کدبانوی ایرانی🌻🌼😍

#۴ بخدا مامان بابامم همش دارن باهاش صحبت میکن ولی قبول نمیکنه مامان بزرگ بلند شد دستشو داخل موهاش کشید باعصبانیت گفت _ چه گوهی بخوریم پس اخه من تو رو کجای دلم بزارم اونم توی یه شهر غریب اشکامو تند تند پاک میکردم از اشپزخونه زد بیرون باید خودمم با مامان…

#۵
_دیروز رفتی اتاقش چی گفتی

سرمو برگردوندم طرفش
_گفتم که بااین ازدواج مخالفم گفت حرفم دوتا نمیشه

_پس دیگه همه چی تموم شده
نفسشو بیرون داد و دوباره گفت
_منو بگو چه خیالتی داشتم ...اما تو لعنتی مثل همیشه گند زدی به همه چی

_من..مگه من خواستم این ازدواج رو ...من یکی مثل خودم میخواستم نه مثل تو که..

مثل همیشه حرفمو خوردم

_مثل من چی

_سرمو به طرف پنجره برگردوندم
_هیچی

میخواستم بکم بهش نه یکی مثل تو که هردقیقه تو بغل یه دختری...فقط من و زن عمو میدونم که دوست دخترش ازش باردار شد....دختره همه کار کرد تا امیر علی بگیرتش اما امیرعلی قبول نکرد و اونم بچه رو سقط کرد

وقتی موضوع رو زن عمو بهم گفت بیشتر ازش بدم اومد
میدونم هنوزم دست از این کاراش برنداشته

میدونم خبر ازدواج منوواون به گوش فامیل برسه نصف دخترای فامیل ازم متنفر میشن

برعکس قیافش یه ذات کثیف داره

.....
بالاخره رسیدم...همین که ماشین روونگه داشت سریع پیاده شدم

اون ماشین با وجودش برام مثل قفس بود
....

ای کاش مادر جون اجازه میداد توی این خونه باامیر علی بمون اما قبول نکرد

گفت امیر بایده بره خودش خونه بگیره برا زندگیش

میدونستم عمو بابا کمکش میکنن..عمو همیشه زیر زیرکی جوری که حتی خودشم نفهمه هواشو داره

....
_نفس
_بله زن عمو
_یه کم استراحت کن بعدش بریم برای خرید

_خرید...خرید چی
خندید
_خرید عروسیتون دیگه
لبخند کم رنگی زدم
_باشه

به طرف اتاقم رفتم
.....
فقط منو مامان زن عمو و امیر علی برای خرید رفتیم

امیر علی اول قبول نمیکرد بیاد
عمو به زور فرستادش
به زور مامان اینا جلو نشستم

زن عمو از عقب گفت
_ فردا باهم برید دنبال خونه

_نیازی نیست

_چرا مادر

_خونه خودم هست
زن عمو باتعجب پرسید

_خونه خودت
_اره پارسال یکی از رفیقام خونه شو داشت زیر قیمت میفروخت
که من خریدم
_پس چرا چیزی به من نگفتی

_گفتم اکه بگم‌بهت باز میگی برا اون کارا گرفتی
یه ان خندم گرفتم
که دید
_زن عمو شماهم نیازی نیست وسایل اینا برا خونه بگیرید..من همون پارسال گرفتم وسایل خونه...

_نه عزیزم نمیشه که

_اخه بگیرید که اون وسایل رو کجا بزاریم ..خرج اضافیه

_منم مراسم نمیخوام

_وا شما دوتا یه چیزیتون میشه ها

_اخه خرج اضافیه..بعدشم جشن عروسی فقط بریز و بپاشه

_این یکی رو من اصلا قبول نمیکنم

_مامان منم دوست ندارم مراسم بگیرم همون توخونه عاقد بیاریم تمومش کنیم بره

_اخه من ارزو دارم هم تو هم نفس رو تو لباس عروس ببینم

_دلش خوشه مادر من
چه عروسی

اینار مامانم گفت
_هرچی خودتون میدونید

مثل همیشه با کارام مخالفتی نکرد..از طرفی برای بدبخت شدن جشن بگیرم
...

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii

https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

287 views19:42