#پارت۳۲۴
#
اما وقتی نگاه مصمم مرا می بیند با لحن مستاصلی لب می زند:
-بابت امروز هنوز ناراحتی؟ به خدا قسم قصد بدی نداشتم... فقط نگران می شم وقتی...
حرفش را قطع می کنم:
-محمد نگرانیاتو خرج من نکن! خانواده داری... همسر داری... رزا رو داری. خرج کسایی کن که بهش احتیاج دارن. وقتی می گم حد و حدود رو رعایت کن به این مسائل هم مربوط می شه. چرا مقاومت می کنی؟ چندبار بگم؟
فکش قفل می شود و لب هایش را روی هم سفت می کند. سرش را با پوف بلندی رو به اسمان می گیرد و نزدیک می شود.
-کی به کی میگه حد و حدود رعایت کن! بیا بگیر بچه رو باز الان دعوامون می شه نصفه شبی من شانس ندارم...
دستش را جلو می گیرد تا رزا را به دستم بدهد که نیم قدمی عقب می کشم و دست به کمر می زنم. با عتاب لب می زنم:
-تیکه میندازی؟ چه حد و حدودی رو من رعایت نکردم؟ تو اگه می خوای دعوامون نشه چرا تو لفافه حرف می زنی؟
ابرویی بالا می اندازد و حس می کنم گوشه ی لبش کمی بالا می رود...
-هیچی خانوم... من معذرت می خوام عزیزم برو بالا سرده بعدا صحبت می کنیم...
از آرامشش بیشتر حرصم می گیرد. من جلز ولز می کنم که با من خارج از چهارچوب صحبت نکن او عزیزم به ریش من می بندد!
دستم را به کمرم می زنم و سرم را بالا می گیرم. گردنم را خیلی خیلی به قب خم می کنم تا صورتم بالا بیاید. جدیتم را ببیند. شوخی نداشتم با او!
-محمد خان... من عزیز تو نیستم! ببین؟ تویی که رعایت نمی کنی...
نزدیک می شود. خیلی نزدیک... نفس بریده دستم را مشت می کنم و سرم ناخواگاه پایین می افتد.
چشمانم را به چهره اش دوخته ام تا دلیل این بی موالاتی اش را بدانم! محمد بود که مقابلم بود دیگر؟
خنده و آرامش از چهره اش پر کشیده. با جدیت رزا را نزدیک آغوش می آورد. نامحسوس عقب می روم و پشتم به در خانه می چسبد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
اما وقتی نگاه مصمم مرا می بیند با لحن مستاصلی لب می زند:
-بابت امروز هنوز ناراحتی؟ به خدا قسم قصد بدی نداشتم... فقط نگران می شم وقتی...
حرفش را قطع می کنم:
-محمد نگرانیاتو خرج من نکن! خانواده داری... همسر داری... رزا رو داری. خرج کسایی کن که بهش احتیاج دارن. وقتی می گم حد و حدود رو رعایت کن به این مسائل هم مربوط می شه. چرا مقاومت می کنی؟ چندبار بگم؟
فکش قفل می شود و لب هایش را روی هم سفت می کند. سرش را با پوف بلندی رو به اسمان می گیرد و نزدیک می شود.
-کی به کی میگه حد و حدود رعایت کن! بیا بگیر بچه رو باز الان دعوامون می شه نصفه شبی من شانس ندارم...
دستش را جلو می گیرد تا رزا را به دستم بدهد که نیم قدمی عقب می کشم و دست به کمر می زنم. با عتاب لب می زنم:
-تیکه میندازی؟ چه حد و حدودی رو من رعایت نکردم؟ تو اگه می خوای دعوامون نشه چرا تو لفافه حرف می زنی؟
ابرویی بالا می اندازد و حس می کنم گوشه ی لبش کمی بالا می رود...
-هیچی خانوم... من معذرت می خوام عزیزم برو بالا سرده بعدا صحبت می کنیم...
از آرامشش بیشتر حرصم می گیرد. من جلز ولز می کنم که با من خارج از چهارچوب صحبت نکن او عزیزم به ریش من می بندد!
دستم را به کمرم می زنم و سرم را بالا می گیرم. گردنم را خیلی خیلی به قب خم می کنم تا صورتم بالا بیاید. جدیتم را ببیند. شوخی نداشتم با او!
-محمد خان... من عزیز تو نیستم! ببین؟ تویی که رعایت نمی کنی...
نزدیک می شود. خیلی نزدیک... نفس بریده دستم را مشت می کنم و سرم ناخواگاه پایین می افتد.
چشمانم را به چهره اش دوخته ام تا دلیل این بی موالاتی اش را بدانم! محمد بود که مقابلم بود دیگر؟
خنده و آرامش از چهره اش پر کشیده. با جدیت رزا را نزدیک آغوش می آورد. نامحسوس عقب می روم و پشتم به در خانه می چسبد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۲۵
دستانم بالا می آید و دور تن رزا می پیچد. رزا را به آغوشم سپرده اما عقب... نمی رود. نمی رود!
خم شده روی صورتش و با انگشتانش چتری های دخترم را از روی صورتش کنار می زند و صدایش در حد یک زمزمه به گوشم می رسد:
-اشتباهه... اون منم که عزیز تو نیستم. تو نمی تونی بگی عزیز محمد کی باشه کی نباشه! تویی که رعایت نمی کنی حد و حدودتو... برای من تصمیم می گیری!
برق نگاهش چشمانم را کور می کند. نفسم حبس می شود.
از این فاصله ای که من ایستاده ام تا او، دیگر فرسنگ به فرسنگ دیوار نکشیده اند! یک نفس بود مسافت تنم با لمس آن دستان نوازش گری که در خاطرم مانده...
کمرش خم بود روی تن دخترمان و به یکباره سرش را که بالا می گیرد. تنم گر می گیرد و میل به فرار در من شدت می گیرد.
-من مرد دموکراتیم... تو انتخاب کن... عزیز محمد باشی، یا حد و حدودا رو فراموش کنیم، تو برای من تصمیم بگیری که کی عزیزم باشه. و چون می دونی که همه چیز دو طرفه ست و اون وقت منم دستم باز باشه برای تصمیم گیری راجع به تو و دخترم... هوم؟
مثل شمع داشتم می سوختم و آب می رفتم. پایم را روی زمین سفت می کنم. سقوط نکنم... از هم نپاشم!
منه مات مانده رو چطور می بیند نمی دانم اما دست جلو می آورد.
این مردی که روزگاری در چشمانم مستقیم نگاه نمی کرد بی مهابا در یک نفسی ام ایستاده و با عطرش احاطه ام کرده و تمامم را زیر چتر حضورش گرفته را نمی شناسم.
دستش که به شالم می رسد چشم می بندم. پارچه را روی سرم سر می دهد و جلو می کشد. چشم باز می کنم و درون چشمان پر هیاهویش خیره می شوم.
پشت دستش را از روی شال به قسمتی از گونه و نزدیک گوشم می کشد. داغ می شوم... سرم را عقب می کشم... دستش را مشت می کند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
دستانم بالا می آید و دور تن رزا می پیچد. رزا را به آغوشم سپرده اما عقب... نمی رود. نمی رود!
خم شده روی صورتش و با انگشتانش چتری های دخترم را از روی صورتش کنار می زند و صدایش در حد یک زمزمه به گوشم می رسد:
-اشتباهه... اون منم که عزیز تو نیستم. تو نمی تونی بگی عزیز محمد کی باشه کی نباشه! تویی که رعایت نمی کنی حد و حدودتو... برای من تصمیم می گیری!
برق نگاهش چشمانم را کور می کند. نفسم حبس می شود.
از این فاصله ای که من ایستاده ام تا او، دیگر فرسنگ به فرسنگ دیوار نکشیده اند! یک نفس بود مسافت تنم با لمس آن دستان نوازش گری که در خاطرم مانده...
کمرش خم بود روی تن دخترمان و به یکباره سرش را که بالا می گیرد. تنم گر می گیرد و میل به فرار در من شدت می گیرد.
-من مرد دموکراتیم... تو انتخاب کن... عزیز محمد باشی، یا حد و حدودا رو فراموش کنیم، تو برای من تصمیم بگیری که کی عزیزم باشه. و چون می دونی که همه چیز دو طرفه ست و اون وقت منم دستم باز باشه برای تصمیم گیری راجع به تو و دخترم... هوم؟
مثل شمع داشتم می سوختم و آب می رفتم. پایم را روی زمین سفت می کنم. سقوط نکنم... از هم نپاشم!
منه مات مانده رو چطور می بیند نمی دانم اما دست جلو می آورد.
این مردی که روزگاری در چشمانم مستقیم نگاه نمی کرد بی مهابا در یک نفسی ام ایستاده و با عطرش احاطه ام کرده و تمامم را زیر چتر حضورش گرفته را نمی شناسم.
دستش که به شالم می رسد چشم می بندم. پارچه را روی سرم سر می دهد و جلو می کشد. چشم باز می کنم و درون چشمان پر هیاهویش خیره می شوم.
پشت دستش را از روی شال به قسمتی از گونه و نزدیک گوشم می کشد. داغ می شوم... سرم را عقب می کشم... دستش را مشت می کند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۲۶
قلبم می لرزد. دل چشم هایم به حالم می سوزد. بغضم خفه کننده ام را آب می کند، اشک می شود، به روی گونه ام. جای نوازشش را خنک می کند. از التهاب تنم می کاهد.
قلبم سودا سر داده... جای خالی را نشانم می دهد. رزا را به قلبم می چسبانم. آرامش می کنم.
(رزا را داری... جای خالی نمانده... رزا تمام تو را پر کرده! می شنوی؟ قانع باش!)
کز می کند. ساکت شده و من با خیال راحت چشم می بندم. من این بودم. سال ها تن زخمی ام را خودم تیمار کرده ام. حالا هم همین است...
-برو تو فدات شم... یخ کردی...!
صبر نمی کنم. می چرخم. به نفس نفس از پله ها بالا می روم. حرفی من با این مرد نداشتم.
محمد برای نزدیک شدن به من پا پیش می گذارد. آن هم وقتی که دیگر برای من نیست. وقتی که قول ساختن یک زندگی را به زن دیگری داده است.
لعنت به من این قلب مریضم! نباید آنطور بی حرکت می ماندم! قول و قرارم با خودم چه شد؟
مرا تا به این اندازه دم دستی فرض می کرد؟ موقعی که زنش بودم ارزش زنش بودن را نداشتم و حالا که دست زنی را به دستان من ترجیح داده آمده تا تیشه به ریشه ی منه داغان بزند که چه؟ چه از من مانده بود مگر؟
من انقدر دم دستی بودم؟ خدا مرا لعنت کند اگر دیگر نزدیک این مرد دم عمیق بگیرم، اگر نگاهم پی آن دستان نوازشگر بدود.
خدا مرا به زمین گرم بزند اگر یادم برود این مرد، با این نگاه و آن آرامش جادویی اش، آن دستان بی وفا و آن لبخند مردانه اش، آن عطر دلکش و آن دل بی انصافش چه بر سر من آوردند.
تمام می کنم این درد را... این دل حسرت زده را سر می برم. پای نگاه بی حیایم را قطع می کنم. آوار می کنم این غم کده را روی سر اهالیاش!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
قلبم می لرزد. دل چشم هایم به حالم می سوزد. بغضم خفه کننده ام را آب می کند، اشک می شود، به روی گونه ام. جای نوازشش را خنک می کند. از التهاب تنم می کاهد.
قلبم سودا سر داده... جای خالی را نشانم می دهد. رزا را به قلبم می چسبانم. آرامش می کنم.
(رزا را داری... جای خالی نمانده... رزا تمام تو را پر کرده! می شنوی؟ قانع باش!)
کز می کند. ساکت شده و من با خیال راحت چشم می بندم. من این بودم. سال ها تن زخمی ام را خودم تیمار کرده ام. حالا هم همین است...
-برو تو فدات شم... یخ کردی...!
صبر نمی کنم. می چرخم. به نفس نفس از پله ها بالا می روم. حرفی من با این مرد نداشتم.
محمد برای نزدیک شدن به من پا پیش می گذارد. آن هم وقتی که دیگر برای من نیست. وقتی که قول ساختن یک زندگی را به زن دیگری داده است.
لعنت به من این قلب مریضم! نباید آنطور بی حرکت می ماندم! قول و قرارم با خودم چه شد؟
مرا تا به این اندازه دم دستی فرض می کرد؟ موقعی که زنش بودم ارزش زنش بودن را نداشتم و حالا که دست زنی را به دستان من ترجیح داده آمده تا تیشه به ریشه ی منه داغان بزند که چه؟ چه از من مانده بود مگر؟
من انقدر دم دستی بودم؟ خدا مرا لعنت کند اگر دیگر نزدیک این مرد دم عمیق بگیرم، اگر نگاهم پی آن دستان نوازشگر بدود.
خدا مرا به زمین گرم بزند اگر یادم برود این مرد، با این نگاه و آن آرامش جادویی اش، آن دستان بی وفا و آن لبخند مردانه اش، آن عطر دلکش و آن دل بی انصافش چه بر سر من آوردند.
تمام می کنم این درد را... این دل حسرت زده را سر می برم. پای نگاه بی حیایم را قطع می کنم. آوار می کنم این غم کده را روی سر اهالیاش!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۲۷
از پرستار تشکر می کنم و او با مهر روی سر رزا را بوسه می زند و می رود.
-مطمئنی درد نداری مامانی؟
خم می شوم و کفشش را با احتیاط به پایش می کنم. از روی تخت پایین می گذارمش.
-آله... خوب خوبم... بدوام ببینی؟
پالتو را پشت سرش می گیرم...
-نه...! ندوییا... تا یه مدت هنوز باید مراقب باشیم.
دستش را می گیرم و به سمت خروج قدم برمی داریم. نگاه سنگین دخترکم را گهگاه روی چهره ام حس می کنم. بالاخره طاقت نمی آورد و می پرسد:
-مانی؟ چیزی یادت نلفته؟
با تعجب زمزمه می کنم:
-نه! چی؟
اما دقیقا می دانستم چه چیزی را می گفت! لب هایم را به داخل دهانم می کشم تا ذوقم آشکار نشود.
به او قول داده بودم که اگر صبوری کند و این دوره را بگذراند به عنوان هدیه برایش آن دوچرخه ی صورتی آرزوهایش را می خرم.
و حالا مهشید رفته بود تا پیش از رسیدنمان به خانه دوچرخه ای را که بیعانه کرده بودم تحویل بگیرد و بیاید.
گوشی درون کیف دستی ام شروع به زنگ خوردن می کند. نام محمد روی صفحه خودنمایی می کند.
-بله؟
-بله ات گل، خانوم. کجایین؟
آب دهانم را قورت می دهم. بی اهمیت به لحن گرم و پر مهرش زمزمه می کنم:
-گچ پاش رو باز کردیم داریم برمیگردیم.
-خوبه؟ مشکلی نداره؟ درد و اینا...
-نه کاملا خوبه... راحت داره راه میره.
-باشه خدا رو شکر. یه ماشین فرستادم پایین منتظرتونه. میارتون به یه پارک نزدیکی خونتون. اونجا منتظرتونم.❤️
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
از پرستار تشکر می کنم و او با مهر روی سر رزا را بوسه می زند و می رود.
-مطمئنی درد نداری مامانی؟
خم می شوم و کفشش را با احتیاط به پایش می کنم. از روی تخت پایین می گذارمش.
-آله... خوب خوبم... بدوام ببینی؟
پالتو را پشت سرش می گیرم...
-نه...! ندوییا... تا یه مدت هنوز باید مراقب باشیم.
دستش را می گیرم و به سمت خروج قدم برمی داریم. نگاه سنگین دخترکم را گهگاه روی چهره ام حس می کنم. بالاخره طاقت نمی آورد و می پرسد:
-مانی؟ چیزی یادت نلفته؟
با تعجب زمزمه می کنم:
-نه! چی؟
اما دقیقا می دانستم چه چیزی را می گفت! لب هایم را به داخل دهانم می کشم تا ذوقم آشکار نشود.
به او قول داده بودم که اگر صبوری کند و این دوره را بگذراند به عنوان هدیه برایش آن دوچرخه ی صورتی آرزوهایش را می خرم.
و حالا مهشید رفته بود تا پیش از رسیدنمان به خانه دوچرخه ای را که بیعانه کرده بودم تحویل بگیرد و بیاید.
گوشی درون کیف دستی ام شروع به زنگ خوردن می کند. نام محمد روی صفحه خودنمایی می کند.
-بله؟
-بله ات گل، خانوم. کجایین؟
آب دهانم را قورت می دهم. بی اهمیت به لحن گرم و پر مهرش زمزمه می کنم:
-گچ پاش رو باز کردیم داریم برمیگردیم.
-خوبه؟ مشکلی نداره؟ درد و اینا...
-نه کاملا خوبه... راحت داره راه میره.
-باشه خدا رو شکر. یه ماشین فرستادم پایین منتظرتونه. میارتون به یه پارک نزدیکی خونتون. اونجا منتظرتونم.❤️
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۲۸
#
با تعجب از رفتن باز می مانم و می ایستم. برای چه باید می رفتیم آن جا؟ ضمن اینکه دوست داشتم زودتر به خانه برویم و مهشید زودتر بیاید و خنده را به لب های دخترم هدیه کنم. با تعجب می گویم:
-برای چی؟ آخه من...
حرفم را قطع کرد و با قاطعیت گفت:
-آخه ماخه نیار دیگه. بیا لطفا. منتظرتونم عزیزم.
عزیزم و... پوفی می کشم و کلافه به راهن ادامه می دهم. به محض خروجم از بیمارستان با مردی مواجه میشوم.
جلو می آید و من و رزا را به سمت اتومبیلش آن سوی خیابان هدایت می کند. سوار می شوم و به رزا توضیح می دهم که برنامه مان تغییر کرده و او با خوشحالی کف دستانش را به هم می کوبد و از ذوقش در جایش بند نیست.
دیشب وقتی رزا با پدرش تلفنی صحبت کرد به او گفته بود که امروز گچ پایش را باز می کند و طبق رفتاری که من از محمد دیده بودم توقع داشتم که امروز همراهیمان کند اما فقط ساعت رفت و آمدمان را پرسید و چیزی نگفت تا همین الان.
نمی دانستم چه کار مهمی دارد که اصرار دارد در یک پارک دیدار کنیم اما من ذوق داشتم تا هرچه زودتر به خانه برویم و آن دوچرخه ای را که ماه هاست قولش را به رزا داده بودم و بالاخره توانسته بودم برایش خریداری کنم را نشانش بدهم.
کمتر از نیم ساعت دیگر مقابل آن پارک از ماشین پیاده می شویم.
با راهنمایی همان راننده ای که محمد فرستاده بود و به قسمتی غربی پارک می رویم و از دور محمد را با یک جعبه ی سفید بزرگ که پشت سرش بود را می بینیم. آن قدر بزرگ که می تواند یک یا حتی دو آدم نشسته را به راحتی در آن جای داد. دور جعبه با یک روبان صورتی رنگ بسته شده بود و بالای جعبه پاپیون شده بود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
با تعجب از رفتن باز می مانم و می ایستم. برای چه باید می رفتیم آن جا؟ ضمن اینکه دوست داشتم زودتر به خانه برویم و مهشید زودتر بیاید و خنده را به لب های دخترم هدیه کنم. با تعجب می گویم:
-برای چی؟ آخه من...
حرفم را قطع کرد و با قاطعیت گفت:
-آخه ماخه نیار دیگه. بیا لطفا. منتظرتونم عزیزم.
عزیزم و... پوفی می کشم و کلافه به راهن ادامه می دهم. به محض خروجم از بیمارستان با مردی مواجه میشوم.
جلو می آید و من و رزا را به سمت اتومبیلش آن سوی خیابان هدایت می کند. سوار می شوم و به رزا توضیح می دهم که برنامه مان تغییر کرده و او با خوشحالی کف دستانش را به هم می کوبد و از ذوقش در جایش بند نیست.
دیشب وقتی رزا با پدرش تلفنی صحبت کرد به او گفته بود که امروز گچ پایش را باز می کند و طبق رفتاری که من از محمد دیده بودم توقع داشتم که امروز همراهیمان کند اما فقط ساعت رفت و آمدمان را پرسید و چیزی نگفت تا همین الان.
نمی دانستم چه کار مهمی دارد که اصرار دارد در یک پارک دیدار کنیم اما من ذوق داشتم تا هرچه زودتر به خانه برویم و آن دوچرخه ای را که ماه هاست قولش را به رزا داده بودم و بالاخره توانسته بودم برایش خریداری کنم را نشانش بدهم.
کمتر از نیم ساعت دیگر مقابل آن پارک از ماشین پیاده می شویم.
با راهنمایی همان راننده ای که محمد فرستاده بود و به قسمتی غربی پارک می رویم و از دور محمد را با یک جعبه ی سفید بزرگ که پشت سرش بود را می بینیم. آن قدر بزرگ که می تواند یک یا حتی دو آدم نشسته را به راحتی در آن جای داد. دور جعبه با یک روبان صورتی رنگ بسته شده بود و بالای جعبه پاپیون شده بود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۲۹
رزا بدون توجه به هشدارهای من مبنی بر ندویدن به سمت پدرش پرواز می کند.
محمد خودش را هم قد دخترش می کند و دستانش را دورش می پیچد و او را سفت به تنش می چسباند.
صحنه ی بی نهایت زیبایی بود.
زیبایی این لحظه چکش وار به جان حسرت هایم می افتد. ضربانم ریتم می گیرد از دیدن محبت پدر و دختری شان.
لبم به لبخند باز می شود. رزا را در آغوشش بلند می کند و نگاهش که به نگاهم می افتد لبخندم جمع می شود.
این روزها این مرد مجبورم می کرد که هزار باره با خودم دوره کنم که چه از سر گذراندیم و من چه قول و قراری با دلم دارم و برای چه چیزی به اینجا آمده ایم.
می گفتم و تکرار می کردم تا یادم نرود! من کند ذهن نبودم و اما به طور غریبی عقل و منطقم مقابلش رو به خاموشی می رفت و سر و صدای دلم، گوشم را پر می کرد.
-سلام.
-سلام خانوم... خسته نباشی. اذیت که نشدی؟
-ممنون. نه چه اذیتی...
-بابایی... این چیه؟ بذالم پایین...
پاهایش را تاب می دهد تا هرچه زودتر روی زمین قرارش دهد.
لبخند، لب ها، چشم ها، تمام صورت محمد را پر می کند. این مرد وقتی می خواست بخندد با تمام صورتش می خندید.
-این مال یه دختر خانوم قوی و شجاعه که به خوبی از پس مشکلش براومد و از پاش مراقبت کرد تا خوبه خوب شه.
رزا از آغوشش پایین می آید و کنار جعبه که می ایستد. قد جعبه ی کادو از خودش هم بلند تر بود.
یک طرف پاپیون صورتی رنگ را به دستش می دهد و رزا با خنده های ریز ریز، روبان را که می کشد به یکباره دیواره های جعبه می افتند.
چندین بادکنک سفید و صورتی از جعبه به آسمان می رود و این همزمان می شود با جیغ هیجان زده ی رزا و نمایان شدن یک ماشین شارژی مدل ماشین های کلاسیک کرایسلر صورتی رنگ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رزا بدون توجه به هشدارهای من مبنی بر ندویدن به سمت پدرش پرواز می کند.
محمد خودش را هم قد دخترش می کند و دستانش را دورش می پیچد و او را سفت به تنش می چسباند.
صحنه ی بی نهایت زیبایی بود.
زیبایی این لحظه چکش وار به جان حسرت هایم می افتد. ضربانم ریتم می گیرد از دیدن محبت پدر و دختری شان.
لبم به لبخند باز می شود. رزا را در آغوشش بلند می کند و نگاهش که به نگاهم می افتد لبخندم جمع می شود.
این روزها این مرد مجبورم می کرد که هزار باره با خودم دوره کنم که چه از سر گذراندیم و من چه قول و قراری با دلم دارم و برای چه چیزی به اینجا آمده ایم.
می گفتم و تکرار می کردم تا یادم نرود! من کند ذهن نبودم و اما به طور غریبی عقل و منطقم مقابلش رو به خاموشی می رفت و سر و صدای دلم، گوشم را پر می کرد.
-سلام.
-سلام خانوم... خسته نباشی. اذیت که نشدی؟
-ممنون. نه چه اذیتی...
-بابایی... این چیه؟ بذالم پایین...
پاهایش را تاب می دهد تا هرچه زودتر روی زمین قرارش دهد.
لبخند، لب ها، چشم ها، تمام صورت محمد را پر می کند. این مرد وقتی می خواست بخندد با تمام صورتش می خندید.
-این مال یه دختر خانوم قوی و شجاعه که به خوبی از پس مشکلش براومد و از پاش مراقبت کرد تا خوبه خوب شه.
رزا از آغوشش پایین می آید و کنار جعبه که می ایستد. قد جعبه ی کادو از خودش هم بلند تر بود.
یک طرف پاپیون صورتی رنگ را به دستش می دهد و رزا با خنده های ریز ریز، روبان را که می کشد به یکباره دیواره های جعبه می افتند.
چندین بادکنک سفید و صورتی از جعبه به آسمان می رود و این همزمان می شود با جیغ هیجان زده ی رزا و نمایان شدن یک ماشین شارژی مدل ماشین های کلاسیک کرایسلر صورتی رنگ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۰
رزا از ذوق جیغ می کشد و می خندد با دستانی مشت شده به هوا می پرد.
محمد برای اینکه روی پاهایش کمتر بپر بپر کند به سرعت او را سوار ماشین شارژی اش می کند و مشغول دور دادنش می شود و من نمی دانم از چه بابت اما تنم به درد نشسته است!
دهانم باز مانده اما اکسیژن به مغم نمی رسد. انگار تا به امروز به این بعد ماجرا فکر نکرده بودم.
گوشی را از کیفم بیرون می کشم و پیامی تایپ می کنم:
(مهشید کنسلش کن لطفا... بیعانه رو اگر پس داد بگیر اگر نه بگو منصرف شدیم بیا خونه. )
رزا دور پارک می چرخد و پارک دور سر من...!
باید یک روزی می رسید مثل امروز که من با تمام وجودم حس می کردم که چقدر کم گذاشته ام برای دخترم.
فکر می کنم هرچقدر هم که در تمام این سال ها دویدم و دویدم باز هم نتوانستم هیچ زمان آن رفاه و زندگی خوبی را که حق دخترم بود به او بدهم.
که مهشید راست می گفت دخترها باید پدرانه هایی در زندگیشان داشته باشند تا این قبیل محبت ها را از هر سایه ای که ذره ای شباهت با هیبت پدرانه شان دارد طلب نکنند.
و من خودم با مغز استخوانم این تجربه را داشتم! باید خیلی خیلی زودتر به این فکر می افتادم.
باید می دانستم که دختر من وارث اسم و رسم فرهمندها بود و می توانست برای اتفاق ساده ای مثل باز کردن گچ پایش چنین هدیه ای گران قیمتی بگیرد. نه مثل من که...
چه مرگم شده بود؟ دختر من احتیاجی به این ریخت و پاش ها و کادوهای لوکس نداشت.
من او را چشم و دل سیر بار می آوردم. دختری که پول و ثروت ذره ای برایش مهم نباشد. کوهی از الماس و دریایی از مال دنیا برای بدست آوردن دلش کافی نباشد.
بنده ی مهر و محبت باشد نه مال و مکنت...!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رزا از ذوق جیغ می کشد و می خندد با دستانی مشت شده به هوا می پرد.
محمد برای اینکه روی پاهایش کمتر بپر بپر کند به سرعت او را سوار ماشین شارژی اش می کند و مشغول دور دادنش می شود و من نمی دانم از چه بابت اما تنم به درد نشسته است!
دهانم باز مانده اما اکسیژن به مغم نمی رسد. انگار تا به امروز به این بعد ماجرا فکر نکرده بودم.
گوشی را از کیفم بیرون می کشم و پیامی تایپ می کنم:
(مهشید کنسلش کن لطفا... بیعانه رو اگر پس داد بگیر اگر نه بگو منصرف شدیم بیا خونه. )
رزا دور پارک می چرخد و پارک دور سر من...!
باید یک روزی می رسید مثل امروز که من با تمام وجودم حس می کردم که چقدر کم گذاشته ام برای دخترم.
فکر می کنم هرچقدر هم که در تمام این سال ها دویدم و دویدم باز هم نتوانستم هیچ زمان آن رفاه و زندگی خوبی را که حق دخترم بود به او بدهم.
که مهشید راست می گفت دخترها باید پدرانه هایی در زندگیشان داشته باشند تا این قبیل محبت ها را از هر سایه ای که ذره ای شباهت با هیبت پدرانه شان دارد طلب نکنند.
و من خودم با مغز استخوانم این تجربه را داشتم! باید خیلی خیلی زودتر به این فکر می افتادم.
باید می دانستم که دختر من وارث اسم و رسم فرهمندها بود و می توانست برای اتفاق ساده ای مثل باز کردن گچ پایش چنین هدیه ای گران قیمتی بگیرد. نه مثل من که...
چه مرگم شده بود؟ دختر من احتیاجی به این ریخت و پاش ها و کادوهای لوکس نداشت.
من او را چشم و دل سیر بار می آوردم. دختری که پول و ثروت ذره ای برایش مهم نباشد. کوهی از الماس و دریایی از مال دنیا برای بدست آوردن دلش کافی نباشد.
بنده ی مهر و محبت باشد نه مال و مکنت...!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌟🧚♀🌙
شب چراغ آرزوهایت را روشن ڪن.
رازهایت را بگو..خدای تو آماده شنیدن است.
#شبتون_ناب🔮
🍃♥️ @kadbanoiranii
شب چراغ آرزوهایت را روشن ڪن.
رازهایت را بگو..خدای تو آماده شنیدن است.
#شبتون_ناب🔮
🍃♥️ @kadbanoiranii
🍃🌺 به نام خدای مهربانیها
🍃🌺به نام خدای خشنودیها
به نام اسم زیبایت
(بسمالله الرحمن الرحیم)
💐 بنام خداوند بخشنده و مهربان 💐
@kadbanoiranii
🍃🌺به نام خدای خشنودیها
به نام اسم زیبایت
(بسمالله الرحمن الرحیم)
💐 بنام خداوند بخشنده و مهربان 💐
@kadbanoiranii
#دمنوش_گل_بابونه
مواد لازم :
بابونه خشک شده (به ازای هر نفر) 1 قاشق مرباخوری
بابونه از نظر طب قدیم ایران دارای طبع گرم و خشک است و یکی از مهم ترین خواص بابونه، درمان زخم و ورم معده است از دیگر خواص آن مسکنى فوق العاده براى سردرد، میگرن، دندان درد و دردهاى عصبى است
طبیعت: بابونه از نظر طب سنتی ایران، طبیعتی معتدل، گرم و خشک دارد.
چای بابونه از گیاهان خشک شده بابونه که منبع غنی از آنتی اکسیدان های مختلف است، تهیه می شود
طرزتهیه :
ابتدا آب را جوش آورده و داخل قوری چینی بریزید و بابونه را اضافه کرده و به مدت 5 تا10 دقیقه با شعله بسیار ملایم دم کنید، پس از اینکه دمنوش کمی حرارت از دست داد، در صورت تمایل می توانید .عسل به میزان کافی اضافه و از دمنوش لذت ببرید
بی شک این دمنوش یکی از لذت بخشترین دمنوش های گیاهی است که می توان جایگزین چای در هر ساعتی در محل کار ، زندگی و حتی در میهمانی ها از آن لذت برد.
برای رفع بی خوابی و داشتن یک خواب آرام و راحت، کافی است 10 دقیقه قبل از این که به رختخواب بروید، یک فنجان دمنوش بنوشید
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم :
بابونه خشک شده (به ازای هر نفر) 1 قاشق مرباخوری
بابونه از نظر طب قدیم ایران دارای طبع گرم و خشک است و یکی از مهم ترین خواص بابونه، درمان زخم و ورم معده است از دیگر خواص آن مسکنى فوق العاده براى سردرد، میگرن، دندان درد و دردهاى عصبى است
طبیعت: بابونه از نظر طب سنتی ایران، طبیعتی معتدل، گرم و خشک دارد.
چای بابونه از گیاهان خشک شده بابونه که منبع غنی از آنتی اکسیدان های مختلف است، تهیه می شود
طرزتهیه :
ابتدا آب را جوش آورده و داخل قوری چینی بریزید و بابونه را اضافه کرده و به مدت 5 تا10 دقیقه با شعله بسیار ملایم دم کنید، پس از اینکه دمنوش کمی حرارت از دست داد، در صورت تمایل می توانید .عسل به میزان کافی اضافه و از دمنوش لذت ببرید
بی شک این دمنوش یکی از لذت بخشترین دمنوش های گیاهی است که می توان جایگزین چای در هر ساعتی در محل کار ، زندگی و حتی در میهمانی ها از آن لذت برد.
برای رفع بی خوابی و داشتن یک خواب آرام و راحت، کافی است 10 دقیقه قبل از این که به رختخواب بروید، یک فنجان دمنوش بنوشید
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوا_مجلسی_زعفرانی
کامل با تمام نکات👌
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#حلوا_مجلسی_زعفرانی
کامل با تمام نکات👌
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#گوجه شور:
گوجه فرنگی کوچولو 100 گرم
سیر حبه شده 6 عدد
فلفل سبز 3 تا 5 تا 6 عدد
شوید و مرزه از هر کدام چند شاخه
آب جوشیده ی سرد به اندازه ی شیشتون
نمک هم به اندازه ای که بچشین شوریش اندازه باشه
طرز تهیه:
گوجه ؛ سیر؛ فلفل؛ سبزی ها را شسته و کنار میزاریم
در شیشه ی مورد نظر گوجه ها رو باندازه ی یک سوم شیشه پر کرده و از سیر وفلفل و سبزی ها میزاریم روش و دوباره گوجه تا شیشه پر شود
در آخر سر هم آب نمک آماده رو که خنک شده تو شیشه میریزیم تا پر شود
نکته:
حتما شیشه در فلزی باشد
سر شیشه حتما ی نایلون گزاشته و محکم ببندیم محیط معمولی آشپزخونه نگه داریم
این گوجه شور 3 تا 4 روزه آماده است
بعد از باز کردن درب شیشه. درون یخچال نگهداری شود
این گوجه شور با آبگوشت بسیار خوشمزه است
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
گوجه فرنگی کوچولو 100 گرم
سیر حبه شده 6 عدد
فلفل سبز 3 تا 5 تا 6 عدد
شوید و مرزه از هر کدام چند شاخه
آب جوشیده ی سرد به اندازه ی شیشتون
نمک هم به اندازه ای که بچشین شوریش اندازه باشه
طرز تهیه:
گوجه ؛ سیر؛ فلفل؛ سبزی ها را شسته و کنار میزاریم
در شیشه ی مورد نظر گوجه ها رو باندازه ی یک سوم شیشه پر کرده و از سیر وفلفل و سبزی ها میزاریم روش و دوباره گوجه تا شیشه پر شود
در آخر سر هم آب نمک آماده رو که خنک شده تو شیشه میریزیم تا پر شود
نکته:
حتما شیشه در فلزی باشد
سر شیشه حتما ی نایلون گزاشته و محکم ببندیم محیط معمولی آشپزخونه نگه داریم
این گوجه شور 3 تا 4 روزه آماده است
بعد از باز کردن درب شیشه. درون یخچال نگهداری شود
این گوجه شور با آبگوشت بسیار خوشمزه است
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_حلوا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تزئین_حلوا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#ماهی_قزل آلا_تنوری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ماهی_قزل آلا_تنوری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوای گردو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#حلوای گردو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_حلوایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#نان_حلوایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پاک_کردن_میگو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پاک_کردن_میگو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزیین_کیک_به_شکل_کفشدوزک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تزیین_کیک_به_شکل_کفشدوزک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪