#پارت۳۷۹
محمد همان مردی بود که مرا رها کرد و بدون هیچ توضیحی پشت سرم گذاشته بود. نمی توانم به این فکر نکنم که اگر می ماند الان چه می شدیم.
که این همه تفاوتی که حالا بیشتر به چشمم می آمدند تابحال سبب جداییمان شده بود یا نه!
اصلا اگر تا همین امروز هم با هم مانده بودیم با این همه تفاوت روزگار خوشی داشتیم یا نه!
و باعث می شد به این فکر کنم که شاید محمد حق داشت که از پیدا کردنم دست کشیده بود. به دنبالم نیامده بود. این تفاوت هایی که هم من و هم او نمی خواستیم خیلی از آن ها حرف بزنیم، تنها در یک شب، جهنمی برای من رقم زد که تا عمر دارم یادم نرود چه حقارتی در آن خانه تحمل کردم.
شاید آنقدرها هم او مقصر نبود. من بودم که خیلی رویایی فکر می کردم می توانستیم مسافت های طی نشدنی بینمان را به سمت هم پرواز کنیم.
شاید نباید آن قدر شنیع او را در هم می شکستم. هزار باره هر لحظه رفتارم را دوره کردم و هربار با خودم می گفتم غیر از برخورد دقیقه آخرم با محمد، نباید سکوت می کردم.
چه وقتی پدرش در آن اتاق لعنتی شبیه به یک بازپرس هرچه بود و نبود بارم کرد و به هزار گناه متهمم کرد، چه وقتی که زن برادرش با زخم زبان هایش جگرم را پاره پاره می کرد.
باید حقش را کف دستشان می گذاشتم. باید خیلی زودتر آن جا را ترک می کردم. و باز دوباره خوبی های منیر خانوم و محدثه قلبم را روشن می کرد.
نمی توانستم درست و غلط را از هم تمیز دهم. به مامان نگفتم چه شده بود اما مهشید در جریان هر لحظه قرار دادم و او می گفت که خوب جوابشان را داده بودم. شخصیتم را اصالتم را نشانشان داده بودم.
و در مورد جدایی محمد از همسرش؟ نمی دانم که باید چه نظری داشته باشم. توقع داشتم که از زبان محمد یا حتی مادرش بشنوم... نه یلدا!
اما باز به خودم می گفتم چرا محمد باید وضعیت تاهلش را با من در میان بگذارد؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
محمد همان مردی بود که مرا رها کرد و بدون هیچ توضیحی پشت سرم گذاشته بود. نمی توانم به این فکر نکنم که اگر می ماند الان چه می شدیم.
که این همه تفاوتی که حالا بیشتر به چشمم می آمدند تابحال سبب جداییمان شده بود یا نه!
اصلا اگر تا همین امروز هم با هم مانده بودیم با این همه تفاوت روزگار خوشی داشتیم یا نه!
و باعث می شد به این فکر کنم که شاید محمد حق داشت که از پیدا کردنم دست کشیده بود. به دنبالم نیامده بود. این تفاوت هایی که هم من و هم او نمی خواستیم خیلی از آن ها حرف بزنیم، تنها در یک شب، جهنمی برای من رقم زد که تا عمر دارم یادم نرود چه حقارتی در آن خانه تحمل کردم.
شاید آنقدرها هم او مقصر نبود. من بودم که خیلی رویایی فکر می کردم می توانستیم مسافت های طی نشدنی بینمان را به سمت هم پرواز کنیم.
شاید نباید آن قدر شنیع او را در هم می شکستم. هزار باره هر لحظه رفتارم را دوره کردم و هربار با خودم می گفتم غیر از برخورد دقیقه آخرم با محمد، نباید سکوت می کردم.
چه وقتی پدرش در آن اتاق لعنتی شبیه به یک بازپرس هرچه بود و نبود بارم کرد و به هزار گناه متهمم کرد، چه وقتی که زن برادرش با زخم زبان هایش جگرم را پاره پاره می کرد.
باید حقش را کف دستشان می گذاشتم. باید خیلی زودتر آن جا را ترک می کردم. و باز دوباره خوبی های منیر خانوم و محدثه قلبم را روشن می کرد.
نمی توانستم درست و غلط را از هم تمیز دهم. به مامان نگفتم چه شده بود اما مهشید در جریان هر لحظه قرار دادم و او می گفت که خوب جوابشان را داده بودم. شخصیتم را اصالتم را نشانشان داده بودم.
و در مورد جدایی محمد از همسرش؟ نمی دانم که باید چه نظری داشته باشم. توقع داشتم که از زبان محمد یا حتی مادرش بشنوم... نه یلدا!
اما باز به خودم می گفتم چرا محمد باید وضعیت تاهلش را با من در میان بگذارد؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪