#پارت۳۹۶
او پدرش را داشت، خانواده ی دیگری غیر از ما، که می توانست وقتش را با آن ها بگذراند و هرچند که دلم پاره می شد وقتی به این فکر می کردم که دیگر باید او را با آدم های دیگر قسمت می کردم اما این یک حقیقت بود.
و امشب می توانست یک شروع باشد برای من و رزا... زندگی و خوشی هایمان را در مسیرهای جدیدی که با هم مشترک نباشد پیدا کنیم.
-چشمات میگن مرددی اما من میگم فقط شهرزاد توی جواب دادن تعلل می کنه باید به جواب مثبت امیدوار باشی. وگرنه همون اول قاطع و بدون هیچ بحثی ردم می کردی...
چشمانم را ریز می کنم و خنده ام را جمع می کنم و همان حین زیر لب زمزمه می کنم:
-زبون باز!
-هستم اما اگه موفق نشم باهاش تو رو به یه شب دو نفره دعوت کنم به چه دردم می خوره؟
هر لحظه بیشتر و بیشتر زبان می ریزد و من ناباورانه از این شیرین زبانی هایش عصبی نمی شوم و با یک واکنش تند ردش نمی کنم.
ریز ریز دلم را می ریزاند. خوشم می آمد از این روی شیطنت آمیزش...
با دو انگشت موهای سرکشم را پشت گوشم می دهم و نگاه براقش را با پشت چشم نازک کردنی پشت سر می گذارم و با قدم های آرامی دور می شوم...
-چیشد الان؟ قبوله بالاخره یا نه؟
همانطور که پشتم به او بود و راه می رفتم بدون اینکه بایستم و یا سر برگردانم می گویم:
-بلیتای کنسرت با تو شام با من!
پیش از اینکه وارد راه پله شوم صدای هیجان زده اش را می شنوم:
-مرسی!
خوشحال از تصمیمی که گرفته بودم به سمت اتاقم می روم تا زودتر کارم را تمام کنم.
با مامان تماس می گیرم که این همه راه را نیاید. صبر کند تا من به خانه برسم و بعد خودش را به برنامه ای که با خانوم صبوری داشت برساند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
او پدرش را داشت، خانواده ی دیگری غیر از ما، که می توانست وقتش را با آن ها بگذراند و هرچند که دلم پاره می شد وقتی به این فکر می کردم که دیگر باید او را با آدم های دیگر قسمت می کردم اما این یک حقیقت بود.
و امشب می توانست یک شروع باشد برای من و رزا... زندگی و خوشی هایمان را در مسیرهای جدیدی که با هم مشترک نباشد پیدا کنیم.
-چشمات میگن مرددی اما من میگم فقط شهرزاد توی جواب دادن تعلل می کنه باید به جواب مثبت امیدوار باشی. وگرنه همون اول قاطع و بدون هیچ بحثی ردم می کردی...
چشمانم را ریز می کنم و خنده ام را جمع می کنم و همان حین زیر لب زمزمه می کنم:
-زبون باز!
-هستم اما اگه موفق نشم باهاش تو رو به یه شب دو نفره دعوت کنم به چه دردم می خوره؟
هر لحظه بیشتر و بیشتر زبان می ریزد و من ناباورانه از این شیرین زبانی هایش عصبی نمی شوم و با یک واکنش تند ردش نمی کنم.
ریز ریز دلم را می ریزاند. خوشم می آمد از این روی شیطنت آمیزش...
با دو انگشت موهای سرکشم را پشت گوشم می دهم و نگاه براقش را با پشت چشم نازک کردنی پشت سر می گذارم و با قدم های آرامی دور می شوم...
-چیشد الان؟ قبوله بالاخره یا نه؟
همانطور که پشتم به او بود و راه می رفتم بدون اینکه بایستم و یا سر برگردانم می گویم:
-بلیتای کنسرت با تو شام با من!
پیش از اینکه وارد راه پله شوم صدای هیجان زده اش را می شنوم:
-مرسی!
خوشحال از تصمیمی که گرفته بودم به سمت اتاقم می روم تا زودتر کارم را تمام کنم.
با مامان تماس می گیرم که این همه راه را نیاید. صبر کند تا من به خانه برسم و بعد خودش را به برنامه ای که با خانوم صبوری داشت برساند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪