کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
رمان #شعله_خاکستری
قسمت اول

کاش میشد دلی نشکند
کاش میشد مغرورانه به آن شکستن نبالیم .
کاش میشد فقط امروز را نبینیم و نگاهمان را وسعت ببخشیم .
کاش میشد فردایی بهتر را نه فقط برای خودمان بلکه برای همه آرزو کنیم .
کاش توان آن را داشتیم که به گذشته باز گردیم و دلهای شکسته را بند بزنیم .
کاش فراموش نکنیم هیچ دل شکسته ای مانند روزاولش نمیشود .
**




نگاهش را از روی لبهای مرد روبرویش گرفت و به میز خیره شد . درونش غوغایی برپا بود
.شنیدن حرفایی که هیچ انتظارش را نداشت .
هرچند که شک کرده بود اما نمیخواست باور کند این حرفها را به زبان خواهد آورد .
بدون آنکه پاسخی به آنهمه بی رحمی و پستی مرد دهد از جا برخاست . هنوز قدمی برنداشته بود
که صدایش ناله ی قلبش را به آسمان
برد .
- مطمئن باشم که خودت درستش میکنی؟
با تمام توانی که برایش مانده بود نالید :
- مطمئن باش .
- ممنونت میشم . باور کن اینکار به نفع هر دومونه شاید الان شوکه شدی اما بعدا به حرف من
میرسی . اونوقت بخاطر اینکار ازم تشکر میکنی .خواهش میکنم درکم کن .
بدون آنکه نگاهش کند به روبرو خیره شد و لب باز کرد .
- امیدوارم هیچ وقت پشیمون نشی و به خواسته ات برسی . خداحافظ .
مرد از جا برخاست و با شتاب خود را به دختری که غم ، شانه هایش را آویزان کرده بود رساند و
گفت :
- کجا صبر کن خودم میرسونمت
نگاه پر از دردش را به مرد انداخت و با ناله گفت :
- روت میشه منو تا خونه برسونی ؟!
- بهار ؟! من .....من که دلیلمو ..........
دستش را برای ساکت کردن مرد روبرو بالا برد و گفت :
- هیس ..... هیچی نگو ....... هر چی بگی ، بیشتر حالم ازت بهم میخوره .
بدون درنگ از کافه بیرون زد . صورتش را به گرمای تیرماه سپرد . گرمایی که نمیتوانست سرمای
درون رگهایش را به گرما مهمان کند .
پاهایش توان رفتن نداشت . زانوانش میل شدیدی به بوسیدن زمین داشت . اما او دختری نبود که
در حضور دیگران بشکند .
زندگی به او آموخته بود باید به خودش متکی باشد . خودش به خودش رحم داشته باشد . امروز به
چشم خود مرگ تمام رؤیاهای
دخترانه اش را دید .
فقط زمان میخواست برای مراسم سوگواری ، سوگواری برای عشقی پنج ساله . عشقی که با تار و
پودش آمیخته شده بود .
کنار خیابان ایستاد . برای اولین تاکسی دست بلند کرد و با گفتن دربست سوار شد .
سر چون کوه سنگینش را ، به شیشه تکیه داد . لحظه به لحظه دور شدن عشقش را با خود مرور
کرد .
***



روز اول عید بود که صدای در آپارتمان نشان ازحضور کیان و کیوان میداد که برای سلام اول صبح
به دایی و خانواده اش بالا آمده بودند .
ذوق زده سریع شالش را روی سر انداخت و از اتاق خارج شد . با دیدنش قند در دلش آب شد .
هر زمان که به صورت بشاش و مهربانش نگاه
میکرد در دل هزار بار قربان صدقه اش میرفت . با صدای سلامش هر دو به سمتش برگشتند



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دوم

سلام بهار خانوم . صبح عالی متعالی خوبین شما ؟
با لبخند به کیان نگاه کرد و گفت :
- وقتی شما رو میبینم مگه میشه بد باشم .
کیان به آرامی لب زد ،به طوری که دیگران نبینند:
- عزیزمی شیرین عسلم .
بهار خندید و کیوان با شیطنت گفت :
- نداشتیما ..... نرسیده پچ پچ راه انداختین . منم اینجا آدمم .
کیان پس گردنش زد و با خنده گفت :
- بلانسبت آدما .... عزیزم لطفا خودتو زیاد با بالاتر از خودت یکی نبین .
کیوان با مشت به بازوی برادرش کوبید و گفت :
- خوب به بهار میرسی کبکت خروس میخونه ها ...تو خونه منو و تو که تنها میشیم .
بهار میانه را گرفت . با لبخند رو به کیوان کرد و گفت :
- کیوان خان قرار نشد روز اول عیدی حسودی داشته باشیما ... راستی از عمه چه خبر ...نمیاد بالا
؟
کیوان در حالی که به بهرام )داییش( نگاه میکرد جواب داد :
- نه ... مامان گفت اگه شما هم راضی باشین طرف صبح بریم خونه باغ ، به عید دیدنی آقا جون .
بهرام که تا آن زمان با لبخند به حرف بچه ها گوش میکردرو به همسرش کرد و گفت :
- رؤیا تو چی میگی ؟
همه ی چشمها به سمت رؤیا چرخید . رؤیا با کمی مکث گفت :
- خوبه طرف عصر هم میریم خونه ی پدرم . اگه بهار هم نخواست بیاد میتونه خونه ی آقا جون
بمونه
اخم های بهار در هم رفت . میدانست این جمله ی آخر را به زبان خواهد آورد . رو به پدرش کرد و
گفت :
- آره اینجور بهتره منم خونه ی آقا جون راحتترم .
بهرام نفسش را با حرص بیرون داد و رو به کیان گفت :
- پس کیان جان ما تا نیم ساعته دیگه آماده میشیم .
کیان و کیوان با هم از خانه خارج شدند . انگار دوقلو بودند . تمام کارهایشان را همزمان انجام
میدادند . هردوشیطان و شوخ ، اما کیان عاقلتر از کیوان رفتار میکرد .
کیان دو سال از برادرش بزرگتر بود .به اصطلاح قدیمی ها شیر به شیره بودند و پشت هم . همین
فاصله ی کم ، باعث صمیمیت شان بود .
از نظر ظاهر هم خیلی شبیه هم بودند . هر دو سبزه نمکی بودن با صورتی کشیده و لاغر . اما چشم
و ابروی کیان شبیه مادرش
کشیده و معمولی بود و کیوان چشمان درشت و زیبایی داشت . لبها و بینی هایشان خیلی تفاوت
فاحشی نداشت .
جالب آنجا بود که کیمیا خواهرشان هم خیلی به آن دو شبیه بود . فقط ظرافت بیشتری داشت و
برعکس بردارنش اخمو و از خودراضی بود.
بطوریکه به زمین و زمان ایراد میگرفت .
با آماده شدن هر دو خانواده سوار ماشین شدند و به سمت کردان کرج که خونه باغ آقاجون
قرارداشت حرکت کردند . تازه چند دقیقه از حرکتشان گذشته بود که بهنام رو به بهار کرد و گفت
:
- آبجی بازم نمیخوای خونه ی بابامیرزا بیایی ؟ چرا تو زیاد با ما اونجا نمی آیی؟
بهار آهی کشید و به نیمرخ رؤیا نگاه کرد و گفت :
- هر وقت جور بشه میام . اصلش اینه به تو خوش بگذره که میگذره




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت سوم

اما من دوست دارم تو هم بیایی ... دخترخاله هام وقتی تو نیستی ، مدام پشت سرت حرف
میزنن و من ناراحت میشم ....
صدای پر از خشم رؤیا حرف بهنام را ناتمام گذاشت :
- بهنام خفه میشی یانه .... روزاول عیدیه اوقاتمو با وراجیات تلخ نکن ، وگرنه بد میبینی .
بهرام از توی آینه به دو فرزندش نگاه کرد . به آرامی رو به رؤیا گفت :
- خواهشا یه امروز و روی اعصاب کسی پیاده روی نکن . بابا ما هم آدمیم بذار مثل بقیه ی مردم از
این روزامون لذت ببریم .
با اخم به همسرش نگاه کرد و گفت :
- من که چیزی نگفتم . فقط خواستم دهنشو بیخود باز نکنه .
بهار با دیدن ناراحتی برادرش روی موهای کوتاهش بوسه ای زد و به آرامی زیر گوشش گفت :
- ناراحت نشو مرد گنده .... هر کی هر چی خواست بذار بگه . تو هم بخاطر من ناراحت نشو
عزیزم . اصل اینه که من و تو همو دوست داریم ...مگه نه عزیزم .
برادر 13 ساله اش با ذوق نگاهش کردو گفت :
- آره معلومه که همو دوست داریم . کی مثل من خواهری به این نازی و مهربونی داره .
بهار سر برادر را روی شانه اش گذاشت . تا رسیدن به مقصد حرفی نزد. تا بهانه ای برای دعوا به
دست رؤیای همیشه عصبانی ندهد .







با صدای راننده تاکسی از عالم خود بیرون آمد .
- دخترم رسیدیم .
گیج و منگ به اطراف نگاه کرد . با تشکری، پول کرایه را حساب کرد و پیاده شد . نفس عمیقی
کشید . با صدای زمزمه واری سرش را
رو به آسمان گرفت . آهی کشید و گفت:
- خدایا شکرت اینم از بخت و اقبال من
کلید را درون قفل در چرخاند و در با صدای تیکی باز شد . صدایی که، بر عکس همیشه که با شوق
همراه میشد
الان با درد همراه بود .
دیگر نه غروری برایش باقی مانده بود نه دلی برای طپیدن . مانند ماهی که از تنگ بلورش بیرون
افتاده باشد ، جان میداد و هیچ راه گریزی نداشت .
پا داخل حیاط گذاشت . اولین چیزی که مانند همیشه پیش چشمش آمد، پنجره ی اتاق کیان بود .
پنجره ای که زیر پنجره ی اتاق خودش قرار داشت .
اولین قدم را برداشته بود که صدای عمه اش افکار درهمش را پاره کرد .
- خوش اومدی عزیزم . چرا انقدر دیر کردی ؟ دلواپست شدم .
- ممنون عمه جون کارم کمی طول کشید .
عمه با نگاهی دقیق به صورتش نزدیک شد . با نگرانی گفت :
- حالت خوبه؟ چرا انقدر رنگت پریده ......
دستش را روی گونه ی بهار گذاشت و گفت :
- خدای من.... چرا انقدر سردی ؟ وای ... نکنه مریض شدی... وگرنه توی این گرما نباید انقدر
سرد باشی .
بهار بی حوصله گفت :
- چیزی نیست عمه جون ... جای نگرانی نیست از خستگیه .
عمه با ناراحتی گفت :
- عزیزم برو زودتر استراحت کن تا شب سرحال باشی .
بوسه ای با محبت روی گونه ی بهار نشاند ، با لبخندی که از روی عشق بود گفت:



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت چهارم

عروس گلم، امشب برای من که اوج آرزومه ، دارم از ذوق پس میوفتم وای بحال توو کیان ...
چی تو دل شما میگذره بعد از این همه سال ... برو عزیزم ...برو ... نمی خوام این شب مهم به
تعویق بیوفته .
بهار در حال له شدن بودن ، زیر آوار آرزوهای خودش و عمه ای که، سالها مهربانتر از مادر بود .
کسی که در تمام بن بست های
زندگیش حامی و همراهش بود .
ببخشیدی گفت و با پاهای ناتوانش راه طبقه ی بالا را در پیش گرفت . خدا خدا میکرد کسی خانه
نباشد ، که جزء
محالات بود .
در حالی که از پله ها بالا میرفت صدای کیمیا در گوشش پیچید .
- مامان لباسمو از اتوشویی گرفتی .
اشک داغی که تحمل اسارت بیشتر را نداشت از زندان چشمانش رها شد . سریع با نوک
انگشتانش اشک مزاحم را زدود .
دلش مردن میخواست اما چه چیز زندگیش باب دلش بود که این یکی باشد .
کلید را در قفل چرخاند . با باز شدن در صدای اعصاب خرد کن رؤیا در گوشش پیچید .
- معلوم هست کدوم گوری رفتی ؟! امشب که مهمون داریم نباید توی خونه پیدات میشد ... بایدم
پیدات نشه ، تا وقتی
کلفتی مثل من آماده به خدمت باشه، شاهزاده خانوم ...باید بیخیال کار خونه باشن . خدا بده
شانس .....
سلام آرام بهار در صدایی که هنوز درحال غر زدن بود گم شد . بدون اینکه تلاشی برای
پاسخگویی داشته باشد ، به
اتاقش رفت
اتاقش با خاطراتی که گوشه گوشه ی آن ، نشانی از او داشت ، مانند قبری تنگ و تاریک شده بود
. راه نفسش بند
آمده بود .
حجم زیاد بغض، گلویش را خنج میکشید . هیچ راه فراری برای رهایی از این بغض نداشت .
کسی را نداشت تا از درد دلش بگوید . تنهایی را با تمام وجود احساس میکرد . تنها عمه برایش
مانده بود که او را با تاریک شدن آسمان زندگیش ، از دست میداد .
شدت علاقه ی عمه به بچه هایش را میدانست . از همان محبتش بود که او هم نصیبی برده بود .
وگرنه تاب آوردن در این زندگی صبر ایوب میخواست .
**
صدای احوالپرسی خانواده را با هم می شنید . صدای خنده ها و مبارک بادها روی قلبش ، زخم
میزدند .
پای اراده اش در قولی که داده بود در حال سست شدن بود . در دل به خود هزاران ناسزا گفت .
چرا باید خودش را با
یک ایل آدم روبرو میکرد .
برای کی ؟! برای چی؟!
برای کسی که دین و دنیایش بود . برای عشقی که ذره ذره ی وجودش شده بود به طوری که
حاضر بود برای راحتی و آسایشش از قلب خودش هم بگذرد .
ایکاش زودتر میفهمید در دام ، چه عشق ویرانگری افتاده است، تا به این صورت روح و روانش را
نمی باخت .
در با شتاب باز شد و سر کیمیا از لای در به داخل اتاق سرک کشید .
- بهار چرا بست نشستی تو اتاق ؟! کیان ، آقاجون و عزیز رو آورده نمیخوای هنوز بیایی بیرون ؟
بغضی که به صورت طناب دار گلویش را میفشرد اجازه حرف زدن به بهار نداد . تنها با تکان سر
نشان داد که بیرون میاید



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت پنجم

دوباره در آینه به چشمانی که از گریه ی ساعتی پیش شفاف و براق شده بود نگاهی کرد . در دل
برای قلبش فاتحه ای خواند واز اتاق خارج شد . امشب ، شب مرگ شقایق بود .
قدم که بیرون گذاشت همه ی سرها به سمتش چرخید . با ناراحتی به کیان که آرام و خندان کنار
مادرش نشسته
بود، نگاه کرد.
انگار نه انگار که او را در چه برزخی انداخته است . صدای کل کشیدن عمه و زن عمویش روحش
را به مسلخ میبرد .
- مبارکه عروس خانوم .
صداها مفهوم نبود . گیج و منگ نگاهشان کرد. چرا کسی حالش را از روی چشمان غمزده اش
نمی فهمید .صدای آقاجون گام هایش را به سمت آشپز خانه کشید .
- دختر گلم همه منتظر چایی هستن پس چرا نمی جنبی ؟
با دستان لرزانش هر کاری کرد نتوانست سینی چای را بلند کند . صدای آرام رؤیا مته بر اعصابش
میکشید .
- عرضه ی یه چایی بردنم نداری ! ... نمیدونم عمه ت به چی تو دل خوش کرده ؟ قیافه که نون و
آب نمیشه واسه ی آدم .
رؤیا نمی دانست قیافه هم برای او هیچ فایده ای نداشت . لرزش شدید دستش باعث شد سینی
از لکه های چایی
پر شود .
رؤیا با دست پسش زد . با حرص گفت:
- برو بشین خودم میارم . شاید زودتر شرت کنده بشه، خیالم از بابت تو راحت بشه .
لب برچید . دستی به شالش کشید و از آشپزخانه خارج شد . صدای اعتراض عمه اش بلند شد .
- پس چایی کو ...خوشگلِ عمه ؟!
- ببخشید عمه... رؤیاجون میاره
لرزش صدایش که از استرس بیداد میکرد ، لبخند را مهمان لبهای حاضرین کرد . آرام کنار
آقاجون جای گرفت .
بعد از صرف چای ، آقا جون دست دور شانه ی بهار انداخت . صدایش را صاف کرد و گفت :
- خدا رو شکر نمردم و چنین روز مبارکی رو دیدم . دیگه همه از دل این دو تا جوون خبر داریم .
بهتره زودتر بساط عقد و عروسی رو به راه بندازیم تا اینا هم به آرامش برسن . ممنون از کیان
جان که تا پایان درسای بهار صبر کرد و مردانگی خرج
کرد . حالا نوبتیم باشه نوبت تعیین زمان عقد و مشخص شدن مهریه ست .
بهار با ترس سرش را بالا آورد به چهره ی ، از خشم سرخ شده ی کیان نگاه کرد . رگ های روی
شقیقه اش نشان از شدت خشمش داشت . دستان مشت شده اش گویای حالش بود .
دلش چنگ خورد از فشاری که روی هر دوی آنها بود . یاد حرفی که در کافه زده بود افتاد .
» خودت میدونی همیشه بعنوان یه دختر دایی برام عزیزی. اما باور کن تازه چندماهه متوجه شدم
علاقه م به تو، بیشتر از روی عادت بوده ...نه عشق . وگرنه کسی نمیتونست جای تو رو تو قلبم
بگیره .خودت میدونی مادرم جون و نفسش به تو بنده ... اگه بخوام کنار بکشم بخاطر تو قبول
نمیکنه . حتی ممکنه عاق والدین بشم . پس اگه هنوزم دوستم دارم بخاطر اینکه از طرف عمه ت
به مشکل بر نخورم خودت به خواستگاری نه بگو و قائله رو ختم کن . «
نمیدانست از کی خواستگاری برای او به قائله تبدیل شده بود . اما باید تمام میکرد این حقارتی که
متحمل شده بود . با پاهایی لرزان از جا برخاست بدبختی آن بود که استرس ،کنترل صدایش را از
دستش گرفته بود . دهان خشکش را با زحمت باز کرد. با صدایی که بشدت میلرزید گفت :
- ببخشید ...... ببخشید اگه میشه.... به من یه فرصت..... برای فکرکردن بدین . من ......من هول
شدم .
لبخند مصنوعی کیان از چشمان تیزبین کیوان دور نماند . همه ساکت شدن و به صورت رنگ پریده
ی بهار چشم دوختند .
بعد از چند لحظه که همه از بهت خارج شدن بهرام گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
To Nisti
Shahab Tiam
#شهاب تیام

#تو نیستی 🎧

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
⭐️آرامش آسمان
🌙شب سهم قلبتان باشد
⭐️و نور ستاره ها روشنی
🌙بخش تمام لحظہ هایتان
⭐️خُدایا ستاره‌هاۍ
🌙آسمانت را سقف
⭐️خانہ دوستانم ڪن تا
🌙زندگیشان مانند ستاره بدرخشد

⭐️شبتون زیبـا و مهتابی
🌙


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸خدایا
سرآغاز صبحم را
🌸با یاد و نام تو میگشایم
پنجره های قلبم
🌸را خالصانه و عاشقانه
بسویت باز میکنم
🌸تانسیم رحمتت به آن بوزد
ناپاکیهای آنرا بزداید
🌸نوری از محبت
و عشق تو
🌸به قلبم به ارمغان بیاورد

🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــی بــه امــیــد تـــو



@kadbanoiranii
Shalat
Ragheb
#راغب‌

#شالت

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𝄠𝆹𝅥𝅯 @kadbanoiranii 🎻𝆹𝅥𝅯𝄠

#نان
#نان_صبحانه
#نان_کره_ای_لایه_ای

نکات:من همه مواد رو باهم مخلوط کردم ولی شما اگر از سالم بودن مایه خمیر مطمئن نیستید حتما خمیر مایه تونو با مقدار خیلی کم آب
و یک قاشق شکر عمل بیارید و بعد با بقیه مواد مخلوط کنید
کره حتما حتما به دمای محیط رسیده باشه و اصلا نباید سفت باشه و یا آب شده باشه
موادلازم:
برای خمیر
آرد نان فانتزی 300 گرم
مایه خمیر فوری 6 گرم
شکر 25 گرم
نمک 5 گرم
آب ولرم 125 میلی لیتر
کره (داخل خمیر) 50 گرم
کره ( بین خمیر) 150 گرم ( من 100 گرم استفاده کردم)
طرزتهیه:
ابتدا همه مواد شامل آرد ، شکر ، نمک، مایه خمیر و آب ولرم رو باهم مخلوط کرده خمیر را ورز میدیم کره داخل خمیر و اضافه کرده و مجددا خمیرو ورز میدیم تا لطیف بشه و به دست نچسبه اگر خمیرتون شل بود کم کم آرد اضافه کنیر و اگر سفت بود کم کم آب،که من همین مقدار دستور رو استفاده کردم و آب و آرد اضافی نیاز نبود
اگر آردتون مناسب باشه با همین مقدار دستور خمیر لطیفی خواهید داشت
خمیر را با درپوش در دمای محیط به مدت 60 دقیقه استراحت میدهیم
بعد از استراحت خمیر را به پنج چونه مساوی تقسیم کرده
(تو دستور اصلی 4 تا چونه از خمیر گرفته بود ولی من 5 تا چونه گرفتم تو فیلم اشتباها گفتم 4 چونه)
چونه گیری میکنیم هر چونه رو با وردنه نازک باز میکنیم و با مقدار کره ای که برای بین خمیر داشتید بین خمیرها رو رومال میکنید کره باید یکدست بین خمیر پخش بشه شروع میکنیم به رول کرده خمیر و رول رو از وسط برش داده مطابق فیلم شکل میدیم توی کاغذ و داخل قالب مافین قرار میدیم روی خمیر را با کیسه چرب شده پوشونده و به مدت 60 دقیقه استرحت دوم می دهیم، بعد از استراحت داخل فر 190 درجه به مدت 25 دقیقه قرار میدیم تا کامل رنگ بگیره نیاز به رومال هم نداره بعد از پخت با عسل رقیق یا شربت بار رومال میکنیم
‍ .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان
#نان_صبحانه
#نان_کره_ای_لایه_ای


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار
فیلم آموزشی مراحل تزیین کیک پایه دار باهمه نکات
نکات:آموزش کامله نکاتی که فکر میکنم سوال پیش بیاد رو تو فیلم ها گفتم براتون ⁣
برای زیر کیک میتونید از یونولیت هم استفاده کنید و با گلوکز به زیر کیکی بچسبونید

برای رنگ کردن پایه ها از ترکیب رنگ پودری طلایی و الکل خوراکی استفاده کنید
رنگ طلایی رو با اسانس دلخواه هم میتونید ترکیب کنید
‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_پایه_دار

مراحل تزیین کیک پایه دار با همه نکات
‍‍ ‍

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر