کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با دو قلم مواد تو ده دقیقه درست کن😍
میان وعده مقوی و خوشمزه که میتونید برای پذیرایی استفاده کنید😋


مواد لازم
#کنجد خام : ۱ لیوان
شیره ای انگور : نصف لیوان

✅️کنجد رو با حرارت خیلی ملایم تفت بدید تا خامیش گرفته بشه حواستون باشه نسوززه.
✅️هر نوع شیره ای میشه.
✅️دستتونو حتما با آب مرطوب کنید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی

#ایده_تزیین_کیک

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_چیپس


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_چیپس

#پارت_دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب_۱
سلام،من گلاب هستم،متولد هزاروسيصدوسي و سه.تو يكي از روستاهاي مازندران به دنيا اومدم.پدرم كشاورز بود و مادرم خانه دار..من تك فرزند بودم،البته مادرم نه تا بچه ديگه به دنيا اورد اما هيچكدوم نموندن،

منو با كلي نذر و نياز از امامزاده به دنيا اورد.نذر كرده بود اگه من سالم به دنيا اومدمو نمردم صحن امامزاده رو گلاب پاشي كنه و بخاطر همين نذرش اسم منو گلاب گذاشتن.تا شش سالگي تو خونه كنار مادرم بودم.دوتا گوسفند،يه گاو و چندتا مرغ و خروس و اردك داشتيم كه هرروز صبح بهشون ميرسيدمو غذاشونو ميدادم..بعد از شش سالگي صبحها كنار مادرم بودمو عصر ميرفتم تو زمين كنار پدرم و بهش كمك ميكردم.اون موقعها تو روستاي ما درس خوندن براي دخترارو بد ميدونستن وتعداد كمي از خانواده ها اجازه ميدادن بچه هاشون درس بخونن.اقاجان اول مخالفت كرد اما يه روز من انقد گريه كردم تا يهو كبود شدم،اقاجانم از ترس اينكه منم از دست بده قبول كرد كه برم سواد ياد بگيرم.خيلي ذوق داشتم،صبح زود از خواب بيدار ميشدم به حيوونا ميرسيدم بعدم ميرفتم مكتب.... تا كلاس پنجم درس خوندم كه يه روز تابستون اعلام كردن كه ارباب مريض شده و امروز ميخواد جانشيني تك پسرش ابراهيم خان رو اعلام كنه... ارباب يه پسر(ابراهيم) و دوتا دختر( طيبه و طاهره) داشت،خانوم بزرگ همسر ارباب بود يه زن مغرور و اخمو...طيبه و طاهره ازدواج كرده بودن و شهر زندگي ميكردن.ابراهيم خان هم ازدواج كرده بود و با همسرش تو عمارت زندگي ميكرد.از خبر بيماري ارباب همه ناراحت شدن چون واقعا عين پدر براي همه دلسوزي ميكرد. با چشم گريون راه افتاديم سمت عمارت...دومين باري بود كه عمارتو ميديدم،بزرگ و با شكوه بود،پر از خدم و حشم...وارد حياط كه شديم ارباب روي ايوان پشتِ نرده هاي چوبي ايستاده بود،ضعيف و لاغر شده بود..اونروز ابراهيم خان رسما به عنوان جانشين انتخاب شد....

توي حياط عمارت از ما پذيرايي كردن،هوا خيلي گرم بود رفتم يه گوشه نشستم.داشتم نون شيريني ميخوردم كه احساس كردم يكي داره نگاهم ميكنه.برگشتم ديدم رشيد داره با دوتا چشماش منو ميخوره.رشيد يكي از كاركنان عمارت بود يه پسر چاق و قدكوتاه و كچل.بهش چشم غره رفتم اما از رو نرفت اومد نزديك.گفت گلاب تو چه بزرگ شدي چه خوشگل شدي.گفتم برو پي كارت الان خانوم جان و اقاجانم تورو ميبينن فلكت ميكنن.گفت از خداتم باشه من باهات حرف بزنم ناسلامتي من وردستِ اربابماااا..گفتم توي چاقالو وردستِ اربابي؟گفت اگه يه روزي تو زنِ منِ چاقالو نشدي!!!يه خنده زشت كرد كه ازش ترسيديم و بدو بدو رفتم كنار خانوم جانم.خلاصه اونروز تموم شد و ما برگشتيم خونه.سه هفته بعد خبر دادن كه ارباب مرده و ابراهيم خان اربابِ ده شده...كلِ ده تو عزا بودن،رعيت رمقي براي زندگي نداشتن اخه ارباب بزرگِ همه و غمخوارِ همه بود.چند ماهي طول كشيد تا همه چي عادي بشه...من ديگه مدرسه نرفتم چون براي ادامه بايد ميرفتم شهر و اين امكانپذير نبود.همينكه سواد داشتم خيلي خوشحال بودم.تصميم گرفتم بعضي روزا كنار رودخونه بالاي روستا به دخترا سواد ياد بدم اما به جز سه نفر كسي راضي نشد بياد.منم با همون سه نفر چهار روز در هفته ميرفتيم كنار رودخونه و درس ميخونديم...خيلي خوشحال بودم كه بقيه هم باسواد ميشن...يه روز كه داشتيم درس ميخونديم صداي اسب اومد.يهو ديدم كه خانوم بزرگ به همراه طيبه و طاهره كه تازه از شهر اومده بودن و ربابه(زن ابراهيم خان) با ثريا(خدمتكارشون) و دوتا مرد ديگه كه نگهبان بودن اومدن كنار رودخونه...من تا اونارو ديدم ترسيدم،فوري وسيله هامو جمع كردمو به دخترا گفتم بلندشين بريم جاي ديگه.راه افتاديم بريم كه طيبه بهم گفت تو كي هستي؟چقدر خوشگلي! با تته پته گفتم كنيز شما گلاب هستم خانوم جان، چشمام كف پاتون به زيبايي شما نميرسم(انصافا همشون زيبا بودن چون خانوم بزرگ و ارباب واقعا زيبا بودن)گفت تو سواد داري؟ گفتم با اجازتون خانوم جان...تمام مدت سرم پايين بود و از استرس عين بيد ميلرزيدم.يهو خانوم بزرگ گفت طيبه جان با رعيت حرف ميزني؟ ترسيدم گفتم من برم ديگه خانوم جان با اجازه،منتظر جوابش نشدم و فوري دوييدم سمت پايين... يكم كه رفتيم و مطمئن شدم ازشون دور شديم نشستيمو مشغول درس خوندن شديم...روزها ميگذشتن و من همچنان به بقيه خوندن و نوشتن ياد ميدادم تا اينكه يه روز از عمارت ارباب ادم فرستادن دنبال من و خانوادم،گفتن بياين كه خانوم بزرگ كارتون داره، لباس مرتب بپوشيد،براي خانوم بزرگ هم خلعتي و تقديمي يادتون نره....


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب_۲
خانوم جانم بنده خدا از صندوقچه يه ترمه كه با دست مليله دوزي شده بود گذاشت روي سيني بزرگ،كنارش نون شيريني و شيربرنج و چندتا خوراكي ديگه هم گذاشت،اقاجانم يه غاز بزرگ و گوشتي برداشت و راه افتاديم سمت عمارت اربابي. وقتي رسيديم تقديميهاي خانوم بزرگ داديم به يكي از خدمه ها و تو حياط منتظر خانوم بزرگ شديم.يه ربعي انتظار كشيديم تا ابراهيم خان و ربابه و خانوم بزرگ اومدن پايين.پدرم طبق رسم دست ابراهيم خانو بوسيد،برخلاف پدرش مغرور و با جذبه بود.خانوم بزرگ رو به پدرم گفت تو صابر هستي؟ پدرم گفت غلام شما هستم خانوم جان...خانوم بزرگ: شغلت چيه؟ پدرم:زير سايه ي شما يه تيكه زمين كشاورزي دارم كه توش برنج ميكارم اونم تقديم به شما... خانوم بزرگ: شنيدم دخترت سواد داره! پدرم: با اجازتون خانوم جان، والا من دوست نداشتم بره مكتب خانه اما خودش اصرار كرد.خانوم بزرگ:چند سالته دختر؟ گفتم نزديك به دوازده سالمه.بعدم رو كرد به ابراهيم خانو گفت اين همونيه كه طيبه گفت... ربابه گفت خانوم بزرگ حالا واجبه كه دختر بياريم؟ مگه جعفر چشه؟ ابراهيم خان گفت جعفر وردستِ خدابيامرز اقام بود، ديگه سنش بالارفته، چشماش سو ندارن. اما اين دختر جوانه هوشش بيشتره.ابراهيم خان رو كرد به پدرمو گفت از هفته بعد دخترتو بيار اينجا، هم تو عمارت كار كنه هم حساب كتاباي منو انجام بده. منو اقاجان و مادرجانم خشكمون زد، كل اهالي روستا ميدونستن شرايط كار كردن تو عمارت چقد سخته و چه قوانيني داره. و بدتر از همه اينكه وقتي وارد عمارت بشي ديگه حق نداري بري خونه خودت، منم تك فرزند بودم به خانوادم شديدا وابسته بودم اونا هم همينطور. يهو خانوم جانم افتاد به پاي ارباب گفت ارباب توروخدا رحم كنيد بخدا من همين يه بچه رو دارم، ارباب قول ميدم خودم هرروز بيام كل عمارتو تميز كنم ، ارباب بخدا چندتا دختر باسواد ديگه هم تو روستا هستن... منو اقاجانم گريه ميكرديم، اقاجانم گفت ارباب توروخدا از گلابم بگذر بخدا گاو و گوسفندام زمينم مرغ وخروسام همه رو وقف شما ميكنم، شبانه روز مجاني سر زميناتون كارميكنم اقا از دختر من بگذرين... يهو خانوم بزرگ داد زد اين كولي بازيا چيه از خودتون درميارين؟ رو حرف ارباب حرف ميزنين؟ بدم همينجا فلكتون كنن؟ بريد از عمارت بيرون و بي توجه به گريه ها و التماساي ما رفتن تو اتاقاشون، نيم ساعت تو حياط اقاجان و خانوم جانم بهشون التماس كردن اما از اتاقشون بيرون نيومدن، اخرش اكبر نگهبان عمارت كه يه مرد مهربون بود اومد جلو به اقاجانم گفت اقاصابر بسه پاشو ، مگه ميخوان دخترتو زنده به گور كنن كه انقد اشك ميريزي؟
اون يك هفته عين برق و باد گذشت، خواب و خوراكمون گريه بود.خانوم جانم گفت بياين فرار كنيم بريم شيراز پيش خواهرم(خاله ي من) ولي شدني نبود، تمام زندگيمون تو روستا بود چجوري ميشد همشونو بذاريمو بريم، اگه ارباب پيدامون ميكرد چي؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب_۳
حتما تو جنگل ما رو ميبست به درخت تا خوراك حيوونا بشيم.به خانوم جان و اقاجانم قول دادم اونجا به حرف ارباب و خانوم بزرگ گوش بدم تا تنبيه نشم، گفتم به بهانه هاي مختلف از عمارت ميام بيرون كه شمارو ببينم.خلاصه كلي به همديگه اميدواري داديم... غروب بود كه اكبر و عطيه خدمه ي عمارت اومدن دنبالم... با اقاجان و خانوم جانم راه افتاديم...وقتي رسيديم پشت در عمارت اربابو ديديم انگار تازه از شكار برگشته بود. پدرم با گريه رفت جلو دستشو بوسيدو گفت اقاجان، ارباب جان، اينم دخترم، جان شما و جان يه دونه بچم. ارباب مغرور و جدي گفت نترس صابر اينجا به دخترت بد نميگذره،بعدم سوار بر اسبش رفت داخل. دوباره اقاجان و مادرجانمو بغل كردمو يه دل سير گريه كردم. بالاخره وارد عمارت اربابي شدم، تمام تن وبدنم ميلرزيد. عطيه گفت بايد بري دستبوس خانوم بزرگ. رسيديم پشت در اتاقش تنم ميلرزيد استرس داشتم. عطيه در زد و وارد شديم. عطيه گفت خانوم بزرگ دختر صابر اوردم براي دستبوسي بعدم به من اشاره كرد برو جلو. رفتم جلو سرم پايين بود، اروم سلام كردمو دستشو بوسيدم. گفت عطيه تو برو بيرون، بعد رو كرد به من و گفت كارِ تو اينه كه تو اشپزخونه به ثريا كمك كني، گاهي وقتا هم زير دست رباب خانوم(زن ارباب) باشي، اتاقشو تميز كني و اگه كاري داره براش انجام بدي.هر وقتم ارباب حساب كتاب داشت براش انجام بدي. فهميدي؟ گفتم بله چشم خانوم بزرگ.گفت اينجا هركي دست از پا خطا كنه يك هفته بدون اب و غذا تو طويله ميمونه بعدشم ميارمش بيرون و فلكش ميكنم، پس حواستو جمع كن ،گفتم چشم خانوم بزرگ، گفت اينجا هر چي ديدي و شنيدي بايد كر و كور و لال باشي، خبرهاي عمارت نبايد به بيرون برسه، هفته اي دوبار بايد تنتو بشوري، كسي كه براي ارباب و زنش كار ميكنه بايد تميز باشه. حواست باشه هرچي ارباب و رباب خانوم گفتن بايد بگي چشم... گفتم چشم خانوم بزرگ.بعدم با صداي بلند گفت عطييييييه! عطيه اومد داخل گفت جانم خانوم بزرگ... گفت بيا اين دخترو ببر اشپزخونه تا ثريا وظيفشو بهش بگه، براي خوابم تو اتاق تو و ثريا بخوابه. عطيه چشمي گفت و از اتاق رفتيم بيرون، نفس عميقي كشيدم و رفتيم سمت اشپزخونه....
ثريا يه زن تپل و قدكوتاه و مهربون بود كه همه دوستش داشتن،هميشه يه دستمال به سرش ميبست و يه چادرم به كمرش،وقتي منو ديد گفت خوش امدي گلاب جان،تشكر كردم، گفت اشپزي بلدي؟ گفتم بله خانوم جان، خنديد و گفت به من نگو خانوم جان، اينجا همه منو ثوري خانوم صدا ميكنن. گفتم چشم ثوري خانوم.گفت اينجا كار زياد هست كسي هم وظيفه خاصي نداره هركي يه گوشه ي كارو ميگيره، تو هم هركاري بود انجام بده. گفتم چشم. تو مطبخ كلي دختر بودن كه بعضياشون همسن من و بعضياشون بزرگتر از من بودن. اون شب تو عمارت كسي از من كار نكشيد. شب كه كارا تموم شد همراه ثريا و عطيه رفتيم داخل اتاق.يه اتاق دوازده متري كه يه كمد و چند دست رختخواب اون گوشه خودنمايي ميكردن، يه پنجره و يه طاقچه هم داشت.ثريا بهم گفت پنجره رو باز كن تا هواي اتاق عوض بشه. همينكه پنجره رو باز كردم رشيد ديدم. از ديدن من تعجب كرد بدو بدو اومد كنار پنجره(اتاق ما تو حياط بود) من ترسيدم و رفتم كنار ثريا. رشيد گفت ثوري خانوم اين دختر اينجا چيكار داره؟ ثريا گفت: به تو چه؟ با اجازه كي سرتو از پنجره انداختي تو اتاق؟ بگم ارباب به حسابت برسه؟ گلاب از اين به بعد اينجا كار ميكنه حواست باشه كه اگه اذيتش كني با من طرفي، حالا هم زود برو كه ريختتو نبينماااا... رشيد كه فهميد من اونجا موندگارم چشماش برق زد،يه لبخند زشت زد و رفت.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم امشب
التماس دعا می خواهد.....
از همان التماس دعاهایی که آدمیزاد
یک وقت هایی دلش را به"دریا" می زند!!!!

وبه خلق الله رو می اندازد
که برایش دعا کنند.....! امشب از همه التماس دعا دارم

از آنهایی که از ته جانت لا به لای بعضی ها
با چه""زوری"" بالا می آید....!
آنوقت با همه ی وجود دلت را به
"زمزمه ی خدایا"
گفتن خلق الله خوش میکنی!!

که اگر صدای تو به عرش نرسید!
لااقل یکی از همین خلق الله صدایش آنقدر
رسا است که عرشیان و فرشیان از
""خدایا گفتنش""
خدایا بگویند!!!
..التماس دعای فراوان…
شب همه عزیزان بخیر....💔


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نام خداوند لوح و قلم

خدایی که داننده رازهاست

نخستین سرآغاز آغازهاست...

بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم

الهی به امید تو . . .



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ خدایا 🙏

من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که

تو در عرش کبریایی ات نداری،

من چون تویی را دارم ولی تو 💛

چون خودی نداری.

امام سجاد(ع)

🏴 تسلیت باد سالروز شهادت امامِ لحظه های
مناجات سبز صحیفه عشق💚🙏


@kadbanoiranii
غمگین ترین و زیباترین نوحه حاج محمود کریمی- تو رفتی
🎧 تو رفتی و زینب بی تو ذره ذره آب شد😭

روز ختم اباعبدالله الحسین(ع)

(محمود کریمی)

#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله

    @kadbanoiranii


This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خمیر_معرکه_همه_کاره
#فطایر_اسفناج
خمیر را که طبق فیلم خمیر همه کاره درست کردین چانه هایی به سایز دلخواه بگیرید میتونید توی سایز کوچک یا بزرگتر درست کنید خمیر را بصورت گرد باز واز مواد اسفناج توی خمیر گذاشته وطبق فیلم شکل دهید لبه ها را خوب بچسبانید تا موقع پف کردن باز نشه سینی فر را کمی چرب وفطایر را توی سینی بچینید وحدود ربع ساعت استراحت دهید ومجددا لبه فطایر را با دست فرم دهید که شکل ظاهریش را حفظ کنه بعد با روغن مایع رومال کنید ود فر 200درجه که از قبل گرم شده بذارید بعد ربع ساعت چک کنید اگر زیر فطایر طلایی شده کافیه وحرارت بالا را روشن کنید تا سطح روش هم طلایی بشه
مواد اسفناجی...........
اسفناج را خرد کنید بدون ساقه وتوی تابه تفت دهید بدون روغن در حدی که خودش را جمع کنه کافیه نیاز به پخت زیاد نداره بعد با سماق ونمک وفلفل وابلیموی تازه وپیاز داغ مخلوط کنید ترکیب بسیار خوشمزه ای است در حدی سماق وابلیمو بریزید که کمی ترشی را احساس کنید
حتما تا فصل اسفناج است درست کنید واز خوردن این فطایر خوشمزه لذت ببرید😋

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadba
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#روکش مخملی برای دسر


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ذرت_میکزیکی_ایرانی اونم با مرغ من که میگم این ترکیب صد هیچ از همه جلو تره این غذا عالیه
.
برای درست کردن این غذا نیازه به
ذرت بخارپز
اویشن
قارچ
پنیر پیتزا
سس مایونز کم چرب
نمک مخصوص
فلفل
کره
و کمی مرغ ریش ریش شده
.
کافیه قارچ هارو با کره تفت بدین
اگه دوست داشتین سیاه نشن اب لیمو بزنید
خوب وقت اضافه کردن ذرت و ادویه هاست پنیر پیتزا سس مایونز و مرغ هم اضافه میشه ترکیب تمومه فقط باید میلش کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ذرت مکزیکی با مرغ

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کیک_کاتلا

🔷مواد لازم برای۶ نفر
🔹دسر کاتلا ۲۵۰ گرم
🔹تخم مرغ ۳ عدد
🔹روغن مایع ۲ قاشق غذا خوری
🔹آرد سفید ۱ پیمانه
🔹شکر ۱ پیمانه

طرز تهیه

۱- ابتدا ۲۵۰ گرم از دسر کاتلا را داخل ظرف بریزید و هم بزنید. سپس تخم مرغها را به آن اضافه کنید، روغن و شکر را به آن اضافه کنید و با هم زن برقی هم بزنید. حالا آرد را اضافه کرده و خوب مخلوط کنید. 
۲- یک قالب کیک سیلیکونی بردارید و سطح داخلی آن را خوب با روغن چرب کنید. مخلوط را داخل آن بریزید و با دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد به مدت ۲۰ دقیقه داخل فر بگذارید.
۳- کیک شما آماده است. رژیمی بودن این کیک به این علت است که شیرینی محصول کاتلا ناشی از قند خود شیر (لاکتوز) است.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترشی_فلفل_هندی

فلفل سبز خرد شده 500 گرم
سیر خرد شده 250 گرم
پوست لیمو ترش به میزان لازم
فلفل خشک هندی 10 عدد
تخم گشنیز 1 فنجان
زیره سبز 1/2 فنجان
میخک 5 عدد
فلفل سیاه 1/4 فنجان
روغن زیتون یا روغن کنجد 3 فنجان
آبلیموی تازه 1/2 فنجان
نمک 3 قاشق غذاخوری

تخم گشنیز، زیره سبز، میخک و 5 عدد فلفل قرمز را درون آسیاب ریخته و بگذارید نیمه آسیاب شود.درون ماهیتابه ریخته و با حرارت متوسط کمی بو بدهید.در ماهیتابه دیگر روغن را ریخته و با حرارت متوسط فلفل، سیر. . عدد فلفل قرمز، لیمو و نمک را به مدت 155 دقیقه تفت بدهید.
آب لیمو را هم اضافه کنید. ادویه را اضافه کرده و به مدت 10 دقیقه دیگر تفت بدهید.درون شیشه در دار ریخته و به مدت 20 دقیقه حمام آب جوش بدهید.

🚦 نکته :
می توانید مقداری هویج رنده شده و یا انبه سبز هم به مخلوط فلفل اضافه کنید.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترشی_پهیل_یا_سپستان


مواد لازم

پهیل (سپستان) به مقدار لازم
سرکه به میزان لازم
ادویه ترشی، فلفل هندی، سیاهدانه تخم گشنیز به میزان لازم
سیر به مقدار دلخواه

روش درست کردن ترشی پهیل (سپستان) ساده است. اول میوه‌ی کال پهیل یا همان سپستان را درست و حسابی می‌شوییم. چسبندگی مایع داخل آن که با ترک خوردن برخی از میوه‌ها بیرون آمده است، باعث چسبیدن خاک و چیزهای دیگر به آن می‌شود و همین شستن آن را سخت می‌کند.

بعد آنها را در قابلمه‌ای پر از آب می‌ریزیم و روی گاز می‌گذاریم تا جوش بیاید. وقتی آب جوش آمد، یکی دو دقیقه بعد آن را آبکش می‌کنیم و مدتی با آب سرد میشوییم تا چسبندگی ‌که از میوه خارج شده است با آب شسته شود.

میوه‌های پخته را در آفتاب پهن می‌کنیم و یک روز صبر میکنیم تا خشک شود.
 

. سپستان‌هایی را که خیسی آنها رفته است را در ظرفی شیشه ای با در محکم می‌ریزیم. برای ادویه ترشی از فلفل هندی، تخم گشنیز، سیاه‌دانه و سیر استفاده می‌کنیم. سرکه را هم در ظرف می‌ریزیم تا روی مواد را بگیرد. دو هفته صبر میکنیم تا ترشی آماده شود. نوش جان


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترشی سپستان یا انبو یا پهیل


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کوفته_سیب_زمینی😍😋

400 گرم گوشت چرخکرده
4 قاشق غذاخوری آرد سوخاری
1 پیاز کوچک رنده شده 1 حبه سیر
1 تخم مرغ کوچک
4-5 شاخه جعفری ، ریز خرد شده
1 قاشق چایخوری نمک
1/2قاشق چایخوری زیره
1/4قاشق چایخوری فلفل سیاه
1 قاشق چایخوری فلفل قرمز
10-12 سیب زمینی ریز
1 قاشق غذاخوری روغن
1/2 قاشق غذاخوری کره
1 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی
1/2قاشق غذاخوری رب فلفل
1/2 قاشق چایخوری آویشن
1.5 لیوان آب
نمک،فلفل
مواد کوفته را در یک کاسه بریزید و خوب ورز دهید. با دست نم دار به اندازه گردو برداشته ،فرم دهید و در سینی فر بچینید سپس سیب زمینی های کوچک را از وسط نصف کنید و بین کوفته ها قرار دهید،برای آماده کردن سس، کره و روغن را در قابلمه کوچکی گرم کنید،رب گوجه فرنگی را اضافه کرده و با هم تفت دهید آب و ادویه ها را اضافه کنید و اجازه دهید بجوشد،بعد از روی حرارت بردارید و روی کوفته و سیب زمینی بریزیدسینی را در فر از قبل گرم شده با حرارت 190 درجه برای حدود 40 دقیقه گذاشته تا سیب زمینی ها نرم شوند،سپس 10 دقیقه گریل را روشن کنید تا روی آن برشته شود و گرم سرو کنید

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊
@kadbanoiranii