#پارت۵۰۷
#
با تمام خستگی هایش وقتی وارد خانه شد و صدای قهقهه های رزا را شنید به یکباره تمام شادی های دنیا را در رگ هایش تزریق کردند.
آرام آرام جلو می آید و از دیدن صحنه ی مقابلش قند در دلش آب می شود. جهانگیر خان رزا را روی کولش نشانده و دستانش را به شکل بال از هم باز کرده و او را دور خانه پرواز می دهد.
خاطراتش را جستجو می کند... تمام کودکی اش... هیچ! حتی یکبار نشده بود که پدرش برای بازی با او وقت بگذارد.
برای دیدنشان هم وقت نداشت، چه رسد به بازی کردن! زمانی به خانه می رسید که همه شان غیر از مادرش به خواب رفته بودند.
حس بدی دارد؟ نه...! خودش این تجربه ها را نداشته و دخترش هم تا به این سن تجربه نکرده است.
و این قهقهه های از ته دلش آنقدر شیرین بود که گویی تمام چاله های دلش را پر می کرد.
شهرزاد را نمی بیند و احتمال می دهد که رزا را اینجا آورده باشد و به خانه اش رفته باشد. تنها در آن خانه مانده بود؟ نگرانی به قلبش چنگ می اندازد.
-سلام!
با صدای بلندی گفت تا اعلام حضور کند. پاسخش را می دهند و رزا با شوق به سمت او نگاه می کند و تا او را می بیند با صدایی که از فرط هیجان جیغ مانند شده بود می گوید:
-بابایی... دالم پلواز(پرواز) می کنم... ببین...؟
کیفش را پایین می گذارد و بی طاقت جلو می رود و رزا را از روی کول پدرش برمی دارد و با تمام وجود عطرش را به ریه می کشد و می بوسد.
-بابا جی جی خیلی گویه(قویه)... می تونه منو بلند کنه. توام بلدی؟
محمد با چشمانی از حدقه در آمده نگاهش را به پدر و مادرش می اندازد و وقتی لب های کیپ شده ی مادرش را می بیند که در تلاش است تا خنده اش را قورت بدهد مطمئن می شود که درست شنیده و فهمیده است.
رو به دخترکش می گوید:
-دخترم؟ بابا جی جی چیه؟ بگو بابا جهان یا آقاجون...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#
با تمام خستگی هایش وقتی وارد خانه شد و صدای قهقهه های رزا را شنید به یکباره تمام شادی های دنیا را در رگ هایش تزریق کردند.
آرام آرام جلو می آید و از دیدن صحنه ی مقابلش قند در دلش آب می شود. جهانگیر خان رزا را روی کولش نشانده و دستانش را به شکل بال از هم باز کرده و او را دور خانه پرواز می دهد.
خاطراتش را جستجو می کند... تمام کودکی اش... هیچ! حتی یکبار نشده بود که پدرش برای بازی با او وقت بگذارد.
برای دیدنشان هم وقت نداشت، چه رسد به بازی کردن! زمانی به خانه می رسید که همه شان غیر از مادرش به خواب رفته بودند.
حس بدی دارد؟ نه...! خودش این تجربه ها را نداشته و دخترش هم تا به این سن تجربه نکرده است.
و این قهقهه های از ته دلش آنقدر شیرین بود که گویی تمام چاله های دلش را پر می کرد.
شهرزاد را نمی بیند و احتمال می دهد که رزا را اینجا آورده باشد و به خانه اش رفته باشد. تنها در آن خانه مانده بود؟ نگرانی به قلبش چنگ می اندازد.
-سلام!
با صدای بلندی گفت تا اعلام حضور کند. پاسخش را می دهند و رزا با شوق به سمت او نگاه می کند و تا او را می بیند با صدایی که از فرط هیجان جیغ مانند شده بود می گوید:
-بابایی... دالم پلواز(پرواز) می کنم... ببین...؟
کیفش را پایین می گذارد و بی طاقت جلو می رود و رزا را از روی کول پدرش برمی دارد و با تمام وجود عطرش را به ریه می کشد و می بوسد.
-بابا جی جی خیلی گویه(قویه)... می تونه منو بلند کنه. توام بلدی؟
محمد با چشمانی از حدقه در آمده نگاهش را به پدر و مادرش می اندازد و وقتی لب های کیپ شده ی مادرش را می بیند که در تلاش است تا خنده اش را قورت بدهد مطمئن می شود که درست شنیده و فهمیده است.
رو به دخترکش می گوید:
-دخترم؟ بابا جی جی چیه؟ بگو بابا جهان یا آقاجون...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر