#پارت۵۵۲
#
نیم قدمی جلو می آید و چانه اش را بالا می دهد و با سرش اشاره می زند:
-تو چی؟ اون قدر شجاع هستی که اعتراف کنی؟
نفسم یکی در میان بالا می آمد. حتی در این فاصله هم حرارت تنش را حس می کردم!
تمرکز نداشتم و ای کاش کمی فاصله بگیرد... نمی فهمیدم... منظورش چه بود؟
-به چی؟
-به اینکه داری فرار می کنی! به اینکه می دونی جونم برات داره در میره اما از ترس اینکه توام احساساتت متقابل باشه داری هممونو بدبخت می کنی... می خوای پا تو یه زندگی دیگه بذاری... شانس خوشبختی رو از هر سه مون دریغ کنی!
غم و درد سینه ام را پر می کند! من دریغ کرده بودم؟ خوشبختی مان را؟ این لحن زهرآلود از مردی بود که ادعا می کرد دوستم دارد؟
به خدا که نفسم بالا نمی آمد. مبادا... مبادا که اشک بریزی شهرزاد! کی و چطور انقدر نازک نارنجی شده بودم؟
-می بینی؟ من اینم محمد... من... اینم! کسی که کمر همت بسته به نابودی هممون. کسی که فرار می کنه... همه ی بدبختیا زیر سر منه... همه ی دنیا از من طلب کارن... کسی که پای دلش خودشو، همه چیزشو قمار میکنه، قربانی می کنه! نکن... جونتو فداش نکن! ارزشو نداره محمد! جونتو بردار و در رو...! قبل از اینکه فرار کنه تو قالش بذار! چون عاقبت همه ی قماربازا همینه! نابودی...!
دست به سمت کوله ی رزا دراز می کنم و محمد خشک شده را دور می زنم و به اتاق محدثه می روم. مادر بودن گاهی عجیب سخت می شد.
درست همان لحظه ای که میل به زانو زدن داری، تمام جانت از بغض و گریه پر است، وقتی بند بند وجودت می لرزد، باید کمر راست کنی، سر بالا بگیری و با لبخند وانمود کنی که خوبی!
-بشین اینجا عزیزم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#
نیم قدمی جلو می آید و چانه اش را بالا می دهد و با سرش اشاره می زند:
-تو چی؟ اون قدر شجاع هستی که اعتراف کنی؟
نفسم یکی در میان بالا می آمد. حتی در این فاصله هم حرارت تنش را حس می کردم!
تمرکز نداشتم و ای کاش کمی فاصله بگیرد... نمی فهمیدم... منظورش چه بود؟
-به چی؟
-به اینکه داری فرار می کنی! به اینکه می دونی جونم برات داره در میره اما از ترس اینکه توام احساساتت متقابل باشه داری هممونو بدبخت می کنی... می خوای پا تو یه زندگی دیگه بذاری... شانس خوشبختی رو از هر سه مون دریغ کنی!
غم و درد سینه ام را پر می کند! من دریغ کرده بودم؟ خوشبختی مان را؟ این لحن زهرآلود از مردی بود که ادعا می کرد دوستم دارد؟
به خدا که نفسم بالا نمی آمد. مبادا... مبادا که اشک بریزی شهرزاد! کی و چطور انقدر نازک نارنجی شده بودم؟
-می بینی؟ من اینم محمد... من... اینم! کسی که کمر همت بسته به نابودی هممون. کسی که فرار می کنه... همه ی بدبختیا زیر سر منه... همه ی دنیا از من طلب کارن... کسی که پای دلش خودشو، همه چیزشو قمار میکنه، قربانی می کنه! نکن... جونتو فداش نکن! ارزشو نداره محمد! جونتو بردار و در رو...! قبل از اینکه فرار کنه تو قالش بذار! چون عاقبت همه ی قماربازا همینه! نابودی...!
دست به سمت کوله ی رزا دراز می کنم و محمد خشک شده را دور می زنم و به اتاق محدثه می روم. مادر بودن گاهی عجیب سخت می شد.
درست همان لحظه ای که میل به زانو زدن داری، تمام جانت از بغض و گریه پر است، وقتی بند بند وجودت می لرزد، باید کمر راست کنی، سر بالا بگیری و با لبخند وانمود کنی که خوبی!
-بشین اینجا عزیزم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر