#بستنی
#نکات_یخی_نشدن_بستنی:
❌هوادهی را خوب انجام بدین.برای من در پایان ۶ بار هوادهی حجم بستنی دوبرابر شده بود .
❌ثعلب را از لوازم قنادی معتبر و تازه تهیه کنید اگه ثعلب درجه یک و تازه نباشد بستنی یخی شده و کشدار نمیشود
از ثعلب کهنه استفاده نشود.
❌بهترین شیر برای بستنی شیر 10% چربی هست و متاسفانه پرچرب ترین شیرهای پاستوریزه نمیتونن این چربی رو تامین کنن...و اگه شیر چرب نباشه بستنی حالت یخی پیدا میکنه...
❌شب بستنی رو درست کنید بزارید یخچال تا صبح
بعد فردا صبح اول مایع بستنی را با همزن ۵دقیقه خوب بزنید
بعد به ظرف استیل انتقال بدین وبگذارید فریز
بعد ۵۰دقیقه بیارین بیرون داخل ظرف همزن بریزید وحدود۲تا۳دقیقه خوب بزنید تا حجم بگیره.
دوباره بره فریز
سری دوم بعد ۴۰دقیقه دوباره بیارید بیرون و مثل قبل تکرار همزدن و انتقال به فدیزر
مرحله سوم بعد ۳۰ دقیقه هم همینطور
این مراحل تا۶بار تکرار شد و حجم مایع بستنی اولیه ام دوبرابر شد
هربار که میره فریزر نزارین دور ظرف یخ بزنه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نکات_یخی_نشدن_بستنی:
❌هوادهی را خوب انجام بدین.برای من در پایان ۶ بار هوادهی حجم بستنی دوبرابر شده بود .
❌ثعلب را از لوازم قنادی معتبر و تازه تهیه کنید اگه ثعلب درجه یک و تازه نباشد بستنی یخی شده و کشدار نمیشود
از ثعلب کهنه استفاده نشود.
❌بهترین شیر برای بستنی شیر 10% چربی هست و متاسفانه پرچرب ترین شیرهای پاستوریزه نمیتونن این چربی رو تامین کنن...و اگه شیر چرب نباشه بستنی حالت یخی پیدا میکنه...
❌شب بستنی رو درست کنید بزارید یخچال تا صبح
بعد فردا صبح اول مایع بستنی را با همزن ۵دقیقه خوب بزنید
بعد به ظرف استیل انتقال بدین وبگذارید فریز
بعد ۵۰دقیقه بیارین بیرون داخل ظرف همزن بریزید وحدود۲تا۳دقیقه خوب بزنید تا حجم بگیره.
دوباره بره فریز
سری دوم بعد ۴۰دقیقه دوباره بیارید بیرون و مثل قبل تکرار همزدن و انتقال به فدیزر
مرحله سوم بعد ۳۰ دقیقه هم همینطور
این مراحل تا۶بار تکرار شد و حجم مایع بستنی اولیه ام دوبرابر شد
هربار که میره فریزر نزارین دور ظرف یخ بزنه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#بستنی_سنتی_زعفرانی
شیر پرچرب 4 لیوان
بهترین شیر برای بستنی شیر 10% چربی هست و متاسفانه پرچرب ترین شیرهای پاستوریزه نمیتونن این چربی رو تامین کنن...و اگه شیر چرب نباشه بستنی حالت یخی پیدا میکنه...
بنابراین👇
من 3 لیوان شیر پرچرب+1 لیوان خامه صبحانه همیشه استفاده میکنم.
گلاب مرغوب 1/3 لیوان
زعفران دمکرده غلیظ 2 قاشق سوپخوری پُر
شکر 300 تا 350 گرم(من 300 گرم حدود 1 و 1/3 لیوان استفاده کردم)
دقت کنید اگر شکر بستنی زیاد باشه بستنی نمیبده،از طرفی کم کردن شکر هم میتونه روی بافت بستنی تاثیر منفی بذاره.
ثعلب مرغوب 2 قاشق چایخوری استاندارد(معادل قاشق مرباخوری ایرانی)
ثعلب را از لوازم قنادی معتبر تهیه کنید اگه ثعلب درجه یک نباشد بستنی یخی شده و کشدار
.
نصف پاکت خامه صبحانه برای تهیه خامه یخ زده+مقداری پودر پسته(به دلخواه)
شکر+ثعلب را در کاسه ریخته و با همزن دستی خوب مخلوط کنید.
این عمل برای باز شدن ثعلب و جلوگیری از گوله شدن آن در شیر بسیار مؤثر است.
شیر را در قابلمه رو حرارت قرار دهید تا جوش بیاید و بعد حرارت را ملایم کنید و ثعلب و شکر را کم کم اضافه و مدام و سریع با همزن دستی هم بزنید تا ثعلب و شکر کاملا حل شده و ثعلب گلوله نشود.
در آخر برای 3 تا 5 دقیقه روی حرارت ملایم هم بزنید تا شیر کمی غلیظ شود و بعد از روی حرارت بردارید.
خامه صبحانه به دمای محیط رسیده را در ظرفی هم بزنید تا یکدست شده و کم کم به محتویات قابلمه اضافه و با همزن دستی مخلوط کنید تا یکدست شود.
سپس گلاب +زعفران غلیظ را بیفزائید و هم بزنید.
اگر دوست دارید شکلاتی شود در این مرحله پودر کاکائو را الک و به مواد اضافه کنید،میزان پودر کاکائو به سلیقه شما بستگی دارد.
سپس مایه بستنی را صاف کرده و در کاسه ترجیحا استیل ریخته و در کاسه یخ قرار دهید.
برای انتقال بهتر سرما توسط یخ بهتر است روی یخها مقداری نمک بپاشید.
گاهی هم بزنید تا بستی کاملا خنک شده و کمی خودش را بگیرد.
سپس ظرف بستنی را در فریزر قرار دهید و هر 30 تا 45 دقیقه یکبار از فریزر خارج کرده و از اطراف ظرف شروع به همزدن کنید.
این عمل آنقدر تکرار میشود تا همه محتویات ظرف بستنی کاملا سرد شده و بستنی خودش را بگیرد و در زمان همزدن از کاسه جدا شود.این مرحله ممکن است 4 تا 5 ساعت طول بکشد.
بعد از اینکه بستنی خودش را کمی گرفت انواع مغز+خامه یخ زده تکه تکه شده را به بستنی اضافه و مخلوط کنید.
بستنی را در ظرف در دار بریزید و حدود 6 تا 8 ساعت در فریزر قرار دهید تا آماده سرو شود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
شیر پرچرب 4 لیوان
بهترین شیر برای بستنی شیر 10% چربی هست و متاسفانه پرچرب ترین شیرهای پاستوریزه نمیتونن این چربی رو تامین کنن...و اگه شیر چرب نباشه بستنی حالت یخی پیدا میکنه...
بنابراین👇
من 3 لیوان شیر پرچرب+1 لیوان خامه صبحانه همیشه استفاده میکنم.
گلاب مرغوب 1/3 لیوان
زعفران دمکرده غلیظ 2 قاشق سوپخوری پُر
شکر 300 تا 350 گرم(من 300 گرم حدود 1 و 1/3 لیوان استفاده کردم)
دقت کنید اگر شکر بستنی زیاد باشه بستنی نمیبده،از طرفی کم کردن شکر هم میتونه روی بافت بستنی تاثیر منفی بذاره.
ثعلب مرغوب 2 قاشق چایخوری استاندارد(معادل قاشق مرباخوری ایرانی)
ثعلب را از لوازم قنادی معتبر تهیه کنید اگه ثعلب درجه یک نباشد بستنی یخی شده و کشدار
.
نصف پاکت خامه صبحانه برای تهیه خامه یخ زده+مقداری پودر پسته(به دلخواه)
شکر+ثعلب را در کاسه ریخته و با همزن دستی خوب مخلوط کنید.
این عمل برای باز شدن ثعلب و جلوگیری از گوله شدن آن در شیر بسیار مؤثر است.
شیر را در قابلمه رو حرارت قرار دهید تا جوش بیاید و بعد حرارت را ملایم کنید و ثعلب و شکر را کم کم اضافه و مدام و سریع با همزن دستی هم بزنید تا ثعلب و شکر کاملا حل شده و ثعلب گلوله نشود.
در آخر برای 3 تا 5 دقیقه روی حرارت ملایم هم بزنید تا شیر کمی غلیظ شود و بعد از روی حرارت بردارید.
خامه صبحانه به دمای محیط رسیده را در ظرفی هم بزنید تا یکدست شده و کم کم به محتویات قابلمه اضافه و با همزن دستی مخلوط کنید تا یکدست شود.
سپس گلاب +زعفران غلیظ را بیفزائید و هم بزنید.
اگر دوست دارید شکلاتی شود در این مرحله پودر کاکائو را الک و به مواد اضافه کنید،میزان پودر کاکائو به سلیقه شما بستگی دارد.
سپس مایه بستنی را صاف کرده و در کاسه ترجیحا استیل ریخته و در کاسه یخ قرار دهید.
برای انتقال بهتر سرما توسط یخ بهتر است روی یخها مقداری نمک بپاشید.
گاهی هم بزنید تا بستی کاملا خنک شده و کمی خودش را بگیرد.
سپس ظرف بستنی را در فریزر قرار دهید و هر 30 تا 45 دقیقه یکبار از فریزر خارج کرده و از اطراف ظرف شروع به همزدن کنید.
این عمل آنقدر تکرار میشود تا همه محتویات ظرف بستنی کاملا سرد شده و بستنی خودش را بگیرد و در زمان همزدن از کاسه جدا شود.این مرحله ممکن است 4 تا 5 ساعت طول بکشد.
بعد از اینکه بستنی خودش را کمی گرفت انواع مغز+خامه یخ زده تکه تکه شده را به بستنی اضافه و مخلوط کنید.
بستنی را در ظرف در دار بریزید و حدود 6 تا 8 ساعت در فریزر قرار دهید تا آماده سرو شود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دسر_موزی
با موزهای که پوستش سیاه شده یه دسر خوشمزه درست کن که نه فر میخاد نه قالب☺️فقط با ۴قلم مواد تو دسترس درست میشه😍
مواد لازم:
ژله موز ۱بسته
موز ۲ عدد
خامه صبحانه ۱۰۰ گرم
بیسکوییت پتے بور ۱بسته
از هر قالب یا ظرفے که دوست دارید میتونید استفاده کنید
حتما چربش کنید موقع در آوردن دسر از قالب چند ثانیه داخل آب گرم قرار بدین و به راحتے جدا میشه
نیمے از ژله را کف ظرف بریزید داخل بخچال به مدت ۲۰ دقیقه
موز و خامه رو خوب مخلوط کنید
با چنگال یا مخلوط کن هر کدوم در دسترس دارید
مابقے ژله رو بهش اضافه کنید
بیسکوییت ها را خرد کنید و به بقیه مواد اصافه کنید
روے ژله نیم بند شده بریزید و ۴ساعت داخل یخچال بهش استراحت بدین
هر جقدر از خوشمزگے و آسونے این دسر بگم کمه
حتما درست کن و حالشووو ببر😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
با موزهای که پوستش سیاه شده یه دسر خوشمزه درست کن که نه فر میخاد نه قالب☺️فقط با ۴قلم مواد تو دسترس درست میشه😍
مواد لازم:
ژله موز ۱بسته
موز ۲ عدد
خامه صبحانه ۱۰۰ گرم
بیسکوییت پتے بور ۱بسته
از هر قالب یا ظرفے که دوست دارید میتونید استفاده کنید
حتما چربش کنید موقع در آوردن دسر از قالب چند ثانیه داخل آب گرم قرار بدین و به راحتے جدا میشه
نیمے از ژله را کف ظرف بریزید داخل بخچال به مدت ۲۰ دقیقه
موز و خامه رو خوب مخلوط کنید
با چنگال یا مخلوط کن هر کدوم در دسترس دارید
مابقے ژله رو بهش اضافه کنید
بیسکوییت ها را خرد کنید و به بقیه مواد اصافه کنید
روے ژله نیم بند شده بریزید و ۴ساعت داخل یخچال بهش استراحت بدین
هر جقدر از خوشمزگے و آسونے این دسر بگم کمه
حتما درست کن و حالشووو ببر😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلمآموزشی
#زیتون_پرورده
🫒بریم برا درست کردن یه زیتون پرورده درست حسابی و خوشمزه😍
پارت1⃣
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#زیتون_پرورده
🫒بریم برا درست کردن یه زیتون پرورده درست حسابی و خوشمزه😍
پارت1⃣
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#زیتون پرورده:
زیتون بدون هسته ۲۵۰گرم
سیر ۲ حبه
رب انار ۱ ق غ
آب انار ۱/۴لیوان
گردو پودر شده ۷۰گرم
سبزی چوچاق ۱ ق غ یا م(به جاش گشنیز و نعنا میشه زد)
نعنا خشک ۱ ق م
گلپر ۱ یا نصف ق م
اگه فصلش بود انارم بریزید
پارت2⃣
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#زیتون پرورده:
زیتون بدون هسته ۲۵۰گرم
سیر ۲ حبه
رب انار ۱ ق غ
آب انار ۱/۴لیوان
گردو پودر شده ۷۰گرم
سبزی چوچاق ۱ ق غ یا م(به جاش گشنیز و نعنا میشه زد)
نعنا خشک ۱ ق م
گلپر ۱ یا نصف ق م
اگه فصلش بود انارم بریزید
پارت2⃣
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#آموزش_معجون_مقوی_رژیمی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_معجون_مقوی_رژیمی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم_آموزشی
#پیراشکی_باخمیری_بینظیر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پیراشکی_باخمیری_بینظیر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#آموزش_تجربه_نگهداری_طولانی_مدت_رب
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_تجربه_نگهداری_طولانی_مدت_رب
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم_آموزشی
#پیراشکی_توپی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پیراشکی_توپی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
#میلک_شیک بادوم زمینی
یکی از نوشیدنیهای پرطرفدار و جذابه که بیشتر در تابستون و بهار ازش استفاده میشه.بادوم زمینی هم به عنوان یه آجیل که دارای مواد مغذی بسیاری هست به شیکمون طعم بسیار خاص و خوشمزه ای میده
مواد لازم:
بستنی وانیلی: ۷۰۰گرم
شیر: نصف لیوان
کره بادوم زمینی: ۱ق.غ پر
بادوم زمینی: ۳ق.غ
خامه فرم گرفته و پودر قهوه برای تزئین
این شیک خوشمزه و لذیذ خوراک این روزای گرم تابستونه،درست کنید و از خوردنش لذت ببرید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#میلک_شیک بادوم زمینی
یکی از نوشیدنیهای پرطرفدار و جذابه که بیشتر در تابستون و بهار ازش استفاده میشه.بادوم زمینی هم به عنوان یه آجیل که دارای مواد مغذی بسیاری هست به شیکمون طعم بسیار خاص و خوشمزه ای میده
مواد لازم:
بستنی وانیلی: ۷۰۰گرم
شیر: نصف لیوان
کره بادوم زمینی: ۱ق.غ پر
بادوم زمینی: ۳ق.غ
خامه فرم گرفته و پودر قهوه برای تزئین
این شیک خوشمزه و لذیذ خوراک این روزای گرم تابستونه،درست کنید و از خوردنش لذت ببرید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_پاستیل_سنگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_پاستیل_سنگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب #پارت_۷
روز تو مطبخ مشغول اشپزي بوديم كه صداي جيغ و داد اومد ، خيلي ترسيديم رفتيم تو حياط... ديديم ادماي ارباب يه مرد كثيف و ژوليده رو با دستاي طناب بسته اوردن انداختنش تو حياط، پشت سرشم يه زن و شوهر مسن گريان و نالان اومدن...ارباب و خانوم بزرگ و رباب اومدن پايين، من پايين پله ها ايستاده بودم، ارباب كه رسيد پايين پله ها با هم چشم تو چشم شديم، به سرتا پام يه نگاه انداخت و رو كرد به اكبر گفت اينجا چه خبره؟ عمارتو گذاشتين رو سرتون. اكبر گفت اقا جان شرمنده مزاحم اسايش شما شديم، سليمان و زنش بالاي روستا زندگي ميكنن،چهارتا گوسفند داشتن، كه تو اين هفته دوتاشونو دزد برده بود، ديشب ادماي شما اين اجنبي رو ديدن كه داشت از خونه سليمان گوسفند ميدزديد.سليمان اومد جلوي پاي ارباب با گريه گفت اقاجان بخدا تمام دارايي من همين چهارتا گوسفند بود كه اين بي شرف دوتاشو دزديد، ميخواستم بفروشمشون خرج عمل زنم كنم، حالا من چه كنم ارباب جان؟ زنشم مظلوم و اروم يه گوشه حياط نشسته بود و اشك ميريخت. ارباب گفت نگران نباش سليمان خرج عمل زنتو من ميدم، بعدم رو كرد به اكبر و گفت اين حرومزاده رو اول فلكش كنيد بعدم بندازينش تو طويله تا تكليفشو مشخص كنم.خلاصه اين قضيه تموم شد و از عاقبت اون دزد هم كسي خبردار نشد. عصر رباب دستور داد براش نوش شيريني و چاي ببرم و اتاقشو تميز كنم. همينكه يه لقمه از نون شيريني رو خورد بالا اورد، خيلي ترسيدم رفتم كنارش گفتم خاك به سرم خانوم جان حالتون خوبه؟ بخدا نون شيرينيهارو ثوري خانم همين ظهري پخت كرده، همشون تازه هستن. گفت نه خودمم ميدونم از نون نيست، از ديروز حالم اينجوري ميشه.گفتم خانوم جان مادرم بعد از من سه بار حامله شد اما بچه هاش نموندن ولي تو حاملگيش حالش مثل شما بود.يهو برگشت منو نگاه كرد گفت يعني تو ميگي من حامله ام؟ گفتم بله خانوم جان. فوري بلند شد در اتاقشو اروم بست و اومد كنار من نشست، گفت ببين چي ميگم بهت، اگه ارباب يا خانوم بزرگ بفهمن كه من حامله ام ميكشمت، فهميدي؟ ترسيدم گفتم چشم خانوم جان اما شما كه هنوز مطمئن نيستي بايد قابله بياد. گفت نه اگه حكيمه ماما بياد تو عمارت، حتما خانوم بزرگ ميفهمه. گفتم خانوم جان خاله ي من قابله هست، ميخواين بريم پيش اون؟ گفت فعلا برو به كارت برس به كسي هم حرفي نزن تا خودم خبرت كنم. چشمي گفتمو رفتم تو مطبخ، فوري ثريا رو بردم تو اتاق و ماجرا رو براش تعريف كردم، مطمئن بودم به كسي حرفي نميزنه. گفتم چرا انقد خانوم اصرار داره ارباب و خانوم بزرگ نفهمن كه بارداره؟ گفت چون طبيب گفته بارداري براش خطرناكه ....
ثريا گفت: طبيب گفته بارداري براي رباب خطرناكه و ممكنه سر زايمان خدايي نكرده بميره.گفتم خب چه اصراري داره بچه رو نگه داره؟ گفت شايد فكر ميكنه اينجوري ديگه خانوم بزرگ براي ارباب زن نميگيره. دلم براي رباب سوخت.
.. اون شب موقع خواب همش دعا ميكردم بچش بدنيا بياد و خودشم سالم بمونه... صبح كه بيدار شدم رفتم تو مطبخ. ثريا بهم گفت خانوم بزرگ رفته شهر خونه ي طيبه و طاهره، فردا هم با دختراش برميگرده، بايد عمارتو تميز كنيم، من و عطيه رو فرستاد باغچه و حياط تميز كنيم،مشغول بودم كه ارباب با اسبش اومد تو حياط..تا ديدمش خودمو مشغول كردم كه نبينمش اما وقتي صدام كرد مجبور شدم برم پيشش، رفت داخل اتاق و منم پشت سرش رفتم. درو عمدا باز گذاشتم كه گفت درو ببند بيا جلو،رفتم كنارش،گفت گلاب بودي اره؟ گفتم بله اقا، گفت بيا اين چندتا حساب كتاب برام انجام بده، امروز احسان نميتونه بياد عمارت(احسان همون پسر خوشتيپه كه به عنوان حسابدار ارباب بود)چشمي گفتمو نشستم، تمام مدت حواسم بود كه ديگه دكمه لباسم باز نشه، خيلي سختم بود كنارش نشسته بودم.احساس ميكردم همش داره نگاهم ميكنه.يهو بهم گفت اون چشماي درشت و مشكيت به كي رفته؟ تپشم قلب گرفتم گفتم ببخشيد اقا چيزي فرمودين؟ شنيده بودم اما خودمو زدم به اون راه. گفت چيزي نيست به كارت ادامه بده. تند تند انجام دادم و گفتم تموم شد. گفت باشه ميتوني بري.بلند شدم برم كه دوباره صدام كرد وقتي برگشتم گفتم بله ارباب؟ گفت هيچي برو. از در اتاقش رفتم بيرون يه نفس عميق كشيدم كه رباب منو ديد، اشاره كرد برم تو اتاقش، رفتم داخل گفت تو اتاق ارباب چيكار ميكردي؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
روز تو مطبخ مشغول اشپزي بوديم كه صداي جيغ و داد اومد ، خيلي ترسيديم رفتيم تو حياط... ديديم ادماي ارباب يه مرد كثيف و ژوليده رو با دستاي طناب بسته اوردن انداختنش تو حياط، پشت سرشم يه زن و شوهر مسن گريان و نالان اومدن...ارباب و خانوم بزرگ و رباب اومدن پايين، من پايين پله ها ايستاده بودم، ارباب كه رسيد پايين پله ها با هم چشم تو چشم شديم، به سرتا پام يه نگاه انداخت و رو كرد به اكبر گفت اينجا چه خبره؟ عمارتو گذاشتين رو سرتون. اكبر گفت اقا جان شرمنده مزاحم اسايش شما شديم، سليمان و زنش بالاي روستا زندگي ميكنن،چهارتا گوسفند داشتن، كه تو اين هفته دوتاشونو دزد برده بود، ديشب ادماي شما اين اجنبي رو ديدن كه داشت از خونه سليمان گوسفند ميدزديد.سليمان اومد جلوي پاي ارباب با گريه گفت اقاجان بخدا تمام دارايي من همين چهارتا گوسفند بود كه اين بي شرف دوتاشو دزديد، ميخواستم بفروشمشون خرج عمل زنم كنم، حالا من چه كنم ارباب جان؟ زنشم مظلوم و اروم يه گوشه حياط نشسته بود و اشك ميريخت. ارباب گفت نگران نباش سليمان خرج عمل زنتو من ميدم، بعدم رو كرد به اكبر و گفت اين حرومزاده رو اول فلكش كنيد بعدم بندازينش تو طويله تا تكليفشو مشخص كنم.خلاصه اين قضيه تموم شد و از عاقبت اون دزد هم كسي خبردار نشد. عصر رباب دستور داد براش نوش شيريني و چاي ببرم و اتاقشو تميز كنم. همينكه يه لقمه از نون شيريني رو خورد بالا اورد، خيلي ترسيدم رفتم كنارش گفتم خاك به سرم خانوم جان حالتون خوبه؟ بخدا نون شيرينيهارو ثوري خانم همين ظهري پخت كرده، همشون تازه هستن. گفت نه خودمم ميدونم از نون نيست، از ديروز حالم اينجوري ميشه.گفتم خانوم جان مادرم بعد از من سه بار حامله شد اما بچه هاش نموندن ولي تو حاملگيش حالش مثل شما بود.يهو برگشت منو نگاه كرد گفت يعني تو ميگي من حامله ام؟ گفتم بله خانوم جان. فوري بلند شد در اتاقشو اروم بست و اومد كنار من نشست، گفت ببين چي ميگم بهت، اگه ارباب يا خانوم بزرگ بفهمن كه من حامله ام ميكشمت، فهميدي؟ ترسيدم گفتم چشم خانوم جان اما شما كه هنوز مطمئن نيستي بايد قابله بياد. گفت نه اگه حكيمه ماما بياد تو عمارت، حتما خانوم بزرگ ميفهمه. گفتم خانوم جان خاله ي من قابله هست، ميخواين بريم پيش اون؟ گفت فعلا برو به كارت برس به كسي هم حرفي نزن تا خودم خبرت كنم. چشمي گفتمو رفتم تو مطبخ، فوري ثريا رو بردم تو اتاق و ماجرا رو براش تعريف كردم، مطمئن بودم به كسي حرفي نميزنه. گفتم چرا انقد خانوم اصرار داره ارباب و خانوم بزرگ نفهمن كه بارداره؟ گفت چون طبيب گفته بارداري براش خطرناكه ....
ثريا گفت: طبيب گفته بارداري براي رباب خطرناكه و ممكنه سر زايمان خدايي نكرده بميره.گفتم خب چه اصراري داره بچه رو نگه داره؟ گفت شايد فكر ميكنه اينجوري ديگه خانوم بزرگ براي ارباب زن نميگيره. دلم براي رباب سوخت.
.. اون شب موقع خواب همش دعا ميكردم بچش بدنيا بياد و خودشم سالم بمونه... صبح كه بيدار شدم رفتم تو مطبخ. ثريا بهم گفت خانوم بزرگ رفته شهر خونه ي طيبه و طاهره، فردا هم با دختراش برميگرده، بايد عمارتو تميز كنيم، من و عطيه رو فرستاد باغچه و حياط تميز كنيم،مشغول بودم كه ارباب با اسبش اومد تو حياط..تا ديدمش خودمو مشغول كردم كه نبينمش اما وقتي صدام كرد مجبور شدم برم پيشش، رفت داخل اتاق و منم پشت سرش رفتم. درو عمدا باز گذاشتم كه گفت درو ببند بيا جلو،رفتم كنارش،گفت گلاب بودي اره؟ گفتم بله اقا، گفت بيا اين چندتا حساب كتاب برام انجام بده، امروز احسان نميتونه بياد عمارت(احسان همون پسر خوشتيپه كه به عنوان حسابدار ارباب بود)چشمي گفتمو نشستم، تمام مدت حواسم بود كه ديگه دكمه لباسم باز نشه، خيلي سختم بود كنارش نشسته بودم.احساس ميكردم همش داره نگاهم ميكنه.يهو بهم گفت اون چشماي درشت و مشكيت به كي رفته؟ تپشم قلب گرفتم گفتم ببخشيد اقا چيزي فرمودين؟ شنيده بودم اما خودمو زدم به اون راه. گفت چيزي نيست به كارت ادامه بده. تند تند انجام دادم و گفتم تموم شد. گفت باشه ميتوني بري.بلند شدم برم كه دوباره صدام كرد وقتي برگشتم گفتم بله ارباب؟ گفت هيچي برو. از در اتاقش رفتم بيرون يه نفس عميق كشيدم كه رباب منو ديد، اشاره كرد برم تو اتاقش، رفتم داخل گفت تو اتاق ارباب چيكار ميكردي؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب #پارت_۸
گفتم اقا حساب كتاب داشتن. گفت اماده شو غروب بريم پيش خاله ت.. گفتم چشم خانوم جان. گفت حواست باشه اگه كسي پرسيد بگو من خواستم برم امامزاده تو هم با خودم ميبرم، چشمي گفتم و رفتم تو اتاق. رفتار ارباب برام عجيب بود، خيلي ميترسيدم اگه رباب ميفهميد حتما يه بلايي سرم مياورد.تو فكر بودم كه ثريا وارد شد، حرفاي رباب بهش گفتم، گفت باشه برو ولي مراقب باش كسي شمارو نبينه كه ارباب بيچارتون ميكنه...غروب با رباب راه افتاديم سمت خونه خالم،خيلي دور نبود.صورتمونو پوشونده بوديم كه كسي مارو نشناسه.خونه اقاجانم و خالم خيلي بهم نزديك بودن.وقتي رسيديم خالم كه منو ديد بغلم كرد و اشك ريخت.رفتيم داخل جريانو براش تعريف كردم به رباب گفت بايد معاينه كنم، بعد از معاينه گفت مباركه خانوم جان حامله اي، به ظاهر كه وضعيتتونم خوبه مشكلي ندارين، به اميد خدا به سلامت فارغ ميشين. رباب از خوشحالي گريه ميكرد...
رباب يكم پول و سكه به خاله داد و بهش گفت حواست باشه كسي نفهمه من اومدم اينجا، كسي هم نبايد بدونه من حامله ام. خاله چشمي گفت و رفت يه چيزي اورد داد به رباب گفت اينو صبح به صبح دم كن بخور جلوي حالت تهوعتو ميگيره. رباب ازش گرفت و رو به من گفت پاشو بريم تا بقيه نفهميدن.... من كه دلم پرميكشيد براي اقاجان و مادرجانم گفتم خانوم جان تورو به خدا شما الان خودت مادري، ميفهمي دوري از بچه چقدر سخته اجازه بده من برم پدرمادرمو ببينم.وقتي اشكامو ديد گفت باشه برو ولي فقط يه سلام احوالپرسي كن و زود برگرد من همينجا منتظرتم،گفتم خدا از بزرگي كمتون نكنه خانوم جان، انشالله خودتونو بچتون هميشه سلامت باشين.داشتم ميرفتم كه گفت گلاب. گفتم جانم خانوم جان. يه كيسه بهم داد گفت اينو بده به مادرت، بازش كردم توش پول و سكه بود. خم شدم دستشو بوسيدمو گفتم تا عمر دارم اين محبت شمارو يادم نميره.. بدو بدو رفتم در خونمونو زدم، صداي مادرجانم كه اومد اشكم ريخت، درو كه باز كرد بدون معطلي خودمو پرت كردم تو بغلش، تمام تنشو بو كردم، دست و صورت و سرشو بوسه بارون كردم.منو نگاه كرد گفت گلاب جانم تويي مادر؟ كجابودي دخترجان؟ ما كه از غصه ي تو پير شديم.. اقاجانمم از توي اتاق اومد بيرون دوييدم سمتش بغلش كردم، همو بوسيديم گفت خوش اومدي دخترم. مادرم گفت بيا بريم بالا برات غذاي خوشمزه درست كنم. كيسه ي پولو دادم دستش جريان ربابو براشون گفتم، بعدم بهشون گفتم بايد برم اما زودي ميام ديدنتون دوباره، اقاجان گفت جات خوبه؟ گفتم بخدا هم جام خوبه هم خورد و خوراكم، كارامم سبكن، اصلا اونجا اذيت نميشم خيالتون راحت،مادرجان گفت خداروشكر دخترم، سعي كن كاري نكني كه اذيتت كنن. چشمي گفتمو دوباره دست و صورتشونو بوسيدمو با دلتنگي ازشون جدا شدم... اون روز ما برگشتيم عمارت و كسي از ماجرا خبردار نشد.از فردا صبح به صبح اون دمنوش كه خاله داده بود براي رباب ميبردم، واقعا براش تاثير داشت و حالت تهوعشو كمتر ميكرد...خانوم بزرگ و دخترا و شوهراشون اومده بودن عمارت...دو سه روز كه گذشت ارباب تصميم گرفت با داماداش(شوهر طيبه و طاهره) برن شكار،بساطشونو براي دو روز جمع كردن و رفتن...يه روز كه رشيد گوسفندارو برده بود براي چرا، به ثريا گفتم لباسارو بده ببرم خونه مادرجانم، همونجا ميشورمو يكم كنارشون ميمونم تا ظهر برميگردم، گفت باشه برو تو انبار تشت لباسارو بردار و برو فقط روي صورتتو بپوشون كه كسي تورو نبينه...صورتشو بوسيدم، دمنوش ربابو دادمو راه افتادم.. خانوم جانم وقتي منو ديد باورش نميشد تو اين فاصله كم بازم برم ديدنشون
يكم كنار پدرومادرم نشستم ، بعد مادرم گفت لباسارو اوردي اينجا بشوري؟ گفتم اره به بهانه شستن لباس امدم اينجا. گفت والا دو روزه منبع ما خاليه، اقاجانت هرچي به مش رحيم ميگه بياد كمكش اب بيارن همش امروز و فردا ميكنه.لباسارو ببر رودخونه بشور،منم ميام كمكت...لباسا زياد نبودن، گفتم نه مادرجان يه وقت يكي شمارو ميبينه دردسر ميشه. خلاصه بعد از يكي دوساعت بلند شدم باهاشون خداحافظي كردمو رفتم سمت رودخونه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
گفتم اقا حساب كتاب داشتن. گفت اماده شو غروب بريم پيش خاله ت.. گفتم چشم خانوم جان. گفت حواست باشه اگه كسي پرسيد بگو من خواستم برم امامزاده تو هم با خودم ميبرم، چشمي گفتم و رفتم تو اتاق. رفتار ارباب برام عجيب بود، خيلي ميترسيدم اگه رباب ميفهميد حتما يه بلايي سرم مياورد.تو فكر بودم كه ثريا وارد شد، حرفاي رباب بهش گفتم، گفت باشه برو ولي مراقب باش كسي شمارو نبينه كه ارباب بيچارتون ميكنه...غروب با رباب راه افتاديم سمت خونه خالم،خيلي دور نبود.صورتمونو پوشونده بوديم كه كسي مارو نشناسه.خونه اقاجانم و خالم خيلي بهم نزديك بودن.وقتي رسيديم خالم كه منو ديد بغلم كرد و اشك ريخت.رفتيم داخل جريانو براش تعريف كردم به رباب گفت بايد معاينه كنم، بعد از معاينه گفت مباركه خانوم جان حامله اي، به ظاهر كه وضعيتتونم خوبه مشكلي ندارين، به اميد خدا به سلامت فارغ ميشين. رباب از خوشحالي گريه ميكرد...
رباب يكم پول و سكه به خاله داد و بهش گفت حواست باشه كسي نفهمه من اومدم اينجا، كسي هم نبايد بدونه من حامله ام. خاله چشمي گفت و رفت يه چيزي اورد داد به رباب گفت اينو صبح به صبح دم كن بخور جلوي حالت تهوعتو ميگيره. رباب ازش گرفت و رو به من گفت پاشو بريم تا بقيه نفهميدن.... من كه دلم پرميكشيد براي اقاجان و مادرجانم گفتم خانوم جان تورو به خدا شما الان خودت مادري، ميفهمي دوري از بچه چقدر سخته اجازه بده من برم پدرمادرمو ببينم.وقتي اشكامو ديد گفت باشه برو ولي فقط يه سلام احوالپرسي كن و زود برگرد من همينجا منتظرتم،گفتم خدا از بزرگي كمتون نكنه خانوم جان، انشالله خودتونو بچتون هميشه سلامت باشين.داشتم ميرفتم كه گفت گلاب. گفتم جانم خانوم جان. يه كيسه بهم داد گفت اينو بده به مادرت، بازش كردم توش پول و سكه بود. خم شدم دستشو بوسيدمو گفتم تا عمر دارم اين محبت شمارو يادم نميره.. بدو بدو رفتم در خونمونو زدم، صداي مادرجانم كه اومد اشكم ريخت، درو كه باز كرد بدون معطلي خودمو پرت كردم تو بغلش، تمام تنشو بو كردم، دست و صورت و سرشو بوسه بارون كردم.منو نگاه كرد گفت گلاب جانم تويي مادر؟ كجابودي دخترجان؟ ما كه از غصه ي تو پير شديم.. اقاجانمم از توي اتاق اومد بيرون دوييدم سمتش بغلش كردم، همو بوسيديم گفت خوش اومدي دخترم. مادرم گفت بيا بريم بالا برات غذاي خوشمزه درست كنم. كيسه ي پولو دادم دستش جريان ربابو براشون گفتم، بعدم بهشون گفتم بايد برم اما زودي ميام ديدنتون دوباره، اقاجان گفت جات خوبه؟ گفتم بخدا هم جام خوبه هم خورد و خوراكم، كارامم سبكن، اصلا اونجا اذيت نميشم خيالتون راحت،مادرجان گفت خداروشكر دخترم، سعي كن كاري نكني كه اذيتت كنن. چشمي گفتمو دوباره دست و صورتشونو بوسيدمو با دلتنگي ازشون جدا شدم... اون روز ما برگشتيم عمارت و كسي از ماجرا خبردار نشد.از فردا صبح به صبح اون دمنوش كه خاله داده بود براي رباب ميبردم، واقعا براش تاثير داشت و حالت تهوعشو كمتر ميكرد...خانوم بزرگ و دخترا و شوهراشون اومده بودن عمارت...دو سه روز كه گذشت ارباب تصميم گرفت با داماداش(شوهر طيبه و طاهره) برن شكار،بساطشونو براي دو روز جمع كردن و رفتن...يه روز كه رشيد گوسفندارو برده بود براي چرا، به ثريا گفتم لباسارو بده ببرم خونه مادرجانم، همونجا ميشورمو يكم كنارشون ميمونم تا ظهر برميگردم، گفت باشه برو تو انبار تشت لباسارو بردار و برو فقط روي صورتتو بپوشون كه كسي تورو نبينه...صورتشو بوسيدم، دمنوش ربابو دادمو راه افتادم.. خانوم جانم وقتي منو ديد باورش نميشد تو اين فاصله كم بازم برم ديدنشون
يكم كنار پدرومادرم نشستم ، بعد مادرم گفت لباسارو اوردي اينجا بشوري؟ گفتم اره به بهانه شستن لباس امدم اينجا. گفت والا دو روزه منبع ما خاليه، اقاجانت هرچي به مش رحيم ميگه بياد كمكش اب بيارن همش امروز و فردا ميكنه.لباسارو ببر رودخونه بشور،منم ميام كمكت...لباسا زياد نبودن، گفتم نه مادرجان يه وقت يكي شمارو ميبينه دردسر ميشه. خلاصه بعد از يكي دوساعت بلند شدم باهاشون خداحافظي كردمو رفتم سمت رودخونه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب #پارت_۹
اون رودخونه اي كه نزديك عمارت بود،قسمته پايينِ روستا قرار داشت اما رودخونه نزديك خونه خودمون بالاي روستا بود و من چون بهم نزديكتر بود رفتم سمت رودخونه ي بالا..چون راهش يكم سخت بود كمتر كسي اونجا بود و اونروزم طبق معمول كسي اون اطراف نبود.لباسارو فوري شستم، خيلي استرس گرفته بودم ديرم شده بود،تصميم گرفتم از راه پشتي برم كه زودتر برسم به عمارت، يكم كه رفتم دوتا داماداي اربابو از دور ديدم،خيلي با من فاصله داشتن خداروشكر من تو ديدشون نبودم.اما يكم كه جلوتر رفتم ديدم ارباب لخت از رودخونه اومد بيرون و فقط يه شلوارك تنش بود، نه راه پس داشتم نه راه پيش، يه قدم اگه برميداشتم متوجه حضورم ميشد. همونجا بي صدا منتظر موندم كه شايد دوباره بره تو اب.. نشست كنار رودخونه بساط قليونش به پا بود و قليون ميكشيد. به صورتش نگاه كردم ،تمام هيكلشو برانداز كردم خيلي جذاب و مردونه بود، يهو نميدونم چي شد دلم لرزيد و محو تماشاي ارباب شدم، موهاي لخت مشكيش وقتي خيس بود زيباييشو دوبرابر ميكرد، پوست صاف و سفيدش...بله متاسفانه يا خوشبختانه من اونروز يه دل نه صد دل عاشق ارباب شدم ، تو دلم به رباب حسوديم ميشد.. يكم كه گذشت ارباب دوباره رفت تو اب و منم اروم راه افتادم كه برم اما هنوز چند قدم نرفته بودم كه صداش منو سرجام ميخكوب كرد... تشت لباسارو گذاشتم پايين تكيه دادم به درخت و دستمو گذاشتم رو قلبم،اومد نزديكم با همون وضعيت،با جذبه ازم پرسيد تو اينجا چيكار ميكني؟ من اما محو نگاهش شدم اصلا انگار نميترسيدم ازش فقط دلم ميخواست صورتشو تماشا كنم. بلند تر داد زد با تو هستم گلاب،يهو ترسيدم اشكم ريخت همونجور كه به چشماش نگاه ميكردم گفتم امدم لباسارو بشورم اقاجان.. گفت رودخونه ي پايين اب نداشت كه اينهمه راه تا اينجا امدي؟ جواب ندادم، دوباره داد زد لال شدي دختر؟ اومد جلوتر حالا فاصله ش با من به اندازه ي يه وجب بود، يه دستشو زد به درخت خم شد تو صورتم گفت: چرا لال موني گرفتي؟ پرسيدم اينجا چه غلطي ميكني؟منو ديد ميزدي؟ واااي خداي من اين مرد چقدر جذاب بود و چقدر من اون لحظه ميخواستمش
موهاي لخت و خيسش ريختن تو صورتش و اب از لب و سرش ميچكيد. گفتم اقا جان بخدا امده بودم لباس بشورم بعدم اشاره كردم به تشت لباسا و گفتم ايناهاش ببينيد. فقط نگاهم ميكرد جدي و با سياست، فهميدم كه از جوابم راضي نشد و منتظره تا واقعيتو بهش بگم.با كلي ترس و دلهره سرمو انداختم پايينو گفتم به من رحم كنيد اقاجان امده بودم خانوادمو ببينم، منو ببخشيد بخدا ديگه تكرار نميشه، ديگه بدون اجازه شما اب نميخورم.( اون زمان اگه كسي اربابو ميپيچوند و بدون اجازه ميرفت ديدنه خانوادش، تنبيه بدي براش درنظر ميگرفتن)سرمو اوردم بالا نگاهش كنم اخه حرف نميزد،يهو يه دونه زد زير گوشم كه پرت شدم روي زمين.از شدت ضربه صورتم انگار لمس و داغ شده بود،پهلومم درد گرفته بود.. چند ثانيه تو همون وضعيت بودم كه يهو ارباب اومد جلو بغلم كرد سرمو گرفت تو دستاش ،صورتم حالا جلوي صورتش بود. گفت منو ببخش گلاب بعدم پشت سر هم دست ميكشيد رو صورتم.منكه از اين رفتارش تعجب كرده بودم دردمو فراموش كردم،منو كشوند سمت درخت و گفت: گلاب به خدا نفهميدم چي شد كه زدمت، لطفا منو ببخش، گفتم اقاجان شما اربابي اين حرفا چيه؟ شما منو عفو كنيد كه بي اجازه رفتم خونمون.داشتم همينجوري حرف ميزدم كه يهو چشمامو بوسيد بعدم فوري بلند شد و خيلي كلافه گفت پاشو برو عمارت، منكه همونجوري خشكم زده بود اصلا نميتونستم تكون بخورم، اومد از زيربغلم گرفت بلندم كرد،گفت گلاب خوب گوش كن ببين چي ميگم، امروز هيچ اتفاقي نيفتاده، نه تو منو ديدي نه من تورو.حالا هم برو تا كار دست خودمو تو ندادم برو دختر...بدون هيچ حرفي تشت لباسارو گرفتمو راه افتادم.هنوز چندقدم نرفته بودم كه دوباره صدام كرد،همونجا ايستادم اومد جلو دست كشيد رو صورتم گفت خواهش ميكنم منو ببخش، از اين به بعدم خواستي خانوادتو ببيني به خودم بگو..احتياجي نيست تشت به اين سنگيني رو بهانه كني.. حالا برو...رفتم عمارت اما حرفي به كسي نزدم حتي ثريا..حالا من هم دو تا راز از ارباب و رباب تو سينه داشتم. خستگي رو بهونه كردمو رفتم تو اتاق. همش به خودم ميگفتم يعني اربابم عاشق من شده؟ نه اون عاشقِ ربابِ ، منو ميخواد چيكار؟ خب به هرحال من دختر جوونم صورتم قشنگه،حتما يهو وسوسه شد...اونروز تا غروب واسه خودم تجزيه و تحليل ميكردم و اخر به اين نتيجه رسيدم كه ارباب هيچوقت عاشق رعيت نميشه و اونلحظه فقط وسوسه شده بود. اما حالا بعد از اون بوسه چجوري بايد تو چشم ارباب نگاه ميكردم؟يه ترسي افتاده بود به جونم. دلم ميخواست به ثريا بگم اما ميترسيدم، تصميم گرفتم كلا اون ماجرا رو فراموش كنم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
اون رودخونه اي كه نزديك عمارت بود،قسمته پايينِ روستا قرار داشت اما رودخونه نزديك خونه خودمون بالاي روستا بود و من چون بهم نزديكتر بود رفتم سمت رودخونه ي بالا..چون راهش يكم سخت بود كمتر كسي اونجا بود و اونروزم طبق معمول كسي اون اطراف نبود.لباسارو فوري شستم، خيلي استرس گرفته بودم ديرم شده بود،تصميم گرفتم از راه پشتي برم كه زودتر برسم به عمارت، يكم كه رفتم دوتا داماداي اربابو از دور ديدم،خيلي با من فاصله داشتن خداروشكر من تو ديدشون نبودم.اما يكم كه جلوتر رفتم ديدم ارباب لخت از رودخونه اومد بيرون و فقط يه شلوارك تنش بود، نه راه پس داشتم نه راه پيش، يه قدم اگه برميداشتم متوجه حضورم ميشد. همونجا بي صدا منتظر موندم كه شايد دوباره بره تو اب.. نشست كنار رودخونه بساط قليونش به پا بود و قليون ميكشيد. به صورتش نگاه كردم ،تمام هيكلشو برانداز كردم خيلي جذاب و مردونه بود، يهو نميدونم چي شد دلم لرزيد و محو تماشاي ارباب شدم، موهاي لخت مشكيش وقتي خيس بود زيباييشو دوبرابر ميكرد، پوست صاف و سفيدش...بله متاسفانه يا خوشبختانه من اونروز يه دل نه صد دل عاشق ارباب شدم ، تو دلم به رباب حسوديم ميشد.. يكم كه گذشت ارباب دوباره رفت تو اب و منم اروم راه افتادم كه برم اما هنوز چند قدم نرفته بودم كه صداش منو سرجام ميخكوب كرد... تشت لباسارو گذاشتم پايين تكيه دادم به درخت و دستمو گذاشتم رو قلبم،اومد نزديكم با همون وضعيت،با جذبه ازم پرسيد تو اينجا چيكار ميكني؟ من اما محو نگاهش شدم اصلا انگار نميترسيدم ازش فقط دلم ميخواست صورتشو تماشا كنم. بلند تر داد زد با تو هستم گلاب،يهو ترسيدم اشكم ريخت همونجور كه به چشماش نگاه ميكردم گفتم امدم لباسارو بشورم اقاجان.. گفت رودخونه ي پايين اب نداشت كه اينهمه راه تا اينجا امدي؟ جواب ندادم، دوباره داد زد لال شدي دختر؟ اومد جلوتر حالا فاصله ش با من به اندازه ي يه وجب بود، يه دستشو زد به درخت خم شد تو صورتم گفت: چرا لال موني گرفتي؟ پرسيدم اينجا چه غلطي ميكني؟منو ديد ميزدي؟ واااي خداي من اين مرد چقدر جذاب بود و چقدر من اون لحظه ميخواستمش
موهاي لخت و خيسش ريختن تو صورتش و اب از لب و سرش ميچكيد. گفتم اقا جان بخدا امده بودم لباس بشورم بعدم اشاره كردم به تشت لباسا و گفتم ايناهاش ببينيد. فقط نگاهم ميكرد جدي و با سياست، فهميدم كه از جوابم راضي نشد و منتظره تا واقعيتو بهش بگم.با كلي ترس و دلهره سرمو انداختم پايينو گفتم به من رحم كنيد اقاجان امده بودم خانوادمو ببينم، منو ببخشيد بخدا ديگه تكرار نميشه، ديگه بدون اجازه شما اب نميخورم.( اون زمان اگه كسي اربابو ميپيچوند و بدون اجازه ميرفت ديدنه خانوادش، تنبيه بدي براش درنظر ميگرفتن)سرمو اوردم بالا نگاهش كنم اخه حرف نميزد،يهو يه دونه زد زير گوشم كه پرت شدم روي زمين.از شدت ضربه صورتم انگار لمس و داغ شده بود،پهلومم درد گرفته بود.. چند ثانيه تو همون وضعيت بودم كه يهو ارباب اومد جلو بغلم كرد سرمو گرفت تو دستاش ،صورتم حالا جلوي صورتش بود. گفت منو ببخش گلاب بعدم پشت سر هم دست ميكشيد رو صورتم.منكه از اين رفتارش تعجب كرده بودم دردمو فراموش كردم،منو كشوند سمت درخت و گفت: گلاب به خدا نفهميدم چي شد كه زدمت، لطفا منو ببخش، گفتم اقاجان شما اربابي اين حرفا چيه؟ شما منو عفو كنيد كه بي اجازه رفتم خونمون.داشتم همينجوري حرف ميزدم كه يهو چشمامو بوسيد بعدم فوري بلند شد و خيلي كلافه گفت پاشو برو عمارت، منكه همونجوري خشكم زده بود اصلا نميتونستم تكون بخورم، اومد از زيربغلم گرفت بلندم كرد،گفت گلاب خوب گوش كن ببين چي ميگم، امروز هيچ اتفاقي نيفتاده، نه تو منو ديدي نه من تورو.حالا هم برو تا كار دست خودمو تو ندادم برو دختر...بدون هيچ حرفي تشت لباسارو گرفتمو راه افتادم.هنوز چندقدم نرفته بودم كه دوباره صدام كرد،همونجا ايستادم اومد جلو دست كشيد رو صورتم گفت خواهش ميكنم منو ببخش، از اين به بعدم خواستي خانوادتو ببيني به خودم بگو..احتياجي نيست تشت به اين سنگيني رو بهانه كني.. حالا برو...رفتم عمارت اما حرفي به كسي نزدم حتي ثريا..حالا من هم دو تا راز از ارباب و رباب تو سينه داشتم. خستگي رو بهونه كردمو رفتم تو اتاق. همش به خودم ميگفتم يعني اربابم عاشق من شده؟ نه اون عاشقِ ربابِ ، منو ميخواد چيكار؟ خب به هرحال من دختر جوونم صورتم قشنگه،حتما يهو وسوسه شد...اونروز تا غروب واسه خودم تجزيه و تحليل ميكردم و اخر به اين نتيجه رسيدم كه ارباب هيچوقت عاشق رعيت نميشه و اونلحظه فقط وسوسه شده بود. اما حالا بعد از اون بوسه چجوري بايد تو چشم ارباب نگاه ميكردم؟يه ترسي افتاده بود به جونم. دلم ميخواست به ثريا بگم اما ميترسيدم، تصميم گرفتم كلا اون ماجرا رو فراموش كنم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💞به كسي كينه نگيريد!
💞دل بي كينه قشنگ است!
💞به همه مهر بورزيد
💞به خدا مهر قشنگ است!
💞دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
💞بوسه هم حس قشنگي است!
💞بوسه بر دست پدر
💞بوسه بر گونه مادر
💞لحظه حادثه بوسه قشنگ است!
💞بفشاريد به آغوش عزيزان
💞پدر و مادر و فرزند
💞به خدا گرمي آغوش قشنگ است!
💞نزنيد سنگ به گنجشك
💞پر گنجشك قشنگ است!
💞پر پروانه ببوسيد!
💞پر پروانه قشنگ است
💞نسترن را بشناسيد
💞ياس را لمس كنيد!
💞به خدا لاله قشنگ است
💞همه جا مست بخنديد!
💞همه جا عشق بورزيد
💞سينه با عشق قشنگ است!
💞بشناسيد خدا را...
💞هر کجا یاد خدا هست
💞سقف آن خانه قشنگ است
◈
شبتون بی غم
@kadbanoiranii
💞دل بي كينه قشنگ است!
💞به همه مهر بورزيد
💞به خدا مهر قشنگ است!
💞دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
💞بوسه هم حس قشنگي است!
💞بوسه بر دست پدر
💞بوسه بر گونه مادر
💞لحظه حادثه بوسه قشنگ است!
💞بفشاريد به آغوش عزيزان
💞پدر و مادر و فرزند
💞به خدا گرمي آغوش قشنگ است!
💞نزنيد سنگ به گنجشك
💞پر گنجشك قشنگ است!
💞پر پروانه ببوسيد!
💞پر پروانه قشنگ است
💞نسترن را بشناسيد
💞ياس را لمس كنيد!
💞به خدا لاله قشنگ است
💞همه جا مست بخنديد!
💞همه جا عشق بورزيد
💞سينه با عشق قشنگ است!
💞بشناسيد خدا را...
💞هر کجا یاد خدا هست
💞سقف آن خانه قشنگ است
◈
شبتون بی غم
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌹بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌹🍃
خدایا♥️
توکل از من 🌹🍃
معجزه از تو🌹🍃
الهی به امید تو ♥️
@kadbanoitanii
خدایا♥️
توکل از من 🌹🍃
معجزه از تو🌹🍃
الهی به امید تو ♥️
@kadbanoitanii
8 نوشیدنی انرژیزا 👌🏻
شیرخرما
شیر بادام
شیرمخصوص
نوشابه زنجبیلی
نوشیدنی زعفرانی
دمنـوش بادرنجـبویه
دمنوش اسطوخودوس
چای سفید و سبز و دارچین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
شیرخرما
شیر بادام
شیرمخصوص
نوشابه زنجبیلی
نوشیدنی زعفرانی
دمنـوش بادرنجـبویه
دمنوش اسطوخودوس
چای سفید و سبز و دارچین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
چند تکنیک مهم برای خرید هندوانه شیرین و قرمز
🍉 شکل هندوانه رو بررسی کنید
هندوانه باید محکم و متقارن باشه.اگه نشونی از کبودی، بریدگی، تورفتگی یا هر چیز غیرطبیعی میبینید، نخریدش.
🍉 اندازه و وزن هندوانه رو بسنجید
هندوانه باید نسبت به اندازش سنگینتر باشه.
🍉 بهدنبال لکه بزرگ زردرنگ باشید
هر هندوانه معمولا یک لکه دایرهای بزرگ زردرنگ داره که یعنی زیر نورآفتاب رسیده.
🍉 رنگ پوست هندوانه رو بررسی کنید
رنگ پوست هندوانه باید مات و کدر باشه. معمولا هندوانههای براق، کاملا رسیده نیستن و زود چیده شدن.
🍉 جنسیت هندوانه در طعمش تأثیر داره
بسیاری از مردم نمیدونن که هندوانه میتونه ماده یا نر باشه. هندوانههای گرد ماده هستند و خیلی شیرینند. اما هندوانههای کشیده و بزرگتر نر هستند و طعم آبکیتری دارن.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
🍉 شکل هندوانه رو بررسی کنید
هندوانه باید محکم و متقارن باشه.اگه نشونی از کبودی، بریدگی، تورفتگی یا هر چیز غیرطبیعی میبینید، نخریدش.
🍉 اندازه و وزن هندوانه رو بسنجید
هندوانه باید نسبت به اندازش سنگینتر باشه.
🍉 بهدنبال لکه بزرگ زردرنگ باشید
هر هندوانه معمولا یک لکه دایرهای بزرگ زردرنگ داره که یعنی زیر نورآفتاب رسیده.
🍉 رنگ پوست هندوانه رو بررسی کنید
رنگ پوست هندوانه باید مات و کدر باشه. معمولا هندوانههای براق، کاملا رسیده نیستن و زود چیده شدن.
🍉 جنسیت هندوانه در طعمش تأثیر داره
بسیاری از مردم نمیدونن که هندوانه میتونه ماده یا نر باشه. هندوانههای گرد ماده هستند و خیلی شیرینند. اما هندوانههای کشیده و بزرگتر نر هستند و طعم آبکیتری دارن.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#حلوا_سرشیر
▫️آرد ۱ لیوان
▫️شکر ۱ لیوان
▫️سرشیر ۱ لیوان
▫️آب ۲ لیوان
▫️گلاب ۱/۴ لیوان
▫️کره ۵۰ گرم
▫️زعفرون ۲ ق س غلیظ
▫️هل به میزان لازم
🔸آرد رو با شعله خیلی کم حدود یک و نیم ساعت تفت میدیم وقتی طلایی شد الک میکنیم و سرشیر و کره رو بهش اضافه میکنیم و هم میزنیم تا مخلوط بشه و دوباره هم میزنیم تا کمی تفت بخوره.شربت حلوا رو از قبل درست میکنیم نمیذاریم بجوشه به محض جوش خوردن از روی شعله بر میداریم و میذاریم کاملا سرد بشه. آرد رو از روی شعله برمیداریم و شربت رو کم کم اضافه میکنیم و اینقدر هم میزنیم تا جمع بشه فقط هم در یک جهت دورانی هم میزنیم تا حلوای نرم و لطیف و کشداری داشته باشیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
▫️آرد ۱ لیوان
▫️شکر ۱ لیوان
▫️سرشیر ۱ لیوان
▫️آب ۲ لیوان
▫️گلاب ۱/۴ لیوان
▫️کره ۵۰ گرم
▫️زعفرون ۲ ق س غلیظ
▫️هل به میزان لازم
🔸آرد رو با شعله خیلی کم حدود یک و نیم ساعت تفت میدیم وقتی طلایی شد الک میکنیم و سرشیر و کره رو بهش اضافه میکنیم و هم میزنیم تا مخلوط بشه و دوباره هم میزنیم تا کمی تفت بخوره.شربت حلوا رو از قبل درست میکنیم نمیذاریم بجوشه به محض جوش خوردن از روی شعله بر میداریم و میذاریم کاملا سرد بشه. آرد رو از روی شعله برمیداریم و شربت رو کم کم اضافه میکنیم و اینقدر هم میزنیم تا جمع بشه فقط هم در یک جهت دورانی هم میزنیم تا حلوای نرم و لطیف و کشداری داشته باشیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG