#پارت170
-میشه مثل ادم اسممو بگی
-شادی من دارم اسمتتو به اینگلیسی میگم شادی یعنی هپی
-ن.بابا افرین من نمیدونستم مرسی که گفتیِ
-خواهش میکنم از این.به بعد مشکلی توی زبان داشتی بیا به خودم بگو
-باشه فقط الان بزار به کارام برسم
-چشم هپی جونم
-فرهاد
-باشه بابا
.....
توی راه برگشت هم یه بند فرهاد حرف میزد دلم میخواست خودمو از توماشین پرت کنم تادیگه حرف نزنه
-نظر توچیه شادی
-هان
-هان چیه.؛میگم نظرتو چیه
-در مورد
-پس نیم ساعت داشتم باعمم حرف میزدم
روشو ازم گرفت به روبه رو خیرشد
-ببخشید خب یه ان حواسم پرت شد
زیر لب چیزی گفت که متوجه نشدم
-چی گفتی
جوابمو نداد ؛هوف همینم مونده بود که این باهام قهر کنه
منم دیگه چیزی نگفتم به پنجر خیره شدم
...
نگاهی به ساعت کردم ساعت 9 بود اولین شبی بود که بابام پیشم نبود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
-میشه مثل ادم اسممو بگی
-شادی من دارم اسمتتو به اینگلیسی میگم شادی یعنی هپی
-ن.بابا افرین من نمیدونستم مرسی که گفتیِ
-خواهش میکنم از این.به بعد مشکلی توی زبان داشتی بیا به خودم بگو
-باشه فقط الان بزار به کارام برسم
-چشم هپی جونم
-فرهاد
-باشه بابا
.....
توی راه برگشت هم یه بند فرهاد حرف میزد دلم میخواست خودمو از توماشین پرت کنم تادیگه حرف نزنه
-نظر توچیه شادی
-هان
-هان چیه.؛میگم نظرتو چیه
-در مورد
-پس نیم ساعت داشتم باعمم حرف میزدم
روشو ازم گرفت به روبه رو خیرشد
-ببخشید خب یه ان حواسم پرت شد
زیر لب چیزی گفت که متوجه نشدم
-چی گفتی
جوابمو نداد ؛هوف همینم مونده بود که این باهام قهر کنه
منم دیگه چیزی نگفتم به پنجر خیره شدم
...
نگاهی به ساعت کردم ساعت 9 بود اولین شبی بود که بابام پیشم نبود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت169 رمان پارادوکس گوشیشو از تو کیفش در اورد و مشغول شماره گرفتن شد. چند لحظه بعد اومد سمتمو گفت: _ بهش زنگ زدم. داره میاد _ خوبه. _ نمیخوای بگی موضوع چیه؟ درحالیکه نگاهی به نگهبان مینداختم پرسیدم: _فارسی میفهمه؟ لبخندی زد و گفت: _ نه نمیفهمه. بگو…
#پارت170
رمان پارادوکس
ماهم بریم پیششون؟حوصلم سر فته.
_وایسا ببینم کجان. ماهم میریم.
بعد گوشیشو از تو کیفش دراورد و مشغول شماره گیری شد. چند لحظه بعد ملیکا جواب دادو باهم شروع کردن به حرف زدن. تلفن و که قطع کرد رو بهم گفت:
_مثل اینکه کارشون تموم شده برگشتن هتل.
کیفمو رو شونم جابه جا کردمو گفتم:
_خوب بریم؟؟
نگاهی به راهرو انداخت و گفت:
_منتظر حامی نشیم؟؟
حالت بی تفاوتی به خودم گرفتمو گفتم:
_نمیدونم خودت میدونی.
دستشو به چونش گرفت و گفت:
_درسته بعضی وقتا خیلی بیشعور میشه ولی باز دلم نمیاد تنهاش بزارم. وایسیم تا بیاد.
_باشه مشکلی نیست.
بعد بیخیال رو صندلی انتظار نشستم و با گوشیم مشغول شدم. خیلی نگذشت که سرو کلش پیدا شد. نگاه پر تعجبی بهمون انداخت و گفت:
_نرفتین هنوز؟؟؟
سحر چشم غره ای بهش رفت و گفت:
_بااینکه خیلی بیشعوری ولی معرفتم نزاشت که بزارمت برم.
مردونه شروع کرد به خندیدن وبعد گفت:
_باز مادموزل دلخورن؟؟؟
سحر جای جواب دادن ایشی گفت و راهشو سمت خروجی کج کرد. حامی هم پشتش سروع کرد به خندیدن رو بهم گفت:
_بریم.
منم چپ چپ نگاش کردم که خندشو خورد و از کنارش رد شدم. زیر لب گفت:
_ چتونه امروز همه بی اعصابین.
بعد دنبالم اومد. سحر جلوی در تو ماشین نشسته بود. بادیدنمون بوقی زد و گفت:
_ بپرین دیگه. چقدر طولش میدین.
قبل اینکه حرفی بزنم حامی جواب داد
_ اومدیم خانوم بی اعصاب. کمتر غر بزن.
🍃 @kadbanoiranii
رمان پارادوکس
ماهم بریم پیششون؟حوصلم سر فته.
_وایسا ببینم کجان. ماهم میریم.
بعد گوشیشو از تو کیفش دراورد و مشغول شماره گیری شد. چند لحظه بعد ملیکا جواب دادو باهم شروع کردن به حرف زدن. تلفن و که قطع کرد رو بهم گفت:
_مثل اینکه کارشون تموم شده برگشتن هتل.
کیفمو رو شونم جابه جا کردمو گفتم:
_خوب بریم؟؟
نگاهی به راهرو انداخت و گفت:
_منتظر حامی نشیم؟؟
حالت بی تفاوتی به خودم گرفتمو گفتم:
_نمیدونم خودت میدونی.
دستشو به چونش گرفت و گفت:
_درسته بعضی وقتا خیلی بیشعور میشه ولی باز دلم نمیاد تنهاش بزارم. وایسیم تا بیاد.
_باشه مشکلی نیست.
بعد بیخیال رو صندلی انتظار نشستم و با گوشیم مشغول شدم. خیلی نگذشت که سرو کلش پیدا شد. نگاه پر تعجبی بهمون انداخت و گفت:
_نرفتین هنوز؟؟؟
سحر چشم غره ای بهش رفت و گفت:
_بااینکه خیلی بیشعوری ولی معرفتم نزاشت که بزارمت برم.
مردونه شروع کرد به خندیدن وبعد گفت:
_باز مادموزل دلخورن؟؟؟
سحر جای جواب دادن ایشی گفت و راهشو سمت خروجی کج کرد. حامی هم پشتش سروع کرد به خندیدن رو بهم گفت:
_بریم.
منم چپ چپ نگاش کردم که خندشو خورد و از کنارش رد شدم. زیر لب گفت:
_ چتونه امروز همه بی اعصابین.
بعد دنبالم اومد. سحر جلوی در تو ماشین نشسته بود. بادیدنمون بوقی زد و گفت:
_ بپرین دیگه. چقدر طولش میدین.
قبل اینکه حرفی بزنم حامی جواب داد
_ اومدیم خانوم بی اعصاب. کمتر غر بزن.
🍃 @kadbanoiranii
#پارت170
*
آتنا لباس های شسته شده من رو اتو میکنه و یکی از خدمتکار های جوان که مثل بقیه دامن کوتاه فون و شومیز به تن داره، در کمد ها جابه جا میکنه.
طبق دستور فیزیوتراپیست، ساق های پام رو ماساژ میدم تا اعصاب ضعیف شدهاش، تحریک بشه.
_یه چیزی بگم؟!
زیر چشمی به آتنا که اتو رو با حواس پرتی روی شلوار جین میکشه و برای زدن حرفش منتظره نگاه میکنم و میگم :
_از کِی تا حالا برای حرف زدن اجازه میگیری؟!
_unworthy.I should not get permission at all.
(بی لیاقت. اصلا نباید اجازه بگیرم. )
چشمامو ریز میکنم و روش زوم میکنم :
_چی میگی ؟ دکمه تغییر زبانتو بزن.
دست چپشو در هوا تکون میده و میگه :
_بزار حرف اصلیمو بزنم...... دقت کردی استیو چقد دوس داشتنی و خفنه؟
متعجب نگاش میکنم:
_استیو؟
همون کچل زشته؟
چشماشو درشت میکنه و معترض میگه :
_خیلیم خوبه...
اصلا همشون خوبن...
یکی از یکی بهتر!
صورتمو با حالت چندش درهم میکشم و با اخم کلافه ای میگم :
_آتنا میشه انقد هَوَل و چشم چرون نباشی و پیش من از این حرفا نزنی ، واقعا حالمو بد میکنه...
نمیدونم چرا همه به چشم تو خفن و جذابن!
با حالت قهر رو میگیره و زیرلبی فحشی میده که میشنوم و بالش کوچیک تخت رو برمیدارم و به طرفش پرت میکنم.
_بی تربیت ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
*
آتنا لباس های شسته شده من رو اتو میکنه و یکی از خدمتکار های جوان که مثل بقیه دامن کوتاه فون و شومیز به تن داره، در کمد ها جابه جا میکنه.
طبق دستور فیزیوتراپیست، ساق های پام رو ماساژ میدم تا اعصاب ضعیف شدهاش، تحریک بشه.
_یه چیزی بگم؟!
زیر چشمی به آتنا که اتو رو با حواس پرتی روی شلوار جین میکشه و برای زدن حرفش منتظره نگاه میکنم و میگم :
_از کِی تا حالا برای حرف زدن اجازه میگیری؟!
_unworthy.I should not get permission at all.
(بی لیاقت. اصلا نباید اجازه بگیرم. )
چشمامو ریز میکنم و روش زوم میکنم :
_چی میگی ؟ دکمه تغییر زبانتو بزن.
دست چپشو در هوا تکون میده و میگه :
_بزار حرف اصلیمو بزنم...... دقت کردی استیو چقد دوس داشتنی و خفنه؟
متعجب نگاش میکنم:
_استیو؟
همون کچل زشته؟
چشماشو درشت میکنه و معترض میگه :
_خیلیم خوبه...
اصلا همشون خوبن...
یکی از یکی بهتر!
صورتمو با حالت چندش درهم میکشم و با اخم کلافه ای میگم :
_آتنا میشه انقد هَوَل و چشم چرون نباشی و پیش من از این حرفا نزنی ، واقعا حالمو بد میکنه...
نمیدونم چرا همه به چشم تو خفن و جذابن!
با حالت قهر رو میگیره و زیرلبی فحشی میده که میشنوم و بالش کوچیک تخت رو برمیدارم و به طرفش پرت میکنم.
_بی تربیت ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت170
گوشی و از توی کیفم بیرون آوردم و دکمه سبز و فشار داد:
- بله؟!
- بله و بلا!کدوم گوری هستی تو؟
- فکر نمی کنم برای سرکار الیه مهم باشه.
- چرا. اتفاقا خیلی خیلی مهمه.
- !!!؟!!؟ پس اگه انقدر براتون مهمه، چرا جلوی شیده جون من وسنگ رو یخ کردین ؟!
آرزو ملتمس گفت:بیخی بابا! تو چقدر گیری.حالا کاریه که شده دیگه.
- می تونست نشه. اگه تو پشت من وایمیستادی اینجوری نمی شد.
- شیدا!! اذیت نکن دیگه.
- من اذیت نکنم یا تو؟ مثل اینکه تو اصلا حالیت نیست چی کار کردیا!!
- می شه بفرمایید چی کار کردم که شما انقدر از دست من ناراحتید؟
- دیگه چیکار می خواستی بکنی؟
! آبروی نداشته ام و جلوی اون دختره بی شعور پزکی زشت بی ریخت بردی.
به توام می گن دوست؟!ای خاک توسرمن کنن با این دوست داشتنم.
- باور کن من فقط می خواستم به شیده کمک کنم.همین!
- بعله!!!اون که صد البته.
فقط من نمی دونم چرا گاهی اوقات روحیه پتروس فداکاری تو وجود شما زنده می شه!
از این به بعد باید بهت بگیم آرزو ننه ی بروسلی دیگه.
با این حرفم یکی از خنده ترکید.
اولش فکر کردم، آرزو اما یه ذره که دقت کردم، دیدم صدا
از پشت سرم میاد.
سرم و چرخوندم ودیدم ای دل غافل!!بدبخت شدم رفت.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
گوشی و از توی کیفم بیرون آوردم و دکمه سبز و فشار داد:
- بله؟!
- بله و بلا!کدوم گوری هستی تو؟
- فکر نمی کنم برای سرکار الیه مهم باشه.
- چرا. اتفاقا خیلی خیلی مهمه.
- !!!؟!!؟ پس اگه انقدر براتون مهمه، چرا جلوی شیده جون من وسنگ رو یخ کردین ؟!
آرزو ملتمس گفت:بیخی بابا! تو چقدر گیری.حالا کاریه که شده دیگه.
- می تونست نشه. اگه تو پشت من وایمیستادی اینجوری نمی شد.
- شیدا!! اذیت نکن دیگه.
- من اذیت نکنم یا تو؟ مثل اینکه تو اصلا حالیت نیست چی کار کردیا!!
- می شه بفرمایید چی کار کردم که شما انقدر از دست من ناراحتید؟
- دیگه چیکار می خواستی بکنی؟
! آبروی نداشته ام و جلوی اون دختره بی شعور پزکی زشت بی ریخت بردی.
به توام می گن دوست؟!ای خاک توسرمن کنن با این دوست داشتنم.
- باور کن من فقط می خواستم به شیده کمک کنم.همین!
- بعله!!!اون که صد البته.
فقط من نمی دونم چرا گاهی اوقات روحیه پتروس فداکاری تو وجود شما زنده می شه!
از این به بعد باید بهت بگیم آرزو ننه ی بروسلی دیگه.
با این حرفم یکی از خنده ترکید.
اولش فکر کردم، آرزو اما یه ذره که دقت کردم، دیدم صدا
از پشت سرم میاد.
سرم و چرخوندم ودیدم ای دل غافل!!بدبخت شدم رفت.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر