کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23K photos
28.4K videos
95 files
42.6K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بارالها..
آنکه تو را ندارد چه دارد؟
و آنکه تو را دارد چه ندارد؟

ای همه‌ ی دار و ندارم از تو
روزم را چون همیشه
با توکل بر اسم اعظم و
لطف بی کرانت آغاز می‌کنم،

بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــی بــه امــیــد تـــو

🌺 @kadbanoiranii
Dooset Daram
7 Band
دوووووووست داررررررررم ♥️🖤🌹

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii


.
سلام بچه ها اینم رسپی کاربردی کاپ کیک گردویی تقدیم شما🥰


خیلی راحت درست میشه و نکته خاصی نداره فقط اینکه حتما از تخم مرغ درشت استفاده کنید.  وزن هر تخم مرغ با پوست ۷۰ گرم باشه خوبه ، اگه کوچیک بود ۵ تا بزنید . و اینکه برای بافت خوب کیک حتما حسابی تخم مرغ ها رو با شکر حجم بدید .

میتونید این مواد رو یکجا داخل قالب بزرگ بریزید یا میتونید مثل من کاپ کیک درست کنید .

هر مغز دلخواهی میتونید رویه کار بریزید حتی میتونید مغز دلخواه رو با مواد مخلوط کنید .

از پیمانه های استاندارد قنادی استفاده کنید البته هر یک لیوان دسته دار فرانسوی مساوی با یک پیمانه هست 


#کاپ_کیک_گردویی از خانم زحمتی عزیز

تخم مرغ درشت   ۴ عدد
شکر   یک پیمانه
آرد   دو پیمانه
بکینگ پودر   یک و نیم قاشق چایخوری
روغن مایع   نصف پیمانه
شیر    نصف پیمانه
وانیل  نصف قاشق چایخوری

برای قسمت شکلاتی 👇

پودر کاکائو   یک قاشق غذاخوری
روغن مایع   یک قاشق غذاخوری

طرز تهیه تو فیلم کاملا مشخصه.

فر رو ۲۰ دقیقه قبل روی دمای ۱۸۰ درجه  گرم کنید .
فر برقی ۱۶۰ درجه
مدت تقریبی پخت  ۱۵ دقیقه برای کاپ کیک
برای قالب های دیگه ممکنه زمان پخت فرق داشته باشه.
برای طلایی شدن رویه میتونید گریل بزنید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاپ_کیک_گردویی

از خانم زحمتی عزیز


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_بامغز_کرمفیل 😋

مواد لازم:
تخم مرغ ۴ عدد
شکر۲۰۰گرم
آب ولرم یک لیوان بجای اب میتوان ازشیرهم استفاده کرد
ارد۲۵۰ گرم
وانیل کمی
روغن مایع۱/۴ لیوان
کرمفیل درصورت دلخواه
بکینگ پودر2 قاشق مربا خوری

🍜 طرز تهیه:
سفیده وزرده راازهم جدامیکنیم ونیمی ازشکررابه زرده ونیمی دیگررابه سفیده اضافه میکنیم زرده راباوانیل وشکرحدود۵ دقیقه هم میزنیم تاکرم رنگ شودسفیده راهم باشکرهم میزنیم تاسفیدرنگ وسفت شودروغن رابه زرده اضافه میکنیم وموادرامخلوط کرده وآب ولرم راکم کم به مواداضافه میکنیم حالاآردوبکین پودرراباهم قاطی وبه موادزرده اضافه میکنیم وباقاشق مخلوط کرده ودراخرسفیده رابه بقیه مواداضافه میکنیم ودورانی هم میزنیم تا موادفولدهم بشن موادراداخل قالبی که کاغذروغنی انداختیم میریزیم دراین مرحله کرمفیل راداخل قیف میریزیم وروی کیک به صورت مربع یاشکل دلخواه میریزیم ودرفری که ازقبل گرم کردیم میزاریم با درجه 160 بعدازپخت درصورت تمایل شهدروی کیک میمالیم وباگل محمدی تزیین میکنیم
مدت پخت بین ۳۵ تا۴۵ دقیقه است


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_دلار
#کیک_پول
#چاپ_خوراکی


آموزش دیزاین کیک استوانه ای 🎂


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تم_نوزاد_با_حباب_شیشه_ای
#تم_نوزاد #کیک_کودکانه
#حباب_شیشه_ای


آموزش دیزاین کیک تم نوزاد



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تاپ_فوروارد_تم_موزیکال
#کیک_تاپ_فوروارد
#موسیقی
#موزیک


آموزش دیزاین کیک تاپ فوروارد تم موسیقی 🎼🎤



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تولد_مدرن
#تاپر_بادبانی_کاغذی

آموزش دیزاین مدرن و شیک



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بنماری
#شکلات_سفید

🍫آموزش کامل و جذاب بنماری کردن شکلات سفید
که مشکل خیلی از عزیزان هستش

برای بنماری کردن شکلات سفید و سیاه با دو روش میشه این کار رو انجام داد
🍫روش اول بنماری کردن روی بخار کتری و بخار سماور
🍫روش دوم بنماری کردن در دو سایز ظرف کوچک و بزرگ که در فیلم‌نشان دادم

نکات مهم :فرقی نداره از شکلات تخته ای یا سکه ای استفاده کنید مهم اینجاست نکاتی که در فیلم گفتم رو انجام بدین و حتما در هنگام بنماری کردن شکلات زیر و رو کنید و هم بزنید تا شکلات زودتر و یکدست تر بنماری شه و اگه هم نزنید و شکلات ثابت بمونه درصد سوخته شدن شکلاتتون زیاده پس توجه کنید به این قسمت
و نکته آخر اینکه وقتی 80% شکلاتتون بنماری شد از روی بخار بردارین و بذارین روی میزکارتون و هم بزنید و همون گرمای شکلات باعث میشه20% باقیمونده شکلاتتون بازشه
~~~~~~~
🔵حجم فیلم پایین


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی 
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#شیرینی_آناناسی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالاد_سزار از نوع رستورانی

مواد لازم :
سس خردل ۱ ق غ
سس مایونز ۱ ق غ
حبه سیر ۳ عدد
روغن زیتون
پنیر پارمسان ۱ ق غ
سرکه ۱ ق غ
مواد فیله :
فیله ۶ عدد
تخم مرغ ۲‌ عدد
آرد سفید ۱ لیوان
پودر سوخاری ۱ لیوان
پنیر موزارلا ۱ بسته


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدویکم

خیلی ماه شدی بهار ... فکر کنم کسی از فامیل تو رو نشناسه .
شاید حق با رؤیا بود . این اولین عروسی خانوادگی بود که بهار در این سن و سال میرفت . نوه
های بزرگ خانواده کیان و خواهر و برادرش و خود بهار بودند . مسلما این جشن یکی از اولین
هایی بود که قرار بود برای او باشد که دست پر قدرت سرنوشت بزرگترین مانع آن شد .
- ممنون رؤیا جون شما هم خیلی خوب شدین .
رؤیا با نگاهی پر از حسرت به او آهی کشید و گفت :
- امیدوارم امشب در کنار مادرت بهت خوش بگذره . اما یه خواهشی ...................
حرفش را نیمه تمام گذاشت . از بهار دور شد و کیف پولش را به دست گرفت . بغضش را
نتوانست از بهار مخفی کند .
با ناراحتی که سعی در پنهان آن داشت به سمت صندوق رفت . به بهار اشاره کرد با بهرام تماس
بگیرد تا به
سراغشان بیاید .
بهار حال او را درک میکرد . حضور زن اول بهرام برای رؤیا سخت و نفس گیر بود . بعد از تماس
با پدرش کنار رؤیا ایستاد .
بازوی او را لمس کرد و با مهربانی که در ذاتش بود گفت :
- من امشب دو مادر دارم . شما بیشتر از مادرم زحمتم رو کشیدین . جای شما با هیچ کس پر
نمیشه . اونم جای خودشو داره . پس فکر نکنین اون اومده جای شما رو بگیره .
رؤیا لبخند کمرنگی روی لبش نشست . چقدر دل این دختر بزرگ بود . باورش نمیشد منظور او را
فهمیده باشد . خوشحال بود جوابی که دوست داشت بشنود ، شنیده بود .همین هم راضیش میکرد
.
با وارد شدن به خونه باغ آقا جون ، اولین نفر که جلوی چشمش آمد خود آقاجون بود که کنار
جمشید خان ایستاده بود
دیگر جمشید خان برایش یک عموی پدر نبود . مهر و محبت او را به دل نشانده بود . دستش به
دستگیره ی در نرسیده بود که صدای بهرام او را بی حرکت در جای خود نشاند .
- ببین دخترم من به تو اعتماد دارم . ما از این جمع های خانوادگی زیاد داشتیم که همه با هم و
دور هم بودیم .
الان بغیر از خانواده ی ما دوستان و آشناهای کیان و داییت هم اومدن . میخوام مراقب باشی که
برات دردسری درست نشه . من نمیتونم توی اون جمع چهار چشمی مراقبت باشم . کاری نکن
فردا نتونی تو چشم فامیل نگاه کنی .
بهار دلخور و دلگیر از این حرفهای دو پهلو لب باز کرد تا پاسخ دهد که بهنام پرید وسط و گفت :
- خیالت راحت بابا خودم مواظبشم . نمیذارم کسی اذیتش کنه .
بهار با دلخوری گفت :
- مگه قراره چکار کنم که این حرفو میزنین بابا . شما با این حرفتون نشون دادین چقدر به من
اعتماد دارین ،که از فردا و حرف فامیل میترسین . من نه مطلقه هستم نه بیوه . من هم مثل دخترای
دیگه ... چه فرقی میکنه ؟
بهرام دستش را پشت صندلیش گذاشت . به سمت عقب چرخید و به صورت بهار نگاه کرد . به
آرامی گفت :
- برای همون» نه « که گفتی امشب کلی چشم مراقبت هستن تا بدونن علت اون» نه « کی یا چی
بوده . فهمیدی چی میگم ؟
- بله بابا اما من قبلا هم گفتم من و کیان به درد هم نمیخوردیم . اینم نشونه ش ... دو ماه و چند
روز نگذشته لباس دامادی تنشه ... اگر من لباس عروسی تنم بود... حق داشتن چنین فکری کنن .
- من هر چی بگم تو میخوای یه چیزی جواب بدی . گفتم مراقب باش بگو چشم انقدر یک به دو
کردن نداره ... ای بابا .
- چشم خیالتون راحت .
بهرام نفس عمیقی کشید و رو به رؤیا گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدودوم

تو هم مراقب باش که فردا حرف و حدیثی درست نشه . نبینم بری بشینی سرت به غیبت گرم
بشه ها !
رؤیا که ناراحتی در تمام رفتار و حرکاتش نمود پیدا کرده بود گفت :
- امری دیگه ندارین ؟ مادرش که هست احتیاج به دایه نداره .
با خشم از ماشین پیاده شد و در را محکم بهم کوبید . بهرام با دست روی فرمان کوبید و لعنتی
بلندی نثارش کرد .
بهنام با دلخوری گفت :
- بابا شما چه کار کردین مامان دو روزه خیلی ناراحته ؟
- هیچی بابا ... خوبه مادرت همیشه همین اخلاق خوبو داشته ... نمیخواد پای کارای من بذاری
.حالا برید پایین .
بهار و بهنام با هم از ماشین پیاده شدند . بهنام با دیدن میعاد حرفهای برادانه اش را فراموش
کرد و با لبخند گفت :
- آبجی من میرم پیش میعاد خودت مواظب باش دیگه .
بهار با لبخند لپ بهنام را کشید و گفت :
- پسره ی پررو برو نمیخواد برای من ادای داداش بزرگا رو در بیاری . من خودم بلدم مواظب
خودم باشم .
نگاهش را در باغ چرخاند. هم همه ای بر پا بود . دلش از این همه شور ونشاط گرفت . باغ به طرز
خیلی زیبایی چراغانی شده بود . سراسر میز و صندلی هایی با روکش مخمل زرشکی چیده شده
بود . حتی بخاطر کمی فضای باز ،در ابتدای باغ و زیر درختان میوه هم صندلی چیده شده بود .
روی تمام میزها گلدانی کوچک با دو گل رز سرخ خودنمایی میکرد . بادکنکهای سفید و بنفش
مانند طاق نصرت در ابتدای راه ورودی زینت بخش باغ شده بود .
نگاهش روی بوته ی گل سرخ خودش ثابت ماند . گل هایش همه باز شده بود . گلهای که به
زیبایی سابق
خوش بویی قبل نبودند . چقدر دوست داشت آن بوته ی گل را از ریشه بیرون بکشد . تنها چیزی
که مانع این کار
میشد طراوات بوته ی گل بود که نمیخواست خشکش کند . مگر گلها گناهی داشتند که بخواهد
حرص دلش را بر سر
آنها تلافی کند .
محو تماشای جمعیتی شده بود که در حال رفت وآمد بودند . سرش را به سمت دیگر باغ چرخاند .
زیر آلاچیق بساط پذیرایی از آقایون چیده شده بود . خانواده ی آنها با اینکه مانند خیلی از خانواده
ها بی قید و بند نبودند اما در جشن ها کمی تعصباتشان را کنار میگذاشتند .
مثلا یک شب هزار شب نمیشود را در چنین مواقعی زیاد از زبان اطرافیانش میشنید اما با چشم
دیدن این بساط خارج از تصورش بود . تا بحال عروسی در فامیل نزدیک نداشتند تا بداند در
زمانهای خاص خانواده ای که دم از بایدها و نبایدها میزند چه راحت پا روی همان نبایدها گذاشته
بود . پر بودن جامهای زیبا با نوشیدنی های رنگارنگی که نشان از الکلی بودنشان داشت او را
مبهوت کرده بود .چنان غرق در افکارش بود که متوجه حضور کسی در کنارش نشد.
صدایی که از کنارش شنید او را از جا پراند .
- هنوز نمی خوای وارد مهمونی وجشن بشی ؟ میخوای از همین فاصله تماشا کنی ؟
با شنیدن صدای کیمیا سرش به سمت راست چرخید . لبخند نیمه جانی زد . گاهی برای دردهای ،
زخم های
نشسته بر روح و روانت باید خودت مرهم باشی . نفس کوتاهی کشید . به زحمت تمام توانش را
به کار گرفت
تا لبش را به حرکت وا دارد .
- سلام ... تبریک میگم کیمیا جون . ایشالا یه روز نوبت خودت بشه .
برق چشمان کیمیا از شنیدن این حرف چنان واضح بود که بهار نتوانست تعجبش را پنهان کند



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوسوم

وای کیمیا نکنه تو هم ... آره؟!
کیمیا خندید و گفت :
- نه بابا ... مگه دیوونه شدم که خودمو اسیر کنم . من تا کسیو که خودم میخوام اسیر خودم نکنم
دل نمی بندم .
- خوبه ! ایکاش آدم بتونه این جور که تو میگی سرنوشتش رو خودش رقم بزنه .
- میشه عزیزم . فقط کمی جربزه و زرنگی میخواد .
- خب تا تو مشغول اسیر کردن فرد دلخواهی من برم پیش آقاجون و بیام .
با برداشتن چند گام خودش را به آقاجون و جمشید خان رساند . افکارش را کنار زد .
- سلام بر پدر بزرگای عزیز . خوبین ؟!
هر دو با لبخندی از روی رضایت به صورتش خیره شدند . آقاجون در حالی که پیشانیش را
میبوسید گفت :
- سالم به روی ماهت عزیز دلم ... خوشگل خانومی خودم ... ایشالا نمیرم و عروسی تو رو هم
ببینم .
رو به برادرش کرد وگفت :
- خان داداش خیلی امید داشتن بهار عروس کیان بشه ... اما آدم نمیدونه تقدیرش چیه ! کی باور
میکرد دوباره بین خانواده ی من و تو یه وصلت دیگه رخ بده !!
بهار با غم به چهره ی آقاجون خیره شد . جمشید خان بازویش را گرفت و او را به سمت خود
کشید و گفت :
- پدر سوخته منم پدربزرگتم فقط به جعفر بوس میدی .
بوسه ای روی پیشانیش نشست . دستان لرزان جمشید خان روی شانه اش قرار گرفت با ذوق
وافری به
صورتش خیره شد
در نگاهش هزاران حرف وجود داشت که بهار از آنها خبر نداشت .
- خدا کنه وصلت دیگه ای ، این شادیو این جمعو بیشتر به هم پیوند بزنه ... اما خدا نخواد که
ماجرای سالها پیش دوباره بینمون فاصله بندازه .
- ایشالا ... داداش من به آینده خیلی امید دارم .
بهار لبخندی به این امید نشسته در کلام و نگاه دو برادر زد و گفت :
- با اجازه تون منم برم داخل تا سالمی هم به بقیه بکنم .
آقاجون لبخندی زد و گفت:
- برو دخترم الهی سفید بخت بشی .
با دور شدن بهار جمشید رو به برادرش کردو گفت :
- غمی که تو چشماشه دلم رو به درد میاره .
آقاجون آهی کشید و گفت :
- منم با دیدنش غم عالم به دلم میشینه . میدونم از چی اینقدر ناراحته که ازم دورش کرده ...
مدتهاست دیگه
لبخندش رو ندیدم .
- دوران جوونیه و هزار ماجرای پشت اون ... امیدوارم بتونه دل به دل آرشامم بده . پسره رو خیلی
اسیر خودش کرده .
این پسرو بدجور تو این مملکت پابند کرده .
- اما اون که گفته بود بعد از عادی شدن زندگی تو و پدرش میخواد از ایران بره .
- مگه ندیدی تو ایران دفتر زده ؟ خوبه نوه ی خودت کیمیا ، دکوراسیونش رو طراحی کرد . داره
کارشو به ایران منتقل میکنه .
- پس خوش بحالت میشه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهارم

دعا کن این بار به خواسته ش برسه . دلم برای تنهاییش میسوزه ... نمیدونم چی بین اون و
خواهرش گذشته که با هم قهرن . به آرمیتا گفته به کیان بله بگه دیگه نباید اسم اونو بیاره . اما
آرمیتا خیرگی کرد و روی حرف خودش موند ...
آرمیتا دیشب به الهه میگفت ؛ اگه اون برادر منه ، خودم میدونم دلش طاقت نمیاره و بالاخره آشتی
میکنه .
- ای بابا امان از دست این جوونا . انقدر تودار شدن ادم نمیفهمه تو دلشون چه خبره ... شاید
خوبی کیانو ببینه آروم بشه کیان پسرخیلی خوبیه . عاقل و آرومه ... با اینکه بهار دلشو شکوند اما
خیلی زود با تقدیرش کنار اومد . مرد زمین خوردن و زانو زدن نیست .
- آره منم از صلابتش خوشم میاد . همین خصیصه ش آرمیتا رو شیفته ی خودش کرده .
با ورود مهمانان جدید و عاقد حرف دو برادر قطع شد و پشت سر عاقد وارد ساختمان شدند . در
دل هر دو شادی موج میزد . این وصلت از نگاه آن دو سرآغاز یک رابطه ی صمیمانه ی دیگر بود .
رابطه ای که سالها رنگ سردی و کینه گرفته بود . اگر بیماری و دلتنگی یکی از آنها نبود هیچگاه
این وصلت و این نزدیکی صورت نمیگرفت .
**


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهارم


**
بخاطر بزرگی باغ و ساختمانش ، مراسم در آنجا برگزار شده بود .
بدون آنکه جلب توجه کند در ورودی را باز کرد و وارد ساختمان شد . قلبش تیر میکشید . لرزی که
بیرحمانه به جان انگشتان دستش افتاده بود اوج ناتوانیش را در برابر این رویارویی به رخ میکشید
.
اما حرفای رؤیا و پدرش در گوشش زنگ میزد . نباید کاری میکرد در نگاه دیگران شکسته و
درمانده دیده میشد .
شب قبل تا صبح برای قلبش خط و نشان کشیده بود ، اگر برای آن نامردترین مرد زندگیش
دوباره آه و فغان راه بیندازد برای همیشه از کار می اندازدش .
- به به بهار خانوم چه عجب پیدات شد ... اصلا نشناختمت . چقدر تغییر کردی
سرش را به آرامی بلند کرد . با دیدن چشمان درخشان وخاکستری روبرویش اخم هایش کمی در
هم فرو رفت .
- چی شد باز با دیدن من اخم هات تو هم رفت . من اگه بفهمم چه پدر کشتگی با من داری خیلی
خوب میشه ...............
چشمکی زد و با اشاره به صورتش گفت :
- خوشگل کردی تا کباب پزون راه بندازی ؟
از شنیدن این حرف ابروهایش از هم فاصله گرفت و رو به بالا رفت . این مرد تمام حواسش به او
بود حتی از افکار او هم باخبر بود . ممکن بود دیگران هم همین فکر را در موردش بکنند؟
بی اراده سلام آرامی گفت . آرشام از لحن آرام و خجالت زده ی او لبخندی زد و گفت :
- امیدوارم امشب دل کس دیگه ای رو شکار نکنی .
بهار از این حرف ماتش برد . معذب شده بود . کمی خودش را جمع و جور کرد . با سرفه ای
مصلحتی گفت :
- ببخشید من باید برم آماه بشم .
آرشام خندید و دستش را به سمت یکی از اتاقهاگرفت و کمی خم شد و گفت :
- بفرما بانو .... امیدوارم امشب افتخار همراهیتو به من بدی ... چون من تحمل داشتن رقیب رو
ندارم .
بهار سرش را پایین انداخت و نگاهی به اطراف انداخت . نگاهش با چهره ی در هم کیوان تلاقی
کرد . ترسی که از افکارو قضاوت دیگران به جانش افتاده بود، دهانش را خشک کرد . الزم بود، در
این جشن به غیر از زخم هایی که کیان به وجودش میزد چشمان دیگران هم بر قلب ناسورش
خنج بکشند ؟
- ممنون .... اما متاسفم که نمیتونم همراهیتون کنم .
بدون اینکه منتظر ادامه ی بحث باشد از کنارش گذشت . برخلاف اتاقی که آرشام نشانش داد ،به
اولین اتاق که رسید در را باز کرد و بی درنگ خودش را داخل اتاق انداخت . اما با دیدن فضای



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوپنجم

اتاق و منظره ی روبرویش در جایش میخکوب شد . زمان از حرکت ایستاد . با تمام وجود حس
کرد قلبش هم از طپش افتاد .
سرمایی که در دستانش نشسته بود راه به رگهای تنش پیدا کرد و سانت به سانت وجودش یخ
بست . از خدا عاجزانه یک درخواست داشت » برای لحظه ای بمیرد و نبیند آنچه که توانش را
نداشت «
با باز شدن دوباره در چشمانش را بست . سرش را بزیر انداخت و با صدایی که به شدت میلرزید
گفت :
- ببخشید...ببخشید اشتباهی اومدم ... من نمیدونستم ........
- بهار بیا برو تو اتاق کناری .
با صدای کیوان به عقب برگشت . صورت کیوان از خشم سرخ شده بود . ضربه ی بعدی آخرین
توانش را گرفت .کیان با لبخندی مزورانه گفت :
- بهار جان ... عزیزم حالا که اومدی بیا یه عکس یادگاری با ما بنداز بعد برو .
بهار چشمانش را بست تا صحنه ای که قبلا دیده بود را از ذهنش پاک کند که صدای فیلم بردار
که کیوان را مخاطب قرار میداد ، در این بلوشوری که برپا شده بود، بلند شد .
- مگه نگفتم مراقب باشین بدون هماهنگی کسی وارد نشه . الان باید دوباره فیلم رو تکرار کنم .
بهار به خود آمد . سرش را پایین انداخت و گفت :
- شرمنده خانوم من نمیدونستم اینجا اتاق عقده . الان میرم .
از خجالت تا تخت کمرش به عرق نشسته بود . درد داشت دیدن آن منظره آن هم درست روبروی
چشمانش .
دیدن بوسه ای برای ثبت عشقشان آن هم در برابر قلب زخم خورده ی او . اگر تعلل میکرد
ضعفش رسوایش
میکرد گام برداشت و از در بیرون رفت
همزمان با خروج بهار ، عاقد و بزرگترها به سمت اتاق رفتند . کیوان که خیال همراهی با بهار را
داشت با دیدن
آنها رو به کیان گفت :
- کیان عاقد اومد . فعلا عکسو فیلم رو تعطیل کن . آقاجون هم پشت دره .
بهار به اتاق بعدی که رسید . ورود فامیل نزدیک رو به اتاق عقد شاهد بود . هنوز هم تنش میلرزید
.حالش خراب بود .
بغض راه گلویش را چنگ میزد. چرا برخلاف مسیری که آرشام به او نشان داده بود حرکت کرده
بود ؟
چرا میخواست با او لج کند اما خودش را نابود کرده بود ؟
چرا همه چیز بر خلاف میل و خواسته ی او صورت میگرفت ؟! و در آخر چرا او این همه بد شانس
بود؟!
بعد از آماده شدن نگاهی به کت و دامن صورتی چرکی که تنش بود انداخت . با اندامی بودن کت و
دامن اندام های
دخترانه اش به زیبایی دیده میشد . به شال حریر روی سرش خیره شد . دلش سوخته بود و دل
سوزاندن را حق خود میدانست . اما این دل سوزاندن به قیمت پا گذاشتن به عقاید چندساله اش
تمام میشد .
آیا توان گذشتن از عقایدش را داشت ؟ دلش بر سر دو راهی گیر کرده بود . مردد به آینه خیره شد
بود . میخواست تا زمانی که خطبه ی عقد تمام میشود به خود فرصت فکر کردن بدهد . با تعصب
پدرش چه کار میکرد ؟ جواب نگاه گلایه آمیز عمه و کیوان را چه میداد ؟
دل سوخته ی او را چه کسی میفهمید ؟ دلش برای خودش سوخت که حتی نمی توانست بخاطر
دلش به راحتی تصمیم
بگیرد . در لحظه ی آخر بوسه ی آن دو را که بیاد آورد اشک در چشمانش حلقه بست .
دلش سوزاندن میخواست و بد شدن . مگر بغیر از بدی در این مدت چیز دیگری هم دیده بود ؟
پس چرا او بد نباشد !!



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
دردسر ساز
ایوان باند
این اهنگو میخام به خانمهای گل تقدیم کنم👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻

انشالا هر کجا هستید خوش باشید..

🦋🥀🦋 @kadbanoiranii
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این شب زیبـا
آرزو می کنم
همه خوبی های دنیا
مـال شمـا باشـه
دلتون شـاد باشـه
غمی توی دلتون نشینه
خـنـده از لـب
قشنگتون پـاک نشـه
و دنیـا بـه کامتون باشـه

#دلتــون_آرام
#شبتون_زیبـا

@kadbanoiranii