارزش اینو نداشتم که بخاطرم از خودت گذشتی
همه میگن اخلاق رفتارم مثل توعه ولی قیافه ام مثل بابا
مامان یه جوری کمکم کن نمیدونم چه جوری ولی کمکم کن
.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
سرمیز شام همه حرف میزدن الا بابا؛بانگاهش برام.خط نشون میکشید واین ترس منو بیشتر میکرد
.....
یه هفته ای میگذشت ولی هنوز هیچ کاری نتونستم بکنم
حتی مامان جون بابا اون هم نتونستن کاری بکنن؛اوناهم. ناامید شدن برگشتن خونه اشون
امروز پنج شنبه بود تصمیم گرفتم برم بهشت زهرا پیش مامانم ؛هروقت دلم میگرفت یواشکی بدون اینکه کسی بفهمه میرفتم پیشش
رفتن پیشش ارومم میکرد خیلی هم ارومم میکرد
این یه هفته گوشیم خاموش بود میدونستم که فرهاد تاالان کلی زنگ و پیام داده
ولی این مدت تمام فکر ذهنم پیش بابامم بوده
....
بالاخره رسیدم به سنگ قبر مامانم مثل همیشه سنگ قبرش تمیز بود پر گل
میدونستم که ایناکار باباهه یه روز در میون میومد پیش مامان
بغل سنگ قبر مامان نشستم دستی به سنگ قبر سردش کشیدم
-خوبی مامانی؛میدونم از همه چی خبر داری از تصمیمی که درباره بابا گرفتمم خبرداری ؛میدونی مامانیه جورایی دارم به وصیت خودتم عمل میکنم
ولی هرکاری کردم نتونستم بابا رو راضی کنم
میخوام بابا رو دوباره به زندگی برگردونم
اون بعد ازتو فقط نفس میکشه زندگی نمیکنه
به قول عمه بابا هم بعد از تو مرد؛ولی من میخوام دوباره بابا رو به زندگی برگردونم
از حال روز خودمم خبر داری اره
منم دچار یه اشتباه شده بودم عشق و محبت رو باهم اشتباه گرفتم
میخواستم ازکسی که باعثش شده بود انتقامم بگیرم ولی فرهاد اومد توی زندگیم
از اون هم اول به عنوان وسیله انتقامم استفاده میکردم ولی اون باعث شد. به اشتباهاتم پی ببرم
ولی اون بهم خیلی چیزا یاد داد؛میدونی چیه مامان اون خیلی دوسم داره خیلی
بااین که میدونست من عاشق صمیمی ترین دوستش ام
ولی بازم باهام موند میدونی وقتی بهش گفتم عاشق شاهینم چی گفت
گفت من انقدر باهات میمونم تا عاشق خودم بشی
نمیگم عاشقش شده ام نه ولی نبودنش توی زندگی ام خیلی سخته خیلی
اگه توبودی هیچ کدوم از این اتفاقا نمیفتاد
من.ارزش اینو نداشتم که بخاطرم از خودت گذشتی
همه میگن اخلاق رفتارم مثل توعه ولی قیافه ام مثل بابا
مامان یه جوری کمکم کن نمیدونم چه جوری ولی کمکم کن
.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت193 رمان پارادوکس سرمو انداختم پایین تا تو معرض توپ و ترش سحر قرار نگیرم. حامی اروم گفت: _ این سحر از بچگی شبیه مامان بزرگا بود همش نصیحت میکرد. تو چرا شبیه این شدی ملیکا؟؟ _بالاخره کمال همنشین باید یه تاثیراتی رو من بزاره یا نه؟؟ سحر اینبار با صدای…
#پارت194
رمان پارادوکس
یه تای ابرومو انداختم بالا وبا طعنه گفتم:
_ بله. درست میفرمایید اقای مدیر.
و بعد پوزخندی رو لبم نشوندم که میدونستم تا فی خالدونشو میسوزونه.
ملیکا چینی به دماغش داد و گفت:
_ حامی خجالت نمیکشی رییس بازی در میاری؟؟؟ مثلا ما دوستاتیم خیر سرمون.
_ نه چرا خجالت بکشم؟؟ مگه شما هرماه که دارین ازم حقوق میگیرین خجالت میکشین؟؟
پگاه سرشو تکون داد و گفت:
_ خداییش منطقی بود.
_شما دیدی من تاحالا حرف غیرمنطقی بزنم؟؟؟
سحر گفت:
_ اگه کل کلاتون تموم شده و غذاتونم خوردین بریم هتل. کلی کار داریم.
_ وای سحر توام کشتی مارو. جز بستن یه چمدون دیگه چه کاری داریم که انقدر مثل پیرزنا غر میزنی؟؟
_اولا پیرزن عمته. دوما، من شمارو میشناسم. سر همون یه چمدون ده ساعت طولش میدین.
حامی با دستش به سحر اشاره کرد و رو به بقیمون گفت:
_ من به شماها میگم این شبیه مامان بزرگمه شماها میخندیدن. مثل اون تمام اخلاق و رفتارای شمارو مو به مو میدونه.
سحر با لحن اخطار امیزی صداش زد:
_ حامی؟؟؟؟؟؟
اونم دستاشو به حالت تسلیم بالا برد و گفت:
_باشه باشه.
🍃 @kadbanoiranii
رمان پارادوکس
یه تای ابرومو انداختم بالا وبا طعنه گفتم:
_ بله. درست میفرمایید اقای مدیر.
و بعد پوزخندی رو لبم نشوندم که میدونستم تا فی خالدونشو میسوزونه.
ملیکا چینی به دماغش داد و گفت:
_ حامی خجالت نمیکشی رییس بازی در میاری؟؟؟ مثلا ما دوستاتیم خیر سرمون.
_ نه چرا خجالت بکشم؟؟ مگه شما هرماه که دارین ازم حقوق میگیرین خجالت میکشین؟؟
پگاه سرشو تکون داد و گفت:
_ خداییش منطقی بود.
_شما دیدی من تاحالا حرف غیرمنطقی بزنم؟؟؟
سحر گفت:
_ اگه کل کلاتون تموم شده و غذاتونم خوردین بریم هتل. کلی کار داریم.
_ وای سحر توام کشتی مارو. جز بستن یه چمدون دیگه چه کاری داریم که انقدر مثل پیرزنا غر میزنی؟؟
_اولا پیرزن عمته. دوما، من شمارو میشناسم. سر همون یه چمدون ده ساعت طولش میدین.
حامی با دستش به سحر اشاره کرد و رو به بقیمون گفت:
_ من به شماها میگم این شبیه مامان بزرگمه شماها میخندیدن. مثل اون تمام اخلاق و رفتارای شمارو مو به مو میدونه.
سحر با لحن اخطار امیزی صداش زد:
_ حامی؟؟؟؟؟؟
اونم دستاشو به حالت تسلیم بالا برد و گفت:
_باشه باشه.
🍃 @kadbanoiranii
#پارت194
{ نيلوفر }
بیدار بودم اما حس و حال بلند شدن نداشتم . در برابر باز کردن پلک هام مقاومت میکردم که صدای باز شدن در و متعاقبش هق هق های ریز و ظریفی به گوشم خورد.
فورا چشمامو باز کردم و نگاهمو دور اتاق چرخوندم.
با دیدن یک دختر برهنه که با دست ، سینه ها و پایین تنه اش رو پوشونده بود، برق از سرم پرید و جیغ کوتاهی کشیدم.
دختر هول زده یک قدم عقب رفت و شونه هاش پرید.
روی تخت نیم خیز میشم و درحالی که سعی میکنم واقعی بودن صحنه ی پیش روم، رو باور کنم، دنبال جمله ای میگردم و به سختی و با تحیر می پرسم :
_who are you?
(تو کی هستی؟)
خشمگین و مضطربه و رنگ پریده اش تو ذوق میزنه.
ریمل پخش شده ی زیر چشمان سرخش نشون میده که خیلی گریه کرده.
یک آن با فکری که از وضعیت این دختر به مغزم خطور میکنه، رعشه ی خفيفی به اندامم میفته.
اوضاع ناجور و حال خرابش مثل کسایی که بهشون تجاوز شده و این مسئله وحشت برانگیزه!
اما اینجا؟!
در عمارت هومان؟!
کار کی میتونه باشه؟!
محافظا یا...؟!
نه نه ! چنین چیزی امکان نداره!
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزیین_کیک
#تکنیک_ترک
#تکنیک_ترک_با_ورق_طلا
#تکنیک_ترک_با_ورق_طلا_روی_فوندانت
فیلم آموزشی،مرحله دوم آموزش تکنیک تَرَک با ورق طلا روی فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
{ نيلوفر }
بیدار بودم اما حس و حال بلند شدن نداشتم . در برابر باز کردن پلک هام مقاومت میکردم که صدای باز شدن در و متعاقبش هق هق های ریز و ظریفی به گوشم خورد.
فورا چشمامو باز کردم و نگاهمو دور اتاق چرخوندم.
با دیدن یک دختر برهنه که با دست ، سینه ها و پایین تنه اش رو پوشونده بود، برق از سرم پرید و جیغ کوتاهی کشیدم.
دختر هول زده یک قدم عقب رفت و شونه هاش پرید.
روی تخت نیم خیز میشم و درحالی که سعی میکنم واقعی بودن صحنه ی پیش روم، رو باور کنم، دنبال جمله ای میگردم و به سختی و با تحیر می پرسم :
_who are you?
(تو کی هستی؟)
خشمگین و مضطربه و رنگ پریده اش تو ذوق میزنه.
ریمل پخش شده ی زیر چشمان سرخش نشون میده که خیلی گریه کرده.
یک آن با فکری که از وضعیت این دختر به مغزم خطور میکنه، رعشه ی خفيفی به اندامم میفته.
اوضاع ناجور و حال خرابش مثل کسایی که بهشون تجاوز شده و این مسئله وحشت برانگیزه!
اما اینجا؟!
در عمارت هومان؟!
کار کی میتونه باشه؟!
محافظا یا...؟!
نه نه ! چنین چیزی امکان نداره!
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزیین_کیک
#تکنیک_ترک
#تکنیک_ترک_با_ورق_طلا
#تکنیک_ترک_با_ورق_طلا_روی_فوندانت
فیلم آموزشی،مرحله دوم آموزش تکنیک تَرَک با ورق طلا روی فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت194
آرزو اشاره ای به ماشینش کرد و عصبی تر از قبل گفت:زدی ماشینم و داغون کردی، بعد انتظار
داری خوش اخلاقم باشم؟
پسره به آرزو نزدیک تر شد و زل زد تو چشماش و یه جور خاصی گفت:بداخلاقیاتم قشنگه.
اونقدر به آرزو نزدیک شده بود که کاملا تو حلقش بود.
مدام چشماش روی لب آرزو رژه می رفت !!!مرتیکه ی هیز.
آرزو خودش و عقب کشید و اخم غلیظی کرد اما اون عوضی بیشتر بهش نزدیک شد
. نزدیک پسره شدم و عصبی گفتم: چشات و درویش کن عوضی
پسره که انگار تازه چشمش به من خورده بود،
زل زد بهم و با همون لبخند حال بهم زنش گفت: جیگرت و خام خام!
می خواستم بزنم دهن مهنش و بیارم پایین پسره آشغال
یه نگاه به دور و برم کردم تا اگه کسی نیست، بهش مشت و لگد پرت کنم.
همه جا خلوت خلوت بود. آخه ما امروز زود تر تعطیل شده بودیم وساعت تازه ۳ بود.
بهتر!!اگه اینجا شلوغ بود که ملت دورما جمع می شدن و نمی تونستم لهش کنم.
خواستم یه لگد پرت کنم که حرف آرزو من و از کارم منصرف کرد
- الان زنگ می زنم پلیس بیاد،
تکلیف مارو روشن کنه. یه جیگر خام خامی بهت نشون بدم!
آره اینجوری بهتر بود!اگه پلیس میومد، نفله شدنش قطعی بود
.دیگه هم نیاز نبود که من برای مشت و لگد پرت کردن، انرژی صرف کنم.
پسره لبخند چندش آورش و تکرار کرد
و به آرزو نزدیک شد و گفت: چرا به پلیس زنگ بزنی؟
ما خودمون می تونیم مشکلمون و حل کنیم.
مگه نه؟!! اوضاع واقعا کیشمیشی بود.
پسره خیلی به آرزو نزدیک شده بود
و من داشتم از ترس سکته می کردم..
.مدام تو دلم دعا دعا می کردم که یکی پیدا بشه و
ما رو از دست غول بیابونی نجات بده.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
آرزو اشاره ای به ماشینش کرد و عصبی تر از قبل گفت:زدی ماشینم و داغون کردی، بعد انتظار
داری خوش اخلاقم باشم؟
پسره به آرزو نزدیک تر شد و زل زد تو چشماش و یه جور خاصی گفت:بداخلاقیاتم قشنگه.
اونقدر به آرزو نزدیک شده بود که کاملا تو حلقش بود.
مدام چشماش روی لب آرزو رژه می رفت !!!مرتیکه ی هیز.
آرزو خودش و عقب کشید و اخم غلیظی کرد اما اون عوضی بیشتر بهش نزدیک شد
. نزدیک پسره شدم و عصبی گفتم: چشات و درویش کن عوضی
پسره که انگار تازه چشمش به من خورده بود،
زل زد بهم و با همون لبخند حال بهم زنش گفت: جیگرت و خام خام!
می خواستم بزنم دهن مهنش و بیارم پایین پسره آشغال
یه نگاه به دور و برم کردم تا اگه کسی نیست، بهش مشت و لگد پرت کنم.
همه جا خلوت خلوت بود. آخه ما امروز زود تر تعطیل شده بودیم وساعت تازه ۳ بود.
بهتر!!اگه اینجا شلوغ بود که ملت دورما جمع می شدن و نمی تونستم لهش کنم.
خواستم یه لگد پرت کنم که حرف آرزو من و از کارم منصرف کرد
- الان زنگ می زنم پلیس بیاد،
تکلیف مارو روشن کنه. یه جیگر خام خامی بهت نشون بدم!
آره اینجوری بهتر بود!اگه پلیس میومد، نفله شدنش قطعی بود
.دیگه هم نیاز نبود که من برای مشت و لگد پرت کردن، انرژی صرف کنم.
پسره لبخند چندش آورش و تکرار کرد
و به آرزو نزدیک شد و گفت: چرا به پلیس زنگ بزنی؟
ما خودمون می تونیم مشکلمون و حل کنیم.
مگه نه؟!! اوضاع واقعا کیشمیشی بود.
پسره خیلی به آرزو نزدیک شده بود
و من داشتم از ترس سکته می کردم..
.مدام تو دلم دعا دعا می کردم که یکی پیدا بشه و
ما رو از دست غول بیابونی نجات بده.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر