کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۸۳۲


لحظه ای مکث می کنم تا تاثیر گفته هایم را در چهره اش ببینم. اما تنها فشار دستش بود که روی دستم بیشتر شده بود.

-محمد من فکرامو کردم و دیدم هیچ دلیلی نداره که از هم دور باشیم. می تونیم زندگیمونو اونجا شروع کنیم و کنار هم خیلی خوشبخت تر باشیم. دوست دارم رزا طعم داشتن یه خانواده ی پرجمعیت رو بچشه. بچگی شادتری داشته باشه. روحیه اش همیشه به اندازه اون چند روز تعطیلات شاد و پر انرژی باشه!


با نگاه منتظری در چشمانش زل زده ام و منتظرم تا حرفی بزند اما همچنان با همان بهت خیره ام مانده و سکوتش را حفظ کرده است.


یعنی مخالف بود؟ یعنی ممکن بود که هنوز از پدرش دلخور باشد و دلش بخواهد تا فاصله اش را با خانواده اش حفظ کند؟


-محمد؟ چرا چیزی نمیگی عزیزم؟ این یه پیشنهاده من مجبورت نمی کنم. دوست دارم در موردش با هم حرف بزنیم و ابعاد این تصمیم رو بررسی کنیم. تو اگر فکر می کـ..


تنم به تخت سینه اش چسبیده و نفسم از فشاری که به سینه ام می آمد داشت بند می آمد.


-محمد؟


-من فکر می کردم که تا عمر دارم هر نفسمو وقف تو و رزا می کنم و نمی ذارم خم به ابروتون بیاد و اون وقت می تونم هم خودم یه نفس راحت بکشم هم تموم نبودنامو جبران کنم. اما اشتباه می کردم! من... تا عمر دارم بدوام و بدوام... بازم نمی تونم به تو و خوبیات برسم. دارم فکر می کنم چه کار کردم که خدا منو لایق تو دید؟


سرش را عقب می کشد و مردمک هایش با بی قراری در چشمانم جستجو می کنند.


-اینجوری نگو! این چه حرفیه آخه!


-کارت چی می شه؟ اینطوری کارتو از دست می دی!


دلم گرم می شود. اولین دغدغه اش کار من بود. این مرا دلگرم می کرد که محمد رسما کار و استقلال مرا پذیرفته بود.


حتی برای از دست دادن کارم نگران شده است. دلگرمم می کند که چون با آن کنار آمده هرگز قرار نیست سر این مسئله مشکلی داشته باشیم.

رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر