#پارت۲۱۳
#
-توام مامان شهرزاد دالی؟
نی را دوباره در دهانش قرار می دهد و منتظر جواب پدرش می ماند. تمام این چند دقیقه را به شیرین زبانی هایش گوش داد و قند در دلش آب شد.
طوری نگاهش می کند انگار که او مرکز توجه و تمام دنیایش است. لبخند روی لب هایش پهن شده و با مهربانی لب می زند:
-دارم اما اسمش شهرزاد نیست.
-پس چیه؟
-مامان منیر...
-مثل مامان من خوشجل هست؟
چهره ی شهرزاد مقابل چشمانش مجسم می شود. هر مادری در چشم فرزند زیبا جلوه می کند. حتی زیباترین جلوه می کند.
اما شهرزاد واقعا زیبا بود. یک جور بی نقص و مبهوت کننده ای زیبا بود.
آنقدر که هر وقتی که کنارش بود بی وقفه نگاهش را به سمت خود می کشید. در حدی که وقتی در چشمانش زل می زد و تند تند حرف می زد، او بی اختیار در دل «فتبارک الله» می خواند زیبا بود.
-هیچکس به اندازه ی مامان شهرزاد تو زیبا نیست.
بی اختیار گفت. خودش اینجا و ذهنش تماما درگیر با زیبایی های آن زن بود و لب زد.
تک به تک اجزای صورتش را در سر دور می کرد و بی حواس لب زد.
-منم بوزورگ شدم مثل مامانم خوشجل میشم...
با شنیدن دوباره ی صدای رزا حواسش را جمع کرد و بی اختیار اخم در هم کشید.
نباید خودش را در آن وادی ها می انداخت. باید از فکر کردن به او حذر می کرد.
این مدل افکار وقتی که از این به بعد مجبور بود مدام چشم در چشم آن زن باشد برایش فقط شکنجه ی بیشتر می شد.
-تو همین الانش زیباترین خانومی هستی که به عمرم دیدم. اما اینا مهم نیست دختر من... می دونی که آدم باید تلاش کنه تا اینجاش قشنگ باشه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
-توام مامان شهرزاد دالی؟
نی را دوباره در دهانش قرار می دهد و منتظر جواب پدرش می ماند. تمام این چند دقیقه را به شیرین زبانی هایش گوش داد و قند در دلش آب شد.
طوری نگاهش می کند انگار که او مرکز توجه و تمام دنیایش است. لبخند روی لب هایش پهن شده و با مهربانی لب می زند:
-دارم اما اسمش شهرزاد نیست.
-پس چیه؟
-مامان منیر...
-مثل مامان من خوشجل هست؟
چهره ی شهرزاد مقابل چشمانش مجسم می شود. هر مادری در چشم فرزند زیبا جلوه می کند. حتی زیباترین جلوه می کند.
اما شهرزاد واقعا زیبا بود. یک جور بی نقص و مبهوت کننده ای زیبا بود.
آنقدر که هر وقتی که کنارش بود بی وقفه نگاهش را به سمت خود می کشید. در حدی که وقتی در چشمانش زل می زد و تند تند حرف می زد، او بی اختیار در دل «فتبارک الله» می خواند زیبا بود.
-هیچکس به اندازه ی مامان شهرزاد تو زیبا نیست.
بی اختیار گفت. خودش اینجا و ذهنش تماما درگیر با زیبایی های آن زن بود و لب زد.
تک به تک اجزای صورتش را در سر دور می کرد و بی حواس لب زد.
-منم بوزورگ شدم مثل مامانم خوشجل میشم...
با شنیدن دوباره ی صدای رزا حواسش را جمع کرد و بی اختیار اخم در هم کشید.
نباید خودش را در آن وادی ها می انداخت. باید از فکر کردن به او حذر می کرد.
این مدل افکار وقتی که از این به بعد مجبور بود مدام چشم در چشم آن زن باشد برایش فقط شکنجه ی بیشتر می شد.
-تو همین الانش زیباترین خانومی هستی که به عمرم دیدم. اما اینا مهم نیست دختر من... می دونی که آدم باید تلاش کنه تا اینجاش قشنگ باشه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪