#پارت۸۵۵
چشمانش را بدون ذره ای حرکت به چشمانم دوخته و با همان قاطعیت ادامه می دهد:
-من از وقتی دست چپ و راستمو شناختم از صبح تا شب دارم کار می کنم و زحمت می کشم تو اون شرکت. اونقدری دارم که دستم تو جیب خودم باشه و اینکه من پولمو چجوری خرج می کنم به هیچکسی ربط نداره جز منو تو!
تمام حرف هایش را با حالت جدی و قاطعی گفت. و همین قاطعیت کمک کرد تا حرف هایش را بهتر بفهمم.
اینکه از روی احساسات تصمیم نگرفته باشد و همه ی جوانب را سنجیده باشد خیال مرا هم راحت می کند.
-تو زن منی. شریک زندگی من. ما قراره با هم زندگیمونو بسازیم. از لحظه ای که زنم شدی تو همه چیزم شریک شدی. پس چرا من باید با ماشین برم این ور و اونور بعد تو پای پیاده باشی؟ منو انقدر نمی بینی که برات این کار کوچیک رو انجام بدم؟
همین بود! این طرز فکر مردی بود که من انتخابش کرده بودم. من همسرش و شریکش بودم!
-خودت می دونی مادرت پا درد داره. باید هربار کلی بمونه تا ماشین گیرتون بیاد؟ من انقدری غیرت ندارم نذارم مادرم سر کوچه بمونه؟ یا رزا هر روز کلاس داره. باید مهد بره.... کلاس استخرش... هربار می خوای با تاکسی ببریش؟ من انقدری نیستم که وسایل آسایش خانواده مو فراهم کنم؟
لبخندم پهن می شود. مادرم را مادر خودش خواند. آن هم در شرایطی که حرف هایش از روی یک کلافگی و عصبانیت آنی بود. بدون هیچ فکری...
دستش را رها می کنم و هر دو دستم را دور گردنش می برم. به سختی بغلش می کنم و در گوشش می گویم:
-همه ی اینا رو می دونم. افکار و عقایدی که پشت این کادو هست از خود کادو برام عزیزتره. ممنون که به فکرمون هستی. دوستت دارم محمد. خیلی... خیلی زیاد. ممنونم بابت همه چیز! ممنونم شریک!
عقب می کشد و صورتم را با دستانش قاب می کند.
-بخاطر اینکه به فکرتونم از من تشکر نکن. مراقبت از شما از نفس کشیدن برای من واجب تره. قبلا هم گفتم من بیشتر بهش نیاز دارم تا شما.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
چشمانش را بدون ذره ای حرکت به چشمانم دوخته و با همان قاطعیت ادامه می دهد:
-من از وقتی دست چپ و راستمو شناختم از صبح تا شب دارم کار می کنم و زحمت می کشم تو اون شرکت. اونقدری دارم که دستم تو جیب خودم باشه و اینکه من پولمو چجوری خرج می کنم به هیچکسی ربط نداره جز منو تو!
تمام حرف هایش را با حالت جدی و قاطعی گفت. و همین قاطعیت کمک کرد تا حرف هایش را بهتر بفهمم.
اینکه از روی احساسات تصمیم نگرفته باشد و همه ی جوانب را سنجیده باشد خیال مرا هم راحت می کند.
-تو زن منی. شریک زندگی من. ما قراره با هم زندگیمونو بسازیم. از لحظه ای که زنم شدی تو همه چیزم شریک شدی. پس چرا من باید با ماشین برم این ور و اونور بعد تو پای پیاده باشی؟ منو انقدر نمی بینی که برات این کار کوچیک رو انجام بدم؟
همین بود! این طرز فکر مردی بود که من انتخابش کرده بودم. من همسرش و شریکش بودم!
-خودت می دونی مادرت پا درد داره. باید هربار کلی بمونه تا ماشین گیرتون بیاد؟ من انقدری غیرت ندارم نذارم مادرم سر کوچه بمونه؟ یا رزا هر روز کلاس داره. باید مهد بره.... کلاس استخرش... هربار می خوای با تاکسی ببریش؟ من انقدری نیستم که وسایل آسایش خانواده مو فراهم کنم؟
لبخندم پهن می شود. مادرم را مادر خودش خواند. آن هم در شرایطی که حرف هایش از روی یک کلافگی و عصبانیت آنی بود. بدون هیچ فکری...
دستش را رها می کنم و هر دو دستم را دور گردنش می برم. به سختی بغلش می کنم و در گوشش می گویم:
-همه ی اینا رو می دونم. افکار و عقایدی که پشت این کادو هست از خود کادو برام عزیزتره. ممنون که به فکرمون هستی. دوستت دارم محمد. خیلی... خیلی زیاد. ممنونم بابت همه چیز! ممنونم شریک!
عقب می کشد و صورتم را با دستانش قاب می کند.
-بخاطر اینکه به فکرتونم از من تشکر نکن. مراقبت از شما از نفس کشیدن برای من واجب تره. قبلا هم گفتم من بیشتر بهش نیاز دارم تا شما.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر