کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت136 یعنی رفتارهای شاهین از روی محبت بود نه نبود از روی عشق بود اگه از روی محبت بود که زیرنامه نمی ندشت که دوسم داره توی اشپزخونه مشغول درست کردن غذا بودم،که باصدای چرخش کلید زود از اشپزخونه اومدم بیرون صورت بابا مثل دیشب ناراحت عصبانی بود سرش پایین…
#پارت137

-پس عشقه نه محبت


به سمت اتاق بابا رفتم تقه ای به در اتاق زدم باگفتن بیا تو بابا در رو بازکردم


روی تخت درازکشیده بود یه دستش رو روی چشمش گذاشته بود


-اقا غذا اماده اس


-میل ندارم


-من دیگه بهتون غذا نمیدما


تک خنده ای کرد هیچی نگفت


به سمتش رفتم گفتم


-بخاطر خانوم حسینی ناراحتید


-نه


-شاهین درباره شما و خانوم حسینی همه چی رو بهم گفته


بااین حرفم زود دستشو از روی صورتش برداشت. به صورتم خیره شد


-اون پسره چی بهت گفته


-اینکه قبل از مامان قراربود بااون ازدواج کنید


-اون قضیه مال 22 سال پیشه


-ولی اون.بخاطر شما هنوز ازدواج ن..


نذاشت ادامه ای حرفم رو بزن که از جاش بلند گفت


-این قضیه به تو هیچ ربطی نداری,پس دخالتی توش نکن


باتموم شدن حرفش از اتاق رفت بیرون
بعضی موقع ها باهام خوبه ولی بعضی موقع ها نه


......

بعد از خوردن ناهار بابا به سمت اتاقش رفت


منم به سمت اتاق خودم ولی در اخر نظرم عوض شد به سمت اتاق شاهین رفتم


وارد اتاقش شدم اروم در اتاقشو بستم بوی عطر تلخش رو به ریه کشیدم نگاهی به اتاق کردم خیلی بهم ریخته بود ولی توجهم به چندتا برگه جلب شد به سمت برگه های رو تخت رفتم


چندتا شعر عاشقانه توش نوشته شده بود
اولین برگه خوندم یه شعر فوق العاده زیبا بود

دیگر "غزل" جواب دلم را نمی دهد
باید که فی البداهه برای تو "جان" دهم...



لبخندی زدم


تمام برگه ها رو خوندم توی همشون شعر های عاشقانه نوشته بود


اما برگه اخر نامه بود شروع کردم به خوندنش

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت136 رمان پارادوکس چپ چپ نگاش کردمو گفتم: _ چیو ایول؟؟حوصله ندارم. _ دختر کی از سفر ترکیه میگذره که تو دومیش باشی؟ متعجب گفتم: _ شیرین مثل اینکه حالت خوب نیستااا. برای تفریح که نمیریم. برای کار میریم. با خودکار تو دستش رو کاغذ رو به روشو خط خطی کرد…
#پارت137
رمان پارادوکس


کارمون تقریبا تموم شده بود که به شیرین گفتم:
_ گرسنمه. بقیش و بزار بعد ناهار.
_ اوهوم موافقم. بریم یه چیزی بخوریم. ساندویچ سفارش بدم میخوری بیارن؟
شالمو مرتب کردم و گفتم:
_ اره دستت درد نکنه.
لبخندی زد و تلفنو برداشت.
منم از اتاق خارج شدم. تشنم شده بود. سمت اشپزخونه میرفتم که یهو چشمم به پروانه خورد. با دیدنم از جاش بلند شد و لبخند غمگینی زد. متعجب از دیدنش سمتش رفتمو گفتم:
_ سلام.
سرشو انداخت پایین و گفت:
_ سلام
_ خوبی پری؟ چیزی شده؟ اینجا چیکار میکنی؟
تو همون حالت گفت:
_ دیشب خونه نیومدی.
نفسمو پرصدا دادم بیرون:
_ من که بهت خبر دادم.
لب برچید و با بغض گفت:
_اره ولی خونه بدون تو سوت و کوره.
اروم دستشو گرفتمو گفتم:
_ ببینمت..
سرشو اورد بالا. چشمم که به مردمک لرزونش افتاد گفتم:
_ داری گریه میکنی؟
به روز لبخندی زد و گفت:
_ نه.
بعد کیف دستشو اورد بالا و گفت:
_ امروزو مرخصی گرفتم که ناهارو باهم بخوریم.
زل زدم بهش. بااینکه ازش دلگیر بودم اما عاشقانه دوسش داشتم. لبخندی به روش پاشیدمو گفتم:
_ بیا بریم تو اتاقم.
باهم سمت اتاق رفتیم که یهو شیرین از اتاق اومد بیرون. با دیدنم هول گفت:
_آمین جان من یه کاری برام پیش اومده باید برم. شرمنده نتونستم غذا هم سفارش بدم.
نگران پرسیدم:
_ چیزی شده؟
_ نه عزیزم. فعلا.
انقدر عجله داشت که حتی پروانه رو هم ندید. بیخیال شونه هامو انداختم بالا و با هم تو اتاق رفتیم.

🍃 @kadbanoiranii
#پارت137


جمله ی آخر، بدون فکر از دهنم پرید اما به روی خودم نمیارم.

جلوی این آدم باید دریده بود...

پوزخند میزنه و جوابی نمیده.

حس پیروزی در جونم رخنه میکنه، لبام کش میاد و لبخند پیروزمندانه ام عمق میگیره اما با حرفی که میزنه، این احساس خوشی لحظه ای تماما پر میکشه.


_امروز مامان و بابات بهم زنگ زدن ، شنیدن که زبون باز کردی میخواستن باهات حرف بزنن... پسرداییتم زنگ زده بود.

قطعا این پسرعمو ملک عذاب منه...:

_تو به چه حقی بهشون گفتی که من حرف میزنم؟!
خبرچینی شغل دومته؟!


ابروهاش در هم گره میخوره و یک قدم نزدیکتر میاد و روبروم می ایسته.

کتشو پس میزنه و دست هاشو در جیبش فرو میبره.
کمی خم میشه و من تمام جسارتم رو جمع میکنم تا چشم از چشمان وحشی و نافذش نگیرم.

آتنا حتی نفس نمی‌کشه و میتونم حدس بزنم قالب تهی کرده...

هومان با همون اخم، بهم اولتیماتوم میده :

_اگه یک بار دیگه با من این مدلی حرف بزنی، کاری میکنم که تا آخر عمرت زبونت نچرخه دختر کوچولو!


حالا آتنا رو درک میکنم.
این بشر زیادی ترسناکه و چشماش میگن حرفش بُلوف نیست و هرکاری ازش ساخته اس...

به اجبار سری تکون میدم تا ازم فاصله بگیره و زیر سرمای نگاه برنده اش، ذوب نشم.

عقب میکشه.
نفس محبوس شده ام رو رها میکنم.


یک قاب سیم کارت از جیب شلوارش خارج میکنه و به طرفم میگیره و میگه :


_ میتونی از این خط استفاده کنی... البته استفاده ی درست!


با خودم کلنجار میرم که پاسخی ندم.

(میخواد تورو عصبی کنه نيلوفر.... آروم باش...آروم باش..... نشنیدی تهدیدت کرد!)


به سمت در میره و با لحن خشک و جدی حرفش رو ادا میکنه :

_درضمن بهشون گوشزد کن، شماره ی منو با کد مخابرات اشتباه گرفتن ...

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت137




- هیچی باباسلامتی.

- آروین خوبه؟!خاله؟!عمو؟

- آره همه خوبن. برو بچز شماچطورن؟!

- اونام خوبن.

- تو الان کجایی؟!

- دانشگاه.

- اوهو

پس درحال کسب علم و دانشی؟!

- نه بابا!علم و دانش کیلو چنده؟!

استاد از کلاس پرتم کرده بیرون. توحیاط دانشگاه نشستم.

آرش با خنده گفت:چرا پرتت کرده بیرون؟!


- قضیه اش مفصله...

آرش سکوت کرد و بعد از چند لحظه گفت: شیدا...

- چیه؟!

- یه چیزی بخوام برام انجام میدی؟!

- تا اون یه چیزی چی باشه!

- تو اول قول بده انجام بدی.

- من تا ندونم چی ازم می خوای قولی بهت نمیدم.

آرش نفس عمیقی کشید و گفت: میشه بری یکی و برام خواستگاری کنی؟

از خنده ترکیدم!این چی میگه؟!خواستگاری؟!

آرش داماد بشه؟ مسعود با تعجب به من نگاه می کرد

.دلم و گرفته بودم و غش غش می خندیدم.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر