#پارت۵۱۲
اگر به محمد بود که انقدر از دور نگاه می کرد که هم خودش را آب می کرد هم آن دختر را ذله می کرد. او به محرک نیاز داشت مگر نه؟
منیر خانوم قلبا برای خوشبختی پسر و شهرزاد داشت این کار را می کرد و محمد این بار سرافکنده اش نمی کرد، درست است؟
باید آرام می ماند. با جدیت حرفش را می زد. لب هایش را تر می کند و با لحنی محکم و ابروهایی در هم رفته پاسخش را می دهد:
-مادر دخترته... زنت که نیست! یه زن آزاده... کسی ام حرف بدی نزد که... چشم ناپاک دنبالش نیست مادر... خواستگار داره و اتفاقا خودتم خواستگارشو میشناسی می دونی چطور آدمیه! پس دلیلی نداره که خودتو بخوری...
صورتش یکپارچه کبود بود. گر می گیرد... آتش می گیرد...
چه می گفت؟ چطور انتظار داشت که آرام بماند؟ او مادرش بود! چرا این گونه غرورش را به بازی می گرفت؟
با دندان هایی کلید شده می غرد:
-اسم اون نمک به حرومو نیارید جلوی من... مونده تا من دمار از روزگارش در بیارم. مار تو آستینم پرورش دادم!
-چرا نمک به حروم مرد به اون آقایی؟چشه مگه؟ خلاف شرع نکرده که. از زنی که خوشش...
میان حرف مادرش کفری دستش را دوباره روی دیوار می کوبد و پشت سر هم ناسزا بار خودش می کند. حاج خانوم دستش را تخت سینه اش می کوبد...
-آروم باش محمد! این چه کاریه آخه؟
با عتاب می غرد:
-چی می خواین از من الان؟ ولم کنید بسمه! می خواین خودم برم تحقیقات محلی؟ صلاحیتشو تائید کنم؟ نه اصلا دسته گل بگیرم برم دستشو بگیرم بیارمش خواستگاری؟ حاج خانوم تو به علی قسم از من عقب بکش... بذار برم ببینم چه خاکی باید تو سرم بریزم!
می خواست برود اما منیر خانوم تمام قد مقابلش ایستاده بود و نمی گذاشت. و محمد داشت دیوانه می شد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
اگر به محمد بود که انقدر از دور نگاه می کرد که هم خودش را آب می کرد هم آن دختر را ذله می کرد. او به محرک نیاز داشت مگر نه؟
منیر خانوم قلبا برای خوشبختی پسر و شهرزاد داشت این کار را می کرد و محمد این بار سرافکنده اش نمی کرد، درست است؟
باید آرام می ماند. با جدیت حرفش را می زد. لب هایش را تر می کند و با لحنی محکم و ابروهایی در هم رفته پاسخش را می دهد:
-مادر دخترته... زنت که نیست! یه زن آزاده... کسی ام حرف بدی نزد که... چشم ناپاک دنبالش نیست مادر... خواستگار داره و اتفاقا خودتم خواستگارشو میشناسی می دونی چطور آدمیه! پس دلیلی نداره که خودتو بخوری...
صورتش یکپارچه کبود بود. گر می گیرد... آتش می گیرد...
چه می گفت؟ چطور انتظار داشت که آرام بماند؟ او مادرش بود! چرا این گونه غرورش را به بازی می گرفت؟
با دندان هایی کلید شده می غرد:
-اسم اون نمک به حرومو نیارید جلوی من... مونده تا من دمار از روزگارش در بیارم. مار تو آستینم پرورش دادم!
-چرا نمک به حروم مرد به اون آقایی؟چشه مگه؟ خلاف شرع نکرده که. از زنی که خوشش...
میان حرف مادرش کفری دستش را دوباره روی دیوار می کوبد و پشت سر هم ناسزا بار خودش می کند. حاج خانوم دستش را تخت سینه اش می کوبد...
-آروم باش محمد! این چه کاریه آخه؟
با عتاب می غرد:
-چی می خواین از من الان؟ ولم کنید بسمه! می خواین خودم برم تحقیقات محلی؟ صلاحیتشو تائید کنم؟ نه اصلا دسته گل بگیرم برم دستشو بگیرم بیارمش خواستگاری؟ حاج خانوم تو به علی قسم از من عقب بکش... بذار برم ببینم چه خاکی باید تو سرم بریزم!
می خواست برود اما منیر خانوم تمام قد مقابلش ایستاده بود و نمی گذاشت. و محمد داشت دیوانه می شد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر