This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#رولت_زبرا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#رولت_زبرا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#انداختن_طرح_مینیون_روی_ژله
مناسب برای تولد بچه ها
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#انداختن_طرح_مینیون_روی_ژله
مناسب برای تولد بچه ها
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_خرمایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_خرمایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_خانگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_خانگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_باگت
کامل با تمام نکات👌
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_باگت
کامل با تمام نکات👌
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#دیزاین_کاپ_کیک_بدون_ماسوره
یه فیلم خیلی جالب برا اونایی که قیف و ماسوره ندارن
بدون قیف و ماسوره و با امکاناتی که توی همه خونه ها هست کیک و کاپ کیک های ساده تزیین کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#دیزاین_کاپ_کیک_بدون_ماسوره
یه فیلم خیلی جالب برا اونایی که قیف و ماسوره ندارن
بدون قیف و ماسوره و با امکاناتی که توی همه خونه ها هست کیک و کاپ کیک های ساده تزیین کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_شیر_داغ
دستور از دنیا آملی👩🍳 عضو گروه کدبانوی ایرانی
مواد لازم:
آرد 300 گرم
تخم مرغ 4 عدد
شکر 1و1/4 ليوان برابر با 280 گرم
شیر داغ 1 ليوان
روغن مايع نصف ليوان
بیکینگ پودر 2 ق چايخوری
نمک 1/4 ق چايخوری
وانیل 1/4 ق چايخوری
هل نصف ق چايخوری
همه مواد از نیم ساعت قبل باید در دمای محیط قرار بگیرد
دستور پخت:
فر رو با حرارت 175 از یک ربع قبل روشن کنید تا گرم بشه
آرد و بکینگ و نمک رو سه بار الک کنید و بذارید کنار.
تخم مرغ، وانیل و شکر و هل رو تقریبا 4 الی 5 دقیقه با دور متوسط همزن بزنید تا حجیم و کش دار شود سپس روغن مایع را اضافه کرده در حد مخلوط شدن با همزن میزنیم شیر را روی حرارت وقتی از کناره های ظرف شروع کرد جوشیدن حرارت رو خاموش کنید ( نباید جوش بیاد یا قل بخوره)و همینطور که همزن روشن است شیر داغ رو کم کم به تخم مرغ اضافه کنید و سی ثانیه هم بزنید.
ارد و بکینگ پودر رو که از قبل الک کردین طی دو مرحله اضافه کنید و با لیسک خوب هم بزنید (زیاد هم نزنید پف کیکتون میخوابه) اگه دیدین مواد یکدست نشد میتونید با دور کند همزن (شش الی هفت ثاااانیه) هم بزنید. ته قالبتون رو چرب کنید و مواد رو داخل قالب ریخته به مدت 45 دقیقه در فر قرار بدید.
❌میتونین از مقدار شیر یه بند انگشت کم کنین و جاش گلاب بزنین
❌طعم دهنده هارو هم میتونین تغییر بدین سلیقه ایه
❌میتونین از مقدار آردش کم کنین و جاش کاکائو بزنین
2onya🌹
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
دستور از دنیا آملی👩🍳 عضو گروه کدبانوی ایرانی
مواد لازم:
آرد 300 گرم
تخم مرغ 4 عدد
شکر 1و1/4 ليوان برابر با 280 گرم
شیر داغ 1 ليوان
روغن مايع نصف ليوان
بیکینگ پودر 2 ق چايخوری
نمک 1/4 ق چايخوری
وانیل 1/4 ق چايخوری
هل نصف ق چايخوری
همه مواد از نیم ساعت قبل باید در دمای محیط قرار بگیرد
دستور پخت:
فر رو با حرارت 175 از یک ربع قبل روشن کنید تا گرم بشه
آرد و بکینگ و نمک رو سه بار الک کنید و بذارید کنار.
تخم مرغ، وانیل و شکر و هل رو تقریبا 4 الی 5 دقیقه با دور متوسط همزن بزنید تا حجیم و کش دار شود سپس روغن مایع را اضافه کرده در حد مخلوط شدن با همزن میزنیم شیر را روی حرارت وقتی از کناره های ظرف شروع کرد جوشیدن حرارت رو خاموش کنید ( نباید جوش بیاد یا قل بخوره)و همینطور که همزن روشن است شیر داغ رو کم کم به تخم مرغ اضافه کنید و سی ثانیه هم بزنید.
ارد و بکینگ پودر رو که از قبل الک کردین طی دو مرحله اضافه کنید و با لیسک خوب هم بزنید (زیاد هم نزنید پف کیکتون میخوابه) اگه دیدین مواد یکدست نشد میتونید با دور کند همزن (شش الی هفت ثاااانیه) هم بزنید. ته قالبتون رو چرب کنید و مواد رو داخل قالب ریخته به مدت 45 دقیقه در فر قرار بدید.
❌میتونین از مقدار شیر یه بند انگشت کم کنین و جاش گلاب بزنین
❌طعم دهنده هارو هم میتونین تغییر بدین سلیقه ایه
❌میتونین از مقدار آردش کم کنین و جاش کاکائو بزنین
2onya🌹
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک شیر داغ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کوکی
طرز تهیه یک کوکی عالی با طعم شکلات وگردو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کوکی
طرز تهیه یک کوکی عالی با طعم شکلات وگردو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_دیزاین_حلوا
#تزیین حلوا در چند مدل
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#آموزش_دیزاین_حلوا
#تزیین حلوا در چند مدل
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#چاپ_عکس_روی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#چاپ_عکس_روی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#مدت زمان فریز کردن مواد غذایی
فریز کردن یکی از راه ها برای نگهداری مواد غذایی است. اما در این بین باید بدانید که هر کدام از مواد غذایی را چه مدت می توانید درون فریزر نگهداری کنید.
برخی غذاها نسبت به خوراکی های دیگر برای انجماد و دوباره ذوب شدن، مناسب تر هستند. غذاهای گوشتی، سوپ ها و خورش ها را می توان به راحتی منجمد کرد. هنگام منجمد کردن خوراکی ها، دانستن اینکه هر کدام از خوراکی ها را چقدر می توان در فریزر نگهداشت تا مواد مغذی اش حفظ شود، مهم است. در این بخش مدت زمان نگهداری برخی از مواد در فریزر آورده شده است:
🔴 نان و انواع دسرها را می توان بین دو تا سه ماه در فریزر نگهداشت. بهترین زمان ماندگاری کیک یخ زده در فریزر یک ماه می باشد.
🔴 شیرینی ها و میوه های پخته شده را می توان به مدت سه ماه در فریزر نگهداشت. نگهداری کلوچه پس از یک ماه در فریزر توصیه نمی شود.
🔴 گوشت گوسفند تا 9 ماه و گوشت گوساله بین 4 تا 6 ماه می تواند منجمد بماند.
🔴 گوشت مرغ و بوقلمون حتی تا یکسال هم در فریزر دوام می آورد.
• جگر، دل، زبان، قلوه تا چهار ماه در فریزر سالم می مانند.
• درخصوص غذاهای دریایی مانند ماهی ها، باید گفت که می توان ماهی های کم چرب را تا 6 ماه و ماهی های پرچرب را تا 3 ماه در فریزر نگهداشت.
🔴 میگو ها هم تا 6 ماه در فریزر سالم می مانند، به شرط اینکه وقتی تازه هستند به سرعت منجمد شوند. غذاهای دریایی کنسرو شده را پس از باز کردن درب قوطی می توان تا دو ماه در فریزر نگهداشت.
• تخم مرغ خام و بدون پوسته را می توان به مدت یک ماه در فریزر نگهداشت.
• مرکبات را بیشتر از سه ماه نباید به حالت انجماد نگهداشت . ماندگاری سایر میوه ها بین 9 ماه تا یکسال می باشد. انواع سبزیجات را می توان تا 12 ماه در فریزر حفظ کرد.
🔴شیر تا سه ماه و آب میوه های خانگی را تا 6 ماه می توان در حالت انجماد نگهداری کرد، اما اگر غلظت آب میوه بالا باشد ماندگاری آن در فریزر بمدت 10 ماه تا یک سال افزایش می یابد.
🔴خوراکی هایی که نباید فریزری کرد
تخم مرغ آب پز، قهوه، سس مایونز، دوغ (دوغ پس از گرفتن کره)، پنیرخامه ای، پودینگ، انواع سالادها، پاستای پخته نشده، غلات، سیب، خربزه، کنگر فرنگی، بادمجان، کاهو، عسل، روغن زیتون، نان، پیاز، سیب زمینی، سیر، گوجه فرنگی، تربچه و جوانه های گیاهان موادی هستند که هرگز نباید منجمد شوند چرا که مواد مغذی و طعم شان از بین می رود.
✳️ هرگز غذایی را که یکبار منجمد شده، حتی اگر به صورت خام باشد، پس از انجماد زدایی دوباره منجمد نکنید. با این کار کیفیت مواد مغذی و طعمش کاهش می یابد.
✳️فرآیند انجماد، میکروارگانیسم های موجود در میوه و سبزیجات را از بین نمی برد، بلکه آنها را غیر فعال می کند. بنابراین کاهش دمای محیط بدلیل قطع برق یا باز ماندن درب فریزر سبب فعالیت دوباره میکروب ها و فساد مواد غذایی می شود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
فریز کردن یکی از راه ها برای نگهداری مواد غذایی است. اما در این بین باید بدانید که هر کدام از مواد غذایی را چه مدت می توانید درون فریزر نگهداری کنید.
برخی غذاها نسبت به خوراکی های دیگر برای انجماد و دوباره ذوب شدن، مناسب تر هستند. غذاهای گوشتی، سوپ ها و خورش ها را می توان به راحتی منجمد کرد. هنگام منجمد کردن خوراکی ها، دانستن اینکه هر کدام از خوراکی ها را چقدر می توان در فریزر نگهداشت تا مواد مغذی اش حفظ شود، مهم است. در این بخش مدت زمان نگهداری برخی از مواد در فریزر آورده شده است:
🔴 نان و انواع دسرها را می توان بین دو تا سه ماه در فریزر نگهداشت. بهترین زمان ماندگاری کیک یخ زده در فریزر یک ماه می باشد.
🔴 شیرینی ها و میوه های پخته شده را می توان به مدت سه ماه در فریزر نگهداشت. نگهداری کلوچه پس از یک ماه در فریزر توصیه نمی شود.
🔴 گوشت گوسفند تا 9 ماه و گوشت گوساله بین 4 تا 6 ماه می تواند منجمد بماند.
🔴 گوشت مرغ و بوقلمون حتی تا یکسال هم در فریزر دوام می آورد.
• جگر، دل، زبان، قلوه تا چهار ماه در فریزر سالم می مانند.
• درخصوص غذاهای دریایی مانند ماهی ها، باید گفت که می توان ماهی های کم چرب را تا 6 ماه و ماهی های پرچرب را تا 3 ماه در فریزر نگهداشت.
🔴 میگو ها هم تا 6 ماه در فریزر سالم می مانند، به شرط اینکه وقتی تازه هستند به سرعت منجمد شوند. غذاهای دریایی کنسرو شده را پس از باز کردن درب قوطی می توان تا دو ماه در فریزر نگهداشت.
• تخم مرغ خام و بدون پوسته را می توان به مدت یک ماه در فریزر نگهداشت.
• مرکبات را بیشتر از سه ماه نباید به حالت انجماد نگهداشت . ماندگاری سایر میوه ها بین 9 ماه تا یکسال می باشد. انواع سبزیجات را می توان تا 12 ماه در فریزر حفظ کرد.
🔴شیر تا سه ماه و آب میوه های خانگی را تا 6 ماه می توان در حالت انجماد نگهداری کرد، اما اگر غلظت آب میوه بالا باشد ماندگاری آن در فریزر بمدت 10 ماه تا یک سال افزایش می یابد.
🔴خوراکی هایی که نباید فریزری کرد
تخم مرغ آب پز، قهوه، سس مایونز، دوغ (دوغ پس از گرفتن کره)، پنیرخامه ای، پودینگ، انواع سالادها، پاستای پخته نشده، غلات، سیب، خربزه، کنگر فرنگی، بادمجان، کاهو، عسل، روغن زیتون، نان، پیاز، سیب زمینی، سیر، گوجه فرنگی، تربچه و جوانه های گیاهان موادی هستند که هرگز نباید منجمد شوند چرا که مواد مغذی و طعم شان از بین می رود.
✳️ هرگز غذایی را که یکبار منجمد شده، حتی اگر به صورت خام باشد، پس از انجماد زدایی دوباره منجمد نکنید. با این کار کیفیت مواد مغذی و طعمش کاهش می یابد.
✳️فرآیند انجماد، میکروارگانیسم های موجود در میوه و سبزیجات را از بین نمی برد، بلکه آنها را غیر فعال می کند. بنابراین کاهش دمای محیط بدلیل قطع برق یا باز ماندن درب فریزر سبب فعالیت دوباره میکروب ها و فساد مواد غذایی می شود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوشصتوششم
جز حسرتش چیزی دیگر بر دلش نماند . با تعارفات معمول همه روی مبل داخل پذیرایی نشستند .
کیان به اطراف نگاه
کرد . خبری از بهار نبود . بعد از اینکه سینی چای توسط رؤیا بین همه چرخانده شد . آب دهانش
را قورت داد و گفت :
- دایی جان بهار نیست ؟
بهرام لبخندی زد و گفت :
- شرمنده پسرم امروز کارش زیاد بوده خیلی خسته بود . شام نخورده خوابش برد . ما هم صداش
نکردیم .
اما الان بهنامو میفرستم بیدارش کنه .
- مزاحم خوابش نمیشم .
- تو مراحمی پسرم . بهار نمیدونست شما میاین بالا همون که از در اومد تو ،رفت تو اتاق و از
خستگی بیهوش شد .
رو به بهنام کرد و گفت :
- باباجون برو خواهرتو بیدار کن . بگو بیاد بیرون .
بهنام چشمی گفت و به سمت اتاق خواهرش رفت . کیان با بی صبری منتظر باز شدن در اتاق بود
. اما خبری نشد .
خودش را به پرروئی زد و گفت :
- دایی جان اگه ایرادی نداره خودم برم ازش خداحافظی کنم تا بیشتر از این مزاحمش نشم .
حتما خسته س .
بهرام لبخندی زد و گفت :
- شرمنده پسرم میخوای بری ، برو .
در دل بهرام چه میگذشت از دیدن این همه مهربانی و آقایی کیان و چقدر افسوس میخورد برای
از دست دادن چنین
دامادی که هنوزم برای دخترش نگران بود و احترام قائل بود . او همین ظاهر کیان را دیده بود .
حق داشت که دوستش
داشته باشد . پسری که همه ی خانواده او را به مهربانی و مودبی میشناختن آرزوی خیلی ها بود .
کیان با اجازه ای گفت از جا برخاست . قلبش چنان سر به طغیان برداشته بود که از رفتن پشیمان
شده بود .
عقلش نهیب میزد برگردد اما پای دلش او را پشت در اتاق کشاند . دستش را بالا برد و ضربه ای
به در زد.
صدای بلند بهنام در گوشش پیچید .
- الان میایم .
با زدن ضربه ی بعدی در را باز کرد و داخل شد . بهار در حال صاف کردن لباسهایش روی تنش
بود مشخص بود تازه از روی تخت برخاسته بود .
به اندام ظریف و زیبایش خیره شد . حرکت دستش را روی لباسش دنبال کرد . وقتی دستش از
حرکت ایستاد سرش به سمت بالا کشیده شد .
لبخند کمرنگی روی لبش نشست . آب دهانش را قورت داد و گفت :
- ببخشید مزاحم خوابت شدم .
بهار از این حضور نا بهنگام معذب شد . به روسریش دست کشید تا موهایش بیرون نریخته باشد
. حس بدی از
حضورش در آن اتاق داشت . دیگر او را محرم خود نمیدانست روزی او برایش از هر کسی
محرمتر و عزیزتر بود .
- خواهش میکنم . صبر میکردی خودم میامدم بیرون .
کیان رو به بهنام کرد و گفت :
- بهنام جان میتونی بری پیشه بقیه ما هم تا چنددقیقه ی دیگه میایم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوشصتوششم
جز حسرتش چیزی دیگر بر دلش نماند . با تعارفات معمول همه روی مبل داخل پذیرایی نشستند .
کیان به اطراف نگاه
کرد . خبری از بهار نبود . بعد از اینکه سینی چای توسط رؤیا بین همه چرخانده شد . آب دهانش
را قورت داد و گفت :
- دایی جان بهار نیست ؟
بهرام لبخندی زد و گفت :
- شرمنده پسرم امروز کارش زیاد بوده خیلی خسته بود . شام نخورده خوابش برد . ما هم صداش
نکردیم .
اما الان بهنامو میفرستم بیدارش کنه .
- مزاحم خوابش نمیشم .
- تو مراحمی پسرم . بهار نمیدونست شما میاین بالا همون که از در اومد تو ،رفت تو اتاق و از
خستگی بیهوش شد .
رو به بهنام کرد و گفت :
- باباجون برو خواهرتو بیدار کن . بگو بیاد بیرون .
بهنام چشمی گفت و به سمت اتاق خواهرش رفت . کیان با بی صبری منتظر باز شدن در اتاق بود
. اما خبری نشد .
خودش را به پرروئی زد و گفت :
- دایی جان اگه ایرادی نداره خودم برم ازش خداحافظی کنم تا بیشتر از این مزاحمش نشم .
حتما خسته س .
بهرام لبخندی زد و گفت :
- شرمنده پسرم میخوای بری ، برو .
در دل بهرام چه میگذشت از دیدن این همه مهربانی و آقایی کیان و چقدر افسوس میخورد برای
از دست دادن چنین
دامادی که هنوزم برای دخترش نگران بود و احترام قائل بود . او همین ظاهر کیان را دیده بود .
حق داشت که دوستش
داشته باشد . پسری که همه ی خانواده او را به مهربانی و مودبی میشناختن آرزوی خیلی ها بود .
کیان با اجازه ای گفت از جا برخاست . قلبش چنان سر به طغیان برداشته بود که از رفتن پشیمان
شده بود .
عقلش نهیب میزد برگردد اما پای دلش او را پشت در اتاق کشاند . دستش را بالا برد و ضربه ای
به در زد.
صدای بلند بهنام در گوشش پیچید .
- الان میایم .
با زدن ضربه ی بعدی در را باز کرد و داخل شد . بهار در حال صاف کردن لباسهایش روی تنش
بود مشخص بود تازه از روی تخت برخاسته بود .
به اندام ظریف و زیبایش خیره شد . حرکت دستش را روی لباسش دنبال کرد . وقتی دستش از
حرکت ایستاد سرش به سمت بالا کشیده شد .
لبخند کمرنگی روی لبش نشست . آب دهانش را قورت داد و گفت :
- ببخشید مزاحم خوابت شدم .
بهار از این حضور نا بهنگام معذب شد . به روسریش دست کشید تا موهایش بیرون نریخته باشد
. حس بدی از
حضورش در آن اتاق داشت . دیگر او را محرم خود نمیدانست روزی او برایش از هر کسی
محرمتر و عزیزتر بود .
- خواهش میکنم . صبر میکردی خودم میامدم بیرون .
کیان رو به بهنام کرد و گفت :
- بهنام جان میتونی بری پیشه بقیه ما هم تا چنددقیقه ی دیگه میایم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوشصتوهفتم
بهنام نگاه مشکوکی کرد و از اتاق بیرون رفت . بهار کنار پنجره رفت و در تاریکی شب به بوته ی
گل سرخ خیره شد .
- قهری ؟ نمیدونم چه جوری بگم ... خب ... من هم اشتباه کردم در اون سالها تو رو .............
دست بهار بالا رفت و گفت :
- اگه اومدی خداحافظی ...
به سمتش چرخید و با سردی تمام نگاهش کرد و گفت :
- منم میگم به سلامت . سفر خوبی در پی داشته باشی ... اما برای حرف دیگه اومده باشی من
وقت گوش کردن ندارم .
کیان دلش از جا کنده شد . خشمی که در وجود بهار لانه کرده بود او را صدو هشتاد درجه تغییر
داده بود . دیگر از آن
بهار مهربان و دلسوز خبری نبود . انگشت شصتش را روی لبش کشید . قدمی به سمتش برداشت
و به چشمان لرزانش
خیره شد و گفت :
- اومدم بگم حالا که دارم برای همیشه میرم منو ببخش . من خیلی فکر کردم و دیدم با عقاید هم
سازگار.............
بهار به سمت در اتاق گام برداشت و بی اعتنا به حرفش گفت :
- از طرف من از همسره هم عقیده و روشنفکرو ایده الت خداحافظی کن . سعادته خداحافظی با
ایشونو ندارم .
از اتاق خارج شد . لبخندی ساختگی روی لبش نشاند . به سمت بهناز رفت . بوسه ای روی
صورتش نشاند .
- سلام عمه ... شب بخیر . ببخشید انقدر خسته بودم ، نفهمیدم کی خوابم برد .
بهناز مانند گذشته مهربان نگاهش کرد وگفت :
- خب چرا خودتو اینهمه خسته میکنی دختر، مگه احتیاج به این کار داشتی
عمه گاهی کار کردن به آدم انگیزه ی زنده بودن میده .
همزمان کیان هم از اتاق بیرون آمد و حرف بهار مانند خاری در قلبش فرو رفت . میدانست
تغییرات رفتاریش همه
بخاطر رفتار خودش بود اما هنوزم دلش بی اعتنایی او را نمیخواست . سرش را پایین انداخت و
کنار داییش نشست .
بهار نگاهش روی کیمیا چرخید که با ناراحتی به کیان نگاه میکرد . میدانست چقدر به او وابسته بود
. این دوری برای او
که خواهرش بود راحت نبود . بهناز هم حال خوشی نداشت .
مطمئن بود هیچ کدام از خانواده ی عمه اش از این رفتن خوشحال نیستن . حتی در نگاه کیان هم
تردید را دیده بود .
دقایقی بعد کیان از جا برخاست و متعاقب او همه از جا برخاستند .
بعد از خداحافظی از همه روبروی بهار ایستاد و گفت :
- به امید دیدار .
هر کاری کرد نتوانست از کلمه ی خداحافظ در برابر بهار استفاده کند . تنها کلمه ای که به زبانش
آمد و خواست قلبیش بود
همان امیدی بود که خودش با دست خودش از خودش گرفته بود .
- به امیددیدار.
نگاهش که روی بهار ثابت ماند بهار پوزخندی زد و گفت :
- خداحافظ ... بازنده .
از روبرویش کنار رفت و با خداحافظی از بقیه که کنار در ایستاده بودند به اتاقش برگشت . روی
تخت دراز کشد و به سقف خیره ماند . تا حدی دلش آرام گرفته بود وقتی نگاه درمانده ی کیان را
دیده بود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوشصتوهفتم
بهنام نگاه مشکوکی کرد و از اتاق بیرون رفت . بهار کنار پنجره رفت و در تاریکی شب به بوته ی
گل سرخ خیره شد .
- قهری ؟ نمیدونم چه جوری بگم ... خب ... من هم اشتباه کردم در اون سالها تو رو .............
دست بهار بالا رفت و گفت :
- اگه اومدی خداحافظی ...
به سمتش چرخید و با سردی تمام نگاهش کرد و گفت :
- منم میگم به سلامت . سفر خوبی در پی داشته باشی ... اما برای حرف دیگه اومده باشی من
وقت گوش کردن ندارم .
کیان دلش از جا کنده شد . خشمی که در وجود بهار لانه کرده بود او را صدو هشتاد درجه تغییر
داده بود . دیگر از آن
بهار مهربان و دلسوز خبری نبود . انگشت شصتش را روی لبش کشید . قدمی به سمتش برداشت
و به چشمان لرزانش
خیره شد و گفت :
- اومدم بگم حالا که دارم برای همیشه میرم منو ببخش . من خیلی فکر کردم و دیدم با عقاید هم
سازگار.............
بهار به سمت در اتاق گام برداشت و بی اعتنا به حرفش گفت :
- از طرف من از همسره هم عقیده و روشنفکرو ایده الت خداحافظی کن . سعادته خداحافظی با
ایشونو ندارم .
از اتاق خارج شد . لبخندی ساختگی روی لبش نشاند . به سمت بهناز رفت . بوسه ای روی
صورتش نشاند .
- سلام عمه ... شب بخیر . ببخشید انقدر خسته بودم ، نفهمیدم کی خوابم برد .
بهناز مانند گذشته مهربان نگاهش کرد وگفت :
- خب چرا خودتو اینهمه خسته میکنی دختر، مگه احتیاج به این کار داشتی
عمه گاهی کار کردن به آدم انگیزه ی زنده بودن میده .
همزمان کیان هم از اتاق بیرون آمد و حرف بهار مانند خاری در قلبش فرو رفت . میدانست
تغییرات رفتاریش همه
بخاطر رفتار خودش بود اما هنوزم دلش بی اعتنایی او را نمیخواست . سرش را پایین انداخت و
کنار داییش نشست .
بهار نگاهش روی کیمیا چرخید که با ناراحتی به کیان نگاه میکرد . میدانست چقدر به او وابسته بود
. این دوری برای او
که خواهرش بود راحت نبود . بهناز هم حال خوشی نداشت .
مطمئن بود هیچ کدام از خانواده ی عمه اش از این رفتن خوشحال نیستن . حتی در نگاه کیان هم
تردید را دیده بود .
دقایقی بعد کیان از جا برخاست و متعاقب او همه از جا برخاستند .
بعد از خداحافظی از همه روبروی بهار ایستاد و گفت :
- به امید دیدار .
هر کاری کرد نتوانست از کلمه ی خداحافظ در برابر بهار استفاده کند . تنها کلمه ای که به زبانش
آمد و خواست قلبیش بود
همان امیدی بود که خودش با دست خودش از خودش گرفته بود .
- به امیددیدار.
نگاهش که روی بهار ثابت ماند بهار پوزخندی زد و گفت :
- خداحافظ ... بازنده .
از روبرویش کنار رفت و با خداحافظی از بقیه که کنار در ایستاده بودند به اتاقش برگشت . روی
تخت دراز کشد و به سقف خیره ماند . تا حدی دلش آرام گرفته بود وقتی نگاه درمانده ی کیان را
دیده بود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوشصتوهشتم
بدون تصمیم قبلی گوشی را برداشت و صندوق پیام را باز کرد . میخواست برای همیشه پرونده ی
این علاقه ی مسخره را در دلش ببندد و به فراموش خانه ی ذهنش بسپارد . اما باید قبلش
خودش را آرام میکرد .
با باز شدن صفحه ی پیام شروع به تایپ کرد .
- هیچ وقت قمار نکن... چون نشون دادی بازنده ی بدی هستی . در حالی که فکر میکنی بردی ،
نمیفهمی تمام داشته هایت را با هم باخته ای .
انگشتش را روی ارسال نرفته برداشت . زود بود برای ارسالش لبخندی از روی بدجنسی زد و
گوشی را کنار تخت گذاشت.
نفس راحتی کشید .
برعکس تصورش حرفهای آرمیتا با اینکه در آن لحظه عذابش داده بود اما بعد از آن خواب ،
آرامش عجیبی حس میکرد .
نمیدانست این از آثار حرف های او بود یا اینکه حس کرده بود کیان در این میان بازنده ی اصلی
بود و دلش خنک شده بود . کیان کسی رو از دست داده بود که حتی بیشتر از خودش او را دوست
میداشت . اما خودش کسی را از دست داد که فقط
به او حس ترحم داشت .
در کل کیان چیز بیشتری از دست داده بود . او فقط یک دلسوز از دست داده بود . که میتوانست
نداشتش را به مرور با
دیگری پر کند . دوباره حرفهای درون کافه که روبریش نشست و با شقاوت به صورتش کوبید را
به یاد آورد .
از خدا خواسته بود کاری کند آن حرفها فراموشش نشود . تا هر وقت کیان را دید آن حرفها سدی
شود میان او و خودش .
چه مؤثر بود آن حرفها ...که آرزویش شده بود روزی خدا مجالش دهد تا به کیان پاسخ مناسبی
دهد
با افکار درهم پلکهایش سنگین شد . خواب مهمان چشمان خسته اش شد و دوباره به آغوش
خواب باز گشت .
****
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوشصتوهشتم
بدون تصمیم قبلی گوشی را برداشت و صندوق پیام را باز کرد . میخواست برای همیشه پرونده ی
این علاقه ی مسخره را در دلش ببندد و به فراموش خانه ی ذهنش بسپارد . اما باید قبلش
خودش را آرام میکرد .
با باز شدن صفحه ی پیام شروع به تایپ کرد .
- هیچ وقت قمار نکن... چون نشون دادی بازنده ی بدی هستی . در حالی که فکر میکنی بردی ،
نمیفهمی تمام داشته هایت را با هم باخته ای .
انگشتش را روی ارسال نرفته برداشت . زود بود برای ارسالش لبخندی از روی بدجنسی زد و
گوشی را کنار تخت گذاشت.
نفس راحتی کشید .
برعکس تصورش حرفهای آرمیتا با اینکه در آن لحظه عذابش داده بود اما بعد از آن خواب ،
آرامش عجیبی حس میکرد .
نمیدانست این از آثار حرف های او بود یا اینکه حس کرده بود کیان در این میان بازنده ی اصلی
بود و دلش خنک شده بود . کیان کسی رو از دست داده بود که حتی بیشتر از خودش او را دوست
میداشت . اما خودش کسی را از دست داد که فقط
به او حس ترحم داشت .
در کل کیان چیز بیشتری از دست داده بود . او فقط یک دلسوز از دست داده بود . که میتوانست
نداشتش را به مرور با
دیگری پر کند . دوباره حرفهای درون کافه که روبریش نشست و با شقاوت به صورتش کوبید را
به یاد آورد .
از خدا خواسته بود کاری کند آن حرفها فراموشش نشود . تا هر وقت کیان را دید آن حرفها سدی
شود میان او و خودش .
چه مؤثر بود آن حرفها ...که آرزویش شده بود روزی خدا مجالش دهد تا به کیان پاسخ مناسبی
دهد
با افکار درهم پلکهایش سنگین شد . خواب مهمان چشمان خسته اش شد و دوباره به آغوش
خواب باز گشت .
****
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوشصتوهشتم
برعکس تصورش بهرام و رؤیا برای بدرقه آمده بودند . اما هرچه منتظر مانده بود بهار از خانه
خارج نشده بود . با عذر خواهی
بهرام بابت مشغله ی زیاد بهار فهمید دیگر بهارش بهار نیست و به پاییز بیشتر شباهت دارد.
در سالن انتظار فرودگاه امام با دیدن صورت جدی و گرفته ی آرمیتا که کنار پدرش ایستاده
بودفکر بهار را پشت سر
گذاشت . به سمتش رفت و با گرفتن دستش لبخند روی لبش نقش بست .
- سلام خانومی خوبی؟
- سلام . ممنون تو خوبی ؟
- تو خوب باشی منم خوبم ... چرا پکری ؟
- چیزی نیست . دیشب خوب خوابیدی ؟
کیان با ظاهر سازی خندید و گفت :
- راستش نه ... بعد از چند ماه وقتی کنارم نبودی خوابم نمی برد ... راستی آرشام کو ؟ نمی خواد
برای خداحافظی بیاد .
اشک در چشمان آرمیتا حلقه زد و گفت :
- قهره ... کیان هر کاری کردم دیشب حاضر نشد منو ببینه ... دلم خونه ... نمیدونه چقدر دوسش
دارم .
کیان با ناراحتی سرش را روی سینه اش گذاشت و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوشصتوهشتم
برعکس تصورش بهرام و رؤیا برای بدرقه آمده بودند . اما هرچه منتظر مانده بود بهار از خانه
خارج نشده بود . با عذر خواهی
بهرام بابت مشغله ی زیاد بهار فهمید دیگر بهارش بهار نیست و به پاییز بیشتر شباهت دارد.
در سالن انتظار فرودگاه امام با دیدن صورت جدی و گرفته ی آرمیتا که کنار پدرش ایستاده
بودفکر بهار را پشت سر
گذاشت . به سمتش رفت و با گرفتن دستش لبخند روی لبش نقش بست .
- سلام خانومی خوبی؟
- سلام . ممنون تو خوبی ؟
- تو خوب باشی منم خوبم ... چرا پکری ؟
- چیزی نیست . دیشب خوب خوابیدی ؟
کیان با ظاهر سازی خندید و گفت :
- راستش نه ... بعد از چند ماه وقتی کنارم نبودی خوابم نمی برد ... راستی آرشام کو ؟ نمی خواد
برای خداحافظی بیاد .
اشک در چشمان آرمیتا حلقه زد و گفت :
- قهره ... کیان هر کاری کردم دیشب حاضر نشد منو ببینه ... دلم خونه ... نمیدونه چقدر دوسش
دارم .
کیان با ناراحتی سرش را روی سینه اش گذاشت و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوشصتونهم
غصه نخور ... نمیدونم اون چرا با من انقدر مشکل داره . دور که بشی دلتنگ میشه و راحتتر تن
به آشتی میده .
آرمیتا سرش را عقب کشید و گفت :
- امیدوارم فاصله باعث بشه دلش تنگ بشه و منو ببخشه .
کیان به چشمان اشکیش نگاه کرد . برای اولین بار معصومیت نگاه بهار را در آن چشمان خمار دید
.
با شنیدن صدای آلارم گوشی از رسیدن پیامی باخبر شد . کمی از آرمیتا فاصله گرفت . با دیدن نام
بهار تعجب کرد . توقع
فرستادن پیام خداحافظی را نداشت . لبخند روی لبش عمیقتر شد . پیام را باز کرد .
با خواندن پیام هر لحظه فکش بیشتر منقبض میشد . دستانش مشت شد . در دلش غوغایی بر پا
شد . منظور بهار را درک کرده بود . چشم از روی صفحه ی گوشی بر نمی داشت .
با شنیدن صدای بلندگوی فرودگاه که انها را برای انجام مراحل پرواز فرا میخواند به سمت آرمیتا
رفت . آرمیتا سرش
به خداحافظی با پدرو پدربزرگش گرم بود . بعد از خداحافظی از همه ی خانواده به سمت گیت
پرواز حرکت کردند .
بعد از دقایقی روی صندلی کنار هم نشستند . نفس عمیقی کشید . در خیالش تا رهایی ساعاتی
بیش نمانده بود .
برعکس تصورش دیگر آن شور و شوق اولیه را نداشت اما بی ذوق بی ذوق هم نبود .
سعی کرد تمام خاطراتش را با این پرواز برای همیشه به دست فراموشی بسپارد . توجهش به
آرمیتا جلب شد .در حال پیام دادن بود .بی اراده سرش به سمت گوشی خم شد . کنجکاو شده بود
در این لحظات آخر که باید گوشی هارا خاموش میکردند به چه کسی پیام میدهد .تنها نوشته ای
که دید این بود .
- حالا نوبت خودته تا ....
با افتادن سایه اش روی گوشی آرمیتا سریع گوشی را کنار کشید روی کلمه ی سند دست کشید .
گوشی را روانه ی
جیبش کرد . با دست پاچگی محسوسی لبخند زد و گفت :
- به آرشام پیام دادمو خداحافظی کردم .دیگه باید گوشی ها رو خاموش کنیم .
کیان به حالت صورت آرمیتا و لرزش صدایش بیشتر مشکوک شده بود اما به روی خود نیاورد و
گفت :
- خوب کردی نباید بذاری بینتون فاصله بیفته . تو کار خودتو بکن تا اونم به راه بیاد.
در دلش تخم شک کاشته شد اما با خویشتن داری به روی خود نیاورد . فهمید در آن پیام چیزی
بود که نباید او میفهمید .
همین موضوع او را به شدت حساس کرد . اما با گرفتن دستش توسط آرمیتا و دیدن نگاه
مشتاقش تا حدی دلش آرام
شد و خود را به دست تقدیری سپرد که خود رقم زده بود .
****
دو روز بود از رفتن کیان و آرمیتا گذشته بود . غم غریبانه ای خانه را در برگرفته بود . از خانه ی
طبقه ی پایین هیچ صدایی
بیرون نمی آمد . حتی کیوان هم شبها دیرتر از همیشه بر میگشت .
بهرام از گذشته غمگین تر و درونگراتر شده بود . تنهاحرفی که میزد ، جواب سلام و خداحافظی
اطرافیانش را میداد .
مدام به صفحه ی تلوزیون چشم دوخته بودوبی حرکت گوشه اش نشسته بود .
با صدای زنگ گوشیش ، بی تفاوت گوشی را برداشت وجواب داد .
بعد از قطع تماس بهار را صدا زد و گفت :
- دخترم بیا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوشصتونهم
غصه نخور ... نمیدونم اون چرا با من انقدر مشکل داره . دور که بشی دلتنگ میشه و راحتتر تن
به آشتی میده .
آرمیتا سرش را عقب کشید و گفت :
- امیدوارم فاصله باعث بشه دلش تنگ بشه و منو ببخشه .
کیان به چشمان اشکیش نگاه کرد . برای اولین بار معصومیت نگاه بهار را در آن چشمان خمار دید
.
با شنیدن صدای آلارم گوشی از رسیدن پیامی باخبر شد . کمی از آرمیتا فاصله گرفت . با دیدن نام
بهار تعجب کرد . توقع
فرستادن پیام خداحافظی را نداشت . لبخند روی لبش عمیقتر شد . پیام را باز کرد .
با خواندن پیام هر لحظه فکش بیشتر منقبض میشد . دستانش مشت شد . در دلش غوغایی بر پا
شد . منظور بهار را درک کرده بود . چشم از روی صفحه ی گوشی بر نمی داشت .
با شنیدن صدای بلندگوی فرودگاه که انها را برای انجام مراحل پرواز فرا میخواند به سمت آرمیتا
رفت . آرمیتا سرش
به خداحافظی با پدرو پدربزرگش گرم بود . بعد از خداحافظی از همه ی خانواده به سمت گیت
پرواز حرکت کردند .
بعد از دقایقی روی صندلی کنار هم نشستند . نفس عمیقی کشید . در خیالش تا رهایی ساعاتی
بیش نمانده بود .
برعکس تصورش دیگر آن شور و شوق اولیه را نداشت اما بی ذوق بی ذوق هم نبود .
سعی کرد تمام خاطراتش را با این پرواز برای همیشه به دست فراموشی بسپارد . توجهش به
آرمیتا جلب شد .در حال پیام دادن بود .بی اراده سرش به سمت گوشی خم شد . کنجکاو شده بود
در این لحظات آخر که باید گوشی هارا خاموش میکردند به چه کسی پیام میدهد .تنها نوشته ای
که دید این بود .
- حالا نوبت خودته تا ....
با افتادن سایه اش روی گوشی آرمیتا سریع گوشی را کنار کشید روی کلمه ی سند دست کشید .
گوشی را روانه ی
جیبش کرد . با دست پاچگی محسوسی لبخند زد و گفت :
- به آرشام پیام دادمو خداحافظی کردم .دیگه باید گوشی ها رو خاموش کنیم .
کیان به حالت صورت آرمیتا و لرزش صدایش بیشتر مشکوک شده بود اما به روی خود نیاورد و
گفت :
- خوب کردی نباید بذاری بینتون فاصله بیفته . تو کار خودتو بکن تا اونم به راه بیاد.
در دلش تخم شک کاشته شد اما با خویشتن داری به روی خود نیاورد . فهمید در آن پیام چیزی
بود که نباید او میفهمید .
همین موضوع او را به شدت حساس کرد . اما با گرفتن دستش توسط آرمیتا و دیدن نگاه
مشتاقش تا حدی دلش آرام
شد و خود را به دست تقدیری سپرد که خود رقم زده بود .
****
دو روز بود از رفتن کیان و آرمیتا گذشته بود . غم غریبانه ای خانه را در برگرفته بود . از خانه ی
طبقه ی پایین هیچ صدایی
بیرون نمی آمد . حتی کیوان هم شبها دیرتر از همیشه بر میگشت .
بهرام از گذشته غمگین تر و درونگراتر شده بود . تنهاحرفی که میزد ، جواب سلام و خداحافظی
اطرافیانش را میداد .
مدام به صفحه ی تلوزیون چشم دوخته بودوبی حرکت گوشه اش نشسته بود .
با صدای زنگ گوشیش ، بی تفاوت گوشی را برداشت وجواب داد .
بعد از قطع تماس بهار را صدا زد و گفت :
- دخترم بیا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهفتادم
بهار از اتاق بیرون آمد . از اینکه بعد از مدتها پدرش او را صدا زده بود و قصد حرف زدن داشت
ذوق زده شده بود . با شوق
گفت :
- بله بابا .
پدرش از شادی او در عجب بود برایش سوءتفاهم شد و با اخم گفت :
- چیه از وقتی کیان رفته خوب شنگول شدی!! ... جاتو تنگ کرده بود ؟
بهار جا خورد . از این بی انصافی اشک در چشمانش حلقه زد و گفت :
- نه ... از این خوشحال بودم بعد از چند روز یادتون اومد دختری هم دارین که صداش بزنین .
با ناراحتی روی برگرفت و به سمت اتاق برگشت .بهرام از ناراحتیش ، ناراحت شد . سریع گفت :
- حالا برای من قهر نکن کارت داشتم .
بهار به سمتش برگشت و گفت :
- قهر نیستم دلخورم .
- از چی دلخوری ؟
- اینکه شما کیانو از من که دخترتونم بیشتر دوست دارین . من نباشم تو خونه عین خیالتون
نیست اما کیان که رفت دیگه
با هیچ کدوم از اهل خونه حرف نمیزنین .
بهرام لبخندی پر از درد زد و گفت :
- بیا بشین کنار من ببینم ...از کی تو حسود شدی من خبر ندارم .
بهار از لفظ حسود خجالت کشید . بی گلایه کنار پدرش نشست و گفت :
- من حسود نیستم اما رفتار شما این جور نشون میده .
بهرام روی موهایش دست کشید و گفت
برای اینکه منو هنوز نشناختی . من کیان رو مثل تو و بهنام دوست داشتم . برای همین آرزوم بود
دامادم بشه . پسر به
اون خوبی و مهربونی... با کاری که تو کردی دلش شکست و از خانوادش هم گذشت و آواره ی
غربت شد .
بهار در دلش کلی ناسزا بار کیان متظاهر کرد و سرش را پایین انداخت . سکوت بهتر از جروبحث
بود . پدرش به اندازه ی
کافی ناراحتی روحی و جسمی داشت . نمیخواست با پیش کشیدن گذشته ای که دیگر بر
نمیگشت قلب ناسورش را
از طپش بیاندازد .
بهرام نفس عمیقی کشید و گفت :
- تا یادم نرفته خواستم بگم الان پسرداییت زنگ زد و گفت ؛ قراره تا دوساعت دیگه با پدر
بزرگت برن بهشت زهرا اگه منو
تو هم راغب باشیم با اونا بریم .
بهار در ذهنش حرف پدرش را حلاجی کرد ... آرشامی که از آن شب به بعد واقعا مانند یک راننده
ی آژانس رفتار میکرد و بدون هیچ حرفی او را به خانه میرساند و میرفت قرار رفتن به بهشت زهرا
گذاشته بود !
- نه بابا حالم خوب نیست حوصله ندارم .
بهرام با تعجب نگاهش کرد و گفت :
- واقعا دلت نمیخواد بری ؟ خودت میدونی من نمیتونم تا یه مدت رانندگی کنم . اگه دلت تنگ
شده بیا بریم . منم میرم .
بهار با ناراحتی گفت :
- نه بابا ... دلم تنگ نمیشه ... نمیدونم شاید دختر بدیم ... اما دلم به نبودنش عادت داره . اوایل
برام سخت بود اما بعد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوهفتادم
بهار از اتاق بیرون آمد . از اینکه بعد از مدتها پدرش او را صدا زده بود و قصد حرف زدن داشت
ذوق زده شده بود . با شوق
گفت :
- بله بابا .
پدرش از شادی او در عجب بود برایش سوءتفاهم شد و با اخم گفت :
- چیه از وقتی کیان رفته خوب شنگول شدی!! ... جاتو تنگ کرده بود ؟
بهار جا خورد . از این بی انصافی اشک در چشمانش حلقه زد و گفت :
- نه ... از این خوشحال بودم بعد از چند روز یادتون اومد دختری هم دارین که صداش بزنین .
با ناراحتی روی برگرفت و به سمت اتاق برگشت .بهرام از ناراحتیش ، ناراحت شد . سریع گفت :
- حالا برای من قهر نکن کارت داشتم .
بهار به سمتش برگشت و گفت :
- قهر نیستم دلخورم .
- از چی دلخوری ؟
- اینکه شما کیانو از من که دخترتونم بیشتر دوست دارین . من نباشم تو خونه عین خیالتون
نیست اما کیان که رفت دیگه
با هیچ کدوم از اهل خونه حرف نمیزنین .
بهرام لبخندی پر از درد زد و گفت :
- بیا بشین کنار من ببینم ...از کی تو حسود شدی من خبر ندارم .
بهار از لفظ حسود خجالت کشید . بی گلایه کنار پدرش نشست و گفت :
- من حسود نیستم اما رفتار شما این جور نشون میده .
بهرام روی موهایش دست کشید و گفت
برای اینکه منو هنوز نشناختی . من کیان رو مثل تو و بهنام دوست داشتم . برای همین آرزوم بود
دامادم بشه . پسر به
اون خوبی و مهربونی... با کاری که تو کردی دلش شکست و از خانوادش هم گذشت و آواره ی
غربت شد .
بهار در دلش کلی ناسزا بار کیان متظاهر کرد و سرش را پایین انداخت . سکوت بهتر از جروبحث
بود . پدرش به اندازه ی
کافی ناراحتی روحی و جسمی داشت . نمیخواست با پیش کشیدن گذشته ای که دیگر بر
نمیگشت قلب ناسورش را
از طپش بیاندازد .
بهرام نفس عمیقی کشید و گفت :
- تا یادم نرفته خواستم بگم الان پسرداییت زنگ زد و گفت ؛ قراره تا دوساعت دیگه با پدر
بزرگت برن بهشت زهرا اگه منو
تو هم راغب باشیم با اونا بریم .
بهار در ذهنش حرف پدرش را حلاجی کرد ... آرشامی که از آن شب به بعد واقعا مانند یک راننده
ی آژانس رفتار میکرد و بدون هیچ حرفی او را به خانه میرساند و میرفت قرار رفتن به بهشت زهرا
گذاشته بود !
- نه بابا حالم خوب نیست حوصله ندارم .
بهرام با تعجب نگاهش کرد و گفت :
- واقعا دلت نمیخواد بری ؟ خودت میدونی من نمیتونم تا یه مدت رانندگی کنم . اگه دلت تنگ
شده بیا بریم . منم میرم .
بهار با ناراحتی گفت :
- نه بابا ... دلم تنگ نمیشه ... نمیدونم شاید دختر بدیم ... اما دلم به نبودنش عادت داره . اوایل
برام سخت بود اما بعد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕خدایـا
✨در دومین شب
💕ماه محرم
✨بهترین ها و زیباترینها
💕را برای دوستان و عزیزانم
✨از درگاهت خواهـانـم
💕خدایـا
✨قلبشـان را
💕خوشحال و سرشار از
✨آرامش و خوشبختی کن
💕شبتون بیغم
@kadbanoiranii
✨در دومین شب
💕ماه محرم
✨بهترین ها و زیباترینها
💕را برای دوستان و عزیزانم
✨از درگاهت خواهـانـم
💕خدایـا
✨قلبشـان را
💕خوشحال و سرشار از
✨آرامش و خوشبختی کن
💕شبتون بیغم
@kadbanoiranii