#پارت۸۳۶
می ترسیدم حرف بزنم و لرز صدایم آنِ این لحظه را بشکند.
احساس کودکی را داشتم که قدم های اولش را برداشته و لذت راه رفتن را چشیده بود اما تعادلش برهم خورده و زمین خورده بود. با ناامیدی گریسته و حالا، هم آن هیجان قدم برداشتن را می خواهد، هم از افتادن می ترسد!
-برم... برم یه زنگ به مامان بزنم ببینم... رزا بهونه نگیره یه وقت!
سرش را نزدیک می آورد و با دستانش موهایم را به پشت کمرم هدایت می کند. لب هایش که به شانه ی عریانم می رسد نفس در سینه ام حبس می شود.
ناخود آگاه دستم بالا می آید و بازویش را به چنگ می گیرد.
-رزا؟ واقعا؟ این بار نه عشقم! نمی تونی شهرزاد! گذشت اون روزایی که همه چیز بین من و تو به رزا ختم می شد! هیچ وقت اجازه نداشتم بهت نزدیک بشم، باهات حرف بزنم، ببینمت حتی! مگر اینکه مسئله مربوط به رزا بود! هیچ می دونی چی به من گذشت؟
مکث نکند... حرف بزند...!
مکث نکند تا لب هایش به جان تن از نفس افتاده ی من نیفتد!
وای از بوسه هایش... مرده را زنده می کند وای به حال زنی شیفته و عاشق که روزهاست خواب این بوسه ها را دیده است!
دم عمیقی را که از پوست گردنم می گیرد حتی من را هم به هوس می اندازد. می بوسد و من ترس هایم را پس می زنم. میل به بیشتر و بیشتر خواستن در هر نفسم ریشه می زند.
-رزا دلتنگه؟ بهونه می گیره؟ یه شب دلتنگ بمونه! آسمون داره رو سرمون خراب می شه؟ به اندازه ی یه شب، به قدر یه خواهش دل یه مرد حسرت کشیده صبر کنه!
لب هایم تکان می خورد و آوایی از آن خارج نمی شود! موهایم را از دورم جمع می کند و به پشت سرم می فرستد و من احساس می کنم که تمام وجودم، تمام احساس و منطقم، همه در دسترس و پیشگاه اوست. تا هدایتش کند و من هیچ اعتراضی نداشتم!
-دیوونم می کنی شهرزاد... عطر تنت هوش از سرم می بره... این لطافت پوستت دلمو به هوس مینداره... دلم می خواد تا خود صبح فقط پرستشت کنم!
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
می ترسیدم حرف بزنم و لرز صدایم آنِ این لحظه را بشکند.
احساس کودکی را داشتم که قدم های اولش را برداشته و لذت راه رفتن را چشیده بود اما تعادلش برهم خورده و زمین خورده بود. با ناامیدی گریسته و حالا، هم آن هیجان قدم برداشتن را می خواهد، هم از افتادن می ترسد!
-برم... برم یه زنگ به مامان بزنم ببینم... رزا بهونه نگیره یه وقت!
سرش را نزدیک می آورد و با دستانش موهایم را به پشت کمرم هدایت می کند. لب هایش که به شانه ی عریانم می رسد نفس در سینه ام حبس می شود.
ناخود آگاه دستم بالا می آید و بازویش را به چنگ می گیرد.
-رزا؟ واقعا؟ این بار نه عشقم! نمی تونی شهرزاد! گذشت اون روزایی که همه چیز بین من و تو به رزا ختم می شد! هیچ وقت اجازه نداشتم بهت نزدیک بشم، باهات حرف بزنم، ببینمت حتی! مگر اینکه مسئله مربوط به رزا بود! هیچ می دونی چی به من گذشت؟
مکث نکند... حرف بزند...!
مکث نکند تا لب هایش به جان تن از نفس افتاده ی من نیفتد!
وای از بوسه هایش... مرده را زنده می کند وای به حال زنی شیفته و عاشق که روزهاست خواب این بوسه ها را دیده است!
دم عمیقی را که از پوست گردنم می گیرد حتی من را هم به هوس می اندازد. می بوسد و من ترس هایم را پس می زنم. میل به بیشتر و بیشتر خواستن در هر نفسم ریشه می زند.
-رزا دلتنگه؟ بهونه می گیره؟ یه شب دلتنگ بمونه! آسمون داره رو سرمون خراب می شه؟ به اندازه ی یه شب، به قدر یه خواهش دل یه مرد حسرت کشیده صبر کنه!
لب هایم تکان می خورد و آوایی از آن خارج نمی شود! موهایم را از دورم جمع می کند و به پشت سرم می فرستد و من احساس می کنم که تمام وجودم، تمام احساس و منطقم، همه در دسترس و پیشگاه اوست. تا هدایتش کند و من هیچ اعتراضی نداشتم!
-دیوونم می کنی شهرزاد... عطر تنت هوش از سرم می بره... این لطافت پوستت دلمو به هوس مینداره... دلم می خواد تا خود صبح فقط پرستشت کنم!
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر