کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.82K subscribers
23K photos
28.1K videos
95 files
42.2K links
Download Telegram
#پارت۷۱۸


-اون که باید ببخشه ماییم! دو ساعته انقدر به جاده خیره شدیم و ماشینا رو شمردیم چشامون چپ شد!


صدایش پر حرص بود و چشمانش از پشت صندلی داشت لیزروار مغز محمد را سوراخ می کرد انقدر که حرص داشت.


با تعجب می گویم:


-وا من چکار تو داشتم عتیقه؟


-تو کار نداشتی. ما تا تکون می خوردیم مهندس می گفت رزا بابا تکون نخور مامان خسته ست بخوابه.


با شنیدن این حرف از زبان مهشید با آن حرص خوابیده در آن لحظه ای چشم هایم گرد می شوند و بعد واقعا نخندیدن سخت ترین کار دنیا می شود!


لبم را می گزم و ریز ریز می خندم. محمد ابدا ناراحت نمی شود و سرخوشانه بازویش را به در تکیه می دهد و پشت سرش را ماساژ می دهد.


رزا بی حال خرسش را بغل گرفته بود و در آغوش مامان لم داده بود. شنیدم که مامان هم به حرف مهشید خندید ولی چون پشت سرم بود، من زیاد به صورتش اشراف نداشتم.


برای عوض شدن حال و هوا رو به محمد گفتم:


-مثلا من کنار تو نشستم تو خوابت نره، نفهمیدم کی بیهوش شدم. دیشب خوابم نبرد خیلی بدخواب شده بودم.


لبخندی می زند و مدام بین من و جاده نگاه می چرخاند. با لحن آرام و پرمهری می گوید:


-خوب کردی خوابیدی الان که رسیدیم سرحال باشی.


آخرش هم یک نیشخند روی لب هایش سبز شد که از آن بوهای خوبی به مشامم نرسید.


رسیدیم چه اتفاق خاصی قرار بود بیفتد که نیاز بود من سرحال باشم؟


-حاج خانوم چی می گفتن؟


حدسم درست بود. هرچه بود مربوط به آن تماس بود. چون تا گفتم لب هایش بیشتر کش آمد.


-چیزی نگفت. می خواست ببینه کی می رسیم.


من که درست نفهمیدم. شانه ای بالا انداختم و دیگر کشش ندادم. سایبان را پایین دادم تا در آینه سر و صورتم را مرتب کنم.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر