#پارت۴۰۰
رزا سرش را در لپتاپ روشن مانده ی محمد فرو کرده بود و ما هر دو داشتیم پچ پچ گونه سر یکدیگر فریاد می زدیم!
دستم را به کمرم می زنم و با نگاه باریک شده براندازش میکنم... فکش داشت از شدت فشاری که به دندان هایش می آورد می لرزید.
آن قدر صورتش عصبی و ترسناک شده بود که ته دلم خالی می شود!
-با این لباس، با این آرایش، با این پابند لعنتی راه افتادی اومدی شرکت که چی؟ اصلا کی گفت تو این همه راه بری و دوباره برگردی؟
انگار دیوانه شده بود! اصلا صدای خودش را می شنید؟ که حرف هایش با عقل سلیم نمی خواند؟
لحنش آنقدر حرصی و خشمگین بود که لرز به تنم می انداخت اما من قرار نبود این ترس را نشانش دهم.
من یک زن آزاد بودم و او هیچ حقی نداشت تا درباره ظاهر من اظهار نظر کند.
و من فکر می کنم چون دستش به جایی بند نبود حالا داشت از جایگاه یک رئیس به کارمندش تذکر می داد!
ابرویی بالا می دهم و با لبخندی که خوب می دانم تا چه حد روی اعصابش یورتمه می رود آتش به جانش می زنم:
-فکر نمی کنم به شما مربوط باشه جناب فرهمند! در ضمن من الان به عنوان کارمند طرف قراردادتون اینجا نیستم. ساعت کاری من دست خودمه. بعد از اتمام کارم با فرم مناسب این محیط از در شرکت خارج شدم و الان به عنوان مادر دخترت مقابلت وایسادم تا دخترمونو بیارم پیشت... اونم به خواسته ی خودت! پس واسه ی من ژست رئیسا رو نگیر...!
رگ تپنده پیشانی اش بی امان می کوبد کلافه دمی میگیرد و تا دهان باز می کند تا حرف بزند صدای برخورد کفش رزا با زمین می گوید که رزا از روی میز پریده و به سمت ما می آید.
-بابا بلیم دیده... من خسته شدم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رزا سرش را در لپتاپ روشن مانده ی محمد فرو کرده بود و ما هر دو داشتیم پچ پچ گونه سر یکدیگر فریاد می زدیم!
دستم را به کمرم می زنم و با نگاه باریک شده براندازش میکنم... فکش داشت از شدت فشاری که به دندان هایش می آورد می لرزید.
آن قدر صورتش عصبی و ترسناک شده بود که ته دلم خالی می شود!
-با این لباس، با این آرایش، با این پابند لعنتی راه افتادی اومدی شرکت که چی؟ اصلا کی گفت تو این همه راه بری و دوباره برگردی؟
انگار دیوانه شده بود! اصلا صدای خودش را می شنید؟ که حرف هایش با عقل سلیم نمی خواند؟
لحنش آنقدر حرصی و خشمگین بود که لرز به تنم می انداخت اما من قرار نبود این ترس را نشانش دهم.
من یک زن آزاد بودم و او هیچ حقی نداشت تا درباره ظاهر من اظهار نظر کند.
و من فکر می کنم چون دستش به جایی بند نبود حالا داشت از جایگاه یک رئیس به کارمندش تذکر می داد!
ابرویی بالا می دهم و با لبخندی که خوب می دانم تا چه حد روی اعصابش یورتمه می رود آتش به جانش می زنم:
-فکر نمی کنم به شما مربوط باشه جناب فرهمند! در ضمن من الان به عنوان کارمند طرف قراردادتون اینجا نیستم. ساعت کاری من دست خودمه. بعد از اتمام کارم با فرم مناسب این محیط از در شرکت خارج شدم و الان به عنوان مادر دخترت مقابلت وایسادم تا دخترمونو بیارم پیشت... اونم به خواسته ی خودت! پس واسه ی من ژست رئیسا رو نگیر...!
رگ تپنده پیشانی اش بی امان می کوبد کلافه دمی میگیرد و تا دهان باز می کند تا حرف بزند صدای برخورد کفش رزا با زمین می گوید که رزا از روی میز پریده و به سمت ما می آید.
-بابا بلیم دیده... من خسته شدم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪