#پارت۶۵۵
و چشمانش؟
تب دارند! تلاطم وحشیانه ی یک دریای طوفان زده ی شباهنگام را درونش می بینم.
-اینکه من این همه تحمل نکردم که حالا بخوام خرابش کنم. شرمنده ی اون بالایی شم! این سینه برای آروم کردن توئه که تکیه گاه شده، اما الان اگر دست بالا بیارم، به هدف لمست، برای آروم کردن تو نیست! برای منه! منی که با یه لمس کوتاه آتیش دلم خاموش نمی شه شعله ور تر می شه!
آتش؟ اینی که در گونه های من می چرخد؟
باید بترسم؟ زنی بودم در آستانه سی سالگی، مادر یک دختر پنج ساله، تنها یکبار مردی را به حریمم راه داده بودم و زیر نگاه سوزانش لمس شده بود.
بعد از آن دیگر حتی از نگاهی هم جنس این نگاه ها می ترسیدم و حالا؟ کنار او؟
زیر گرمای این نگاه، من فقط زن بودن را از نو دوره می کردم!
-چه فرقی می کنه امشب با فردا شب؟
نه برای اینکه بی تاب و بی قرار باشم... خب... بی قرار که بودم اما واقعیت این مسئله برایم گنگ بود.
می خواستم دریچه ی نگاهش به این مسئله را بشناسم. ببینم.
-یادته وقتی بهت گفتم محرمم شو چی گفتی؟ گفتی باید با مامانت مشورت کنی. چرا؟ وقتی خودت راضی بودی چرا می خواستی مامانت بدونه؟
کمی مکث می کند و منتظر جوابی از من نمی ماند. خواست سوال را در ذهنم نهادینه کند.
-چون انسان یه نیاز ذاتی درش هست که دوست داره به یه نیروی بزرگتر از خودش وصل باشه. نگاه اونو، تائید اونو داشته باشه. تو می تونستی همون دقیقه به حرف دلت بری و پیشنهاد منو قبول کنی ولی نکردی. منم می تونم همین لحظه گوش به حرف دلم باشم اما نیستم. چون هردومون دلمون نمی خواد که اون نیروی بزرگتر از خودمون رو برنجونیم.
چند لحظه ای طول می کشد تا کامل مفهموم حرفش را درک کنم.
و حالا خیلی بهتر می توانم بفهمم که از چه حرف می زند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
و چشمانش؟
تب دارند! تلاطم وحشیانه ی یک دریای طوفان زده ی شباهنگام را درونش می بینم.
-اینکه من این همه تحمل نکردم که حالا بخوام خرابش کنم. شرمنده ی اون بالایی شم! این سینه برای آروم کردن توئه که تکیه گاه شده، اما الان اگر دست بالا بیارم، به هدف لمست، برای آروم کردن تو نیست! برای منه! منی که با یه لمس کوتاه آتیش دلم خاموش نمی شه شعله ور تر می شه!
آتش؟ اینی که در گونه های من می چرخد؟
باید بترسم؟ زنی بودم در آستانه سی سالگی، مادر یک دختر پنج ساله، تنها یکبار مردی را به حریمم راه داده بودم و زیر نگاه سوزانش لمس شده بود.
بعد از آن دیگر حتی از نگاهی هم جنس این نگاه ها می ترسیدم و حالا؟ کنار او؟
زیر گرمای این نگاه، من فقط زن بودن را از نو دوره می کردم!
-چه فرقی می کنه امشب با فردا شب؟
نه برای اینکه بی تاب و بی قرار باشم... خب... بی قرار که بودم اما واقعیت این مسئله برایم گنگ بود.
می خواستم دریچه ی نگاهش به این مسئله را بشناسم. ببینم.
-یادته وقتی بهت گفتم محرمم شو چی گفتی؟ گفتی باید با مامانت مشورت کنی. چرا؟ وقتی خودت راضی بودی چرا می خواستی مامانت بدونه؟
کمی مکث می کند و منتظر جوابی از من نمی ماند. خواست سوال را در ذهنم نهادینه کند.
-چون انسان یه نیاز ذاتی درش هست که دوست داره به یه نیروی بزرگتر از خودش وصل باشه. نگاه اونو، تائید اونو داشته باشه. تو می تونستی همون دقیقه به حرف دلت بری و پیشنهاد منو قبول کنی ولی نکردی. منم می تونم همین لحظه گوش به حرف دلم باشم اما نیستم. چون هردومون دلمون نمی خواد که اون نیروی بزرگتر از خودمون رو برنجونیم.
چند لحظه ای طول می کشد تا کامل مفهموم حرفش را درک کنم.
و حالا خیلی بهتر می توانم بفهمم که از چه حرف می زند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر