کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.81K subscribers
23K photos
28K videos
95 files
42K links
Download Telegram
بیسکوییت با خمیر نقاشی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#گاناش

برای روکش انواع کیک های
خامه ای و ساده

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاپ_کیک_شکلاتی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#خمیر_هزارلا

برای تهیه انواع شیرینی زبان و ناپلئونی..


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سبزی_آرایی

تزیبن فلفل بشکل گل


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کباب_کوبیده_مرغ



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#داکری_میوه_مخلوط

مواد لازم:

هلو ، توت‌فرنگی، انبه تازه برای تزئین
به مقدار لازم
یخ ۲ پیمانه
پودر قند ۲ قاشق غذا خوری
آب پرتقال ۱/۴ پیمانه
لیموناد ۳/۴ پیمانه
هلو یا توت‌فرنگی یا انبه تازه پوست‌کنده
۳ پیمانه

طرز تهیه:

در غذاساز، ۳ پیمانه میوه، لیموناد، آب پرتقال و پودر قند را با یکدیگر مخلوط کنید. آنها را کاملا هم بزنید تا یکدست و کاملا پوره شوند.
تکه‌های یخ را به آن اضافه کنید و دوباره هم بزنید. میزان یخ به غلظت مورد نظر شما بستگی دارد.
داکری را درون لیوان‌های دلخواه بریزید. تکه‌های کوچک از میوه‌های دلخواه را در سیخ چوبی بکشید و درون لیوان یا روی آن قرار دهید و خنک سرو کنید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#داکری میوه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ایده_دیزاین_کیک_یخچالی

#ابر_بادی_کردن_کیک_با_ژله

نسکافه غلیظ درست کنین و تو قیف بریزین و روی بریلو بیرنگ طبق فیلم عمل کنین



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#موس_شکلات_سفید

🍮🍮
شیر275گرم

شکلات کارات350گرم

پودرژلاتین9گرم

اب 20گرم

خامه فرم گرفته 350گرم

20گرم اب رو داخل کاسه بریزید بعد ژلاتین رو روش بپاشید وبنماری کنید تایکدست بشه من روی سماور گذاشتم باشعله ی خیلی کم

شیررو روی گاز میذارم وقتی جوش اومد از روی حرارت برمیدارم وژلاتین رو اضافه میکنم. بعد از ژلاتین شکلات سفید کارات رواضافه میکنیم تا باحرارت شیر اب بشه ویکدست
وفتی مواد خنک شد خامه ی فرم گرفته رواضافه میکنیم وباهم زن دستی هم میزنیم تا کامل باهم مخلوط و یکدست بشن .
حالا برای مغز موس من تو یه ظرف کوچیک ژله البالو درست کردم گذاشتم تا ببنده ..
حالا از موادم یک سوم قالب رو پرمیکنم
وتوی یخچال میزارم به مدت یک ربع تا 20دقیقه
یکم که خودش رو گرفت ژله م رو وسط موس گذاشتم و بقیه ی مواد رو ریختم روش وبه مدت6ساعت میذاریم یخچال یا 3ساعت فریزر و گذاشتم تا ببنده .

به عنوان روکش میتونید بریلو استفاده کنید میتونید سس براق استفاده کنید. من بریلو کارامل زدم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#موس_شکلات_سفید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#قیف_بستنی خیلی جذاب


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوپنجاهوششم

پیرمرد خندید و گفت :
- پدر سوخته بازم داری از من مایه میذاریا ... باشه...اما بعد از راضی شدن بهرام . تو اول ، اعتماد
بهرام رو جلب کن ...
باقیش درست میشه .
آرشام امیدوار و راضی از این گفتگو دستش را برای دست دادن پیش برد و گفت :
- پس من از همین الان شروع میکنم ... میرم تهران .فعال خداحافظ
بعد از جدا شدن از جعفر خان به سمت ماشینش رفت . نفس راحتی کشید و گفت :
- خدایا به امید خودت .
****
بهار همراه با رؤیا در حال تماشای سریال تلوزیون بود . ساعت از هشت گذشته بودو هنوز خبری
از پدرش نشده بود .
در این روزها حال و حوصله ی هیچ کس و هیچ چیز را نداشت . صدای بهنام او را از حال خود
بیرون کشید .
- آبجی میشه برام رسم بکشی ؟
بهار چشم از تلوزیون گرفت .
- چرا خودت نمیکشی ؟.. توی مدرسه من که نیستم به دادت برسم .
- بخدا خیلی درس دارم ... این معلم ماهم اگه یه صدم سانتی متر، خطها اینورو اونور بشه قبول
نمیکنه .
- باشه ... بیار به شرطی که گوشی دستت نگیری و بازی کنیا .
بهنام با شیطنت خندید و گفت :
- من که بازی نمیکنم با دوستام تبادل نظر در مورد درس و تمرینامون داریم .
بهار نیشخندی زد و گفت
کشته و مرده ی این تبادل نظراتتونم ... بشین پای درست .
کاغذ A4 روبرویش گذاشت و با خط کش و کتاب ریاضی که روی میز گذاشت ،گفت:
- قربون دستت آبجی گلم ... یه دونه ای تکدونه ای ، بخدا .
- خوبه نمیخواد زبون بریزی .
بهار سرگرم کشیدن رسم شد ... گاهی سرش را بالا می آورد و به تلوزیون هم نگاهی می انداخت
.
رؤیا از جا برخاست و به طرف تلفن رفت . بعد از تماس ناموفقی که داشت برگشت و گفت :
- نمیدونم کجاست که رد تماس میکنه ... خدا بخیر بگذرونه .
بهار سرش را بالا گرفت و گفت :
- دوباره خبری شده ؟
- نه بابا ... از وقتی این کیان آشوبگر برگشته همه به هم ریختن ... میترسم رفته باشه سراغ بابات
.
- خدا نکنه ... دیگه حوصله جار و جنجال ندارم ... کی مثل ما انقدر مشکل داره ؟... مدتهاست یه
روز خوش نداریم .
- خدا باعث و بانیشو ........
بهار میان حرفش پرید و گفت :
- عاقل کنه ... لعنت نکن رؤیا جون ... فامیلیم ... هر بلایی سر یه کدوممون بیاد همه باید حرص و
جوش بخوریم وبسوزیم.
رؤیا آهی کشید و گفت :
- الحق که تو مثل این خانواده نیستی ... خیلی دلرحمی بهار .. امیدوارم همین آدما باعث نشن
دوباره روزگارت سیاه
بشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوپنجاهوهفتم

دعا کن همه چی بخیر بگذره ... خیلی دلشوره دارم .
- والا منم تو این روزا مدام منتظرم یه اتفاق خاصی بیوفته ... برای همین بابات بیرون رفتن رو
ممنوع کرده ...
میترسه کیان به سرش بزنه و بیرون خونه مزاحمت بشه ..
بهار کمی مکث کرد وگفت :
- اگه میخواست مزاحم بشه همون هفته ی اول میشد نه الان .
- اتفاقا عمه ت از بابات مشورت خواسته برن برای صحبت با داییت ... انگار پاشو تو یه کفش
کرده و میخواد زنشو طلاقش بده .
بهار با چشمان گرد شده گفت :
- وای یعنی این دیوونه بازیش هنوز تموم نشده ... آخه الان پای یه بچه در میونه !!
- ای بابا خدا نکنه شیطون تو جلد کسی بره... بچه و غیر بچه حالیش نیست ... حتما فکر کرده اگه
آرمیتا رو طلاق بده
تو قبولش میکنی .
- من غلط بکنم با هفت پشتم .
نفسش را با حرص بیرون داد و دوباره مشغول رسم کردن خطوط کج و معوج روی کاغذ شد
.تمرکزش را از دست داده بود.
تلاش میکرد با دقت بیشتری خطها را رسم کند .
بعد از اتمام سریال ، رؤیا پوفی کشید و به آشپز خانه رفت . در بین راه غرغر کنان گفت :
- مرده شورشونو ببرن اینم شد سریال ... کم خودمون غصه داریم اینا هم هر چی بدبخت تر از ما
وجود داره رو سریالش
میکنن و نشونمون میدن ... دلم بیشتر گرفت ...
بهار لبخند کمرنگ و پردرد زد و گفت
میخوان بدونیم از ما بدبخت تر هم هست ... تا کمی به خودمون تسلی بدیم .
- نه بابا من که میبینم بیشتر داغون میشم .. دنیایی که این همه درد و غصه توشه آخه به چه درد
میخوره ... اینهمه
آدم شاد و مرفه .. کمی از اونا نشون بدن .
- میترسن خودمونو با اونا مقایسه کنیم افسردگی بگیریم ..ههه
- نه اینکه اینجوری خیلی شاد و شنگولیم .. یه زمانی یه سریال مسخره اما خنده دار میذاشتن
الان همه شون غمناکن .
صدای چرخش کلید سکوت را به خانه برگرداند . بهاراز جا برخاست و با دلهره منتظر ورود پدرش
بود . با دیدن چهره ی
عادی و لبخند کمرنگی که روی لبش بود نفس حبس شده اش را با راحتی بیرون داد .
سلام و احوالپرسی که انجام شد . در عمق چشمان پدرش برق خاصی میدید . نگاهش نسبت به
این چند روز گذشته
شادتر و صورتش بازتر شده بود .
از سرویس دستشویی بیرون آمد و در حالی که با حوله صورتش را خشک میکرد گفت :
- چه خبره چرا همه تون منو اینجوری نگاه میکنین ؟
بهار به بقیه نگاه کرد بهنام و رؤیا هم زل زده بودند به بهرام . رؤیا گفت :
- کجا بودی آقا ؟... دلواپس شدیم ... زنگم که میزنم رد تماس میکنی .
- بذار برسم بعد بازجویی کن خانوم ... کارداشتم نشد جواب بدم .
- من یه ساعت پیش زنگ زدم ... الاقل بعدش خودت یه زنگ میزدی ... دیر اومدنت خودش
نگرانی میاره وای بحال اینکه
جواب تلفنت رو ندی .
- یادم رفت ... اگه توبیخ تموم شده یه نفر به من خسته ی از راه رسیده یه چایی بده



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوپنجاهوهشتم

بهار به سمت آشپزخانه پرواز کرد . همیشه چای اول را از دست بهار میگرفت . با یک لیوان دسته
دار پر از چای برگشت .
بهرام لبخندی زد و گفت :
- سفید بخت شی بابا ... خوبی؟
بهار با تعجب به صورت پدرش خیره شد . ترس در دلش نشست . بوی خوبی به مشامش
نمیخورد . گفت :
- ممنون ... چیزی شده بابا ؟... کیان مزاحمتون شده بود .
بهرام لبخندی زد و گفت :
- اون نامرد فعال جرأت نداره خودشو نشون بده ... نه عزیزم خیالت راحت چیزی نشده ... برو پای
کارت .
بهار سری تکان داد و نا امید از فهمیدن ، علت خوبی حال پدرش روی مبل نشست . دقایقی
نگذشته بود که
تلفن خانه به صدا در آمد بهنام به سمت تلفن رفت . بعد از کمی حرف زدن متوجه شد . کسی که
پشت خط بود آقاجونه . بیخیال به کارش ادامه داد . بعد از چند لحظه گوشی را به سمت پدرش
گرفت .
- آقاجون با شما کار داره .
پدرش گوشی را برداشت . با کنجکاوی خاصی به کلماتی که از زبان پدرش خارج میشد خیره شد
.
- ممنون آقاجون ... شما خوبین ؟
....-
- خدا بد نده ... ای بابا ... چرا مراقب خودشون نیستن آخه ...
نمیشه آقا جون اگه میشه به کیمیا بگو ...
...-
- یادم نبود سرکار میره ... مینا نمیتونه بیاد ؟
بهار کنجکاو به پیشنهادهایی که پدرش میداد گوش سپرده بود .
- آخه بابا شرایط بهار و که میدونین ... ببینم خودش چی میگه ...
.. -
- نه آقاجون من حرفی ندارم ... اما حال خود بهار هم خوب نیست ... میترسم نتونه کمکتون کنه ...
در ضمن میترسم کیان
بیاد و مزاحمش بشه ..
.... -
- باشه ... بهش میگم ... سلام برسونین و بیشتر مراقب خودتون باشین .
با قطع شدن تماس همه به حال پرسشی به بهرام خیره شدند ... بهار لب باز کرد و با ترس گفت
:
- چی شده بابا ؟... عزیز طوریش شده ؟
- نگران نباش بابا ... رفته بالای درخت زردآلو کمرش گرفته و از درد به خودش میپیچه ... آقا جون
میگفت ؛ اگه بهار
میتونه بیاد کمک حال عزیز باشه ... اسم بچه های دیگه رو اوردم ..میگه اونا کار و دانشگاه دارن
اما بهار بیکاره و عزیز
با بهار راحتتره ...
رؤیا با ناراحتی گفت :
- طفلک عزیز ... اگه بهنام مدرسه نداشت خودم میرفتم .
بهار با نگرانی گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوپنجاهونهم

بابا اگه اجازه بدین خودم میرم . خیلی نگرانشون شدم ... اگه مثل دفعه ی قبل شده باشه ممکنه
یه ماه تو
رختخواب بیوفته .
- ممنون که به فکرشونی ... میتونی بری اما شرط داره .
- چه شرطی ؟
- خونه ی اون یکی پدربزرگت نمیری ... اگه اومد اونجا ببینش اما تو خونه شون نمیخوام بری .
بهار از شرم سرش را پایین انداخت .خودش هم دوست نداشت پا در آن باغ بگذارد . مظلومانه
گفت :
- چشم .
بهرام لبخندی از روی رضایت زد و گفت :
- فردا زود بیدار شو ببرمت اونجا تا برمیگردم زیاد از ساعت کارم گرفته نشه .
بهنام معترض گفت :
- خوش بحالت بهار راحتی هرجا که دلت خواست بری ... این مدرسه چیه ... اَه .
همه به چهره ی ناراضیش خندیدند و بعد از چند روز خنده برلبانشان جاری شد . وجود آقاجون و
عزیز از راه دور هم
باعث آرامش آنها بود .
****
از وقتی شنیده بود بهار فردا به باغ می آید ، دل در دلش نمانده بود . خواب از چشمان خاکستریش
رمیده بود.
بعد از چند روز کشمکش بالاخره با دوساعت التماس کردن به بهرام ، توانسته بود فرصتی برای
حل مشکلاتشان با
کیان بگیرد .
بهرام هم حق داشت برای تک دخترش نگران باشد . دختری که دو بار در خانواده مورد تحقیر
قرار گرفته بود .
نمیتوانست ساده از مسایل بگذرد . او هم یک پدر بود و مصلحت اندیشی خود را داشت .از طرفی
با بیان تهدیدات
کیان بهرام هم با آرمان هم عقیده شده بود .
باید در اولین فرصت تا پشیمانی به بار ننشسته بود معضل کیان را در خانواده حل میکردند . نباید
نسبت به
بهارو آرشام حساسش میکردند .
اینها حرفهایی بود که با زده شدنش بهرام را تا حدی آسوده خاطر کرده بود که آرشام قصد کنار
کشیدن را ندارد .
هر چند آرشام نگفت چقدر در این یک هفته در به چارچوب کوبیده تا پدرش را از منصرف شدن با
این وصلت
دور کند .
آرمان تصمیم گرفته بود برای نجات دخترو پسرش دوباره ایران را ترک کند . آرشام با کمک
جمشید خان توانسته
بودند نظرش را برگردانند .
التیماتوم آرشام مبنی بر اینکه اگر به خاطر کیان بین او و بهار را فاصله بیندازد ، خودش را گم و
گور میکند ... آرمان را
تا حدی از شوک رفتار کیان خارج کرد و با تلاش زیاد سعی کرد با منطق با موضوع رفتار کند .
تا به الان دو خان سخت را ... یعنی پدر خودش و پدر بهار را به سختی گذرانده بود . مانده بود دو
خان دیگر
یکی که از همه مهم تر بود بهار بود و دیگری کیان و تهدیداتی که میترسید گریبان بهارش را
بگیرد



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوشصتم

جنون کیان به حدی رسیده بود که حتی خانواده ی خودش هم توان مقابله با او را نداشتند و
رفتارش قابل پیش بینی
نبود .
صبح از صدای ماشینی که کنار دیوار باغ ایستاد ، فهمید بهرام و بهار رسیدند . بهرام گفته بود
اجازه ی خروج بهار را به تنهایی نمیدهد . او هم از ترسهایش گفته بود . از کیانی میترسید که
جنونش دامان تک دخترش را بسوزاند .
چقدر لحظات دوری دیر گذر و جانفرسا بود .روی ایوان ایستاده بود . بوی یار را از آن فاصله ی دور
هم حس میکرد .
چقدر از جعفر خان تشکر کرده بود که توانسته بود بهار را به آن باغ بکشد . دلش مانند پرنده ای
در قفس برای
دیدار یار به سینه میکوبید . کنترل این احساس از وقتی خطر از دست دادنش را حس کرده بود
سختتر شده بود .
منتظر بود صدای رفتن ماشین را بشنود . صدای آرمیتا او را که در عالم دیگری سیر میکرد از جا
پراند .
- چرا مثل مرغ پر کنده شدی ؟... تو باغ بغلی خبری شده ؟
آرشام مانند چند روز قبل که با اخم خواهرش را نگاه میکرد . اخم هایش را در هم کشید و گفت :
- نه .
- پس چرا اینقدر بیقراری ؟
- برو بگیر بخواب باز حالت بد نشه ... من نمیتونم به بابا جواب پس بدم ...
- دست آرمیتا روی بازوی برادرش نشست . التماسی که در صدایش موج میزد دل آرشام را
سوزاند .
- آبجیت فدات شه ... اگه کاری از دست من بر بیاد بگی انجام میدم ... فقط منو ببخش و بذار
برات خواهری کنم
میدونی هر غلطی کردم از روی علاقه م به تو بوده ... الان هم با تمام علاقه ای که به کیان دارم
حاضرم هر چی که
تو میگی انجام بدم فقط اون نگاهتو از من نگیری ... یه ساله با من قهر کردی ... چند روزه یه
کالم که با من حرف
نزدی... اخم هاتم یه لحظه از روی صورتت کنار نمیره .
آرشام که با شنیدن صدای ماشین و دور شدنش دلش بیتاب شده بود . اخم هایش را کمی باز کرد
و گفت :
- با آبرویی که تو از ما پیش کیان و خانواده ش بردی این کمترین مجازاتته ... اگه خونمون یکی
نبود قیدتو میزدم .
اما خواهرمی و دارم با این رسوایی کنار میام ... پس تو هم زیاد توقع نداشته باش ... کیان که از
زندگیت
بره بیرون منم بهتر میتونم حضورت رو تحمل کنم .
چشمان پر از اشک خواهرش دلش را لرزاند . رنگ پریده و هاله ی کبودی که دور چشمانش از
خرابی حالش ایجاد
شده بود او را به موجود قابل ترحمی تبدیل کرده بود . بی اراده سر خواهرش را روی سینه اش
گذاشت و با نوازش
موهای بلوندش گفت :
- گریه نکن ... منم آروم میشم ... شایدم آدم شدم ... دست خودم نیست آرمیتا ... کاری کردی
آدم بی مقداری مثل
کیان دهنشو باز کرد و آبرومونو تو فامیل برد ... اما بدون ...بعد از اون نامرد نمیذارم تنها بمونی ...
خودم مراقب خودتو
بچه ت هستم .
صدای ناله مانند آرمیتا اشک را به چشمان آرشام هدیه داد




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸خورشید جایش را به ماه میدهد
⭐️روز بـه شب ، آفتاب به مهتاب
🌸ولـــی مهــر خـــــدا
⭐️همچنان با شدت می‌تـابـد
🌸امیدوارم قلب هـــاتـــون
⭐️پــراز نــور درخشــان
🌸لطف و رحمت خــدا باشه
شبـ🌙ـتون منور به نور الهی

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊بسم الله الرحمن الرحیم
⚪️صبح شده،
🕊شیشه مه گرفته ی زندگیت را
⚪️پاک نمی کنی؟
🕊منظره قشنگی در انتظارت است ...
⚪️امـروز،
🕊اولین روز بقیه ی زندگی توست.

⚪️بخنـد
🕊خدا یعنی
⚪️همین باز شدن پلک های هر روزت... 
🕊یعنی یه فرصت دیگه بهت داد
⚪️پس دوباره امروز متولد شدی
🕊پس خجسته باد هر روزت...

⚪️صبحتون زیبا
🕊الهی به امید تو روزمان را آغاز میکنیم

🌻🌻 @kadbanoiranii
Ghalbe To
Saman Jalili
#سامان_جلیلی
#قلب تو

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

❤️❤️❤️
@kadbanoiranii