کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_57


همونطور که حدس میزدم، غذاهایی که سفارش دادیم در کنار بو و تزیین زیبایی که داشت، طعم خیلی خوشمزه ای داشت .
از هر غذایی یه مقدار خورده و بعد از سر کشیدن یه لیوان دوغ ترش و محلی، رو به حامی گفتم :

_ لازم نبود این همه غذا سفارش بدین. ولی در کل عالی بود خیلی ممنونم ازتون.

حامی که همچنان مشغول غذا خوردن بود گفت:

_ همین؟ همچین گفتی گشنمه گفتم الان به من هیچی نمیرسه!

به بشقاب پر از ته چین مرغ حامی نگاهی انداختم.

واقعا میتونست همه اینارو بخوره!!

_ شما انگار از من گشنه تر بودی!

قاشقی دهنش گذاشت و با ولع شروع به خوردن کرد.
جوری دلچسب میخورد که آدم رو به هوس مینداخت.

_ اره گشنم بود. تو این اب و هوای تمیز هم بیشتر به ادم می‌چسبه.

دستشو به سمت قاشق چنگالم دراز کرد. از داخل دیس، کبابی برداشت و داخل بشقابم گذاشت.

_ بخور خوشمزه ست. تنهایی بهم نمی‌چسبه.

توی دلم ذوق کرده اما در ظاهر خودم رو حفظ کردم و عکس العملی نشون ندادم.

تکیه ای از کباب رو جداگانه کَند و چنگال رو به سمتم گرفت.

چقدر دوست داشتم این لحظه و ساعت ها هیچوقت نگذره و من با خیال راحت در کنارش روزامو شب کنم.

چنگال رو ازش گرفتم و داخل دهانم گذاشتم.

شاید این خوشمزه ترین کبابی بود که توی عمرم خورده بودم. نه به خاطر طعمش بلکه به خاطر توجهی که حامی بهم کرده بود.

با خالی شدن بشقاب حامی، نگاهی با ساعت مارک مچی اش انداخت و گفت:

_بهتره کم کم راه بیوفتیم چون قرار تنکابن هم توقف داشته باشیم.

با یادآوری اینکه میخواستم سری به خانوادم بزنم توی دلم غمی نشست، اما از طرفی هم دلتنگ آغوش و بوی خاص پدر و مادرم بودم.

وسایل روی سفره رو کمی مرتب کرده و از جام بلند شدم.

_ اقای مهندس؟

با اخم ساختگی به سمتم برگشت

_ حامی منظورته دیگه؟

با کمی خجالت رو به حامی گفتم:

_ میشه چندلحظه وایسین من یه سرویس برم؟

_ آره برو. من جلوی ماشین منتظرت میمونم.

با کمی تعلل چندقدمی جلو رفتم. معمولا به خاطر ترس دیرینه ای که داشتم از تنهایی جایی رفتن به شدت وحشت داشتم.مخصوصا اگر داخل اتاق تاریک و بدون پنجره ای قرار میگرفتم احساس خفگی میکردم و لرز تمام وجودم رو می‌گرفت.

به عقب برگشتم تا ببینم حامی پشت سرم میاد یا نه. اما سرش داخل گوشی بود و با اخم پیامی می‌نوشت.

خودمو به خیالی زدم و به راهم ادامه دادم.
اینکه به کی دائما پیام میداد فکرمو مشغول کرده بود.

نزدیک سرویس که شدم با دیدن چند مردهیکلی و قد بلند که در حال صحبت باهم بودند، پشیمون شده و قدمی به عقب برداشتم.

_ برو کارتو انجام بده بیا. من اینجا منتظرت میمونم!

با شنیدن صدای حامی، تنها حسی که بهم دست داد این بود که بیخیال تمام آدم های اطراف بشم و یک دل سیر بابت حمایتش بغلش کنم.

اما مگه همچین چیزی امکان داشت؟؟

زبونم حتی برای یه تشکر خشک و خالی هم بند آمده بود.چه برسه به..

_ برو دیگه محبی.. اینجوری طول بدی تا شبم نمیرسیم رامسر!

نفس عمیقی کشیدم.
دراینطور مواقع سخت و اضطراری دکترم گفته بود بیخیال اطراف شده و فقط روی کاری که میخواستم انجام بدم تمرکز کنم.
به قدم هام سرعت بخشیدم. فقط به رو به رو خیره شده و راه مستقیم سرویس رو بدون حتی نیم نگاهی به اطرافم گذروندم.
تپش قلبم شدت گرفته بود. بلاخره به داخل سرویس رسیدم و نفس حبس شده مو بیرون دادم.
صدای قلبم به طرز عجیبی برام واضح بود و حس میکردم اگه کسی الان کنارم بود به وضوح صداشو میشنید!

به آینه بزرگ و قدی رو به روم نگاه کردم.

روسری ساتن مشکیم، هارمونی قشنگی با مانتوی سفید مشکی نیمه بلندم داشت.

دیگه از کفش های ده سانتی مهمونی خبری نبود و کفش ساده ای رو انتخاب کرده بودم که پاشنه چندسانتی کوتاهی داشت.

از داخل کیفم رژ لبی برداشته و روی لب هام کشیدم. کمی لب هامو روهم مالیدم تا از پخش شدن رُژم مطمئن شم.

صدای پیامک گوشیم باعث شد همزمان با انداختن رُژم داخل کیف، گوشیمو به دست بگیرم و پیام فرستنده ناشناس رو بازم کنم.

_ سلام.

جز سلام چیزی ننوشته بود.چند بار شماره رو از اول تا اخر خوندم اما حتی ذره ای برام آشنا نیومد.

احتمالا اشتباه گرفته بود.
بیخیال به فرستنده پیام گوشیم رو داخل کیفم انداختم و بعد از مرتب کردن موهای بیرون ریخته از روسریم، از سرویس خارج شدم.

حامی در حال صحبت باتلفن بود.
کنارش قرارگرفتم.
باعصبانیت دستی لای موهاش کشید.

_ ببین روژین من این کارو واست میکنم امافقط به یه شرط!
اونم اینِ که دستای اون عوضی رو بذاری تو دست من
تا موقعی هم که پیداش نکردی به من زنگ نزن چون اصلا دوست ندارم اسمتوروی صفحه گوشیم ببینم!

تلفن رو قطع کرده و زیر لب لعنتی گفت.
در سکوت به حرکاتش نگاه میکردم

_ خوبین مهندس حامی ؟

همونطور که اخم داشت رو به من گفت

_ آره بیا بریم سوار ماشین شیم. ظاهرا کارای زیادی واسه انجام دادن داریم!


@kadbanoiranii
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_58

تمام مسیر به سکوت گذشت.
حامی ماشین رو گوشه ای از جاده نگه داشت.
با پیاده شدنش متقابلا پیاده شده و متوجه حال بدش شدم.

به کاپوت ماشین تکیه داد و دستاشو داخل جیبش گذاشت.

عجیب بود که حتی عصبانیتش هم برام جذاب بود. کاش دوربین گوشیمو روشن میکردم و این مدل ایستادن حامی رو، نه تنها توی ذهنم بلکه توی مموری گوشیم هم سِیو میکردم.

_ میخواین من رانندگی کنم؟شما یکم استراحت کنید.

با سر تاییدی کرد و داخل ماشین نشست. پشت فرمون نشستم و استارت ماشین رو زدم.

روژین چی از جون حامی میخواست که همیشه حامی رو اینجوری بهم میریخت؟؟!!

حس بدی از ارتباطشون باهم، بهم دست داد.
باید هرجوری بود جریان رابطه اش با روژین رو می‌فهمیدم.



با نزدیک شدن به محل سکونت خانوادم، خاطرات قدیم توی ذهنم تداعی میشدند.تلاشم بر این بود که فقط اتفاقات خوش گذشته رو در نظر گرفته و از فکرای منفی دوری کنم.

سال ها روی ذهن خودم کار کردم.. اما باز به جاده خاکی زده و گهگداری با یاداوری گذشته، آزرده خاطر میشدم.

حامی چشماشو بسته بود و سرشُ، روی صندلی تکیه داده بود. حتی توی خواب هم اخم داشت و عجیب این اخم ها به دلم می نشست.

کاش زمان می ایستاد.
کاش دنیا برای ساعت ها متوقف میشد تا من فقط محو زیبایی و مردونگی حامی بشم.


با نگه داشتن ماشین در مقابل در آهنی سبز رنگی چشماشو باز کرد. کمی گیج به اطراف نگاه می‌کرد.

_ رسیدیم خونه مامانم!

با دستاش کمی چشماشو مالید و گفت:

_باشه پس تو برو خونشون منم دوساعت دیگه میام دنبالت.

_ خب شماهم بیاین داخل!

_ نه خودت برو. منم میرم یه دوری میزنم میام.


از ماشین که پیاده شدم همزمان در خونه هم باز شد.
پدرم با اون اُبهت مردونگیش جلوی در ظاهر شد و هر دو متعجب از دیدن هم، فقط بهم زل زده بودیم.
به خودم اومدم و با حالت دو به سمتش حرکت کردم.
دستاشو باز کرد و توی آغوش گرمش فرو رفتم.

محکم بغل گرفته بودمش .
اشکام به سرعت از گونه هام سرازیر میشد.
بدون هیج حرفی فقط تو آغوش هم بودیم و اشک میریختیم.

حامی از ماشین پیاده شد و با گفتن سلام به ما نزدیک شد.

پدرم پیشمونی مو بوسید و دستشو دور کمرم انداخت.
با لبخند به حامی دست داد.

_ سلام پسرم خوش اومدی.

رو به حامی گفتم:

_ ایشون پدرم هستن.

باباجان ایشون هم رئیس شرکتم مهندس حامی هستن.

حامی با اظهار خوشوقتی و کمی احوالپرسی کوتاه با اجازه ای گفت و رو پدرم گفت:

_ جناب محبی اگه اجازه بدین من رفع زحمت کنم.

خانم محبی دوساعت دیگه میام دنبالتون!

پدرم با کمی مکث و دلخوری بهم گفت:

_ مگه نمیخوای بمونی اینجا؟

_نه. یعنی راستش خیلی دوست دارم بمونم اما به خاطر مسائل کاری اینجا اومدیم.
الانم اومدم چندساعتی کنارتون باشم و از احوالتون باخبر شم.
ان شاالله برای تعطیلات تابستون میام چند روزی میمونم.


_ حالا بیاین خونه بعدا راجبش حرف میزنیم.
پسرم شماهم بفرمایین داخل اینجوری بده.. ماشین خاموش کن بیا.


بابا منو به داخل فرستاد و خودش منتظر شد تا با حامی وارد خونه بشه.


خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم. حیاط بزرگ و حوض آبی رنگ قدیمی ماماینا، بدون هیچ آبی داخلش کثیف شده و پر از برگ های خشک شده بود.

با قدم هایی سست شده دو پله رو رد کرده و کفش هامو جلوی جاکفشی درآوردم.

در ورودی رو باز کرده و عطر خوش قیمه رو بو کشیدم.

خونه در ظاهر هیچ تغییری نکرده بود.
بدون مبلمان بود. و پشتی های سبز و سفید رنگی که هارمونی قشنگی رو باهام ساخته بودند دور تا دور خونه چیده شده بودند.
فرش گلدار قرمز بزرگی وسط پذیرایی پهن شده شد و موکت های ریز نقش قهوه ای رنگ، اطرافش رو پر کرده بودند.

سرجام ایستاده و به مادرم که پشت اپن در حال ظرف شستن بود نگاهی انداختم.
با برگشتن به سمت من، دست از شستن کشید و شیر اب روبست.

_ طلوع دخترم تویی یادارم خواب میبینم!

یک آن تمام بدنم شل شده و دستم رو تکیه گاه دیوار کردم.

مادرم که همیشه از بچگی زنی مرتب و همیشه آراسته بود،حالا تبدیل به زنی شده بود که با موهای تقریبا ژولیده و لباس خونگی گشاد به وظایف خانه داریش می‌رسید.

دستاشو با دامنش سریع پاک کرده و از آشپزخونه خارج شد.

لباس کرم رنگ ساده ای به تن کرده و از قبل کمی چاق تر شده بود

شلوار خونگی صورتی رنگی به پا داشت و بیشتر از همه موهای کوتاه و رنگ نشده اش که به سفیدی میزد، به چشم می‌خورد

این واقعاهمون مادرزمان بچگیم بود؟!

منوبه آغوشش کشید وشروع به گریه کرد.دستامو دور کمرش حلقه کرده و همیاریش کردم
چند دقیقه ای تو آغوش هم بدون هیچ حرفی فقط اشک میریختیم

بابا یا الله گویان پشت در پذیرایی ایستاده بود

مامان هول زده گفت :

_ منتظر کسی نبودیم که!

دستش روگرفتم ومانع ازرفتنش شدم.
سرموخم کرده وبوسه ای به دستاش زدم
بانگاهی ناباوربهم چشم دوخته بود.توقع این حرکتُ ازمن نداشت

@kadbanoiranii
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_59

_ با رئیس شرکتمون اومدم!

مامان با حس کنجکاوی گفت:

_ ببینم این رئیس شرکتتون خانمِ یا آقا؟

دستمو پشت کمر مامان گذاشتم و همونطور که به سمت اتاق هولش میدادم خیلی خونسردانه جواب دادم:

_مردِ مامان!

در جا ایستاد و موشکافانه نگاهی بهم انداخت. کاملا متوجه تغییر چهره اش شدم.اما نه چیزی پرسید ونه من حرفموادامه دادم.

به سرعت برای تعویض لباس،به داخل اتاق خواب رفت.

حامی همراه پدرم واردپذیرایی شدند.

_ خوش اومدی پسرم بفرمایین بشینید.

حامی معذب وخجالت زده روی زمین نشست وپدرم کنارش قرارگرفت.

مامان باتونیک بلندسرخابی رنگ و روسری ساتن آبی کاربنی،از دراتاق بیرون اومدومستقیم به سمت حامی رفت.
حامی به احترام ازجاش بلند شدو قدمی به جلوبرداشت.

_ خوش اومدی پسرم!تاحالاندیده بودم طلوع باشخص غریبه ای سفر بیاد.از دیدنتون خیلی تعجب کردم!

حامی لبخندی زده و رو به مادرم گفت :

_ خیلی خوشحالم که خانم محبی این افتخارو بهم دادن.


مامان و بابا با نگاه تحسین آمیز و لبخند رضایت بخشی به حامی چشم دوخته و مسلما فکر می‌کردند رابطه ای بین ما برقرار شده!

امابه قول معروف "دریغا و صد افسوس"

بابا اجازه نشستن به حامی روداد وهمونطور که دستم توسط مامان کشیده میشد منو وارد اتاق خواب کرد. درو پشت سرمون بست وگفت:

_ من الان باید بفهمم؟

_ متوجه منظورت نمیشم مامان!

_اتفاقاخوب هم متوجه میشی ولی خودتوبه کوچه علی چپ میزنی
منم زورت نمیکنم! هروقت دوست داشتی راجبش بهم بگو.

الانم قشنگ ترین لباسی که داری رو تنت کن ویکم به خودت برس.
من دلم روشنه،پسرخوبی به نظرمیاد!

_ اِ مامان..توروخدابلند نگو.این همینجوریش هم اعتماد به نفس بالایی داره الان فکرمیکنه حالاچه آش دهن سوزی هم هست!

_ هیچوقت دروغگوی خوبی نبودی طلوع!هرچندخیلی چیزایاد ندادم بهت ومادر خوبی واست نبودم اماحداقل دروغ نگفتن روبهت یاد دادم!

سرش رو پایین انداخت وشرمنده گفت :

_منوببخش دخترم که..

انگشت اشاره موجلوی بینیم گرفته ومامان رو واداربه سکوت کردم.
الان وقتش نبود!
نمیخواستم حال خوش امروزموبه خاطراشتباهات تلخ دیگران خراب کنم!

_ مامان آروم باش!
اونی که فکر می‌کنیدنیست.مهندس فقط یه همکاره همین!
امروزهم اومدم بعد چندوقت ببینمتون! دوست ندارم فکرمودرگیر مسائل قدیم کنم.

مامان اشک جمع شده توی چشاشو باگوشه روسریش پاک کرد وگفت:

_پس کی باهات حرف بزنم دخترم؟
تو نمیدونی چه بلایی سر من اومد وقتی ازقصد عرشیای از خدا بی خبر،خبردارشدم.

مامان نمیدونست که با آوردن اسم عرشیاو زنده کردن خاطرات گذشته چه به روز روح و روان من میاره.

_ مامان اگه میخوای ادامه بدی من برم!


مامان دوتادستامو گرفت وهول زده گفت:

_ ببخش دخترم.
یه امشب بمون تایکم ازخودمون حرف بزنیم.قول میدم تا وقتی خودت نخواستی راجبه قدیم باهات حرف نزنم.

ازمامان تشکری کردم ودستامو ازش جداکردم.
تقه ای به در خورد و با بله گفتن من، بابا پشت درحاضر شد.

_ چیکار میکنین این همه مدت تو اتاق؟دخترم بیامهمونتو تنها نذار.
خانم شماهم بیا یه چایی بریز خستگی شون دربره.

مامان آروم رو گونه اش زد و گفت:

_ ای وای؟پاک یادم رفته بود.الان میام.

هر دو ازاتاق خارج شده ومانتومُ، روی چوب رختی انداختم.
سخت ترین قسمت مهمونی امروز،مواجه شدن باحامی آن هم با لباس خانگی بود.
به طرف کمد لباس مامان رفتم و چندین تونیک رواز زیرنظر گذروندم.
تونیک یاسی رنگ ساده ای برداشتم وبا تیشرت زردرنگم عوض کردم.
از دراتاق که بیرون اومدم نگاهم به نگاه حامی گره خورد.با بابا در حال صحبت درباره مسائل روز کشور بود.
با نگاه حامی،بابا به سمتم برگشت. لبخندی زدو دوباره شروع به صحبت کرد.
حامی بااکراه نگاه ازمن گرفته و به بابا چشم دوخت.

حس خوبی که توی نگاه حامی وجود داشت روباهیچ چیزتو دنیاعوض نمیکردم.

به آشپزخونه رفتم تا کمک دست مامان باشم.
میوه هاروبعد ازدستمال کشیدن روی میوه خوری گذاشته وباتعدادی بشقاب و کاردبلند کردم وبه داخل پذیرایی بردم.
درست مقابل حامی روی زمین گذاشتم وکنارش نشستم!

مامان هم باسینی چای و شکلات،کنار پدر جای گرفت.

_ خدا خیرتون بده.باعث شدین دخترمو ببینم.

حامی بالبخند خواهش میکنمی گفت وجرعه ای ازچای رونوشید.

_ شامم قیمه درست کردم.دوست دارین یا یه غذای دیگه بذارم؟

رو به مامان گفت:
_ نه مامان جان اقای حامی دیرشون میشه فرداباید چندجاسر بزنن فقط دو سه ساعت اینجاییم.

مامان بانگاهی غم گرفته چشم به لیوان چای دوخت.

_ مامان ناراحت نشودیگه،تابستون نزدیکه بازم اون موقع چندروزی میام.

حامی که شاهدصحبت های مابود گفت:

_ مادرجان، من با
موندن دخترتون مشکلی ندارم.ایشون میتونن بمونن من خودم فردا کارامو انجام میدم.

_ خب پسرم شماهم شب اینجا بمون. ماهم مثل پدر و مادرت!غریبی نکن.
فرداصبح باهم دیگه برین.قول میدیم مهمون نواز خوبی باشیم!

@kadbanoirani
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_60

حامی جواب داد:

_ اختیار دارین. من فقط نمیخواستم مزاحم جمع خانوادگی تون شم. مسلما شما با وجود من معذب تر میشین.

مامان بشقابی رو از میوه پر کرد و جلوی حامی گذاشت.

_توام مثل پسر نداشتمی.
ما دوتا دیگه پیر شدیم. هم صحبتی هم نداریم،الانم که بعد چندماه به لطف شما دخترمو دیدمش، درست نیست که شمارو بذارم بری.
میوه تو خوردی برو اتاق طلوع، استراحت کن. موقع شام که شد صدات میکنم. خودتم هروقت خواستی از اتاق بیا بیرون یا بمون همونجا. فکر کن خونه خودته.

***

" حامی "

روی تخت نشسته و با خودم کلنجار میرفتم. از یک طرف صحبت های روژین و از طرف دیگه خبر بد منصوری که توی پیام بهم داده بود و از همه مهم تر این نزدیکی بیش از حد به طلوع باعث ‌شده بود سردرگم شده و طول اتاق رو چندین بار طی کنم.
روی تخت دراز کشیدم و ساق دستم رو زیر سرم گذاشتم.
اتاق کاملا ساده ای بود.جز تخت و میز تحریر سفید رنگ و کمد کوچکی در گوشه اتاق چیزی به چشم نمی‌خورد .

اینجا نشستن و دراز کشیدن فایده ای ندا‌شت. تنهایی بدتر به ذهن ادم فشار میاورد.
از جام بلند شدم و کمربند شلوارمو سفت کرده و از اتاق خارج شدم.
کسی داخل پذیرایی نبود. به سمت درخروجی رفته و وارد بالکن شدم.
طلوع روی صندلی نشسته بود و دوباره خرمن موهاشو باز گذاشته بود.

هیچوقت دوست نداشتم جز من کسی اون موهای صاف و یکدست مشکی شو ببینه.
شال رنگیش روی طنابی که بالای سرش بود، آویزون بود. با قدم هایی اروم و آهسته شال رو برداشتم و وقتی به نزدیکی طلوع رسیدم روی سرش انداختم.
هینی گفته و از جاش بلند شد.

_ چیکار میکنی حامی ترسیدم!!

با شنیدن اسمم از زبان طلوع، حس وصف نشدنی تموم وجودمو گرفت. خجالت زده شالِ روی سرشُ مرتب کرده و دوباره روی صندلی اش نشست.
به دیوار سنگی بالکن تکیه دادم و گفتم:

_یه بار دیگه بگو چی گفتی؟

خودشو به بیخیالی زد و گفت:

_ گفتم چرا منو ترسوندین توی فکر بودم.

_ اسممو جا انداختی!

_ تونستین راحت بخوابین؟!


بحث رو کاملا عوض کرده بود.. حالا که معذب بود ادامه دادنش درست نبود.

_ نه نتونستم بخوابم!

_ چرا؟؟

چه دلیلی محکمی جز حضور طلوع داشتم؟
این یک هفته، بعد از شام اخری که توی پشت بوم خوردیم، برنامه هامو جوری کنار هم چیدم که برخوردی با طلوع نداشته باشم.نگران امنیتش بودم و تا اب از آسیاب ها نمیوفتاد ترجیحم این بود وارد رابطه ای نشم.

بدجنسی کردم و گفتم :

_ چون تو سوال قبلی منو کامل جواب ندادی، منم از جواب دادن بهت معذورم.
راستی مامان بابات کجان؟

پاهاشو روی هم انداخت و دستشو تکیه گاه میز کرد و زیر چونش گذاشت.

_ مامانمینا خیلی ذوق داشتن که پیششون اومدم، رفتن خرید کنن که تهران رفتم با خودم ببرم!

_ چرا انقدر با خانوادت سردی؟!

امروز که اومدم دنبالت اول فکر کردم اونجا خونه تونه. بعد دیدم واسه بدرقه کردنت کسی جلو درنیومد.
البته اینو نمیگم که ناراحت شی. دارم حدسیات خودمو میگم!
سوار ماشین هم که شدیم گفتی میخوای بیای خونه مامانتینا!
چرا ازشون جدا شی؟

از سوالم جا خورده بود. چند دقیقه ای توی فکر فرو رفت.
وقتی جوابی ازش نشنیدم گفتم:

_ امیدوارم از حرفم ناراحت نشده باشی. من قصدی نداشتم.
الانم برمیگردم اتاق،نمیخوام خلوتت رو بهم بزنم.

تکیه مو از دیوار گرفته و خواستم قدمی بردارم که با گفتن حرفش سرجام ایستادم.

_ تا حالا شده پُرِ حرف باشی اما ندونی به کی و چطوری بگی!
من الان دقیقا چندساله فقط دارم توی دلم با خودم حرف میزنم!
میدونی چرا؟
چون از قضاوت شدن توسط مردم میترسم!
میترسم رازی رو بگم که چندماه دیگه اسم راز روش نباشه و همه بفهمن.
آدم اطرافم زیاده اما ادم معتمد پیدا کردن خیلی سخته!
همیشه دوست داشتم هروقت دلم میگرفت یه دوست خیالی داشتم تا باهاش حرف بزنم درد ودل کنم.بدون اینکه نگران این قضاوت شدن وفاش شدن رازم باشم

میدونی!
ادم هااحتیاج دارن به همچین کسی!

کسی که فقط دوتاگوش شنواداشته باشه،نصیحت نکنه و امیدبده
اخرشم دوست خیالی مون بره وهمه چیزو فراموش کنه وحال خوب نصیبمون کنه

حرفاش و تن صدای آرومش به قدری دلنشین بود که فقط دوست داشتم اون حرف بزنه ومن گوش بدم و نگاش کنم

_ نمیدونم گذشته تو چی بوده و چرا از خانوادت جدایی!
با اینم کاری ندارم تو مقصری یا کس دیگه!
اما بدون مقصر دونستن دیگران خیلی راحته! میتونی همه عمرت رو صرف مقصر دونستن دیگران کنی اما بدون، اونی که مسئول موفقیت ها و شکست های زندگیته فقط خوده تویی
نذار گذشته، الانتو ازت بگیره!
از بودن کنار پدر مادرت لذت ببر.بذار اوناهم از با توبودن لذت ببرن

من ذوق توی چشمای پدرتو میبینم. بغض نهفته گلوی مادرتو میفهمم
خودتم مسلما متوجه اینا شدی اما هرچه بود و هست قدر بودن‌ شون رو بدون.نذار برای خیلی کارا و حرفا دیر بشه و یه عمر پشیمونی بمونی!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیایش_شبانگاهی

خدایا ...
من دنیای کوچکی دارم که تو با بودنت بی انتهایش می کنی
تو با معجزه های هر چند کوچک و ساده هر لحظه ام را رنگین کمانی می کنی
من عادت کرده ام به تو به معجزه های هر روزت
به هوای خوب امشبت
و به این آرامش توی دلم

خدایا ..
می خواهم تو را از ته دل فریاد بزنم
آنقدر که چشمانم و دلم آکنده از مهرت شوند

خدایا ...
به تو توکل می کنم و حس داشتنت پناهگاهی می شود همیشگی
در اوج سختی هایم و غرق غرورم می کند.

💫خدایا ...
ممنونم به خاطر همه چیز🤲

🌟شب خوش همراهان گرامی 🌟

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☀️هر روزت رو با خلق و خويى

شكرگزار شروع كن🌸

امروز ☀️
فقط چند دقیقه آروم بشیند و 
بابت چیزایی که دارید
شاکر باشید
به آرامش خوبی خواهید رسید...😇

الهی به امید تو و سپاس بابت هر انچه به ما عنایت فرمودی


بسم الله الرحمن الرحیم

@kadbanoiranii
Eshgh Jan
Valayar
#عشق جان

#والایار


یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

🤍🤍 @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کباب_تابه_ای😍😋

گوشت چرخ شده (ترکیب گوسفند و گوساله) ۴۰۰ گرم
پیاز رنده شده ۳ عدد درشت (کمی از آب پیاز رو بگیرید نیاز نیست کاملا آب پیاز گرفته بشه)
نمک ۱ ق م
فلفل سیاه ۱ ق چ
زردچوبه ۱ ق چ
گوجه۲ عدد
رب گوجه ۱ ق غ
فلفل دلمه ای ۱ عدد

گوشت و پیاز و ادویه ها رو با هم مخلوط کنید. نیاز نیست خیلی ورز بدید همین ک ترکیب بشن کافیه.
گوشت رو کف تابه پهن کنید. در تابه رو میزاریم تا زمانی ک آب بندازه. ب هیچ عنوان ب گوشت در حال سرخ شدن آب اضافه نکنید گوشتتون سفت میشه. و اینکه پیازی ک استفاده کردید ب اندازه کافی آب پس میده
در این فاصله ابتدا گوجه ها رو سرخ کرده و خارج میکنیم بعد یک قاشق رب رو توی همون روغن تفت میدیم تا رنگش باز بشه. حدودا دو تا سه قاشق آب هم اضافه میکنیم تا روون بشه. گوجه رو کباب اضافه کرده و سس رو نیز اضافه میکنیم. فلفل دلمه رو خلال درشت میبریم و روی گوشت اضافه میکنیم. (طعم فوق العاده ای بهش میده👌)
سس رو خوب با آبی ک گوشت انداخته ترکیب میکنیم و گوشت رو ب طور منظم میبریم تا سس ب خورد گوشت بره. حدودا پانزده دقیقه زمان میدیم تا جا بیفته و طعم ها با هم ترکیب بشن.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

@kadbanoiranii
#کیک_برگردان_پرتقالی

🔷مواد لازم:

🔹پرتقال متوسط 2 عدد
🔹شکر برای کارامل  200 گرم
🔹آب 100 میلی لیتر
🔹کره برای ته قالب 25 گرم
🔹نمک 1/4 قاشق چایخوری
🔹آرد 350 گرم
🔹بیکینگ پودر2 قاشق چایخوری
🔹رنده قسمت بیرونی پوست پرتقال50 گرم
🔹کره ذوب شده 100 گرم
🔹شکر 250 گرم
🔹تخم مرغ 3 عدد بزرگ یا 4 عدد کوچک
🔹باترمیلک 200 گرم
🔹آب پرتقال50 گرم

🔆طرز تهیه:

🔅لازم به توضیح است که باترمیلک در خیلی کشورها به صورت یک محصول لبنی به فروش می رسد ولی اگر جایی زندگی می کنید که این محصول در دسترس نیست خیلی راحت می توانید آن را به این طریق تهیه کنید که 200 میلی لیتر شیر را در یک ظرف ریخته و بدون هم زدن، یک قاشق سرخالی غذاخوری آب لیمو ترش یا سرکه سفید را به آن اضافه کنید. اجازه دهید این مایع به مدت 15 دقیقه بماند و سپس آن را هم بزنید و در کیک از آن استفاده کنید.برای تهیه این کیک شما به یک قالب با قطر 25 سانتی متر احتیاج دارید. پرتقال ها را خیلی نازک به صخامت حداکثر نیم سانت برش بزنید. سپس 100 میلی لیتر آب و 200 گرم شکر را با هم مخلوط کرده و روی حرارت بگذارید تا روی حرارت ملایم بجوشد و شکر در آب حل شود. بعد از حدود 7 دقیقه که رنگ شکر کمی تیره شد و به حالت ریز جوش رسید، 20 گرم کره و نصف نمک را به آرامی در ظرف شکر بریزید. پرتقال ها را در ظرف قرار دهید تا پوست آنها شفاف شده و کمی نرم شوند.کف و دیواره های قالب مناسبی را با کمی کره چرب کنید. پرتقال ها را از شکر بیرون آورده و کارامل را کف قالب بریزید. پرتقال ها را کف قالب و دور تا دور دیواره قالب بچینید. فر را با حرارت 175 درجه سانتیگراد روشن کنید تا از قبل پختن کیک فر گرم و آماده باشد.تخم مرغ ها، وانیل و شکر را با هم مخلوط کرده و با سرعت بالای همزن خوب هم بزنید تا تخم مرغ ها کرمی رنگ شده و با شکر خوب مخلوط شوند. حداقل 5 دقیقه با همزن برقی هم بزنید.کره را به تخم مرغ ها اضافه کنید و 3 دقیقه بزنید. سپس باتر میلک و آب پرتقال را به مایه تخم مرغی اضافه کرده و مجددا 3 دقیقه هم بزنید.رنده پوست پرتقال، باقی نمک و بیکینگ پودر را  که از قبل خوب با آرد مخلوط کرده اید، به مایه تخم مرغی اضافه کنید. مواد را به آرامی از سطح ظرف هم بزنید تا همه مواد خوب مخلوط شوند. گاهی قاشق یا لیسک هم زدن را به ته ظرف ببرید تا آرد ته ظرف به صورت گوله باقی نماند و همه آرد در مایه تخم مرغی حل شود. ولی خیلی از ته ظرف به صورت مداوم هم نزنید تا پف کیک نخوابد.مایه کیک را به آرامی وسط قالب بریزید تا با وزن خود، در قالب پخش شده و قالب را پر کند. قالب را روی پنجره وسط فر به مدت 45 تا 50 دقیقه منوط به حرارت فر خود قرار دهید تا کیک بپزد. وقتی کیک آماده شد، قالب را از فر بیرون بیاورید و اجازه دهید یک ساعت در دمای اتاق خنک شود. سپس با احتیاط قالب را در ظرف مناسبی برگردانید. نوش جان


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_آپسایددان پرتغال


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تارت_آلبالو

خانم سمیرا جنت دوست


کیک تارت آلبالو
مواد مورد نیاز
شکر 80 گرم
کره 170 گرم
وانیل یک هشتم قاشق چایخوری
تخم مرغ درشت 2 عدد
زست لیمو 1 قاشق چایخوری
شیر 30 میلی لیتر(2 قاشق سوپخوری)
آرد 315 گرم
بیکینگ پودر یک و یک دوم قاشق چایخوری
قالب تارت مستطیل شکل به ابعاد 35*11


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کارامل

خانم‌مهسا رحیمی


کارامل تو چی که استفاده نمیشه😃

دسر،کیک،کوکی،شکلات ،شیرینی یعنی هر چی که فکرشو بکنی

بعد دیگه فکر کن کارامل نمکی هم باشه

دیگه چه شود😋
پس اول از همه سریع س.یوش کن که گمش نکنی

مواد لازم

شکر ۱۴۰ گرم
گلوکز ۱۴۰ گرم
خامه صبحانه ۲۱۵ گرم
نمک ۲ گرم
کره ۵۰ گرم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سالاد_الویه

این سالاد الویه با بقیه فرق داره

راز خوشمزگیش میدونی به چیه؟کیلیپ رو کامل ببین

🌀مواد لازم:

📌سیب زمینی بزرگ:۳عدد
📌سینه مرغ:۱عدد
📌تخم مرغ:۳عدد
📌خیارشور:۱پیمانه
📌کنسرو سبزیجات:۱پیمانه(البته ذرت ونخود وهویج دلخواهه)
📌پیاز:۱عدد
📌هویج:۱عدد
📌سس مایونز:۶ق غ
📌سس فرانسوی یا سس دلخواه:۲ ق غ
📌آب مرغ:۱ملاقه
📌ادویه ها(نمک،فلفل سیاه،زردچوبه،برگ بو):به میزان لازم
📌روغن زیتون:۲ق غ(دلخواهه)
📌سیر:۲حبه
📌آبلیموی تازه:۲ق غ

پارت اول


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سالاد_الویه

نکات طلایی:

سیب زمینی و هویجی که میپزین بهتره بعد پخت که کوبیدین بذارین سرد بشه و بعد سس بزنید که سس کمتری جذب کنه.
زرده و سفیده تخم مرغ رو بهتره جدا کنید تا طعم جذابتری بگیره الویه شما.
از ترکیب سس و ماست هم برای سس الویه میتونین استفاده کنید این دیگه سلیقه ایه
حتما از آب مرغ برای سس  الویه استفاده کنید طعمشو عالی میکنه
مواد رو اینطور به سس اضافه کنید متوجه طعم بهتر و بافت بهتر الویه اخر کار میشین.
بهتر است خیارشور را مکعبی ریز خرد کنید تا در الویه شما بصورت رنده ای آب نیندازد.
بخاطر خیارشور باید در ریختن نمک اختیاط کنید
از ریختن آبلیموی زیادی خودداری کنید که طعمشو تحت تاثیر قرار میده

پارت دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🔴 #فیلم_آموزشی

#سالاد الویه

الویه را میتونین بصورت قالبی هم در بیارین فقط کافیه داخل ظرف دلخواهتون رو مرطوب کنید پلاستیک بیندازید و از سالاد داخلش ریخته و بعد از استراحت در یخچال داخل ظرف سرو برگردونید و نایلون رو جدا کنید
تخم مرغ را میتونید کمترم بزنید

ریختن هویج و ذرت و نخودفرنگی اختیاریه هرکدوم دوست ندارین میتونین حذف کنید

ریختن کالباس به جای مرغم اختیاریه یا ترکیب هر دو

پارت سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#لقمه_مدرسه

موقع مدرسه ها مامانا همیشه دغدغه ی صبحونه و ساندویچ بچها رو دارن با این روش ساندویچا رو درست کنی بچها بیشتر خوششون میاد😍



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تخم_شربتی_معلق


بیا با این ترفند با شربت خونگی که تخم شربتی معلق داره از مهمونات پذیرایی کن و حسابی دلبری کن



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#لقمه های خوشمزه

مواد لازم :
_خمیر پیتزا
_سس کچاب یا رب چهار قاشق
_گوجه دو عدد
_سوسیس یا کالباس ۲۰۰ گرم
_پنیر پیتزا ۲۰۰ گرم
_یک عدد زرده تخم مرغ و چهار قاشق شیر (برای رنگ سطح لقمه ها ) .
پ.ن : مدت زمان پخت ۲۰ الی ۳۰ دقیقه با دمای ۱۸۰ درجه
پ.ن : مواد روی لقمه ها رو به سلیقه ی خودتون می تونید تغییر بدید 😉



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🔴 #حلوای_سه_آرد

از حلوهای مجلسی و خوشمزه اس که میتونید برای مراسم ها درستش کنید👌🏻


این مدل حلوا خیلی نرم و خوش بافته که همونطور از اسمش مشخصه از ترکیب سه نوع آرد متفاوت درست میشه🌱
این مقدار مواد برای تعداد زیاد هست👌🏻

.#حلوا_سه_آرد

آرد سفید ۴ لیوان
آرد برنج ۱/۵ لیوان
آرد نخودچی ۱/۵ لیوان
شکر ۶ و نیم لیوان
آب ۱۰ لیوان
گلاب ۱ لیوان
ترکیب روغن جامد،مایع و کره ۳ و نیم لیوان
زعفران دم کرده غلیظ نصف لیوان
پودر هل ۱ قاشق غذاخوری


برای حلوای سه آرد اول شهد حلوا رو آماده می کنیم. داخل یک قابلمه آب رو به همراه شکر، گلاب و زعفران دم کرده غلیظ اضافه می کنیم، بعد روی حرارت ملایم قرار میدیم.
حالا شهد رو هم می زنیم تا ذرات شکر کاملا حل بشه. دقت کنید نیازی به جوشیدن شهد نیست و فقط در حد حل شدن شکر کافیه. بعد شهد رو از روی حرارت بر می داریم و اجازه بدید خنک بشه.
تو این مرحله یک تابه مناسب روی حرارت ملایم قرار بدید، بعد آرد سه صفر قنادی رو داخل تابه الک می کنیم. بعد آرد رو به مدت ۱۵ دقیقه روی حرارت ملایم تفت بدید تا بوی خامی اون گرفته بشه.



حالا آرد برنج رو روی آرد سفید الک می کنیم و دوباره به مدت ۱۵ دقیقه تفت میدیم.  بعد  آرد نخودچی رو روی  مخلوط آرد برنج و سفید الک می کنیم.
تو این مرحله مخلوط ۳ آرد رو دوباره به مدت ۱۰ تا ۱۵ دقیقه دیگه تفت بدید. دقت کنید مداوم هم بزنید چون آرد نخودچی سریع میسوزه.بعد مخلوط ۳ آرد رو دوباره الک کنید.حالا مخلوط سه آرد الک شده رو دوباره داخل تابه بر می گردونیم. تو این مرحله روغن رو اضافه می کنیم. مخلوط روغن جامد، کره و روغن مایع استفاده کنید.

تو این مرحله روغن رو کم کم به آرد اضافه کنید و مخلوط کنید. دقت کنید بسته به جنس آرد روغن رو کم کم اضافه کنید تا حلوا چرب نشه. وقتی که حلوا کاملا لطیف و یکدست شد اون رو از روی حرارت بر می داریم.
حالا شهد رو آروم آروم تو ۳ مرحله به حلوا اضافه کنید، بعد به صورت مداوم هم بزنید. دقت کنید زمانی که تمام شهد رو اضافه کنید حلوا حالت آبکی پیدا میکنه که طبیعیه. تابه رو دوباره روی حرارت بزارید.
در آخر حلوا رو روی حرارت مدام هم بزنید تا حلوا سفت بشه.  حلوا را به روش گهواره وسط تابه جمع کنید، سپس حلوا رو درون قیف بریزید و به شکل دلخواه داخل ظرف بریزید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#حلوا_سه_آرد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪