#پارت۵۰۳
دست زیر چانه می گذارد و صورتم را با دستانش قاب می کند. اشک هایم را پاک می کند و دست زیر بازویم قرار می دهد بدون اینکه حرفی بزند مرا از روی زمین بلند می کند.
از او ممنون بودم که می فهمید حرف دارم و سکوت کرده بود. دوباره جرات می گیرم و ادامه می دهم:
-محمد پسر شماست... پسر حاجی... شیر پاک خورده ست. اون... اون به من هیچ قولی نداده بود. اشتباه از من بودم. بچه بودم، خام بودم. دنیا رو رنگی می دیدم. یه بار پشتم در اومده بود و من تو رویاهام تا آخرین نفسم رو باهاش تصویر سازی کرده بودم. این که مقصرش محمد نیست! رفت... نمی خواست منو زوری که نبود! هیچی به زور نبود. همش خواست خودم بود. من خواستم. چه می دونست ممکنه ازش بچه ای داشته باشم؟
جانم دارد بالا می آید. محمد را می بخشید؟
بی قرار در جایم تکان می خورم و کف دستم را با استیصال روی پیشانی دردناکم می کشم و تلاش میکنم تا به خاطر بیاورم محمد و خوبی هایش را...
-از روزی ام که فهمید یه دختر داره خودتون شاهدین که اون برای رزا هر کاری کرد. حتی... ازدواجش... یعنی من خداشاهده همچین چیزی ازش نخواسته بودم و حتی گفته بودم که اگر بخواد برای اینکه مزاحم زندگیش نباشیم می رم و پشت و سرمم نگاه نمی کنم. اما تصمیم خودش بود. می گفت می خواد خودشو وقف رزا و... رزا بکنه!
لبم را می گزم... محمد گفته بود رزا و تو! پلک هایم را با درد روی هم می فشارم.
-هرکس دیگه ای بود باورم نمی کرد، هرکسی بود ممکنه حتی نخواد بچه اشو ببینه. اما محمد یه لحظه به من شک نکرد، حتی به این فکر نکرد که از زیر مسئولیتش شونه خالی کنه. یه لحظه هم از سرش نگذشت که پا پس بکشه. موند... رابطه شو با رزا ساخت. اینا همه از تربیت شماست. به خاطر نون حلالی که تو سفره تون بوده. محمد نامرد نیست. ناتو نیست... و من...
مدام چشمانم پر و خالی می شوند و من هیچ کنترلی رویشان ندارم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
دست زیر چانه می گذارد و صورتم را با دستانش قاب می کند. اشک هایم را پاک می کند و دست زیر بازویم قرار می دهد بدون اینکه حرفی بزند مرا از روی زمین بلند می کند.
از او ممنون بودم که می فهمید حرف دارم و سکوت کرده بود. دوباره جرات می گیرم و ادامه می دهم:
-محمد پسر شماست... پسر حاجی... شیر پاک خورده ست. اون... اون به من هیچ قولی نداده بود. اشتباه از من بودم. بچه بودم، خام بودم. دنیا رو رنگی می دیدم. یه بار پشتم در اومده بود و من تو رویاهام تا آخرین نفسم رو باهاش تصویر سازی کرده بودم. این که مقصرش محمد نیست! رفت... نمی خواست منو زوری که نبود! هیچی به زور نبود. همش خواست خودم بود. من خواستم. چه می دونست ممکنه ازش بچه ای داشته باشم؟
جانم دارد بالا می آید. محمد را می بخشید؟
بی قرار در جایم تکان می خورم و کف دستم را با استیصال روی پیشانی دردناکم می کشم و تلاش میکنم تا به خاطر بیاورم محمد و خوبی هایش را...
-از روزی ام که فهمید یه دختر داره خودتون شاهدین که اون برای رزا هر کاری کرد. حتی... ازدواجش... یعنی من خداشاهده همچین چیزی ازش نخواسته بودم و حتی گفته بودم که اگر بخواد برای اینکه مزاحم زندگیش نباشیم می رم و پشت و سرمم نگاه نمی کنم. اما تصمیم خودش بود. می گفت می خواد خودشو وقف رزا و... رزا بکنه!
لبم را می گزم... محمد گفته بود رزا و تو! پلک هایم را با درد روی هم می فشارم.
-هرکس دیگه ای بود باورم نمی کرد، هرکسی بود ممکنه حتی نخواد بچه اشو ببینه. اما محمد یه لحظه به من شک نکرد، حتی به این فکر نکرد که از زیر مسئولیتش شونه خالی کنه. یه لحظه هم از سرش نگذشت که پا پس بکشه. موند... رابطه شو با رزا ساخت. اینا همه از تربیت شماست. به خاطر نون حلالی که تو سفره تون بوده. محمد نامرد نیست. ناتو نیست... و من...
مدام چشمانم پر و خالی می شوند و من هیچ کنترلی رویشان ندارم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر