کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت۶۱۵

وقتی که صدای قدم هایش مقابل نیمکت متوقف می شود، به سمتش برمی گردد.


مقابل پای شهرزاد زانو می زند. صورتش سرخ بود و موهایش رشد کرده بودند. آن قدر که می شد دست داخلشان برد. تا خود صبح نوازششان کرد.


به صورتش می آمد. از آن حالت مردانه ی زمخت در آمده بود. تخس تر شده بود و شهرزاد فکر می کند که این طور بیشتر دوست دارد!


نگاهش را به چشمان مرد مقابلش می دهد و او به غیر منتظرانه ترین شکل ممکن با محبتی توام با استیصال لب می زند:


-زنم می شی؟ با من ازدواج می کنی؟


قلبش برای لحظاتی نمی زند... شوکه و وار رفته نگاهش می کند و او ادامه می دهد:


-نه چون خانواده ام دوستت دارن، چون اگرم مخالف بودن حاضر بودم دنیا رو به هم بریزم، حاضر بودم دوباره به همه شون پشت کنم تا تو رو به دست بیارم! نه به خاطر رزا، چون همین حالاشم به خاطر داشتن همچین مادری هیچ چیزی کم نداره، به خاطر خودم، به خاطر خودت! شهرزاد من رویای همسری مثل تو رو تو خوابمم نداشتم. وقتی عمیقا شناختمت تو تمام رویا و آرزوم شدی. و فکر کنم این واقعی ترین نوع عشق باشه. که از شناخت به عشق برسیم. اگر چیزی که من فهمیدم درست باشه، اگر تو هنوزم ذره ای محبت تو دلت نسبت به من داری، بذار با هم امتحانش کنیم!


در تسلیم ترین حالت ممکن به سر می برد. انگار که روح از تنش رفته باشد، یک شهرزادی مانده روی آن نیمکت سبز رنگ و یه شهرزادی رقص کنان دور آن حوض را طواف می کند.
سرخوشانه می خندد، آزادانه می رقصد!


شادی تمام ابعاد وجودش را در بر گرفته و قلبش التماس می کند تا شور چشمانش را باور کند. به دوباره «ما» شدن، به عالم امکان ایمان بیاورد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۱۵

وقتی که صدای قدم هایش مقابل نیمکت متوقف می شود، به سمتش برمی گردد.


مقابل پای شهرزاد زانو می زند. صورتش سرخ بود و موهایش رشد کرده بودند. آن قدر که می شد دست داخلشان برد. تا خود صبح نوازششان کرد.


به صورتش می آمد. از آن حالت مردانه ی زمخت در آمده بود. تخس تر شده بود و شهرزاد فکر می کند که این طور بیشتر دوست دارد!


نگاهش را به چشمان مرد مقابلش می دهد و او به غیر منتظرانه ترین شکل ممکن با محبتی توام با استیصال لب می زند:


-زنم می شی؟ با من ازدواج می کنی؟


قلبش برای لحظاتی نمی زند... شوکه و وار رفته نگاهش می کند و او ادامه می دهد:


-نه چون خانواده ام دوستت دارن، چون اگرم مخالف بودن حاضر بودم دنیا رو به هم بریزم، حاضر بودم دوباره به همه شون پشت کنم تا تو رو به دست بیارم! نه به خاطر رزا، چون همین حالاشم به خاطر داشتن همچین مادری هیچ چیزی کم نداره، به خاطر خودم، به خاطر خودت! شهرزاد من رویای همسری مثل تو رو تو خوابمم نداشتم. وقتی عمیقا شناختمت تو تمام رویا و آرزوم شدی. و فکر کنم این واقعی ترین نوع عشق باشه. که از شناخت به عشق برسیم. اگر چیزی که من فهمیدم درست باشه، اگر تو هنوزم ذره ای محبت تو دلت نسبت به من داری، بذار با هم امتحانش کنیم!


در تسلیم ترین حالت ممکن به سر می برد. انگار که روح از تنش رفته باشد، یک شهرزادی مانده روی آن نیمکت سبز رنگ و یه شهرزادی رقص کنان دور آن حوض را طواف می کند.
سرخوشانه می خندد، آزادانه می رقصد!


شادی تمام ابعاد وجودش را در بر گرفته و قلبش التماس می کند تا شور چشمانش را باور کند. به دوباره «ما» شدن، به عالم امکان ایمان بیاورد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر