#پارت۵۰۴
-من می فهمم که مثل طوفان وارد زندگیتون شدم و همه چیز رو به هم ریختم. شاید الان اگه نبودم شما مشغول سورسات برای عروسیش بودین. من نمی خواستم زندگیتونو به هم بزنم. حلالم می کنید؟
من یک نفس حرف می زدم و لب های او خشک شده بود. زبانش را روی لب هایش کشید و ناباور زمزمه کرد:
-چی می گی شهرزاد؟ دختر این حرفا چیه؟ واسه ی چی این حرفا می زنی؟
-واسه اینکه بگم من چقدر بدم... که از من واسه ی خودتون فرشته نسازید. اینطوری نگاهم نکنید... اینطوری که انگار چیزی به من بدهکارید! من یکبار تو عمرم عاشق شدم دلمو دادم... دل نگرفتم... بلدش نبودم. الانم نمی تونم. انگار سیاه شده! اونقدر دلم سیاهه که نتونستم به خاطر اینکه دخترم خانواده داشته باشه از محمد بگذرم. محمد از زندگیش گذشت، از دختری که مطمئنا انقدر همه چیز تموم بوده که لایقش باشه، اما من نتونستم. اونی که خطاکاره منم... محمد رو ببخشید. دوستش داشته باشین و براش مادری کنی. براش زندگی بسازین... منظورم اینه که...
چرا می لرزم؟ چرا قلبم داشت از حلقم بالا می آمد؟
سرم را به آغوشش چسباند و روی موهایم را پشت هم بوسید.
-دختر قشنگم... معلومه چی تو فکرت می گذره؟
با دستانم یک دستش را می گیرم و سرم را از آغوشش بیرون می کشم و با مهر نگاهش می کنم...
-من دارم برمیگردم. پس فردا برمیگردم سر خونه زندگیم. می خوام محمدم به زندگیش برگرده. شما، محمد، هروقت خواستین تشریف بیارین برای دیدن رزا قدمتون روی چشم. این ماه برای رزا یه گوشی می خرم. هروقت که خواستین با خودش شخصا تماس بگیرین. که معذب نباشین یه وقت من مانع رابطه تون نباشم. محمد مجبور نباشه هربار با من صحبت کنه. سعی می کنم غیر از مواقع نیاز نه ببینمش نه باهاش صحبت کنم. اون حقشه که برای خودش خانواده داشته باشه. اون ما رو خانواده اش می دونه. اما من... نمی تونم حاج خانوم. دلم مرده... باورش نمی کنه. من... ببخشید... تو رو خدا ببخشید...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
-من می فهمم که مثل طوفان وارد زندگیتون شدم و همه چیز رو به هم ریختم. شاید الان اگه نبودم شما مشغول سورسات برای عروسیش بودین. من نمی خواستم زندگیتونو به هم بزنم. حلالم می کنید؟
من یک نفس حرف می زدم و لب های او خشک شده بود. زبانش را روی لب هایش کشید و ناباور زمزمه کرد:
-چی می گی شهرزاد؟ دختر این حرفا چیه؟ واسه ی چی این حرفا می زنی؟
-واسه اینکه بگم من چقدر بدم... که از من واسه ی خودتون فرشته نسازید. اینطوری نگاهم نکنید... اینطوری که انگار چیزی به من بدهکارید! من یکبار تو عمرم عاشق شدم دلمو دادم... دل نگرفتم... بلدش نبودم. الانم نمی تونم. انگار سیاه شده! اونقدر دلم سیاهه که نتونستم به خاطر اینکه دخترم خانواده داشته باشه از محمد بگذرم. محمد از زندگیش گذشت، از دختری که مطمئنا انقدر همه چیز تموم بوده که لایقش باشه، اما من نتونستم. اونی که خطاکاره منم... محمد رو ببخشید. دوستش داشته باشین و براش مادری کنی. براش زندگی بسازین... منظورم اینه که...
چرا می لرزم؟ چرا قلبم داشت از حلقم بالا می آمد؟
سرم را به آغوشش چسباند و روی موهایم را پشت هم بوسید.
-دختر قشنگم... معلومه چی تو فکرت می گذره؟
با دستانم یک دستش را می گیرم و سرم را از آغوشش بیرون می کشم و با مهر نگاهش می کنم...
-من دارم برمیگردم. پس فردا برمیگردم سر خونه زندگیم. می خوام محمدم به زندگیش برگرده. شما، محمد، هروقت خواستین تشریف بیارین برای دیدن رزا قدمتون روی چشم. این ماه برای رزا یه گوشی می خرم. هروقت که خواستین با خودش شخصا تماس بگیرین. که معذب نباشین یه وقت من مانع رابطه تون نباشم. محمد مجبور نباشه هربار با من صحبت کنه. سعی می کنم غیر از مواقع نیاز نه ببینمش نه باهاش صحبت کنم. اون حقشه که برای خودش خانواده داشته باشه. اون ما رو خانواده اش می دونه. اما من... نمی تونم حاج خانوم. دلم مرده... باورش نمی کنه. من... ببخشید... تو رو خدا ببخشید...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر