✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 143
اخماشو کشیده بود توهم و بدون جواب دادن به سوالم فقط باهمون نگاه پر خشمش خیره شده
بود بهم
ضربان قلبم رفته بود بالا از رفتاراش دوست داشتم ذهنمو معطوف کنم نمیخواستم به اینکه
ممکنه دلیل رفتاراش چی باشه فکر کنم ولی دست خودم نبود
_پسری که یهو از ناکجا اباد پیداش شد و هیچی هیچی باهم تو یه خونم زندگی میکنند برای
هرکسیم باشه تعجب داره
+زندگی شخصی هرکسی به خودش مربوطه بعدم یهو یهو پیداش شد؟پس مهتا چی؟یه شبه
پاشد اومد وسط زندگیت
خودمم تعجب کردم بخاطرحرفی که زده بودم مهتا چی بود این وسط؟!
انگار که یهو همه عصبانیتش دود شد هوا
_مهتا از کجا اومد؟
بدون اینکه برو خودم بیارم گفتم
+از همونجایی که ادریان درومد
خنده ای کرد
_شهرزاد خانوم حسادت میکنند؟
حسادت؟!شاید
+به چی باید حسادت کنم دقیقا؟من فقط در جواب حرف خودت اونو گفتم
اینبار دوتا بازومو گرفت به خودش نزدیک ترم کرد
تو موقعیت بدی گیر افتاده بودم و حتی نمیدونستم باید چیکار بکنم
_چرا خودتو میزنی به اون راه؟مگه غیر اینه که به مهتا حسادت کردی؟
چرا هیچکس از این کوچه لعنتی رد نمیشه این چه وضعیه
+چرا چرت و پرت میگی رادمان تو فقط دانشجوعه منی همین
لبخند کوچیکی رو لبش بود
برای اینکه از اون وضعیت نجات پیدا کنم بی فکر گفتم
+چرا خودتو نمیگی اون رفتارات با ادریان؟این همه غیرتی شدن؟این همه عکس العمل
نشون دادن و باهاش لج بودن!خودت بگو اقای ملکی نکنه خبریه
غیر مستقیم به حسش اشاره کرده بودمم و خودم مونده بودم که از کجا در اومد یهو
رادمانم هنگ کرده خیره شده بود بهم
خب تقصیر خودشه این رفتاراش چه معنی دیگه ای میتونن داشته باشن؟
یچیزی ته قلبم میگفت کاش رادمان حرفامو تایید کنه ولی برعکس لحنی بود که باهاش
صحبت کرده بودم تند و خشن...
رادمان هلم داد عقب که پشتم با دیوار برخورد کرد
چهرش خیلی جدی شده بود و چشماش...؟قابل معنی کردن نبود
دوست داشتم یه چیز خوب بگه با اینکه یهو از دهنم پریده بود ولی قلبم بی مهابا خودشو به
سینم میکوبید
تاقبل اینکه دوباره بهم نزدیک شه خواستم خودمو بکشم کنار که این دفعه کاملا بهم چسبید و
با یه دستش دستامو محکم گرفت
بدنم شروع کرده بود به لرزیدن
با صدای خفه ای گفتم
+چیکار داری میکنی رادمان
صورتشو اورد جلو صورتم طوری که صدامو خفه کرد
داشت چیکار میکرد بامن؟
صورتشو خم کرد و با لباش جلوی لبام ریز گفت
_چی باخودت فکر کردی استاد؟دوست دارم بدونم چه چیزی تو اون مغز کوچیکت میگذره؟
داره مسخرم میکنه؟
حتی حس اینکه عکس العمل نشون بدمو نداشتم
چشمای رادمان خیره به لبام بود و منی که خمار و بی حس شده بودم و نمیتونستم هیچی بگم
_مگه خودت نمیگی که رابطه بینمون فقط استاد و دانشجوییه پس چیشد؟
قدرت تکلم و از دست داده بودم شاید اگه انقدر بهم نزدیک نبود و نگهم نداشته بود الان
پخش میشدم رو زمین
بخاطر اینکه بتونم بیشتر نفس بکشم لبای خشکمو از هم بازشون کردم که بیشتر توجهش
جلب شد
چشماشو بست و سرشو بیشتر خم کرد سمتم
قفسه سینم شروع کرده بود به سوختن از بی هوایی چرا انقدر بی جنبه شده بودم هنوز که
کاری نکرده بود و من نمیتونستم حتی نفس بکشم
داره چه اتفاقی میوفته اینجا؟چرا هیچکاری نمیتونم انجام بدم؟
از شدت هیجان و داغی بدنم چشمای منم روهم افتاد
هرثانیه اندازه چند دقیقه میگذشت و تنها چیزی که متوجه میشدم فاصله بینمون بود که
درحال کم شدن بود هر لحظه...
نمیدونم چقدر گذشته بود ولی خیلی یهویی داغی رادمان از روم برداشته شد و صدای داد
مردی کوچه رو پر کرد و از طرفی صدای اژیری که نمیذاشت تمرکز کنم
_چه غلطی دارید میکنید شمادوتا اینجا؟
ترسیده و هول کرده چشمامو باز کردم و نگاهم گره خورد به رادمان خشک شده تو دستای
یه مامور
چیشد یهو؟قضیه چیه؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 143
اخماشو کشیده بود توهم و بدون جواب دادن به سوالم فقط باهمون نگاه پر خشمش خیره شده
بود بهم
ضربان قلبم رفته بود بالا از رفتاراش دوست داشتم ذهنمو معطوف کنم نمیخواستم به اینکه
ممکنه دلیل رفتاراش چی باشه فکر کنم ولی دست خودم نبود
_پسری که یهو از ناکجا اباد پیداش شد و هیچی هیچی باهم تو یه خونم زندگی میکنند برای
هرکسیم باشه تعجب داره
+زندگی شخصی هرکسی به خودش مربوطه بعدم یهو یهو پیداش شد؟پس مهتا چی؟یه شبه
پاشد اومد وسط زندگیت
خودمم تعجب کردم بخاطرحرفی که زده بودم مهتا چی بود این وسط؟!
انگار که یهو همه عصبانیتش دود شد هوا
_مهتا از کجا اومد؟
بدون اینکه برو خودم بیارم گفتم
+از همونجایی که ادریان درومد
خنده ای کرد
_شهرزاد خانوم حسادت میکنند؟
حسادت؟!شاید
+به چی باید حسادت کنم دقیقا؟من فقط در جواب حرف خودت اونو گفتم
اینبار دوتا بازومو گرفت به خودش نزدیک ترم کرد
تو موقعیت بدی گیر افتاده بودم و حتی نمیدونستم باید چیکار بکنم
_چرا خودتو میزنی به اون راه؟مگه غیر اینه که به مهتا حسادت کردی؟
چرا هیچکس از این کوچه لعنتی رد نمیشه این چه وضعیه
+چرا چرت و پرت میگی رادمان تو فقط دانشجوعه منی همین
لبخند کوچیکی رو لبش بود
برای اینکه از اون وضعیت نجات پیدا کنم بی فکر گفتم
+چرا خودتو نمیگی اون رفتارات با ادریان؟این همه غیرتی شدن؟این همه عکس العمل
نشون دادن و باهاش لج بودن!خودت بگو اقای ملکی نکنه خبریه
غیر مستقیم به حسش اشاره کرده بودمم و خودم مونده بودم که از کجا در اومد یهو
رادمانم هنگ کرده خیره شده بود بهم
خب تقصیر خودشه این رفتاراش چه معنی دیگه ای میتونن داشته باشن؟
یچیزی ته قلبم میگفت کاش رادمان حرفامو تایید کنه ولی برعکس لحنی بود که باهاش
صحبت کرده بودم تند و خشن...
رادمان هلم داد عقب که پشتم با دیوار برخورد کرد
چهرش خیلی جدی شده بود و چشماش...؟قابل معنی کردن نبود
دوست داشتم یه چیز خوب بگه با اینکه یهو از دهنم پریده بود ولی قلبم بی مهابا خودشو به
سینم میکوبید
تاقبل اینکه دوباره بهم نزدیک شه خواستم خودمو بکشم کنار که این دفعه کاملا بهم چسبید و
با یه دستش دستامو محکم گرفت
بدنم شروع کرده بود به لرزیدن
با صدای خفه ای گفتم
+چیکار داری میکنی رادمان
صورتشو اورد جلو صورتم طوری که صدامو خفه کرد
داشت چیکار میکرد بامن؟
صورتشو خم کرد و با لباش جلوی لبام ریز گفت
_چی باخودت فکر کردی استاد؟دوست دارم بدونم چه چیزی تو اون مغز کوچیکت میگذره؟
داره مسخرم میکنه؟
حتی حس اینکه عکس العمل نشون بدمو نداشتم
چشمای رادمان خیره به لبام بود و منی که خمار و بی حس شده بودم و نمیتونستم هیچی بگم
_مگه خودت نمیگی که رابطه بینمون فقط استاد و دانشجوییه پس چیشد؟
قدرت تکلم و از دست داده بودم شاید اگه انقدر بهم نزدیک نبود و نگهم نداشته بود الان
پخش میشدم رو زمین
بخاطر اینکه بتونم بیشتر نفس بکشم لبای خشکمو از هم بازشون کردم که بیشتر توجهش
جلب شد
چشماشو بست و سرشو بیشتر خم کرد سمتم
قفسه سینم شروع کرده بود به سوختن از بی هوایی چرا انقدر بی جنبه شده بودم هنوز که
کاری نکرده بود و من نمیتونستم حتی نفس بکشم
داره چه اتفاقی میوفته اینجا؟چرا هیچکاری نمیتونم انجام بدم؟
از شدت هیجان و داغی بدنم چشمای منم روهم افتاد
هرثانیه اندازه چند دقیقه میگذشت و تنها چیزی که متوجه میشدم فاصله بینمون بود که
درحال کم شدن بود هر لحظه...
نمیدونم چقدر گذشته بود ولی خیلی یهویی داغی رادمان از روم برداشته شد و صدای داد
مردی کوچه رو پر کرد و از طرفی صدای اژیری که نمیذاشت تمرکز کنم
_چه غلطی دارید میکنید شمادوتا اینجا؟
ترسیده و هول کرده چشمامو باز کردم و نگاهم گره خورد به رادمان خشک شده تو دستای
یه مامور
چیشد یهو؟قضیه چیه؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 144
صدای همهمه ای از تو خیابون میومد و اژیر پلیسی که صاف میرفت تو مغزت
سرمو چرخوندم و به اخر کوچه نگاه کردم
ماشین بزرگ سیاه رنگی که روش نوشته شده بود گشت ارشاد!
°
گشت ارشاد؟!
با بهت به رادمان نگاه کردم که یه سرباز ریشو با لباس معمولی ارنجشو سفت گرفته بود ...
انگار که یه قاتل جانی گرفته بودن!
رادمان شوکه گفت:چیشد؟
سربازه با اخمای درهم و قیافهی توهم رفته گفت:تشریف بیارین پایگاه اونوقت میفهمین چیشد
چی نشد!
با اشاره فرماندشون که سرکوچه وایستاده بود یه مامور زن اومد طرفم و با اخمای درهم
بازومو کشید برد سمت ماشینه و گفت:شالتو بکش جلو...
نمیدونم چرا ولی هم استرس داشتم هم نمیدونستم چی به چیه!
تا حالا همچین چیزی برام پیش نیومده بود و حتی نمیدونستم گشت ارشاد چیه! فقط میتونستم
از حرکاتشون و حرفاشون بفهمم یه ربطی به کلانتری و ... داره.
با تن صدای ارومی گفتم:اقا دزد که نگرفتین یکی اینجا بگه چخبره!
فرماندشون که یکم پا به سن گذاشته تر بود رو به روی رادمان وایستاد و با اخم وحشتناکی
گفت: ها کن ببینم!
با چشمای گشاد بهشون نگاه کردم...داشت تست الکل میگرفت ازش؟ اخه چرا؟
رادمان با لودگی و لحن بامزه ای گفت:جناب جاتون خالی همین چند دقیقه پیش کباب زدیم با
دوغ اومده بودیم هضم کنیم که...
فرماندهه با پوزخند گفت:کم لودگی کن ببینم...چه نسبتی با خانوم داری؟
+استادمه!
و مستقیم زل زد به چشمام...قصدش چی بود؟
مرده از سر تا پامو نگاه کرد و با لحن منظور داری گفت:استاد هم استادای قدیم...
بعد مکثی رو به رادمان گفت:میریم پایگاه تکلیفتونو روشن کنیم...
هنوزم بخاطر چند دقیقه پیش صورتم قرمز بود و قفسه سینم بالا و پایین میپرید!
مامور زن که نسبتا مسن بود گفت:بشین توی ون...سریعتر خانوم.
ولی رادمان ساکت بود و این برام خیلی تعجب انگیز بود!
میخواستم کنار رادمان بشینم تا ازش بپرسم چه خبره که ماموره با تندی گفت:اونجا نشین
خانوم...فاصله رو رعایت کن.
با چشمای گشاد شده به قیافهی خونسرد رادمان نگاه کردم که خیره شده بود بهم.
چجوری انقدر بیخیال بهم زل زده بود؟
کاری به چند دقیقه پیش ندارم که میخواست چیکار کنه ولی مارو دارن میبرن یه جای
نامعلوم نمیخواد بگه چه اتفاقی افتاده؟
تند تند گفتم:رادمان یه چیزی بگو اینا کین؟ گشت ارشاد چی میگه؟ کجا داریم میریم؟
صدای پوزخند مامور کنار دستم به گوشم رسید که نیم نگاهی بهش انداختم.
د چرا هیچکس توضیح نمیده چیشد؟
ما سرمون تو کار خودمون بود یهو اینشکلی مارو شوت کردن تو ماشین و دارن میبرن!
رادمان با یه لبخند خونسرد گفت:نگران نباش جای خاصی نیست...گشت ارشادم دختر پسرای
جوون و برمیداره میبره پایگاه ازشون میپرسه ازدواج کردین یا نه...
با تعجب گفتم:یعنی چی ازدواج کردین یا نه؟
خندید و با شیطنت گفت: از اونجایی که مارو توی موقعیت مناسبی ندیدن و ... دارن
میبرنمون تا براشون تعریف کنیم چی به چیه!
تعریف کنیم براشون؟ چیو تعریف کنیم اخه؟ کاری نکردیم که.
با شیطنت بیشتری ادامه داد:جزء به جزءشو.
اب دهنمو قورت دادم و هجوم خون به صورتمو احساس کردم.
ماموره چشم غره ای به رادمان رفت و روشو اونور کرد.
یه لحظه یاد چند دقیقه پیش افتادم.
یعنی رادمان داشت مسخرم میکرد؟
ی دیگه؟
چرا حرفاش یه معنی میداد و حرکاتش یه معن
باید کدومشونو باور کنم؟
حرکاتشو؟ یا حرفاش که بیشتر طعنه امیز و تمسخر امیز بود؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 144
صدای همهمه ای از تو خیابون میومد و اژیر پلیسی که صاف میرفت تو مغزت
سرمو چرخوندم و به اخر کوچه نگاه کردم
ماشین بزرگ سیاه رنگی که روش نوشته شده بود گشت ارشاد!
°
گشت ارشاد؟!
با بهت به رادمان نگاه کردم که یه سرباز ریشو با لباس معمولی ارنجشو سفت گرفته بود ...
انگار که یه قاتل جانی گرفته بودن!
رادمان شوکه گفت:چیشد؟
سربازه با اخمای درهم و قیافهی توهم رفته گفت:تشریف بیارین پایگاه اونوقت میفهمین چیشد
چی نشد!
با اشاره فرماندشون که سرکوچه وایستاده بود یه مامور زن اومد طرفم و با اخمای درهم
بازومو کشید برد سمت ماشینه و گفت:شالتو بکش جلو...
نمیدونم چرا ولی هم استرس داشتم هم نمیدونستم چی به چیه!
تا حالا همچین چیزی برام پیش نیومده بود و حتی نمیدونستم گشت ارشاد چیه! فقط میتونستم
از حرکاتشون و حرفاشون بفهمم یه ربطی به کلانتری و ... داره.
با تن صدای ارومی گفتم:اقا دزد که نگرفتین یکی اینجا بگه چخبره!
فرماندشون که یکم پا به سن گذاشته تر بود رو به روی رادمان وایستاد و با اخم وحشتناکی
گفت: ها کن ببینم!
با چشمای گشاد بهشون نگاه کردم...داشت تست الکل میگرفت ازش؟ اخه چرا؟
رادمان با لودگی و لحن بامزه ای گفت:جناب جاتون خالی همین چند دقیقه پیش کباب زدیم با
دوغ اومده بودیم هضم کنیم که...
فرماندهه با پوزخند گفت:کم لودگی کن ببینم...چه نسبتی با خانوم داری؟
+استادمه!
و مستقیم زل زد به چشمام...قصدش چی بود؟
مرده از سر تا پامو نگاه کرد و با لحن منظور داری گفت:استاد هم استادای قدیم...
بعد مکثی رو به رادمان گفت:میریم پایگاه تکلیفتونو روشن کنیم...
هنوزم بخاطر چند دقیقه پیش صورتم قرمز بود و قفسه سینم بالا و پایین میپرید!
مامور زن که نسبتا مسن بود گفت:بشین توی ون...سریعتر خانوم.
ولی رادمان ساکت بود و این برام خیلی تعجب انگیز بود!
میخواستم کنار رادمان بشینم تا ازش بپرسم چه خبره که ماموره با تندی گفت:اونجا نشین
خانوم...فاصله رو رعایت کن.
با چشمای گشاد شده به قیافهی خونسرد رادمان نگاه کردم که خیره شده بود بهم.
چجوری انقدر بیخیال بهم زل زده بود؟
کاری به چند دقیقه پیش ندارم که میخواست چیکار کنه ولی مارو دارن میبرن یه جای
نامعلوم نمیخواد بگه چه اتفاقی افتاده؟
تند تند گفتم:رادمان یه چیزی بگو اینا کین؟ گشت ارشاد چی میگه؟ کجا داریم میریم؟
صدای پوزخند مامور کنار دستم به گوشم رسید که نیم نگاهی بهش انداختم.
د چرا هیچکس توضیح نمیده چیشد؟
ما سرمون تو کار خودمون بود یهو اینشکلی مارو شوت کردن تو ماشین و دارن میبرن!
رادمان با یه لبخند خونسرد گفت:نگران نباش جای خاصی نیست...گشت ارشادم دختر پسرای
جوون و برمیداره میبره پایگاه ازشون میپرسه ازدواج کردین یا نه...
با تعجب گفتم:یعنی چی ازدواج کردین یا نه؟
خندید و با شیطنت گفت: از اونجایی که مارو توی موقعیت مناسبی ندیدن و ... دارن
میبرنمون تا براشون تعریف کنیم چی به چیه!
تعریف کنیم براشون؟ چیو تعریف کنیم اخه؟ کاری نکردیم که.
با شیطنت بیشتری ادامه داد:جزء به جزءشو.
اب دهنمو قورت دادم و هجوم خون به صورتمو احساس کردم.
ماموره چشم غره ای به رادمان رفت و روشو اونور کرد.
یه لحظه یاد چند دقیقه پیش افتادم.
یعنی رادمان داشت مسخرم میکرد؟
ی دیگه؟
چرا حرفاش یه معنی میداد و حرکاتش یه معن
باید کدومشونو باور کنم؟
حرکاتشو؟ یا حرفاش که بیشتر طعنه امیز و تمسخر امیز بود؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 145
یعنی واقعا مسخرم کرد؟
نگاه سنگینشو روی خودم حس میکردم ولی به روم نمیاوردم.
با کلافگی هوفی کشیدم تا فکرش از سرم بره بیرون!
دیگه نباید بهش اجازه بدم تا هرجور که دلش خواست خودشو بهم نزدیک کنه!
مگه ما چه ربطی به هم داشتیم؟
بعد چند دقیقه ماشین رو به روی یه جایی مثل پاسگاه ایستاد!
با کنجکاوی نگاه میکردم که پیادمون کردن.
دوشادوش رادمان مارو هدایت کردن سمت یه اتاق.
فضاش مثل کلانتری بود ولی انگار ستاد مبارزه با فساد اخلاقی بود!
حالا چجوری از اینجا خالص شیم؟
ببین توی چه هچلی افتادیم بخاطر ندونم کاریه این اقا!
نگاهم خورد به چند تا دختر و پسر مثل ما که جفت هم نشسته بودن!
نمیدونم چرا ولی از مدل تیپ و ظاهرشون خوشم نمیومد!
خیلی جلف بود!
کنار رادمان روی صندلی چوبی نشستم.
ماموره گفت:صبر کنین تا سرگرد بیاد،همهمه راه نندازین.
با صدای ارومی رو به رادمان گفتم:حالا چی میشه؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:منم مثل تو اولین باره میام اینجا!
با حرص نگاهش کردم و گفتم:همش بخاطر توعه!
شیطنتش دوباره گل کرد و سرشو اورد نزدیک و گفت:بخاطر من؟ بخاطر کدوم کارم؟
خیره شدم به چشماش که یه لحظه ته قلبم لرزید.
با صدای یکی از پسرای توی اتاق که مارو خطاب قرار داده بود هم من هم رادمان
توجهمون بهش جلب شد: شما چیکار کردین بچه خوشگلا که گرفتنتون؟ قیافتون به اینکارا
نمیخوره!
دست به سینه و با چهره ای بغ کرده به رو به رو خیره شدم.
اخه این چه وضعشه مرتیکه انگار تعادل روانی نداره!
یبار خوبه باهام یبار بد!
تکلیفمونو مشخص کن دیگه اه.
بی صدا در حال فکر کردن بودم که با وارد شدن یه سرگرد که چند تا پوشه هم دستش بود
ناخوداگاه از جامون بلند شدیم.
سرگرده با اخم نگاهی به هممون انداخت و گفت:بشینید.
پوششو باز کرد و بعد برداشتن یه خودکار نگاهی به اولین زوج کرد و گفت:شمارو از توی
خیابون پردیس گرفتن اره؟
پسره سری تکون داد و سرگرد گفت:خجالت نمیکشین توی ماشین اونم جلوی عامهی مردم
با دخترخالت...استغفرالله .
دختره سرشو پایین انداخت و پسره هم گفت:جناب سرگرد ما نامزدیم بعدم کاری نکردیم که
یه ماچ کوچولو به جایی برمیخوره؟
سرگرده هم خندش گرفته بود هم میخواست جدی باشه.
+ساکت ببینم...زنگ بزنین خانواده هاتون با صیغه نامه بیان ببینم واقعا نامزدین یا نه.
پسره بلند شد و رفت سمت تلفن و سرگرد هم از زوج بعدی سوال کرد.
همینطوری درحال پرسش بود که بالاخره رسید به ما.
وقتی نگاه جدی و اخمالوشو دیدم یه لحظه مو به تنم سیخ شد.
نگاهی به سر تا پامون انداخت و گفت:دانشجویین؟
سری به معنای نه تکون دادم و گفتم:من استاد دانشگاهم.
درادامه به رادمان اشاره کردم و گفتم:ایشون دانشجوم هستن.
سرگرده ابروهاش پرید بالا و گفت:دیگه کوچهها هم از دست شما جوونا درامان نیستن! لابد
نسبتی هم با هم ندارین نه؟
رادمان گفت:نه جناب سرگرد...رابطمون فقط استاد دانشجوییه.
و دوباره همون نگاه منظور دارشو بهم انداخت.
قصدشم فقط حرص دادن من بود!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 145
یعنی واقعا مسخرم کرد؟
نگاه سنگینشو روی خودم حس میکردم ولی به روم نمیاوردم.
با کلافگی هوفی کشیدم تا فکرش از سرم بره بیرون!
دیگه نباید بهش اجازه بدم تا هرجور که دلش خواست خودشو بهم نزدیک کنه!
مگه ما چه ربطی به هم داشتیم؟
بعد چند دقیقه ماشین رو به روی یه جایی مثل پاسگاه ایستاد!
با کنجکاوی نگاه میکردم که پیادمون کردن.
دوشادوش رادمان مارو هدایت کردن سمت یه اتاق.
فضاش مثل کلانتری بود ولی انگار ستاد مبارزه با فساد اخلاقی بود!
حالا چجوری از اینجا خالص شیم؟
ببین توی چه هچلی افتادیم بخاطر ندونم کاریه این اقا!
نگاهم خورد به چند تا دختر و پسر مثل ما که جفت هم نشسته بودن!
نمیدونم چرا ولی از مدل تیپ و ظاهرشون خوشم نمیومد!
خیلی جلف بود!
کنار رادمان روی صندلی چوبی نشستم.
ماموره گفت:صبر کنین تا سرگرد بیاد،همهمه راه نندازین.
با صدای ارومی رو به رادمان گفتم:حالا چی میشه؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:منم مثل تو اولین باره میام اینجا!
با حرص نگاهش کردم و گفتم:همش بخاطر توعه!
شیطنتش دوباره گل کرد و سرشو اورد نزدیک و گفت:بخاطر من؟ بخاطر کدوم کارم؟
خیره شدم به چشماش که یه لحظه ته قلبم لرزید.
با صدای یکی از پسرای توی اتاق که مارو خطاب قرار داده بود هم من هم رادمان
توجهمون بهش جلب شد: شما چیکار کردین بچه خوشگلا که گرفتنتون؟ قیافتون به اینکارا
نمیخوره!
دست به سینه و با چهره ای بغ کرده به رو به رو خیره شدم.
اخه این چه وضعشه مرتیکه انگار تعادل روانی نداره!
یبار خوبه باهام یبار بد!
تکلیفمونو مشخص کن دیگه اه.
بی صدا در حال فکر کردن بودم که با وارد شدن یه سرگرد که چند تا پوشه هم دستش بود
ناخوداگاه از جامون بلند شدیم.
سرگرده با اخم نگاهی به هممون انداخت و گفت:بشینید.
پوششو باز کرد و بعد برداشتن یه خودکار نگاهی به اولین زوج کرد و گفت:شمارو از توی
خیابون پردیس گرفتن اره؟
پسره سری تکون داد و سرگرد گفت:خجالت نمیکشین توی ماشین اونم جلوی عامهی مردم
با دخترخالت...استغفرالله .
دختره سرشو پایین انداخت و پسره هم گفت:جناب سرگرد ما نامزدیم بعدم کاری نکردیم که
یه ماچ کوچولو به جایی برمیخوره؟
سرگرده هم خندش گرفته بود هم میخواست جدی باشه.
+ساکت ببینم...زنگ بزنین خانواده هاتون با صیغه نامه بیان ببینم واقعا نامزدین یا نه.
پسره بلند شد و رفت سمت تلفن و سرگرد هم از زوج بعدی سوال کرد.
همینطوری درحال پرسش بود که بالاخره رسید به ما.
وقتی نگاه جدی و اخمالوشو دیدم یه لحظه مو به تنم سیخ شد.
نگاهی به سر تا پامون انداخت و گفت:دانشجویین؟
سری به معنای نه تکون دادم و گفتم:من استاد دانشگاهم.
درادامه به رادمان اشاره کردم و گفتم:ایشون دانشجوم هستن.
سرگرده ابروهاش پرید بالا و گفت:دیگه کوچهها هم از دست شما جوونا درامان نیستن! لابد
نسبتی هم با هم ندارین نه؟
رادمان گفت:نه جناب سرگرد...رابطمون فقط استاد دانشجوییه.
و دوباره همون نگاه منظور دارشو بهم انداخت.
قصدشم فقط حرص دادن من بود!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🌺یک شب پر از آرامش
✨یک دل شاد و بی غصه
🌺و یک دعای خیر از ته دل
✨نصیب لحظههاتون...
🌺در این شب زیبای بهاری
✨خونه دلتون گرم
🌺شبتون خوش ودر پناه حق
@kadbanoiranii
✨یک دل شاد و بی غصه
🌺و یک دعای خیر از ته دل
✨نصیب لحظههاتون...
🌺در این شب زیبای بهاری
✨خونه دلتون گرم
🌺شبتون خوش ودر پناه حق
@kadbanoiranii
🌸✨بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ✨🌸
✨پروردگارا!
🌸جهانیان به شوق تو در این
✨پگاه زیبا ،چشم می گشایند
🌸و سبحان الله می گویند.
✨با توکل به اسم اعظمت﷽
🌸روزمان را آغاز میکنیم
✨خدایا!!
🌸امروز چشم و زبان ما را
✨به خیر و نیکی بگشا
🌸 آمین...
@kadbanoiranii
♥️𝓓𝓸𝓷𝔂𝓪𝔂𝓮 𝓪𝓼𝓱𝓮𝓰𝓱𝓪𝓷♥️
✨پروردگارا!
🌸جهانیان به شوق تو در این
✨پگاه زیبا ،چشم می گشایند
🌸و سبحان الله می گویند.
✨با توکل به اسم اعظمت﷽
🌸روزمان را آغاز میکنیم
✨خدایا!!
🌸امروز چشم و زبان ما را
✨به خیر و نیکی بگشا
🌸 آمین...
@kadbanoiranii
♥️𝓓𝓸𝓷𝔂𝓪𝔂𝓮 𝓪𝓼𝓱𝓮𝓰𝓱𝓪𝓷♥️
#خورش_شوید_خولی
#خوراک_گیلانی
پیاز ۲ عدد
مرغ ۳ قطعه
شوید ۲۵۰ گرم
سبزی (شامل گشنیز و جعفری تازه و ساطوری شده) ۲ قاشق سوپ خوری
تخم مرغ ۳ عدد
آلوچه خشک ۱۰۰ گرم
روغن به مقدار لازم
زردچوبه به مقدار لازم
نمک و فلفل به مقدار لازم
طرز تهیه
۱- ابتدا یك عدد از پیازها را خلالی خرد كرده و به همراه گوشت مرغ در روغن داغ سرخ میكنیم .
۲- وقتی پیاز طلایی شد سبزی خرد شده را نیز در تابه ریخته و با مواد تفت میدهیم.
۳- پس از اینكه سبزی كاملا نرم شد، تخممرغها را در یك ظرف به حدی میزنیم تا سفیده و زرده با هم مخلوط و یك رنگ شوند.
۴- سپس تخممرغها را روی مواد در حال سرخ شدن ریخته و وقتی كه تخممرغها كمی بسته شدند آلوچه خشك شسته را در مخلوط ریخته و با بقیه مواد سرخ میكنیم.
۵- پس از پنج دقیقه مواد را به همراه دو لیوان آب جوش در قابلمه ریخته و زمانی كه مرغ پخته شد نمك، فلفل و زردچوبه را به غذا اضافه میكنیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات کانال حرام است
#خوراک_گیلانی
پیاز ۲ عدد
مرغ ۳ قطعه
شوید ۲۵۰ گرم
سبزی (شامل گشنیز و جعفری تازه و ساطوری شده) ۲ قاشق سوپ خوری
تخم مرغ ۳ عدد
آلوچه خشک ۱۰۰ گرم
روغن به مقدار لازم
زردچوبه به مقدار لازم
نمک و فلفل به مقدار لازم
طرز تهیه
۱- ابتدا یك عدد از پیازها را خلالی خرد كرده و به همراه گوشت مرغ در روغن داغ سرخ میكنیم .
۲- وقتی پیاز طلایی شد سبزی خرد شده را نیز در تابه ریخته و با مواد تفت میدهیم.
۳- پس از اینكه سبزی كاملا نرم شد، تخممرغها را در یك ظرف به حدی میزنیم تا سفیده و زرده با هم مخلوط و یك رنگ شوند.
۴- سپس تخممرغها را روی مواد در حال سرخ شدن ریخته و وقتی كه تخممرغها كمی بسته شدند آلوچه خشك شسته را در مخلوط ریخته و با بقیه مواد سرخ میكنیم.
۵- پس از پنج دقیقه مواد را به همراه دو لیوان آب جوش در قابلمه ریخته و زمانی كه مرغ پخته شد نمك، فلفل و زردچوبه را به غذا اضافه میكنیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات کانال حرام است
#ادویه_قرمه_سبزی
سبزیجات آسیاب شده شامل:
ریحون،شنبلیله،ترخون،گشنیز،جعفری و تره
اندازه همه سبزیجات
۴ قاشق غذا خوری سر پر
ادویه ها:
زیره سبز:۲ قاشق غذا خوری
دارچین:۱ قاشق غذا خوری
فلفل سیاه:۳ قاشق غذا خوری
پودر لیمو عمانی:۱/۵ قاشق غذا خوری
پودر سیر:۱ قاشق غذا خوری
زردچوبه:۷ قاشق غذا خوری
سبزیجات آسیاب شده و ادویه ها را با هممخلوط کرده دوباره الک میکنیم تا ترکیب پودری صاف و یکدستی بهمون بده.برای استفاده از این چاشنی کافیه نیم ساعت آخر پخت خورشت ۱/۵ تا ۲ قاشق غذا خوری از ادویه را به خورشت اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
سبزیجات آسیاب شده شامل:
ریحون،شنبلیله،ترخون،گشنیز،جعفری و تره
اندازه همه سبزیجات
۴ قاشق غذا خوری سر پر
ادویه ها:
زیره سبز:۲ قاشق غذا خوری
دارچین:۱ قاشق غذا خوری
فلفل سیاه:۳ قاشق غذا خوری
پودر لیمو عمانی:۱/۵ قاشق غذا خوری
پودر سیر:۱ قاشق غذا خوری
زردچوبه:۷ قاشق غذا خوری
سبزیجات آسیاب شده و ادویه ها را با هممخلوط کرده دوباره الک میکنیم تا ترکیب پودری صاف و یکدستی بهمون بده.برای استفاده از این چاشنی کافیه نیم ساعت آخر پخت خورشت ۱/۵ تا ۲ قاشق غذا خوری از ادویه را به خورشت اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
این #املت خوردن داره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
این #املت خوردن داره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
فرمول جادویی #قرمه_سبزی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
فرمول جادویی #قرمه_سبزی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 فیلم_آموزشی
#شیک خنک😋
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شیک خنک😋
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#دلمه_برگ_کلم با سس رب انار
مواد لازم:
مقداری که میگم برای ۵ نفر هست:
لپه: ۵ قاشق غذاخوری
برنج: ۱ لیوان
(اول اجازه بدید تا لپه و برنج یک ساعت خیس بخورن)
یک عدد کلم پیچ رو با آب و یکم آبلیمو ۲ ساعت بپزید
یدونه پیاز رو خلال کنید، سرخ کنید و ۳۰۰ گرم کوشت چرخکرده رو اضافه کنید
ادویهها:
زردچوبه: ۱ قاشق چایخوری
پودر سیر: ۱ قاشق چایخوری
فلفلسیاه و نمک
سبزی تازه:
ریحون: ۱ دسته
تره: ۱ دسته
ترخون: ۱ دسته
گشنیز: ۱ دسته
نعنا: نصف دسته
سبزی خشک:
مرزه: ۲ قاشق غذاخوری
رب انار: ۱ قاشق غذاخوری
خوب مخلوط کنید، ۱۰ دقیقه بعد حرارت رو خاموش کنید و برنج خیس خورده رو اضافه کنید
.
مثل من قسمت ریشه و قسمتهای رگ و سفت کلم رو جدا کنید، دلمه هارو با دقت و حوصله بپیچید
از قسمتهای پاره شده و سفت به عنوان تهدیگ استفاده کنید
دلمههای پیچیده شده رو بچینید، رب انار رقیق شده و روغن بزنید و روی حرارت ملایم رو به کم اجازه بدید تا ۹۰ دقیقه بپزه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری بدون لینک حرام است
#دلمه_برگ_کلم با سس رب انار
مواد لازم:
مقداری که میگم برای ۵ نفر هست:
لپه: ۵ قاشق غذاخوری
برنج: ۱ لیوان
(اول اجازه بدید تا لپه و برنج یک ساعت خیس بخورن)
یک عدد کلم پیچ رو با آب و یکم آبلیمو ۲ ساعت بپزید
یدونه پیاز رو خلال کنید، سرخ کنید و ۳۰۰ گرم کوشت چرخکرده رو اضافه کنید
ادویهها:
زردچوبه: ۱ قاشق چایخوری
پودر سیر: ۱ قاشق چایخوری
فلفلسیاه و نمک
سبزی تازه:
ریحون: ۱ دسته
تره: ۱ دسته
ترخون: ۱ دسته
گشنیز: ۱ دسته
نعنا: نصف دسته
سبزی خشک:
مرزه: ۲ قاشق غذاخوری
رب انار: ۱ قاشق غذاخوری
خوب مخلوط کنید، ۱۰ دقیقه بعد حرارت رو خاموش کنید و برنج خیس خورده رو اضافه کنید
.
مثل من قسمت ریشه و قسمتهای رگ و سفت کلم رو جدا کنید، دلمه هارو با دقت و حوصله بپیچید
از قسمتهای پاره شده و سفت به عنوان تهدیگ استفاده کنید
دلمههای پیچیده شده رو بچینید، رب انار رقیق شده و روغن بزنید و روی حرارت ملایم رو به کم اجازه بدید تا ۹۰ دقیقه بپزه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری بدون لینک حرام است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#سیب_زمینی_سوخاری_رستورانی
سیب زمینی سوخاری رستورانی رو به سبک پلتسفود درست کنید که مطمئنم عاشقش میشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#سیب_زمینی_سوخاری_رستورانی
سیب زمینی سوخاری رستورانی رو به سبک پلتسفود درست کنید که مطمئنم عاشقش میشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی
#ترفند_آشپزی
چیزهای که هر خانوم خانه داری باید بدونه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#ترفند_آشپزی
چیزهای که هر خانوم خانه داری باید بدونه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#ایده_سالادآرایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#ایده_سالادآرایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
یه کیک خوشمزه و قرتی
چرا اینقدر کیک طرفدار داره،،،این نمونه رو اگه درست کنی فک کنم بره جزء اون دسته از شیرینی هایی که هفته ایی یبار ازش دلت بخواد فول میدم 💫💫💫چی میگن٫٫٫با لب و دهنت بازی میکنه 😉😉😉
#کیک_وانیل_کارامل
چیزایی که لازم داریم براش
✅تخم مرغ :۱ عدد
✅وانیل :۱ ق م
✅آرد:۱۵۰ گرم
✅کره :۷۵ گرم. ذوب شده
✅شیر پرچرب :۱۲۵ گرم
✅بکینگ پودر:۱۰ گرم
✅شکر دانه ریز:۱۰۰ گرم
✅کارامل :ب م ل
✅نمک :۱ پینچ
طرز ساختنش!!!😜😜😜
همه مواد رو بجز آرد و بکینگ پودر باهم مخلوط میکنیم و با ویسک دستی بهم میزنیم و بعداز اون آرد و بکینگ پودر …قالب رو اسپری جدا کننده و نیمی از مواد رو ریخته و کارامل میزنیم و بقیه مواد و در فر از قبل گرم شده ۱۸۰ درجه ۲۰ دقیقه قرار میدیم بازم مراقب باشید چککنید 🤗🤗🤗
بعداز اون با کرمفیل اگه دوست داشتید قیف بزنید عطر کره ووانیل و کارامل ترکیبی میشه که نگم برات 😋😋😋
میتونی بجای کارامل مربا یا شکلات هم بزنی
❌❌❌توجه؛
راستی!!!شما کدومو دوستداری ؟؟؟
۱-کارامل ۲-شکلات۳-مربا؟؟؟؟؟؟
⭐️نکته:
اگه دوست داشتی مواد رو توی یه قالب بریزی میشه فقط زمان پخت زیادتری میبره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
چرا اینقدر کیک طرفدار داره،،،این نمونه رو اگه درست کنی فک کنم بره جزء اون دسته از شیرینی هایی که هفته ایی یبار ازش دلت بخواد فول میدم 💫💫💫چی میگن٫٫٫با لب و دهنت بازی میکنه 😉😉😉
#کیک_وانیل_کارامل
چیزایی که لازم داریم براش
✅تخم مرغ :۱ عدد
✅وانیل :۱ ق م
✅آرد:۱۵۰ گرم
✅کره :۷۵ گرم. ذوب شده
✅شیر پرچرب :۱۲۵ گرم
✅بکینگ پودر:۱۰ گرم
✅شکر دانه ریز:۱۰۰ گرم
✅کارامل :ب م ل
✅نمک :۱ پینچ
طرز ساختنش!!!😜😜😜
همه مواد رو بجز آرد و بکینگ پودر باهم مخلوط میکنیم و با ویسک دستی بهم میزنیم و بعداز اون آرد و بکینگ پودر …قالب رو اسپری جدا کننده و نیمی از مواد رو ریخته و کارامل میزنیم و بقیه مواد و در فر از قبل گرم شده ۱۸۰ درجه ۲۰ دقیقه قرار میدیم بازم مراقب باشید چککنید 🤗🤗🤗
بعداز اون با کرمفیل اگه دوست داشتید قیف بزنید عطر کره ووانیل و کارامل ترکیبی میشه که نگم برات 😋😋😋
میتونی بجای کارامل مربا یا شکلات هم بزنی
❌❌❌توجه؛
راستی!!!شما کدومو دوستداری ؟؟؟
۱-کارامل ۲-شکلات۳-مربا؟؟؟؟؟؟
⭐️نکته:
اگه دوست داشتی مواد رو توی یه قالب بریزی میشه فقط زمان پخت زیادتری میبره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کیک_وانیل_کارامل از مریم جون
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شیرینی_فرانسوی از مریم جون
مواد لازم برای خمیر تارت
✅تخم مرغ :۱ عدد
✅وانیل:۱ق چ
✅کره نرم:۱۰۰ گرم
✅روغن مایع :۱۲۰ گرم
✅پودر قند:۱ پیمانه
✅بکینگ پودر:۱ ق چ
✅آرد نول :۱/۵ تا۳ لیوان بستگی به آردتون داره تا زمانی که خمیر منسجم و صافی بدست بیاد
🔆🔆🔆
برای مابین تارت :
❇️سیب زرد :۳ عدد برش خورده
❇️دارچین :۱/۵ ق چ
❇️شکر قهوه ایی:۱/۲ پیمانه
❇️کره:۱ ق غ
〽️〽️〽️
همه مراحل در فیلم هست اشکالی داشتید در خدمتتون هستم بپرسید🔱🔱🔱
مواد میانی !!!!🛑🛑🛑
همه رو با هم با حرارت ملایم میزاریم خوب ترکیب بشه و باهم یکدست بشن💯💯💯
پخت:❌❌❌
در دمای ۱۷۰ درجه به مدت ۴۵ دقیقه مراقب باشید بستگی به فرتون هم داره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مواد لازم برای خمیر تارت
✅تخم مرغ :۱ عدد
✅وانیل:۱ق چ
✅کره نرم:۱۰۰ گرم
✅روغن مایع :۱۲۰ گرم
✅پودر قند:۱ پیمانه
✅بکینگ پودر:۱ ق چ
✅آرد نول :۱/۵ تا۳ لیوان بستگی به آردتون داره تا زمانی که خمیر منسجم و صافی بدست بیاد
🔆🔆🔆
برای مابین تارت :
❇️سیب زرد :۳ عدد برش خورده
❇️دارچین :۱/۵ ق چ
❇️شکر قهوه ایی:۱/۲ پیمانه
❇️کره:۱ ق غ
〽️〽️〽️
همه مراحل در فیلم هست اشکالی داشتید در خدمتتون هستم بپرسید🔱🔱🔱
مواد میانی !!!!🛑🛑🛑
همه رو با هم با حرارت ملایم میزاریم خوب ترکیب بشه و باهم یکدست بشن💯💯💯
پخت:❌❌❌
در دمای ۱۷۰ درجه به مدت ۴۵ دقیقه مراقب باشید بستگی به فرتون هم داره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 146
سرگرد چند بار با تاکید گفت:استاد دانشجو....کارت ملیاتونو بدین ببینم.
کارت ملیم؟ کارت ملی من المانی بود به چه دردشون میخورد؟
رادمان کارت ملیشو گذاشت روی میز و منم بعد یکم گشتن که توی جیب شلوارم پیداش
کردم گذاشتم روی میز.
سرگرد بعد مکثی رو به من گفت:المانی هستی؟
سری تکون دادم که گفت:لحجه که نداری! فارسیتم روونه..
+بله جناب سرگرد...من المان به دنیا اومدم المانم درس خوندم ولی اصالتا ایرانیم.
سرگرد بعد چند لحظه فکر کردن کارت ملیامونو داد دستمون و سرباز و صدا زد.
خب الان چی میشه؟
ازاد شدیم یعنی؟
با کنجکاوی نگاهشون میکردم که سرگرد گفت:بندازشون بازداشتگاه.
سریع برگشتم سمت سرگرده و گفتم:یعنی چی جناب سرگرد؟ بازداشتگاه چرا؟
لعنتی! چرا بازداشتگاه؟ ازادمون کنین بریم دیگه.
سرگرد نگاه کوتاهی بهم کرد و گفت:برین بازداشتگاه بعد میفهمین چرا...
حرصی پاهامو روی زمین کوبیدم به رادمانی که بیخیال رفت بیرون نگاه کردم.
اصلا به یه ورشم نیست انگار!
با حرص گفتم:خیلی بیخیالی اقای ملکی...بخاطر تو توی این هچل افتادیم هیچ کاریم
نمیکنی!تازه بچه ها هم که معلوم نیست کجان از ما هم خبر ندارن.
رادمان خنثی نگاهم کرد که کلافه گفتم:ادریان فارسی بلد نیست اخه کجاست الان ؟
یکدفعه اخماشو کشید توهم و با حرص گفت:توی این موقعیت بازم به فکر ادریان باش باشه
استاد؟ بسه دیگه هی چپ میری راست میری ادریان ادریان!
بی توجه بهش راه افتادم و گفتم:برو بابا.
حس خوبی نداشتم نسبت به این قضیه
به هرحال اولین بارم بود که اینجا اومده بودم اونم بخاطر رادمان
من هرچی میکشم از دست این رادمان
یه ندایی تو قلبم میگفت
واقعا ناراضی از کار رادمان!
همراه با خانوم سروان به سمت بازداشتگاه میرفتیم
یخورده سر و صدا زیاد بود و هرجور ادمیو میشد تو راه روها دید
خدابخیر کنه تو بازداشتگاه چی بگذره بهم!؟منم که هیچ تجربه ای ندارم
_نمیخوای یکم تند تر راه بری؟
ترسیده به چشمای اخم آلود سروان نگاه کردم و طبق گفتش قدمامو تند تر کردم
بعد یکم راه رفتن وارد یه راهرو نسبتا باریک شد و منو به سرباز تحویل داد
تا خواستم بگم من که کاری نکردم حداقل جای قاتلا و دزدا نندازینم
در یکیشونو باز کرد و خیلی سرد گفت برو تو
دوباره دهنمو بستم و رفتم داخل و تق درو کوبید بهم
بادیدن سلول خالی باخوشحالی نفسمو بیرون دادم و خیلی ریز گوشه ای نشستم
اخه منو چه به اینجور جاها خیر سرم استاد دانشگاهم یکی از دانشجوها ببینم چی فکر میکنه
باخودش!بعد دیگه حرف شنویم میکنن ازم؟
اونم به جرم چی؟یکم نزدیکی با دانشجوت
حالا یکم بیشتر از نزدیکی
اصلا به من چه مگه من کردم اون منو خفت کرد نذاشت از جام تکون بخورم
کلافه سرمو رو زانوهام گذاشتم و چشمامو بستم
از اون جایی که زمستون بود فضای سلولم سرد بود بخاطر همین تو خودم جمع شده بودم
فقط پام به جای پلیسا باز نشده بود که اونم به لطف رادمان خان حل شد
همینطور زیر لب برای خودم غر غر میکردم که یهو صدای در اومد
سری سرمو بلند کردم و به پنج ،شیش نفری که یهو با سر و صدا وارد شدن خیره شدم
خوبه گفتم تنهام!اینم از جمعیت دیگه همه چی تکمیله
اروم خودمو کنار کشیدم تا خیلی تو جوشون نباشم
دوتا دختر جوون حدودا۱۷ساله و بقیشون خانومای بالای ۳۰سال بودن انگار، اصلا ظاهر
مناسبی نداشتن و یکیشونم مشخص بود که به شدت خمار و معتاده
خدانگم چیکارت نکنه رادمان
بعد اینکه تو جای مورد نظرشون مستقر شدن شروع به بحث کردن
_همش تقصیر توعه گاوه بخاطر اون موادات مارو انداختی تو هچل
_هوووش زنیکه به لنگ من ننداز که بد سرویست میکنما میخواستی قبل رو اب ریختن
کارت واسه اون مردک بفهمی که کارش چیه تا هممونو بدبخت نکنی
_ببین منو خفه میشی یا خفت کنم
چه خبره اینجا نزنن همو بکشن؟
یهو در باز شد و سرباز عصبی اومد داخل و هشدار داد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 146
سرگرد چند بار با تاکید گفت:استاد دانشجو....کارت ملیاتونو بدین ببینم.
کارت ملیم؟ کارت ملی من المانی بود به چه دردشون میخورد؟
رادمان کارت ملیشو گذاشت روی میز و منم بعد یکم گشتن که توی جیب شلوارم پیداش
کردم گذاشتم روی میز.
سرگرد بعد مکثی رو به من گفت:المانی هستی؟
سری تکون دادم که گفت:لحجه که نداری! فارسیتم روونه..
+بله جناب سرگرد...من المان به دنیا اومدم المانم درس خوندم ولی اصالتا ایرانیم.
سرگرد بعد چند لحظه فکر کردن کارت ملیامونو داد دستمون و سرباز و صدا زد.
خب الان چی میشه؟
ازاد شدیم یعنی؟
با کنجکاوی نگاهشون میکردم که سرگرد گفت:بندازشون بازداشتگاه.
سریع برگشتم سمت سرگرده و گفتم:یعنی چی جناب سرگرد؟ بازداشتگاه چرا؟
لعنتی! چرا بازداشتگاه؟ ازادمون کنین بریم دیگه.
سرگرد نگاه کوتاهی بهم کرد و گفت:برین بازداشتگاه بعد میفهمین چرا...
حرصی پاهامو روی زمین کوبیدم به رادمانی که بیخیال رفت بیرون نگاه کردم.
اصلا به یه ورشم نیست انگار!
با حرص گفتم:خیلی بیخیالی اقای ملکی...بخاطر تو توی این هچل افتادیم هیچ کاریم
نمیکنی!تازه بچه ها هم که معلوم نیست کجان از ما هم خبر ندارن.
رادمان خنثی نگاهم کرد که کلافه گفتم:ادریان فارسی بلد نیست اخه کجاست الان ؟
یکدفعه اخماشو کشید توهم و با حرص گفت:توی این موقعیت بازم به فکر ادریان باش باشه
استاد؟ بسه دیگه هی چپ میری راست میری ادریان ادریان!
بی توجه بهش راه افتادم و گفتم:برو بابا.
حس خوبی نداشتم نسبت به این قضیه
به هرحال اولین بارم بود که اینجا اومده بودم اونم بخاطر رادمان
من هرچی میکشم از دست این رادمان
یه ندایی تو قلبم میگفت
واقعا ناراضی از کار رادمان!
همراه با خانوم سروان به سمت بازداشتگاه میرفتیم
یخورده سر و صدا زیاد بود و هرجور ادمیو میشد تو راه روها دید
خدابخیر کنه تو بازداشتگاه چی بگذره بهم!؟منم که هیچ تجربه ای ندارم
_نمیخوای یکم تند تر راه بری؟
ترسیده به چشمای اخم آلود سروان نگاه کردم و طبق گفتش قدمامو تند تر کردم
بعد یکم راه رفتن وارد یه راهرو نسبتا باریک شد و منو به سرباز تحویل داد
تا خواستم بگم من که کاری نکردم حداقل جای قاتلا و دزدا نندازینم
در یکیشونو باز کرد و خیلی سرد گفت برو تو
دوباره دهنمو بستم و رفتم داخل و تق درو کوبید بهم
بادیدن سلول خالی باخوشحالی نفسمو بیرون دادم و خیلی ریز گوشه ای نشستم
اخه منو چه به اینجور جاها خیر سرم استاد دانشگاهم یکی از دانشجوها ببینم چی فکر میکنه
باخودش!بعد دیگه حرف شنویم میکنن ازم؟
اونم به جرم چی؟یکم نزدیکی با دانشجوت
حالا یکم بیشتر از نزدیکی
اصلا به من چه مگه من کردم اون منو خفت کرد نذاشت از جام تکون بخورم
کلافه سرمو رو زانوهام گذاشتم و چشمامو بستم
از اون جایی که زمستون بود فضای سلولم سرد بود بخاطر همین تو خودم جمع شده بودم
فقط پام به جای پلیسا باز نشده بود که اونم به لطف رادمان خان حل شد
همینطور زیر لب برای خودم غر غر میکردم که یهو صدای در اومد
سری سرمو بلند کردم و به پنج ،شیش نفری که یهو با سر و صدا وارد شدن خیره شدم
خوبه گفتم تنهام!اینم از جمعیت دیگه همه چی تکمیله
اروم خودمو کنار کشیدم تا خیلی تو جوشون نباشم
دوتا دختر جوون حدودا۱۷ساله و بقیشون خانومای بالای ۳۰سال بودن انگار، اصلا ظاهر
مناسبی نداشتن و یکیشونم مشخص بود که به شدت خمار و معتاده
خدانگم چیکارت نکنه رادمان
بعد اینکه تو جای مورد نظرشون مستقر شدن شروع به بحث کردن
_همش تقصیر توعه گاوه بخاطر اون موادات مارو انداختی تو هچل
_هوووش زنیکه به لنگ من ننداز که بد سرویست میکنما میخواستی قبل رو اب ریختن
کارت واسه اون مردک بفهمی که کارش چیه تا هممونو بدبخت نکنی
_ببین منو خفه میشی یا خفت کنم
چه خبره اینجا نزنن همو بکشن؟
یهو در باز شد و سرباز عصبی اومد داخل و هشدار داد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪