#پارت۸۵۲
لبخندی می زنم و با حالت اغواگرانه ای به لب هایش نگاه می کنم و آرام زمزمه می کنم:
-کادوی من از تو خودت بودی که خودتو به من رسوندی. شاید اگر امروز نمی اومدی ناراحت می شدم. اما حالا که هستی هیچی از این بیشتر نمی خوام. کادوی دخترمم اصلا کوچیک نیست. اون به زعم خودش بهترین کادو رو برای من گرفته. تو بگو چرا صدام کردی بیرون؟
نگاهش به هیچ وجه عادی نبود. لبخند یک وری و جذابش هم... انگشتانش هم که مشغول نوازش انگشتان دستم بودند...!
همه و همه یک جور خاصی ستایشگرانه بودند.
-تبریکم بهت نگم؟ واسه اینکه مادر دخترم شدی؟ واسه اینکه با تمام اشتباهام منو بخشیدی و قبول کردی خانومم باشی ازت تو این روز خاص تشکر نکنم؟ برای این صدات کردم عزیز دل محمد! برای اینکه بگم قدرتو می دونم. روزت مبارک شهرزاد قصه ی من!
دستم را روی سینه ام مشت می کنم و بی تابانه نگاهش می کنم. لبم را می گزم تا از لرزش ناشی از بغض درون گلویم ممانعت کنم!
دستش را درون جیب شلوارش می برد و چیزی را بیرون می کشد. بعد کف دستش را به طرفم می گیرد و می بینم که یک سوییچ و دزدگیر مشکی در دستش بود.
-امیدوارم که ازم ناراحت نشده باشی که تو خریدش ازت سلیقه نگرفتم. در واقع معیار انتخابم بیشتر رو این بود که امنیت خوبی داشته باشه. و خب رنگشم حس کردم سفید رنگ همه پسند تر و ساده تریه. توام بیشتر طرفدار سادگی هستی.
با بهت نگاهش می کنم و او دکمه ی دزدگیر را می فشارد و چراغ های ماشینی که درست کنارمان آن طرف جدول پارک شده بود روشن و خاموش می شود.
بعد دزدگیر را با نوک انگشتانش رو به من نگه می دارد و من آن قدر شوکه ان که نمی توانم دستانم را تکان دهم.
مدام نگاهم را بین محمد و اتومبیل کنارمان می گردانم، دهانم را باز بسته می کنم اما قادر به انجام واکنشی نیستم.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
لبخندی می زنم و با حالت اغواگرانه ای به لب هایش نگاه می کنم و آرام زمزمه می کنم:
-کادوی من از تو خودت بودی که خودتو به من رسوندی. شاید اگر امروز نمی اومدی ناراحت می شدم. اما حالا که هستی هیچی از این بیشتر نمی خوام. کادوی دخترمم اصلا کوچیک نیست. اون به زعم خودش بهترین کادو رو برای من گرفته. تو بگو چرا صدام کردی بیرون؟
نگاهش به هیچ وجه عادی نبود. لبخند یک وری و جذابش هم... انگشتانش هم که مشغول نوازش انگشتان دستم بودند...!
همه و همه یک جور خاصی ستایشگرانه بودند.
-تبریکم بهت نگم؟ واسه اینکه مادر دخترم شدی؟ واسه اینکه با تمام اشتباهام منو بخشیدی و قبول کردی خانومم باشی ازت تو این روز خاص تشکر نکنم؟ برای این صدات کردم عزیز دل محمد! برای اینکه بگم قدرتو می دونم. روزت مبارک شهرزاد قصه ی من!
دستم را روی سینه ام مشت می کنم و بی تابانه نگاهش می کنم. لبم را می گزم تا از لرزش ناشی از بغض درون گلویم ممانعت کنم!
دستش را درون جیب شلوارش می برد و چیزی را بیرون می کشد. بعد کف دستش را به طرفم می گیرد و می بینم که یک سوییچ و دزدگیر مشکی در دستش بود.
-امیدوارم که ازم ناراحت نشده باشی که تو خریدش ازت سلیقه نگرفتم. در واقع معیار انتخابم بیشتر رو این بود که امنیت خوبی داشته باشه. و خب رنگشم حس کردم سفید رنگ همه پسند تر و ساده تریه. توام بیشتر طرفدار سادگی هستی.
با بهت نگاهش می کنم و او دکمه ی دزدگیر را می فشارد و چراغ های ماشینی که درست کنارمان آن طرف جدول پارک شده بود روشن و خاموش می شود.
بعد دزدگیر را با نوک انگشتانش رو به من نگه می دارد و من آن قدر شوکه ان که نمی توانم دستانم را تکان دهم.
مدام نگاهم را بین محمد و اتومبیل کنارمان می گردانم، دهانم را باز بسته می کنم اما قادر به انجام واکنشی نیستم.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر