کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت138

سلام به جانام؛سلام.به تو که توی این مدت شدی زندگیم


توی که باهمون نگاه اولم دلمو بهت باختم توی که با همه چی ام کنار اومدی توی که از گذشتمم خبر داشتی


خداروشکر که اومدی توی زندگیم؛زندگی که جز حسرت چیزی توش نبود ولی تو به زندگیم رنگ.لعاب دیگه ای دادی



ممنوعه من....!!!

بدون اینڪـه داشته باشمت...
بدون اینڭـه لمست ڪنـــم...

بے هیچ داشتنــے..
فقط، فقط وفقط دوستـت دااارم..!!!


-شادی شادی



صدای بابا بود که داشت صدام میکرد
میخواستم ادامه نامه ای که مطمعن بودم برای من نوشته رو بخونم



این بار بابا باصدای بلند تری اسممو صدا کرد برگه هارو روی تخت گذاشتمو از اتاق اومدم بیرون


به سمت بابا رفتم که رو مبل روبه روی تی وی نشسته بود


-بله


-کجایی دارم نیم ساعته صدات میکنم


-داشتم اتاق شاهین روتمیز میکردم


-خودش کجاس


-بادوستاش رفته بیرون گفتش که ساعت11-12 برمیگرده


بابا هوفی کشید گفت



-برو لبتامو با تمام برگه هامو بیار برام


چشمی گفتمو به سمت اتاق بابا رفتم لبتاب و تمام برگه هاروی میزبرداشتمو به سمت بابا رفتم


-بشین کمکم کن باید برگردم یکی رو مثل خانوم حسینی مورد اطمینان پیدا کنم


میدونستم اگه بخوام بهش کمک کنم تاشب طول میکشه و ادامه رو نمیتونم بخونم



اتاق شاهین رو بهونه اوردم


-من باید برم اتاق شاهین رو تمیز کنم


نیم نگاهی بهم کرو گفت


-بشین هرچی میگم رو تایپ کن

-اتاق ش...


-باید همه چی رو با داد بهت بگن ، بشین


نشستم مشغول تایپ کردن شدم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت137 رمان پارادوکس کارمون تقریبا تموم شده بود که به شیرین گفتم: _ گرسنمه. بقیش و بزار بعد ناهار. _ اوهوم موافقم. بریم یه چیزی بخوریم. ساندویچ سفارش بدم میخوری بیارن؟ شالمو مرتب کردم و گفتم: _ اره دستت درد نکنه. لبخندی زد و تلفنو برداشت. منم از اتاق…
#پارت138
رمان پارادوکس


پشت میز نشستم و پروانه هم روبه روم. ظرف غذارو بیرون اورد و شروع کرد به چیدن میز. دستاش میلرزید و معلوم بود حالش خوب نیست. دستمو رو دستای لرزونش گزاشتم و زل زدم تو چشمای نمناکش:
_ پری؟
باصدایی که از زور بغض میلرزید گفت:
_ جونم.
_ چیشده؟
ظرفار ول کرد و زل زد به چشمام. همونجوری هم قطره های اشک رو گونه هاش سر خورد. متعجب صداش زدم:
_ پری؟
یهو صدای هق هقش بلند شد:
_ منو ببخش آمین.
از جام بلند شدمو رفتم سمتش. جلوش زانو زدم و اروم گفتم:
_ چیشده قربونت برم؟
با هق هق گفت:
_ باهات بد حرف زدم. تند حرف زدم. اما خدا میدونه از فشار نگرانی بود. نبودی.. گوشیتم جواب نمیدادی.. یه بار اونجوری نابودت کردن. میترسیدم باز طوریت بشه آمین بخدا من دوستت دارم. نگران بودم
لبخند محوی رو لبم شکل گرفت. دستامو بردم جلو و با انگشتام اشکاش پاک کردم.
_ میدونم عزیزم گریه نکن.
با هق هق ادامه داد:
_ میدونم که سخته. تجاوز دردناکه. فراموش نمیشه. میدونم اون عوضی زندگیتو نابود کرد. میدونم که غصه داری. اما منم درک کن. من که جز تو و مامان فاطمه کسیو ندارم. خوب حق بده نگران شم.
نفسمو پر صدا دادم بیرون. اروم گفتم:
_ حق میدم. گریه نکن عزیزم. گریه نکن دختر خوب.
با لحن مظلومی گفت:
_ منو بخشیدی؟
_ مگه میشه نبخشمت خانوم خوشگله.

🍃 @kadbanoiranii
#پارت138


بلافاصله بعد از رفتنش عضلاتم از حالت انقباض خارج میشن و به سوی آتنا میچرخم.

روی تخت وا میره.
چشم هاشو می بنده و چند نفس عمیق میکشه و مثل آدم های مدهوش و طلسم شده به حرف میاد :


_لعنتی عجب عطری داره، فک کنم محرکه! خیلی قویه....
اگه ازش وحشت نداشتم ، می پریدم بغلش، گردنشو گاز میگرفتم و کبود میکردم.... بعدم....


یک دفعه چشم باز میکنه و با من که از بی پروایی و گستاخی این دختر چشم هام چهار تا شده، روبرو میشه و سیخ می شینه.


_ببین میدونم پسرعموته و خیلی خوشحالم رابطت باهاش قر و قاطیه و اینارو نمیری بزاری کف دستش و منو بدبخت کنی ولی قبول کن بیش از حد گیراست... تمام آپشن های یه کراش خفنو داره..... خوش به حال پارتنراش چه حالی میکنن....


لباش آویزون میشه و آهی میکشه.


پیش از اینکه دوباره بخواد سوهان مغزم بشه، دستمو به طرف درب اتاق میگیرم و با اشاره بهش میگم:

_پاشو برو بیرون... ، من مایل به شنیدن تعریفات واهی تو و خیالبافی ها و صحنه های سکسی نیستم...


نگاه شماتت باری بهم میندازه و با غرغر از روی تخت بلند میشه و می پرسه :


_میخوای جا به جات کنم روی تخت استراحت کنی؟


رومو برمی گردونم و (نه) قاطعانه ای تحویلش میدم و به سیم کارتی که در مشتم جاخوش کرده خیره میشم.


*****************

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت138




آرش با ناراحتی گفت:کوفت بگیری تو

كجای حرفم خنده دار بود

بریده بریده گفتم:همه جاش !

فرضش و بکن..من برم.... خواستگاری اونم برای کی؟

تو؟!! و دوباره از خنده ترکیدم. آرش با دلخوری گفت: مگه من چمه؟!

با خنده گفتم:هیچیت نیست. فقط یه خرده خل وضعی.

کسی که بخواد زن تو بشه، باید مخش و
خر گاز زده باشه!

آرش با ناراحتی گفت: برو بمیر توام.منه خرو بگو که فکر کردم، تو به فکرمی!

و قطع کرد.

آرش که قطع کرد، از خنده پهن زمین شدم... انقد خندیده بودم که از چشمام اشک

میومد.دلم درد گرفته بود.

فرضش و بکن! آرش داماد بشه.

خدایی خیلی خنده داره!

این دیوونه نمی تونه دماغ خودش و بکشه بالا، چه برسه به اینکه بخواد بشه مرد یه خونواده...

لا به لای خنده هام گفتم: وای خدا مردم از خنده!

مسعود زل زده بود به من. با تعجب گفت: میشه بپرسم اون یارو چی گفت که تو اینجوری داری زمین و گاز می زنی؟!

تصمیم گرفتم که حرفش و تلافی کنم. لابه لای خنده هام،

شکلکی براش در آوردم و گفتم:به تو مربوط نیست!

و از فکر داماد شدن آرش دوباره از خنده منفجر شدم.

مسعود گنگ و متعجب به من زل زده بود.

خدایی من چرا اندازه یه گاوم نمی فهمم؟

نباید اونجوری به آرش می خندیدم. گناه داشت بیچاره!

باید از دلش دربیارم.

تک سرفه ای کردم و سعی کردم که دیگه نخندم.

دوباره گوشیم و دستم گرفتم و به آرش زنگ زدم.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر