کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت۳۹۸

نگاه ریز می کنم که رزا را روی میزش می نشاند و خودش روی صندلی می نشیند. فکر می کرد که من هم می خواهم همراهشان بروم؟


یعنی من آدمی بودم که خودم را بی دعوت همراهشان کنم؟ ابروهایم در هم می پیچد. حس بدی از طرز فکرش راجع به خودم می گیرم.


نزدیکشان می شوم و گلویی صاف می کنم... سرش را بالا می آورد و منتظرم می ماند.


-من دیرم شده دیگه باید برم. مراقب رزا باش. شبم به موقع برش گردون خونه لطفا!


یکه خورده از جایش بلند می شود و اخم در هم می کشد. کلافه و سردرگم شده و با لحنی که یک دفعه ای انگار کیلومتر ها از آن لحن سرخوش فاصله گرفته و خشک و جدی شده می گوید:


-کجا بسلامتی اون وقت؟


ابرویی بالا می دهم و خیره اش می مانم. چه فکری پیش خودش می کند که این سال را از من می پرسد؟ حتی پاسخی نمی دهم و همین نگاه باید کافی اش باشد!


او حق اینکه درباره ی رفت وآمد من پرسش و پاسخ کند را ندارد و قطعا نیازی نیست که این را به او یادآوری کنم! نگاهم به قدر کافی گویای این هشدار زیر پوستی هست!


می خواهم بدون حرف دیگری این جا را ترک کنم که درست پیش از هر حرکتی رزا با هیجان و شوق رو به محمد می گوید:


-مامانم قلاله با دوستش بله کنسلت... اسمش عمو صدلاست. می خوای ما هم باهاشون بلیم؟


با نگاهی گرد شده رزا را نگاه می کنم و حتی اگر من می خواستم که محمد را از جزئیات برنامه هایم دور نگه دارم دخترش ول کن ماجرا نبود!


آب دهانم را قورت می دهم و نگاهم را به محمد برمیگردانم. مبهوت و ناباور از چیزی که شنیده نگاهش را بین من و رزا می چرخاند و انگار انتظار دارد تا من حرف رزا رد کنم!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪