This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#موس_شکلاتی_خوشمزه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#موس_شکلاتی_خوشمزه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شیرینی_گاتا_روسی
مواد لازم:
500 گرم آرد
1/2 قاشق چایخوری نمک
70 گرم شکر
وانیل شکری نصف قاشق چای خوری
250 گرم کره
1 عدد تخم مرغ
250 گرم خامه ترش(جایگزینش ماست سفت)
1 قاشق چایخوری جوش شیرین + 1 قاشق غذاخوری سرکه (اینجا از سرکه سیب استفاده شده
300 گرم گردو
100 گرم صحرا
1/2 قاشق چایخوری هل
1 سفیده تخم مرغ
1 زرده + 1 قاشق غذاخوری شیر برای رومال
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#شیرینی_گاتا_روسی
مواد لازم:
500 گرم آرد
1/2 قاشق چایخوری نمک
70 گرم شکر
وانیل شکری نصف قاشق چای خوری
250 گرم کره
1 عدد تخم مرغ
250 گرم خامه ترش(جایگزینش ماست سفت)
1 قاشق چایخوری جوش شیرین + 1 قاشق غذاخوری سرکه (اینجا از سرکه سیب استفاده شده
300 گرم گردو
100 گرم صحرا
1/2 قاشق چایخوری هل
1 سفیده تخم مرغ
1 زرده + 1 قاشق غذاخوری شیر برای رومال
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شیرینی_گاتا روسی
پارت دوم
500 گرم آرد
1/2 قاشق چایخوری نمک
70 گرم شکر
وانیل شکری نصف قاشق چای خوری
250 گرم کره
1 عدد تخم مرغ
250 گرم خامه ترش(جایگزینش ماست سفت)
1 قاشق چایخوری جوش شیرین + 1 قاشق غذاخوری سرکه (اینجا از سرکه سیب استفاده شده)
300 گرم گردو
100 گرم صحرا
1/2 قاشق چایخوری هل
1 سفیده تخم مرغ
1 زرده + 1 قاشق غذاخوری شیر برای رومال
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#شیرینی_گاتا روسی
پارت دوم
500 گرم آرد
1/2 قاشق چایخوری نمک
70 گرم شکر
وانیل شکری نصف قاشق چای خوری
250 گرم کره
1 عدد تخم مرغ
250 گرم خامه ترش(جایگزینش ماست سفت)
1 قاشق چایخوری جوش شیرین + 1 قاشق غذاخوری سرکه (اینجا از سرکه سیب استفاده شده)
300 گرم گردو
100 گرم صحرا
1/2 قاشق چایخوری هل
1 سفیده تخم مرغ
1 زرده + 1 قاشق غذاخوری شیر برای رومال
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شیرینی_ساموا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#شیرینی_ساموا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت سوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت سوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت چهارم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت چهارم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت پنجم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت پنجم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت آخر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تاپر_لوازم_آرایشی
پارت آخر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۱۱
#
هرگز فکرش را نمی کرد که پدر بودن را اینگونه تجربه کند.
حتی وقتی فهمید که دختری چهارساله دارد هم انتظار نداشت تا به این اندازه دل و عقلش به چشمان روشن آن دختر گره بخورد.
همه چیز ورای تصوراتش سخت بود. فقط نور آن چشم ها بود که راهش را روشن می کرد و قوت زانوهایش می شد.
دخترک به محض دیدنش به سمتش دوید و از گردنش آویزان شد. همانطور که گونه هایش را می بوسید او را به سمت ماشین برد.
شهرزاد خداحافظی کرد و بالا رفت. پشت پنجره ایستاده بود و داشت نگاهشان می کرد. محمد بدون اینکه حواسش به او باشد ابتدا رزا را روی صندلی جلو گذاشت و کمربندش را بست.
وقتی عقب کشید لحظه ای فکر کرد و خیلی زود پشیمان شد. کمربندش را باز کرد و در عقب را باز کرد و او را روی صندلی عقب گذاشت و همان کارها را تکرار کرد. حالا انگار راضی تر بود. عقب کشید و در را بست.
دل در دل شهرزاد نبود. برای اولین بار بود که رزا را با کسی غیر از خودش و مادرش بیرون می فرستاد و انگار دلش را داشتند از جا می کندند.
اما با این حساسیت هایی که در همین ابتدا از محمد دید کمی دلش قرار گرفت.
محمد موقع سوار شدن نگاهی به پنجره کرد و به محض دیدن شهرزاد پشت پنجره بی اختیار دستی برایش تکان داد و منتظر ماند.
شهرزاد لحظه ای شوکه سرجایش باقی ماند. انگار که انتظار نداشت که محمد او را ببیند و واکنشی به حضور او داشته باشد.
تنش منقبض شد و بدون ثانیه ای دیگر مکث عقب کشید. محمد سرش پایین افتاد و مثل تمام این روزها نفس تنگی به سراغش آمد.
از شیشه به دخترش که بی حرکت در صندلی عقب نشسته بود نگاه کرد. دخترک با چشمان گرد و براقش منتظرش بود.
درست در همین لحظه به خودش قولی داد. تصمیم گرفت تا هروقتی که نفس در سینه دارد، هر زمان که در کنار او بود دردها و حسرت هایش را در عمیق ترین و پنهانی ترین نقاط قلب و روحش پنهان کند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
هرگز فکرش را نمی کرد که پدر بودن را اینگونه تجربه کند.
حتی وقتی فهمید که دختری چهارساله دارد هم انتظار نداشت تا به این اندازه دل و عقلش به چشمان روشن آن دختر گره بخورد.
همه چیز ورای تصوراتش سخت بود. فقط نور آن چشم ها بود که راهش را روشن می کرد و قوت زانوهایش می شد.
دخترک به محض دیدنش به سمتش دوید و از گردنش آویزان شد. همانطور که گونه هایش را می بوسید او را به سمت ماشین برد.
شهرزاد خداحافظی کرد و بالا رفت. پشت پنجره ایستاده بود و داشت نگاهشان می کرد. محمد بدون اینکه حواسش به او باشد ابتدا رزا را روی صندلی جلو گذاشت و کمربندش را بست.
وقتی عقب کشید لحظه ای فکر کرد و خیلی زود پشیمان شد. کمربندش را باز کرد و در عقب را باز کرد و او را روی صندلی عقب گذاشت و همان کارها را تکرار کرد. حالا انگار راضی تر بود. عقب کشید و در را بست.
دل در دل شهرزاد نبود. برای اولین بار بود که رزا را با کسی غیر از خودش و مادرش بیرون می فرستاد و انگار دلش را داشتند از جا می کندند.
اما با این حساسیت هایی که در همین ابتدا از محمد دید کمی دلش قرار گرفت.
محمد موقع سوار شدن نگاهی به پنجره کرد و به محض دیدن شهرزاد پشت پنجره بی اختیار دستی برایش تکان داد و منتظر ماند.
شهرزاد لحظه ای شوکه سرجایش باقی ماند. انگار که انتظار نداشت که محمد او را ببیند و واکنشی به حضور او داشته باشد.
تنش منقبض شد و بدون ثانیه ای دیگر مکث عقب کشید. محمد سرش پایین افتاد و مثل تمام این روزها نفس تنگی به سراغش آمد.
از شیشه به دخترش که بی حرکت در صندلی عقب نشسته بود نگاه کرد. دخترک با چشمان گرد و براقش منتظرش بود.
درست در همین لحظه به خودش قولی داد. تصمیم گرفت تا هروقتی که نفس در سینه دارد، هر زمان که در کنار او بود دردها و حسرت هایش را در عمیق ترین و پنهانی ترین نقاط قلب و روحش پنهان کند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۱۲
طوری که دخترش حتی احساس نکند. نفهمد که از درون تا چه حد قلبش شرحه شرحه است. سوار می شود و بالاخره به راه می افتد.
شهرزاد دستش را روی قلبش گذاشته و روی تختخواب نشسته است. هنوز لباس هایش را عوض نکرده بود و چیزی داشت درونش را می خورد.
درگیر صحنه ای بود که چند لحظه پیش مقابل چشمانش داشت.این صحنه را با پایانی متفاوت به یاد داشت.
در خواب نه، در شب بیداری های بی پایانش رویایش را دیده بود. در تمام شب هایی که با شکم برآمده رزا در بطنش می چرخید و بی خوابش می کرد. افکار دوره اش می کردند و او برای فرار از آن ها برای خودش رویا می ساخت.
رویایی که محمد را به عنوان همسرش به همراه دخترشان راهی کند. محمد دست تکان دهد و او دل در دلش نباشد تا آن ها برگردند.
دستش را روی شیشه قرار دهد و با نگاهش بگوید که بی صبرانه منتظرتان خواهم بود.
اما روزگار اینطور نخواسته بود. حالا برای اولین بار داشت رزا را با پدرش راهی می کرد و او حس یک مسافر از قطار جا مانده را داشت.
حالا که فرشته را از خانه اش برده بودند خیلی هم مطمئن نبود که کارش درست باشد. شاید باید چند باری با او بیرون می رفت تا رفتارهایش را زیر نظر بگیرد.
به خود می آید و از جا برمیخیزد. به خود نهیبی می زند. نباید حساسیت به خرج می داد. با خود عهد کرده بود که آن رفتار های وسواس گونه را کنار بگذارد.
محمد یک مرد عاقل و بالغ و فهمیده بود. قطعا می توانست از پس یک دختر بچه بربیاد و مراقبش باشد.
باید سر خود را گرم می کرد. بغض را پس می زد. رویاها را لعنت می کرد. حسرت ها را خاک می کرد. باید سفر به گذشته را تمام می کرد.
حالا مهم بود.
حالایی که اوضاع و شرایط از آن چیزی که فکر می کرد خیلی بهتر داشت پیش می رفت.
خدا تا به اینجایش را خیر کرده بود و از اینجا به بعدش را هم به خدا می سپارد.
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
طوری که دخترش حتی احساس نکند. نفهمد که از درون تا چه حد قلبش شرحه شرحه است. سوار می شود و بالاخره به راه می افتد.
شهرزاد دستش را روی قلبش گذاشته و روی تختخواب نشسته است. هنوز لباس هایش را عوض نکرده بود و چیزی داشت درونش را می خورد.
درگیر صحنه ای بود که چند لحظه پیش مقابل چشمانش داشت.این صحنه را با پایانی متفاوت به یاد داشت.
در خواب نه، در شب بیداری های بی پایانش رویایش را دیده بود. در تمام شب هایی که با شکم برآمده رزا در بطنش می چرخید و بی خوابش می کرد. افکار دوره اش می کردند و او برای فرار از آن ها برای خودش رویا می ساخت.
رویایی که محمد را به عنوان همسرش به همراه دخترشان راهی کند. محمد دست تکان دهد و او دل در دلش نباشد تا آن ها برگردند.
دستش را روی شیشه قرار دهد و با نگاهش بگوید که بی صبرانه منتظرتان خواهم بود.
اما روزگار اینطور نخواسته بود. حالا برای اولین بار داشت رزا را با پدرش راهی می کرد و او حس یک مسافر از قطار جا مانده را داشت.
حالا که فرشته را از خانه اش برده بودند خیلی هم مطمئن نبود که کارش درست باشد. شاید باید چند باری با او بیرون می رفت تا رفتارهایش را زیر نظر بگیرد.
به خود می آید و از جا برمیخیزد. به خود نهیبی می زند. نباید حساسیت به خرج می داد. با خود عهد کرده بود که آن رفتار های وسواس گونه را کنار بگذارد.
محمد یک مرد عاقل و بالغ و فهمیده بود. قطعا می توانست از پس یک دختر بچه بربیاد و مراقبش باشد.
باید سر خود را گرم می کرد. بغض را پس می زد. رویاها را لعنت می کرد. حسرت ها را خاک می کرد. باید سفر به گذشته را تمام می کرد.
حالا مهم بود.
حالایی که اوضاع و شرایط از آن چیزی که فکر می کرد خیلی بهتر داشت پیش می رفت.
خدا تا به اینجایش را خیر کرده بود و از اینجا به بعدش را هم به خدا می سپارد.
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۱۳
#
-توام مامان شهرزاد دالی؟
نی را دوباره در دهانش قرار می دهد و منتظر جواب پدرش می ماند. تمام این چند دقیقه را به شیرین زبانی هایش گوش داد و قند در دلش آب شد.
طوری نگاهش می کند انگار که او مرکز توجه و تمام دنیایش است. لبخند روی لب هایش پهن شده و با مهربانی لب می زند:
-دارم اما اسمش شهرزاد نیست.
-پس چیه؟
-مامان منیر...
-مثل مامان من خوشجل هست؟
چهره ی شهرزاد مقابل چشمانش مجسم می شود. هر مادری در چشم فرزند زیبا جلوه می کند. حتی زیباترین جلوه می کند.
اما شهرزاد واقعا زیبا بود. یک جور بی نقص و مبهوت کننده ای زیبا بود.
آنقدر که هر وقتی که کنارش بود بی وقفه نگاهش را به سمت خود می کشید. در حدی که وقتی در چشمانش زل می زد و تند تند حرف می زد، او بی اختیار در دل «فتبارک الله» می خواند زیبا بود.
-هیچکس به اندازه ی مامان شهرزاد تو زیبا نیست.
بی اختیار گفت. خودش اینجا و ذهنش تماما درگیر با زیبایی های آن زن بود و لب زد.
تک به تک اجزای صورتش را در سر دور می کرد و بی حواس لب زد.
-منم بوزورگ شدم مثل مامانم خوشجل میشم...
با شنیدن دوباره ی صدای رزا حواسش را جمع کرد و بی اختیار اخم در هم کشید.
نباید خودش را در آن وادی ها می انداخت. باید از فکر کردن به او حذر می کرد.
این مدل افکار وقتی که از این به بعد مجبور بود مدام چشم در چشم آن زن باشد برایش فقط شکنجه ی بیشتر می شد.
-تو همین الانش زیباترین خانومی هستی که به عمرم دیدم. اما اینا مهم نیست دختر من... می دونی که آدم باید تلاش کنه تا اینجاش قشنگ باشه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
-توام مامان شهرزاد دالی؟
نی را دوباره در دهانش قرار می دهد و منتظر جواب پدرش می ماند. تمام این چند دقیقه را به شیرین زبانی هایش گوش داد و قند در دلش آب شد.
طوری نگاهش می کند انگار که او مرکز توجه و تمام دنیایش است. لبخند روی لب هایش پهن شده و با مهربانی لب می زند:
-دارم اما اسمش شهرزاد نیست.
-پس چیه؟
-مامان منیر...
-مثل مامان من خوشجل هست؟
چهره ی شهرزاد مقابل چشمانش مجسم می شود. هر مادری در چشم فرزند زیبا جلوه می کند. حتی زیباترین جلوه می کند.
اما شهرزاد واقعا زیبا بود. یک جور بی نقص و مبهوت کننده ای زیبا بود.
آنقدر که هر وقتی که کنارش بود بی وقفه نگاهش را به سمت خود می کشید. در حدی که وقتی در چشمانش زل می زد و تند تند حرف می زد، او بی اختیار در دل «فتبارک الله» می خواند زیبا بود.
-هیچکس به اندازه ی مامان شهرزاد تو زیبا نیست.
بی اختیار گفت. خودش اینجا و ذهنش تماما درگیر با زیبایی های آن زن بود و لب زد.
تک به تک اجزای صورتش را در سر دور می کرد و بی حواس لب زد.
-منم بوزورگ شدم مثل مامانم خوشجل میشم...
با شنیدن دوباره ی صدای رزا حواسش را جمع کرد و بی اختیار اخم در هم کشید.
نباید خودش را در آن وادی ها می انداخت. باید از فکر کردن به او حذر می کرد.
این مدل افکار وقتی که از این به بعد مجبور بود مدام چشم در چشم آن زن باشد برایش فقط شکنجه ی بیشتر می شد.
-تو همین الانش زیباترین خانومی هستی که به عمرم دیدم. اما اینا مهم نیست دختر من... می دونی که آدم باید تلاش کنه تا اینجاش قشنگ باشه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۱۴
دستش را سینه اش می گذارد و به قلبش اشاره می کند...!
رزا سرش کج می شود و بعد با چشمانی گرد شده دستش را روی دهانش می گذارد و با تعجب می گوید:
-هیعع... جی جی هاش؟
محمد ابتدا متوجه حرفش نمی شود و کمی که فکر می کند و دود از سرش بلند می شود.
-معلومه که نه! ای بابا... فراموشش کن رزا. اصلا... اصلا منظورم اون نبود... اصلا مهم نیست! دیگه در موردش صحبت نکنیم... ها؟ فکر کنم دیر شده باشه... پاشو دخترم... پاشو باید برگردیم...
پشت هم حرف می زد و هر لحظه سرخ تر می شد.
در این موقعیت به عنوان پدر باید چکار می کرد؟ هول زده رزا را در آغوشش می گیرد و ازکافه بیرون می زند.
این یکی از سخت ترین چالش هایی بود که در این مدت با آن مواجه شده بود.
آنقدر هول شده بود که نمی دانست جوابش را چه بدهد.
مقابل خانه شان می رسد و زنگ ایفون را می فشارد و در باز می شود.
محمد وارد ساختمان می شود و به محض رسیدن مقابل در واحدشان شهرزاد را ایستاده در چهار چوب در می بیند.
-سلام... خوش گذشت مامانی؟
رزا در آغوش محمد دست تکان می دهد و پر از ذوق و شوق می گوید:
-سلام ماما... شیلموز خولدم...
-نوش جونت عزیز دلم...
محمد رزا را از آغوشش پایین می گذارد و سلام می دهدو شهرزاد زیر لبی جوابش را می دهد.
روی زانو می نشیند تا کفش هایش را از پا بکند. نامحسوس چشمانش را روی سرتاپای دخترک می چرخاند تا از سلامتش مطمئن شود.
محمد دست رزا را می گیرد تا تعادل بر هم نخورد.
-ماما؟
-جونم عزیزم؟
همان حین که مشغول در آوردن کفش هایش بود پاسخ می دهد و رزا با صدایی که تلاش می کند آرام باشد می گوید:
-گفتی هلکی دلباله ممنوعه ها دفت بهت بگم، بابا هم دفتش...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
دستش را سینه اش می گذارد و به قلبش اشاره می کند...!
رزا سرش کج می شود و بعد با چشمانی گرد شده دستش را روی دهانش می گذارد و با تعجب می گوید:
-هیعع... جی جی هاش؟
محمد ابتدا متوجه حرفش نمی شود و کمی که فکر می کند و دود از سرش بلند می شود.
-معلومه که نه! ای بابا... فراموشش کن رزا. اصلا... اصلا منظورم اون نبود... اصلا مهم نیست! دیگه در موردش صحبت نکنیم... ها؟ فکر کنم دیر شده باشه... پاشو دخترم... پاشو باید برگردیم...
پشت هم حرف می زد و هر لحظه سرخ تر می شد.
در این موقعیت به عنوان پدر باید چکار می کرد؟ هول زده رزا را در آغوشش می گیرد و ازکافه بیرون می زند.
این یکی از سخت ترین چالش هایی بود که در این مدت با آن مواجه شده بود.
آنقدر هول شده بود که نمی دانست جوابش را چه بدهد.
مقابل خانه شان می رسد و زنگ ایفون را می فشارد و در باز می شود.
محمد وارد ساختمان می شود و به محض رسیدن مقابل در واحدشان شهرزاد را ایستاده در چهار چوب در می بیند.
-سلام... خوش گذشت مامانی؟
رزا در آغوش محمد دست تکان می دهد و پر از ذوق و شوق می گوید:
-سلام ماما... شیلموز خولدم...
-نوش جونت عزیز دلم...
محمد رزا را از آغوشش پایین می گذارد و سلام می دهدو شهرزاد زیر لبی جوابش را می دهد.
روی زانو می نشیند تا کفش هایش را از پا بکند. نامحسوس چشمانش را روی سرتاپای دخترک می چرخاند تا از سلامتش مطمئن شود.
محمد دست رزا را می گیرد تا تعادل بر هم نخورد.
-ماما؟
-جونم عزیزم؟
همان حین که مشغول در آوردن کفش هایش بود پاسخ می دهد و رزا با صدایی که تلاش می کند آرام باشد می گوید:
-گفتی هلکی دلباله ممنوعه ها دفت بهت بگم، بابا هم دفتش...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۱۵
#
ابروهای شهرزاد بالا می روند. شوکه نگاهش به محمد برمیگردد و محمد حس می کند که روح از تنش رفت.
-منظورت چیه؟ یعنی چی مامان؟
نگاه متعجبش بین محمد و رزا می گردد و محمد سرش روی تنش سنگینی می کند.
-بدم (بگم) چی دُفت؟
پچ پچ کرد. انگار نمی خواست محمد بشنود. اما شهرزاد تاکید کرده بود که همیشه اینجور مسائل را با او در میان بگذارد.
-بابایی من منظورم اون نبودش دخترم... شهرزاد من چیزی نگفتم به ولله... رزا؟ بگو چی گفتم بابا...؟
قلبش بی امان می کوبد. ترسیده است. نکند که شهرزاد بد برداشت کند. با رنگ و رویی پریده، هول ترسیده و گفت و رزا انگار تنش فضا را می فهمد که لب بر می چیند.
شهرزاد ترس و اضطرابش را از نگاهش می خواند. دستان رزا را در دستش می گیرد و آرام نوازشش می کند و سعی می کند و با مهربان ترین لحنی که از خود سراغ دارد از او بپرسد.
-مامانم؟ نترس دخترم... بابا هرکسی نیست خب؟ اون پدر توئه... می تونی راجع به هرچیزی باهاش صحبت کنی باشه دخترم؟
می دانست که قطعا چیزی این وسط درست نیست. محمد حرفی را درست بیان نکرده یا رزا اشتباه برداشت کرده است.
-بابا دست گذاشت به جی جی هاش دفت باید اینجات گشن باشه.
شهرزاد به آنی متوجه منظور محمد میشود و محمد انگار که هنوز هم خود را در معرض اتهام می بیند و توضیح می دهد:
-منظورم به دلت بود قربونت برم...
مردد دستش را روی شکمش می گذارد و چشمانش را بین محمد و شهرزاد می گرداند و لب می زند:
-دل که اینجاسته....
محمد نفس عمیقی می گیرد و دستش را روی صورتش می گذارد. این وضعیت بی نهایت برایش غریب است.
شهرزاد لبخند پر مهری روی لبهایش می نشیند و قربان صدقه اش می رود. کف دست رزا را روی سینه ی خود قرار می دهد و فشار می دهد. آرام و مهربان لب می زند:
-قلب مامانو حس می کنی اینجا؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
ابروهای شهرزاد بالا می روند. شوکه نگاهش به محمد برمیگردد و محمد حس می کند که روح از تنش رفت.
-منظورت چیه؟ یعنی چی مامان؟
نگاه متعجبش بین محمد و رزا می گردد و محمد سرش روی تنش سنگینی می کند.
-بدم (بگم) چی دُفت؟
پچ پچ کرد. انگار نمی خواست محمد بشنود. اما شهرزاد تاکید کرده بود که همیشه اینجور مسائل را با او در میان بگذارد.
-بابایی من منظورم اون نبودش دخترم... شهرزاد من چیزی نگفتم به ولله... رزا؟ بگو چی گفتم بابا...؟
قلبش بی امان می کوبد. ترسیده است. نکند که شهرزاد بد برداشت کند. با رنگ و رویی پریده، هول ترسیده و گفت و رزا انگار تنش فضا را می فهمد که لب بر می چیند.
شهرزاد ترس و اضطرابش را از نگاهش می خواند. دستان رزا را در دستش می گیرد و آرام نوازشش می کند و سعی می کند و با مهربان ترین لحنی که از خود سراغ دارد از او بپرسد.
-مامانم؟ نترس دخترم... بابا هرکسی نیست خب؟ اون پدر توئه... می تونی راجع به هرچیزی باهاش صحبت کنی باشه دخترم؟
می دانست که قطعا چیزی این وسط درست نیست. محمد حرفی را درست بیان نکرده یا رزا اشتباه برداشت کرده است.
-بابا دست گذاشت به جی جی هاش دفت باید اینجات گشن باشه.
شهرزاد به آنی متوجه منظور محمد میشود و محمد انگار که هنوز هم خود را در معرض اتهام می بیند و توضیح می دهد:
-منظورم به دلت بود قربونت برم...
مردد دستش را روی شکمش می گذارد و چشمانش را بین محمد و شهرزاد می گرداند و لب می زند:
-دل که اینجاسته....
محمد نفس عمیقی می گیرد و دستش را روی صورتش می گذارد. این وضعیت بی نهایت برایش غریب است.
شهرزاد لبخند پر مهری روی لبهایش می نشیند و قربان صدقه اش می رود. کف دست رزا را روی سینه ی خود قرار می دهد و فشار می دهد. آرام و مهربان لب می زند:
-قلب مامانو حس می کنی اینجا؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#نیایش_شبانگاهی
💫الهی
تو می داني و ميتواني
چرا كه قادر متعالی و دانای جهانی
💫بارالها
در لحظه لحظه ی زندگي مان
آرامش را نصيب قلبمان فرما
و مسير زندگانی مان را هموار ساز
تا با تو از سد مشكلات و
خستگيها به راحتی عبور كنيم ..
الهی آمین 🤲
🌟شب خوش همراهان گرامی🌟
@kadbanoiranii
💫الهی
تو می داني و ميتواني
چرا كه قادر متعالی و دانای جهانی
💫بارالها
در لحظه لحظه ی زندگي مان
آرامش را نصيب قلبمان فرما
و مسير زندگانی مان را هموار ساز
تا با تو از سد مشكلات و
خستگيها به راحتی عبور كنيم ..
الهی آمین 🤲
🌟شب خوش همراهان گرامی🌟
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
خـدایـا....
روزمـــ را با کــــــلام
زیبـــــای تــــو آغــــاز میکنــــم
✨🌹
❤️🌼❤️ @kadbanoiranii
خـدایـا....
روزمـــ را با کــــــلام
زیبـــــای تــــو آغــــاز میکنــــم
✨🌹
❤️🌼❤️ @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#چغندر_پروانه_ای
30 گرم آرد
پودر قند 20 گرم
30 گرم کره آب شده
سفیده تخم مرغ 1 عدد
5 گرم پوره چغندر از چغندر تازه
👉🏻 با درست کردن پوره چغندر شروع کنید: چغندر را بپزید و پوست بگیرید و با 5 گرم روغن زیتون نمک و فلفل مخلوط کنید. سپس همه مواد دیگر را اضافه کرده و خوب هم بزنید. قالب پروانه ای خود را بردارید، مخلوط را پخش کنید (می توانید ابتدا از مقداری اسپری روغن نیز استفاده کنید - این به برداشتن کمک می کند) و در دمای 160 درجه سانتیگراد به مدت 15 دقیقه بپزید. از آن برای تزیین هر غذای شیرین یا خوش طعم استفاده کنید 😘
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#چغندر_پروانه_ای
30 گرم آرد
پودر قند 20 گرم
30 گرم کره آب شده
سفیده تخم مرغ 1 عدد
5 گرم پوره چغندر از چغندر تازه
👉🏻 با درست کردن پوره چغندر شروع کنید: چغندر را بپزید و پوست بگیرید و با 5 گرم روغن زیتون نمک و فلفل مخلوط کنید. سپس همه مواد دیگر را اضافه کرده و خوب هم بزنید. قالب پروانه ای خود را بردارید، مخلوط را پخش کنید (می توانید ابتدا از مقداری اسپری روغن نیز استفاده کنید - این به برداشتن کمک می کند) و در دمای 160 درجه سانتیگراد به مدت 15 دقیقه بپزید. از آن برای تزیین هر غذای شیرین یا خوش طعم استفاده کنید 😘
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪