کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
#پارت172


باصدای زنگ در از جاپریدم؛نگاهی به ساعت توی اتاق کردم ساعت هشت نیم بود ؛حتما فرهاد بود


به سمت ایفون رفتم

-بله

-بله زه..
پوفی کشید ادامه داد
کجایی این همه دارم زنگ میزنم

-خواب بودم

-زود حاضرشو بیا پایین دیره

-پاشه الان حاضر میشم

....


برعکس روزهای دیگه فرهاد کاملا ساکت بود

-چه عجب مانمردیمو اقا فرهاد رو ساکت دیدم

-بدم میاد کسی به حرفام گوش نکنه


-خیلی پروییی به خدا من به حرفات گوش نمیدم؛ یه دقیقه حواسم پرت شد


-باشه؛اصلا بیخیال؛امروز اصلا حالم خوب نیس


-چرا؛توکه همیشه سرحال بودی

-امروز نیستم

-خب چرا


-بعدا میگم بهت


-الان بگو دیگه

همینکه میخواست حرف بزنه زنگ.گوشیش به صدا دراومد


نگاهی به گوشیش انداخت گفت

-باباته


سریع جواب داد

_سلام اقای محمدی خوب هستین

_.....

-بله؛الان توماشینیم داریم میریم شرکت

-......

-یه مشکلی میش اومد صبح برای همین دیر شد
-......
-بله گوشی


بیا بابات باتوکارداره

-سلام صبح بخیر

-صبح توهم بخیر

-این پسر چرااینقدر دیر اومده دنبالت

-به منم هین حرفی رو زد که به شما گفت


-حرف اضافه ای نمیزنه

تک خنده ای کرده مو گفتم

-نه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت171 رمان پارادوکس در عقب و باز کردم و نشستم. حامی هم نشست جلو. همین که نشستیم صدای غرغرای سحر و بلند شد و پشتش حامی که سر به سرش میزاشت. از پنجره زل زدم به خیابونا. حال و حوصله نداشتم که بشینم به شیطنتای اونا نگاه کنم. نمیدونم چقدر ساکت بودیم یا چقدر…
#پارت172
رمان پارادوکس

پگاه بی حوصله جواب داد:
_سر به سرم نزار سحر،اصلا حوصله دارم.
سحردستشو به کمرش زدوگفت:
_ اینو که خودم از قیافه ی داغونت فهمیدم. دارم میپرسم چه مرگته؟
پگاه گوشیشو گذاشت کنارشو گفت:
_ دوستم یه کلیپ برام فرستاد حالمو بهم ریخت.
ملیکا وسحر نزدیکش شدن و با کنجکاوی پرسیدن :
_چه کلیپی؟
_ولش کنید.حالتون بد میشه
ملیکا گفت:
_بگو دیگه.کنجکاو شدم.
گوشیشو گرفت سمتمونوگفت:
_ یه پسره تو کوچه یه دخترو گیر میندازه. به زور میبرتش نگاه کنید باهاش چه میکنه.
بعد با بغض دوید سمت دستشویی.
سحرکنجکاو گوشیشو برداشت وبعد چندلحظه صدای جیغ وداد دلخراش دخترک بیچاره بلند شد. نگاه نمیکردم اما ملیکا داشت توضیح میداد. دستشو جلو دهنش گرفته بود و با وحشت نگاه میکرد:
_ وای خدا. داره بهش تجاوز میکنه؟
اسم تجاوز که اومد رنگم پرید. قلبم تندتند میکوبیدونفسم بالا نمیومد. صدای جیغ دختر منو به گذشته برد.همون کابوس همیشگی،با فرق اینکه اینبار تو بیداری به سراغم اومده بود:
اروم اروم نزدیکم اومد و من قدم به قدم عقب میرفتم. جیغ زدم
_لعنت بهت چی از جونم میخوای؟
انقدر نزدیکم شد که با دیوار قفل شدم.
سرشو کنار گوشم نزدیک کرد و با لحن ترسناکی گفت:
_ خودتو میخوام..
دستاش به سمت لباسام اومد وبا یه حرکت لباسمو پاره کرد که جیغ محکمی کشیدم و گفتم:
_ نههههههههههههههه.....

🍃 @kadbanoiranii
#پارت172

دوس دارم ازش بخوام حرف بزنه.... سکوت نکنه.... چون هرلحظه امکان داره از کارم پشیمون بشم و تماس رو قطع کنم....

منو ایلیایی که حتی یک روز نبود همو نبینیم و باهم حرف نزنیم...
حالا به اینجا رسیدیم.

یکبار دیگه صداش در گوشم می شینه :

_نيلو جانم!
خودتی عزیزدلم؟
آره؟...... درسته؟
یا من توهم زدم؟


بعد از سه ماه اجتناب از حرف زدن باهاشون حالا چی دارم که بگم؟!
فقط یه کلمه ی کلیشه ای به ذهنم میرسه :

_خوبی؟


پریشونی در تمام جملاتی که و با با لحنی زاربه زبون میاره، موج می زنه :

_ای وای خدااا...
خدای من....!
نيلوفر باورم نمیشه دارم صداتو می‌شنوم...... ایلیا فدای اون صدای قشنگت.....حرف بزن که باور کنم اشتباه نمیکنم....... حرف بزن برام خوشگلم .....


من سخت تلاش می‌کنم که نيلوفر قبل رو تغییر بدم.
بزرگ و عاقل....
وگرنه مثل گذشته، خودمو برای ایلیا لوس میکردم و جواب قربون صدقه هاشو می دادیم اما الان.... :

_اشتباه نمیکنی.... خودمم!


صدای رها کردن نفسش در گوشی می پیچه :


_قربونت برم.... حالت خوبه ؟
تو مارو نصف عمر کردی...
میدونی روزی چند بار به اون شماره ای که پسرعموت داد و گفت خط توعه، زنگ میزدم ولی خاموش بود.....
پسرعموتم نه جواب منو می‌داد و نه حتی بابات!
دلخوش بودیم به خبرایی که عمو محمدت بهمون می داد و وقتایی که به هومان زنگ میزد...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت172





مسعود بعد از اینکه یه دل سیر خندید

، رو به من گفت: خیلی باحال بود. شیار یاری، ننه
بروسلی...

و یهو دوباره از خنده پهن زمین شد.

امیرم به سختی داشت خودش و کنترل می کرد تا نخنده!!

آب دهنم و قورت دادم و رو به مسعود گفتم: یعنی همش و شنیدی؟!

مسعود سرش. به علامت تایید تکون داد.
- همه اش و؟

- همه ی همشو

و از خنده ترکید.

ای خاک تو سر من کنن!!!مگه میشه آدم انقدر کور باشه که دو تا دراکولا رو نبینه؟!

مسعود لابه لای خنده هاش گفت: به خدا خیلی باحال بود

.ارو...اشی...اسم مخفف میذاری؟!ارو ننه بروسلی ؟!

اخمی کردم تا شاید مسعود به خنده اش پایان بده اما...

نخیر مثل اینکه این آقا خیال بستن نیشش و نداره

از جام بلند شدم و کیفم روی دوشم انداختم.

رو به مسعود گفتم: کارت اصلا درست نبود که به حرفای

من گوش دادی!

مسعود خنده اش و قطع کرد و به من زل زد.

پوزخندی زد و گفت: ببین کی داره کار درست و غلط و به من یاد میده!

جوابی نداشتم که بهش بدم...به علاوه این دفعه دیگه واقعا حوصله كل كل نداشتم!!!

ولی سعی کردم که مثل همیشه موضعم و حفظ کنم.

واسه همینم به یه اخم غلیظ بسنده کردم و از کنار مسعود گذشتم.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر