#ترفندهای_مهم_آشپزی
#معطر_کردن_غذا
برای معطر کردن سوپ شیر از کمی آویشن استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن ماکارانی و لازانیا از آویشن استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن لوبیا پلو از زیره سیاه استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن عدس پلو از دارچین استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن ته دیگ زعفرانی از هل سائیده استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن مرصع پلو هل ساییده را بر لایه برنجی که می خواهید دم بکشد بپاشید.
✴️برای معطر کردن قیمه، فسنجون و خورشت آماده شده، یک قاشق چایخوری هل و نصف استکان گلاب را درون آن بریزید. یک جوش که خورد سریع شعله را خاموش کنید.
✴️برای معطر کردن خورشت بامیه سیر و در آخر یک پیاز رنده شده سرخ شده را با یک قاشق مرباخوری دارچین تفت خورده درون آن بریزید تا معطر شود.
✴️برای سرخ کردن ماهی حتما در پودر سوخاری کمی تخم گشنیز و پودر سیر اضافه کنید.
✴️برای سبزی پلوماهی از تخم گشنیز استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن مرغ، در آخر که مرغ آماده شد یک قاشق چایخوری هل و نیم استکان گلاب همراه زعفران استفاده کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#معطر_کردن_غذا
برای معطر کردن سوپ شیر از کمی آویشن استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن ماکارانی و لازانیا از آویشن استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن لوبیا پلو از زیره سیاه استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن عدس پلو از دارچین استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن ته دیگ زعفرانی از هل سائیده استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن مرصع پلو هل ساییده را بر لایه برنجی که می خواهید دم بکشد بپاشید.
✴️برای معطر کردن قیمه، فسنجون و خورشت آماده شده، یک قاشق چایخوری هل و نصف استکان گلاب را درون آن بریزید. یک جوش که خورد سریع شعله را خاموش کنید.
✴️برای معطر کردن خورشت بامیه سیر و در آخر یک پیاز رنده شده سرخ شده را با یک قاشق مرباخوری دارچین تفت خورده درون آن بریزید تا معطر شود.
✴️برای سرخ کردن ماهی حتما در پودر سوخاری کمی تخم گشنیز و پودر سیر اضافه کنید.
✴️برای سبزی پلوماهی از تخم گشنیز استفاده کنید.
✴️برای معطر کردن مرغ، در آخر که مرغ آماده شد یک قاشق چایخوری هل و نیم استکان گلاب همراه زعفران استفاده کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تزئین_کیک_تر_با_شکلات
شکلات رو با چاقو برش بزنید وبریزید تو کاسه استیل و بزازید رو در کتری که آبش داره قل میزنه چند دقیقه صبر کنید تا شکلات نرم بشه سپس با قاشق هم بزنید تا شکلات روان بشه عزیزان توجه کنید شکلاتی که برای تزیین استفاده میکنید نباید روغن مایع ویا خامه بریزید چون به خوبی سفت نمیشه پس شکلات به تنهای آب بشه
شکلات روان شد بزارید از داغی بیفته وبریزید داخل قیف یکبار مصرف یه ذره نوک قیف رو قیچی بزنید و رو کاغذ روغنی هر شکلی که دوست دارید شکل بدید
عزیزان هر طرحی که که دوست دارید پشت کاغذ روغنی بکشید وروی کاغذ روغنی که نوشته معلومه با شکلات بکشید وبزارید خشک بشه به راحتی از کاغذ روغنی جدا میشه
کاغذ روغنی چرب کردن نمیخواد
بعد از یکساعت خشک میشه
برای تزیین کیک وشیرینی ازش استفاده کنید
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی
شکلات رو با چاقو برش بزنید وبریزید تو کاسه استیل و بزازید رو در کتری که آبش داره قل میزنه چند دقیقه صبر کنید تا شکلات نرم بشه سپس با قاشق هم بزنید تا شکلات روان بشه عزیزان توجه کنید شکلاتی که برای تزیین استفاده میکنید نباید روغن مایع ویا خامه بریزید چون به خوبی سفت نمیشه پس شکلات به تنهای آب بشه
شکلات روان شد بزارید از داغی بیفته وبریزید داخل قیف یکبار مصرف یه ذره نوک قیف رو قیچی بزنید و رو کاغذ روغنی هر شکلی که دوست دارید شکل بدید
عزیزان هر طرحی که که دوست دارید پشت کاغذ روغنی بکشید وروی کاغذ روغنی که نوشته معلومه با شکلات بکشید وبزارید خشک بشه به راحتی از کاغذ روغنی جدا میشه
کاغذ روغنی چرب کردن نمیخواد
بعد از یکساعت خشک میشه
برای تزیین کیک وشیرینی ازش استفاده کنید
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی
#بادام_زمینی_سرکه_ای
طرز تهیه بادام زمینی سرکه ای
طرز تهیه بادام زمینی سرکه ای اینگونه است که در ابتدا باید بادام زمینی ها را به خوبی تمیز نمایید. پس از تمیز نمودن بادام زمینی ها، باید آن ها را درون یک ظرف مناسب بریزید. در ادامه باید آب را به همراه سرکه و مقداری نمک به بادام زمینی ها اضافه نمایید. نکته قابل توجه این است که مقدار نمک قابل استفاده بستگی به نظر شما خواهد داشت. به عنوان مثال بسیاری از افراد علاقهمند به تهیه بادام زمینی با نمک بیشتر هستند.
پس از گذشت مدت زمانی باید مواد را از داخل یک صافی عبور داده تا آب آن به خوبی خارج شود. در این مرحله از تهیه بادام زمینی سرکه ای باید مواد را درون یک تابه مناسب بریزید. همچنین مقداری ادویه را به همراه نمک و کمی سرکه به بادام زمینی ها اضافه نمایید. حالا نوبت به تفت دادن بادام زمینی ها میرسد؛ به همین منظور باید بادام زمینی ها را بر روی حرارت ملایم برای چندین دقیقه تفت دهید.
این کار را باید تا زمانی ادامه دهید تا بادام زمینی ها به خوبی برشته شوند. در نهایت بادام زمینی سرکه ای شما آماده شده است؛ همچنین برای خنک شدن آن باید تمامی بادام ها را بر روی یک پارچه بریزید. پس از خنک شدن بادام زمینی ها میتوانید آن ها را به درون ظروف مناسبی انتقال داده و میل نمایید.
نکات مهم در خصوص طرز تهیه بادام زمینی سرکه ای
در خصوص تهیه بادام زمینی سرکه ای نکات قابل توجه زیادی وجود دارد که دانستن آن ها خالی از لطف نخواهد بود. به همین منظور برخی از نکات کلیدی لازم جهت تهیه بادام زمینی سرکه ای شامل موارد زیر میباشند.
مقدار استفاده از سرکه، نمک و ادویه کاملا امری سلیقهای بوده و میتوانید آن را کاهش یا افزایش دهید
اگر تمایل ندارید که نمک مانند گلوله به بادام ها بچسبد باید کمی ماده نشاسته را به محلول های آب و نمک اضافه نمایید.
میتوان به جای سرکه از آبلیمو استفاده نمود تا به این ترتیب بادام زمینی ها از طعم متفاوتی برخوردار شوند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
طرز تهیه بادام زمینی سرکه ای
طرز تهیه بادام زمینی سرکه ای اینگونه است که در ابتدا باید بادام زمینی ها را به خوبی تمیز نمایید. پس از تمیز نمودن بادام زمینی ها، باید آن ها را درون یک ظرف مناسب بریزید. در ادامه باید آب را به همراه سرکه و مقداری نمک به بادام زمینی ها اضافه نمایید. نکته قابل توجه این است که مقدار نمک قابل استفاده بستگی به نظر شما خواهد داشت. به عنوان مثال بسیاری از افراد علاقهمند به تهیه بادام زمینی با نمک بیشتر هستند.
پس از گذشت مدت زمانی باید مواد را از داخل یک صافی عبور داده تا آب آن به خوبی خارج شود. در این مرحله از تهیه بادام زمینی سرکه ای باید مواد را درون یک تابه مناسب بریزید. همچنین مقداری ادویه را به همراه نمک و کمی سرکه به بادام زمینی ها اضافه نمایید. حالا نوبت به تفت دادن بادام زمینی ها میرسد؛ به همین منظور باید بادام زمینی ها را بر روی حرارت ملایم برای چندین دقیقه تفت دهید.
این کار را باید تا زمانی ادامه دهید تا بادام زمینی ها به خوبی برشته شوند. در نهایت بادام زمینی سرکه ای شما آماده شده است؛ همچنین برای خنک شدن آن باید تمامی بادام ها را بر روی یک پارچه بریزید. پس از خنک شدن بادام زمینی ها میتوانید آن ها را به درون ظروف مناسبی انتقال داده و میل نمایید.
نکات مهم در خصوص طرز تهیه بادام زمینی سرکه ای
در خصوص تهیه بادام زمینی سرکه ای نکات قابل توجه زیادی وجود دارد که دانستن آن ها خالی از لطف نخواهد بود. به همین منظور برخی از نکات کلیدی لازم جهت تهیه بادام زمینی سرکه ای شامل موارد زیر میباشند.
مقدار استفاده از سرکه، نمک و ادویه کاملا امری سلیقهای بوده و میتوانید آن را کاهش یا افزایش دهید
اگر تمایل ندارید که نمک مانند گلوله به بادام ها بچسبد باید کمی ماده نشاسته را به محلول های آب و نمک اضافه نمایید.
میتوان به جای سرکه از آبلیمو استفاده نمود تا به این ترتیب بادام زمینی ها از طعم متفاوتی برخوردار شوند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#اکلیل_خوراکی
آموزش درست کردن اکلیل خوراکی
یک لیوان آب معادل ۲۰۰گرم
پودر نشاسته ذرت: یک قاشق غ خ نسبتا سر پر
رنگ خوراکی ژله ای یک قطره
ابتدا پودر نشاسته ذرت و آب رو در ظرفی میریزیم و روی گاز با شعله متوسط هم میزنیم همین اول میتونید رنگ رو اضافه کنید
حدود ۶ دقیقه بایسی هم بزنید تا مایتون به غلظت برسه در ادامه بغل های ظرف که خشک شد اکلیل آمادس و از روی حرارت بردارین و روی پلاستیک پهن کنید و به مدت ۲۴ساعت در دمای محیط بهش استراحت بدین تا خشک بشه بعد در آسیاب بریزین و پودرش کنید تمام
اکلیل خوراکی ما آمادس میتونید برای تزیین روی کیک هاتون استفاده کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#اکلیل_خوراکی
آموزش درست کردن اکلیل خوراکی
یک لیوان آب معادل ۲۰۰گرم
پودر نشاسته ذرت: یک قاشق غ خ نسبتا سر پر
رنگ خوراکی ژله ای یک قطره
ابتدا پودر نشاسته ذرت و آب رو در ظرفی میریزیم و روی گاز با شعله متوسط هم میزنیم همین اول میتونید رنگ رو اضافه کنید
حدود ۶ دقیقه بایسی هم بزنید تا مایتون به غلظت برسه در ادامه بغل های ظرف که خشک شد اکلیل آمادس و از روی حرارت بردارین و روی پلاستیک پهن کنید و به مدت ۲۴ساعت در دمای محیط بهش استراحت بدین تا خشک بشه بعد در آسیاب بریزین و پودرش کنید تمام
اکلیل خوراکی ما آمادس میتونید برای تزیین روی کیک هاتون استفاده کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ایده_کیک_برای_روز_مادر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ایده_کیک_برای_روز_مادر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ایده_کیک_برای_روز_مادر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ایده_کیک_برای_روز_مادر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت51
تا نزدیک در اتاق میره...
می ایسته و دو سه قدم عقب گرد میکنه و به سمتم برمی گرده و میگه :
_نیومدنم توو این دو روز......
من قبل از اینکه به هوش بیای از این موضوع باخبر شدم و.... خب
خیلی سخت بود باورش..... من با خوش خیالی منتظر موندم تا اشتباه باشه اما....
وقتی شنیدم تشخیص دکترت درست از آب در اومده......
بیخیال... فقط خواستم بدونی زمان خریدم که بتونم باهات رو به رو بشم...یعنی باید قبولش میکردم چون هنوز خیال میکردم این یه کابوسه و وقتی بیدار بشم تموم میشه...
حال درستی نداشتم.
ببخشید عزیزم...
بعد دستی به نشونه ی خداحافظی برام تکون میده و میره.
************************
ویلچر روبروم مثل خاری در چشمم فرو میره و من باز خودمو نمی شکنم و لبخندمو حفظ میکنم.
مامان لباس های بد رنگ بیمارستان رو از تنم در میاره و با لباس هایی که از خونه برام آورده عوضشون میکنه.
بالاخره بعد از یک هفته قراره از این محیطِ کسل کننده و زجر آور خلاص بشم.
مامان میخاد دکمه هامو ببنده که اجازه نمیدم و با لبخند میگم :
_خودم میتونم مامان جانم... پاهام مشکل داره، دستام که سالمه.
گویا با این حرفم ناراحت میشه و چهره در هم میکشه.
دکمه هامو یکی یکی می بندم و برای اینکه مامانو از اون حال و هوا خارج کنم میگم :
_عه مامان اینجوری گرفته نباش دیگه میدونی که طاقت ندارم، بخند گل دخترت داره برمیگرده خونه...
غم لونه کرده تو چشماشو دوس ندارم...
نمیخام بخاطر من، مامانِ همیشه سره حالم اینجوری گرفته باشه.
دستامو دراز میکنم و روی گونه هاش میزارم و میگم :
_مامان باور کن این چشمای غمگین تو خیلی بیشتر از وضعیتم، عذابم میده پس جون نيلو بخند بزار دلم خوش باشه...
لبخند زورکی تحویلم میده و مچ دستامو میگیره و از گونش فاصله میده و میگه :
_فداتشم، جونت سلامت باشه، صد بار نگفتم قسم نده...!!...
چشمام به سوی نمناک شدن میرن که جلوشو میگیرم و پشت دست مامان رو می بوسم.
بابا چند ضربه به در اتاق میزنه و وارد میشه.
_مادر و دختر! بقیه غیبتاتون بمونه برای خونه. اینم برگه ی ترخیص...
کاغذی که دستش گرفته رو تکون میده...
چقدر بده که خوشحالی بابا هم ظاهری و وقتی چشمش به ویلچر میفته صورتش سخت میشه.
مامان یک طرف و بابا طرف دیگه ام می ایسته و بلندم میکنن و روی این صندلی چرخدار قرار میدن.
خدا رو شکر میکنم که وزن زیادی ندارم و تحمل و جا به جا کردن هیکل نحیفم براشون خیلی سخت نیست، اما با این حال.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
تا نزدیک در اتاق میره...
می ایسته و دو سه قدم عقب گرد میکنه و به سمتم برمی گرده و میگه :
_نیومدنم توو این دو روز......
من قبل از اینکه به هوش بیای از این موضوع باخبر شدم و.... خب
خیلی سخت بود باورش..... من با خوش خیالی منتظر موندم تا اشتباه باشه اما....
وقتی شنیدم تشخیص دکترت درست از آب در اومده......
بیخیال... فقط خواستم بدونی زمان خریدم که بتونم باهات رو به رو بشم...یعنی باید قبولش میکردم چون هنوز خیال میکردم این یه کابوسه و وقتی بیدار بشم تموم میشه...
حال درستی نداشتم.
ببخشید عزیزم...
بعد دستی به نشونه ی خداحافظی برام تکون میده و میره.
************************
ویلچر روبروم مثل خاری در چشمم فرو میره و من باز خودمو نمی شکنم و لبخندمو حفظ میکنم.
مامان لباس های بد رنگ بیمارستان رو از تنم در میاره و با لباس هایی که از خونه برام آورده عوضشون میکنه.
بالاخره بعد از یک هفته قراره از این محیطِ کسل کننده و زجر آور خلاص بشم.
مامان میخاد دکمه هامو ببنده که اجازه نمیدم و با لبخند میگم :
_خودم میتونم مامان جانم... پاهام مشکل داره، دستام که سالمه.
گویا با این حرفم ناراحت میشه و چهره در هم میکشه.
دکمه هامو یکی یکی می بندم و برای اینکه مامانو از اون حال و هوا خارج کنم میگم :
_عه مامان اینجوری گرفته نباش دیگه میدونی که طاقت ندارم، بخند گل دخترت داره برمیگرده خونه...
غم لونه کرده تو چشماشو دوس ندارم...
نمیخام بخاطر من، مامانِ همیشه سره حالم اینجوری گرفته باشه.
دستامو دراز میکنم و روی گونه هاش میزارم و میگم :
_مامان باور کن این چشمای غمگین تو خیلی بیشتر از وضعیتم، عذابم میده پس جون نيلو بخند بزار دلم خوش باشه...
لبخند زورکی تحویلم میده و مچ دستامو میگیره و از گونش فاصله میده و میگه :
_فداتشم، جونت سلامت باشه، صد بار نگفتم قسم نده...!!...
چشمام به سوی نمناک شدن میرن که جلوشو میگیرم و پشت دست مامان رو می بوسم.
بابا چند ضربه به در اتاق میزنه و وارد میشه.
_مادر و دختر! بقیه غیبتاتون بمونه برای خونه. اینم برگه ی ترخیص...
کاغذی که دستش گرفته رو تکون میده...
چقدر بده که خوشحالی بابا هم ظاهری و وقتی چشمش به ویلچر میفته صورتش سخت میشه.
مامان یک طرف و بابا طرف دیگه ام می ایسته و بلندم میکنن و روی این صندلی چرخدار قرار میدن.
خدا رو شکر میکنم که وزن زیادی ندارم و تحمل و جا به جا کردن هیکل نحیفم براشون خیلی سخت نیست، اما با این حال.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت52
********
مامان پتو رو، روی پاهام مرتب میکنه و سریع از اتاقم خارج میشه.
صدای شکستن بغضش با ناله ی (ای خدا) گفتنش، دلم رو می سوزونه.
مثل زمانی که لبه ی کاغذ روی پوست لطیف دست کشیده میکشه.
خودمو سرزنش میکنم بخاطر اشک های مامان، بخاطر غم لونه کرده در چشمای بابا... .
آه غلیظی از سینه ام رها میشه.
چشم میدوزم به سقف و تلخ لبخند میزنم.
(ینی از این به بعد فقط مهمون این تختم و این سقف سفید تماشاگهم؟؟!)
قول دادم که خودمو نبازم ولی...
امان از این ولی ها...
ذهنم مشوش و درهمه... به قول معروف همون یک سر و هزار سودا...
به خونه ای فکر میکنم که جهیزیه ی بسته بندی شدم، وسط سالنش انتظار چیده شدن می کشید.
خونه ای که قرار بود به زودی شاهد تمام زنانگی های من باشه...
امان از اتفاق های ناخوشایندی که تمام زندگیتو تحت الشعاع قرار میدن.
بازهم فکر بعدی به سرم میدوه و جولان میده.
ساشا..
ساشا...
ساشا...
(چرا خبری ازت نیست؟
تو که صبح ها به محض بیدار شدن شروع به زنگ زدن و پیام دادن میکردی و عاشقانه هات تمومی نداشت؟!
چرا سراغی از این معشوقه ی دردمندت نمیگیری؟!
تو گفتی خراشی به تن من بیفته، میمیری؟!....
چرا حتی حالم رو نمی پرسی؟! )
سوزش زخمی که روی کتفم جا خوش کرده، منو از افکارم بیرون میکشه و ناله ضعیفی سز میدم. کمی جابه جا میشم تا هوایی بهش برسه و از عذاب دادن من دست بکشه.
این زخم ها و کبودی هایی که در اثر کوبیده شدن به آسفالت روی تنم نشسته، گاهی چنان آزارم میده که دلم میخاد فریاد بزنم.
اثر مسکن ها کم کم داره از بین میره و درد نمایان میشه.
مامان رو سینی به دست در چهارچوب در می بینم و لبخند پردردی میزنم.
چشمان پف کرده و سرخش بهم دهن کجی میکنن.
به سمتم میاد و میگه :
_برات سوپ درست کردم عزیزم. دکتر گفت بهتره تا چندروز غذاهای ساده و آبکی بخوری که دستگاه گوارشت توانایی هضم کردن داشته باشه.
سری تکون میدم و با قدردانی میگم :
_فدای دستات. ممنونم.
اخمی میکنه و بالش ها رو پشت کمرم تنظیم میکنه و میگه :
_خدا نکنه...
سینی رو که کاسه ی خوش رنگ سوپ ورمیشل درونش بهم چشمک میزنه، روی پاهام میزاره.
میخاد قاشق رو برداره و خودش بهم غذا بده که حس مزخرفی بهم دست میده... با اعتراض میگم :
_مامان بخدا خودم میتونم...
قاشقو میگیرم و آهسته مشغول خوردن میشم.
سرم رو بالا میارم و بابا رو میبینم که در کنار مامان ایستاده و هردو با حالت خاصی تماشام میکنن.
تاب نمیارم...
این چشمای نم گرفته رو تاب نمیارم و سر به زیر ميندازم.
اشتهام کور میشه، قاشقو توی کاسه رها میکنم و رو به مامان با صدایی که سعی میکنم نلرزه و مثل همیشه شاد جلوه کنه میگم :
_دستت درد نکنه مامانم، خیلی خوشمزه بود.... مردم از بس غذاهای بدمزه ی بیمارستانو به خوردم دادن.
بعد آروم میخندم.
خنده ای که فقط خودم مصنوعی بودنش رو میفهمم.
مامان سینی رو بی حرف برمیداره و میره.
کاش میدونست که من میفهمم برای چی اینطور فرار میکنه و عذاب میکشم.
کاش می فهمید متوجه میشم...
بابامجتبی خم میشه و بوسه ای روی موهام میزنه و دستی روی بازوم میکشه :
_از شرکت زنگ زدن، گفتن با مرخصيم موافقت نشده ، مجبورم برم دخترِ بابا...
نفسشو آه مانند بیرون میده :
_مواظب خودت باش دختر خوشگلم..
بی هوا دستشو می بوسم و میگم :
_اشکال نداره بابایی، نمیشه که از کار بندازید خودتونو بخاطر من... برید به سلامت.
بازهم بوسهای روی سرم میزنه و بعد خداحافظی بیرون میره.
بلافاصله بعد از بسته شدن درخونه و وقتی مطمئن شدم بابا رفته، مقاومتم در هم میشکنه و با صدا به گریه میفتم...
با مشت به پاهای لاجونم میکوبم و خدا رو صدا میزنم..
چقدر دردناکه ایستادن و امیدوار بودن...
چقدر سخته عادی رفتار کردن بخاطر دلخوشی بقیه و از درون شکستن...
من بازیگر خوبی نیستم خدااا
مامان و بابام هم همین طور...
پدر و مادر من!!!
پدر و مادری که همیشه تک تک اجزای صورتشون میخندید، دیگه خوش نیستن...
حالا لبریز از حس ترحم و دلسوزی برای تک فرزندشونن و من...
من اینو نمیتونم تحمل کنم.
مامان هراسون خودشو به اتاقم میرسونه و روی تخت میشینه و سرمو در آغوش میگیره .
دیگه تلاشی برای پنهان کردن اشکاش نمیکنه و اون هم با هق هق ناله سر میده...
و چه سوزناک سعی در آروم کردن دخترِ یکی یدونه اش داره...
آهای دنیاااا می بینی؟؟؟
زار زدن های منو مادرم رو میبینی؟!
دلت نمی سوزه؟!
چطور میتونی تا این حد نامرد باشی؟!؟؟
نمیدونم چقد زمان میبره تا در آغوش مادرم، گریه های شدیدم تبدیل به هق هق های ریز و سکسکه های عصبی میشه.
مامان کمی ازم فاصله میگیره و اشک هاشو پاک میکنه.
دستای سردم رو بین دستهای پرمحبتش جای میده و با صدایی که به شدت گرفته و لرزونه میگه :
_دخترکم، خدا بزرگه، این روزهام میگذره... دیگه نبینم اینجوری گریه کنی، دل مادرتو خون تر از این کنی ها...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
ب
********
مامان پتو رو، روی پاهام مرتب میکنه و سریع از اتاقم خارج میشه.
صدای شکستن بغضش با ناله ی (ای خدا) گفتنش، دلم رو می سوزونه.
مثل زمانی که لبه ی کاغذ روی پوست لطیف دست کشیده میکشه.
خودمو سرزنش میکنم بخاطر اشک های مامان، بخاطر غم لونه کرده در چشمای بابا... .
آه غلیظی از سینه ام رها میشه.
چشم میدوزم به سقف و تلخ لبخند میزنم.
(ینی از این به بعد فقط مهمون این تختم و این سقف سفید تماشاگهم؟؟!)
قول دادم که خودمو نبازم ولی...
امان از این ولی ها...
ذهنم مشوش و درهمه... به قول معروف همون یک سر و هزار سودا...
به خونه ای فکر میکنم که جهیزیه ی بسته بندی شدم، وسط سالنش انتظار چیده شدن می کشید.
خونه ای که قرار بود به زودی شاهد تمام زنانگی های من باشه...
امان از اتفاق های ناخوشایندی که تمام زندگیتو تحت الشعاع قرار میدن.
بازهم فکر بعدی به سرم میدوه و جولان میده.
ساشا..
ساشا...
ساشا...
(چرا خبری ازت نیست؟
تو که صبح ها به محض بیدار شدن شروع به زنگ زدن و پیام دادن میکردی و عاشقانه هات تمومی نداشت؟!
چرا سراغی از این معشوقه ی دردمندت نمیگیری؟!
تو گفتی خراشی به تن من بیفته، میمیری؟!....
چرا حتی حالم رو نمی پرسی؟! )
سوزش زخمی که روی کتفم جا خوش کرده، منو از افکارم بیرون میکشه و ناله ضعیفی سز میدم. کمی جابه جا میشم تا هوایی بهش برسه و از عذاب دادن من دست بکشه.
این زخم ها و کبودی هایی که در اثر کوبیده شدن به آسفالت روی تنم نشسته، گاهی چنان آزارم میده که دلم میخاد فریاد بزنم.
اثر مسکن ها کم کم داره از بین میره و درد نمایان میشه.
مامان رو سینی به دست در چهارچوب در می بینم و لبخند پردردی میزنم.
چشمان پف کرده و سرخش بهم دهن کجی میکنن.
به سمتم میاد و میگه :
_برات سوپ درست کردم عزیزم. دکتر گفت بهتره تا چندروز غذاهای ساده و آبکی بخوری که دستگاه گوارشت توانایی هضم کردن داشته باشه.
سری تکون میدم و با قدردانی میگم :
_فدای دستات. ممنونم.
اخمی میکنه و بالش ها رو پشت کمرم تنظیم میکنه و میگه :
_خدا نکنه...
سینی رو که کاسه ی خوش رنگ سوپ ورمیشل درونش بهم چشمک میزنه، روی پاهام میزاره.
میخاد قاشق رو برداره و خودش بهم غذا بده که حس مزخرفی بهم دست میده... با اعتراض میگم :
_مامان بخدا خودم میتونم...
قاشقو میگیرم و آهسته مشغول خوردن میشم.
سرم رو بالا میارم و بابا رو میبینم که در کنار مامان ایستاده و هردو با حالت خاصی تماشام میکنن.
تاب نمیارم...
این چشمای نم گرفته رو تاب نمیارم و سر به زیر ميندازم.
اشتهام کور میشه، قاشقو توی کاسه رها میکنم و رو به مامان با صدایی که سعی میکنم نلرزه و مثل همیشه شاد جلوه کنه میگم :
_دستت درد نکنه مامانم، خیلی خوشمزه بود.... مردم از بس غذاهای بدمزه ی بیمارستانو به خوردم دادن.
بعد آروم میخندم.
خنده ای که فقط خودم مصنوعی بودنش رو میفهمم.
مامان سینی رو بی حرف برمیداره و میره.
کاش میدونست که من میفهمم برای چی اینطور فرار میکنه و عذاب میکشم.
کاش می فهمید متوجه میشم...
بابامجتبی خم میشه و بوسه ای روی موهام میزنه و دستی روی بازوم میکشه :
_از شرکت زنگ زدن، گفتن با مرخصيم موافقت نشده ، مجبورم برم دخترِ بابا...
نفسشو آه مانند بیرون میده :
_مواظب خودت باش دختر خوشگلم..
بی هوا دستشو می بوسم و میگم :
_اشکال نداره بابایی، نمیشه که از کار بندازید خودتونو بخاطر من... برید به سلامت.
بازهم بوسهای روی سرم میزنه و بعد خداحافظی بیرون میره.
بلافاصله بعد از بسته شدن درخونه و وقتی مطمئن شدم بابا رفته، مقاومتم در هم میشکنه و با صدا به گریه میفتم...
با مشت به پاهای لاجونم میکوبم و خدا رو صدا میزنم..
چقدر دردناکه ایستادن و امیدوار بودن...
چقدر سخته عادی رفتار کردن بخاطر دلخوشی بقیه و از درون شکستن...
من بازیگر خوبی نیستم خدااا
مامان و بابام هم همین طور...
پدر و مادر من!!!
پدر و مادری که همیشه تک تک اجزای صورتشون میخندید، دیگه خوش نیستن...
حالا لبریز از حس ترحم و دلسوزی برای تک فرزندشونن و من...
من اینو نمیتونم تحمل کنم.
مامان هراسون خودشو به اتاقم میرسونه و روی تخت میشینه و سرمو در آغوش میگیره .
دیگه تلاشی برای پنهان کردن اشکاش نمیکنه و اون هم با هق هق ناله سر میده...
و چه سوزناک سعی در آروم کردن دخترِ یکی یدونه اش داره...
آهای دنیاااا می بینی؟؟؟
زار زدن های منو مادرم رو میبینی؟!
دلت نمی سوزه؟!
چطور میتونی تا این حد نامرد باشی؟!؟؟
نمیدونم چقد زمان میبره تا در آغوش مادرم، گریه های شدیدم تبدیل به هق هق های ریز و سکسکه های عصبی میشه.
مامان کمی ازم فاصله میگیره و اشک هاشو پاک میکنه.
دستای سردم رو بین دستهای پرمحبتش جای میده و با صدایی که به شدت گرفته و لرزونه میگه :
_دخترکم، خدا بزرگه، این روزهام میگذره... دیگه نبینم اینجوری گریه کنی، دل مادرتو خون تر از این کنی ها...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
ب
#پارت53
نامطمئن سری تکون میدم و چشم می بندم.
مامان شونه هام رو میگیره و بدن خسته امو روی تخت میخوابونه :
_یکم بخواب نيلو، استراحت کن، تو الان خیلی بدنت ضعیفه، نباید انقد به خودت فشار بیاری مادر.
بخواب تا برای ناهار بیدارت میکنم باید داروهاتم بخوری گلکم.
اونقد در هزارتوی ذهنم پرسه میزنم تا تسلیم دنیای خواب میشم ...
**************************
با گوشیم سرگرم بازی ام و از سروصداهایی که میاد مشخصه مامان در آشپزخونه مشغوله.
با شنیدن صدای آیفون، ناگهان میخام از تخت پایین بپرم و به عادت همیشه در رو باز کنم که....
یادم میفته من...
من نمیتونم از جام بلند بشم.
می خندم و این خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است...
از ترحم بیزارم و حالا چقدر برای خودم دلم میسوزه...
5 روزه که از اومدنم به خونه میگذره و هربار با شنیدن صدای زنگ آیفون، همین حال بهم دست داده...
حواس پرتیِ لحظه ای بعد...
پی بردن به حقیقتی تلخ و گزنده...
به ساعت دیواری نگاه میکنم، ایلیاست...
مثل تمام این 5 روز که بعد از تایم کاری شرکت به دیدنم اومده، برام خوراکی های متنوع و تنقلات خریده، خندیده، شوخی کرده، سر به سرم گذاشته و من هم فراموش کردم تمام دردهای جسمیم رو...
_خانوم گل آی خانوم گل...
با شنیدن صداش به سمتش سر می چرخونم. لبخند گله گشادی مهمون لبهام میکنم و میگم :
_میدونم برادر خان برات سخته تحمل...
مامان با صدای بلندی میگه :
_بچه ها آب آناناس یا انبه؟
ایلیا هم برای اینکه صداش به آشپزخونه برسه با تن صدای بلند میگه:
_عمه جان شما نمیدونی دخترت عاشق انبه اس؟؟
قری به گردنم میدم و میگم :
_خیییلی خوشمزه اس خدایی نمیدونم تو چطوری میتونی از خیرش بگذری؟!
صورتشو با حالت چندش جمع میکنه و لبه ی تخت میشینه.
_قیافتو اونجوری نکن، به اندازه کافی زشت هستی.
بی حواس از بازوی که کبود و خراشیده اس نیشگونی میگیره که آخ میگم و چهره ام در هم میشه.
ترسیده و شتابزده بازومو نوازش میکنه و میگه :
_نيلو... نيلو...
خواهری... بمیرم الهی... چیشد؟؟؟!
بخدا حواسم نبود... ببخشید... خیلی درد میکنه؟؟
پشت هم جملاتو ردیف میکرد و مهلت حرف زدن به من نمیداد، به سختی خودمو بالا کشیدم و کف دستمو محکم روی دهنش گذاشتم :
_یه دقیقه زبون به دهن بگیر. چیزی نشد بابا یه کوچولو درد گرفت، اشکال نداره...
مچ دستمو میگیره و از دهنش جدا میکنه.
مردمک هاش با نگرانی دو دو میزنه :
_مطمئنی چیزی نشد؟؟! منه احمق اصلا حواسم نبود.
با ناراحتی سرشو پایین میندازه که دلم میگیره. دستشو میگیرم و تکون میدم و میگم :
_ایل ایل! دیوونه ای تو، میگم هیچی نشد...
همین لحظه مامان با دو لیوان بزرگ وارد اتاق میشه که با کشیدن دست ایلیا و لبخند زدن متوجهش میکنم که از این حالت دمغ بیرون بیاد.
مامان صنم همونطور که لیوان آبمیوه منو به دستم میده ایلیا رو مخاطب قرار میده و میگه :
_زنگ زدم بابات هنوز نمایشگاه بود، داشت ماشین معامله میکرد، گفت کارش تموم بشه، میره دنبال مادرت و برای شام میان اینجا ...
ایلیا سری برای تایید تکون میده و آبمیوه اش رو میخوره.
مامان نگاهم میکنه و با اشاره به لیوان میگه :
_بخور عزیزم تا گرم نشده...
_ چشم مامان
به سمت در میره و انگار که با خودش حرف میزنه:
_پس این مجتبی کجا موند؟! فرستادمش دو کیلو گوجه بخره ها... دیگه دل نمونده برا من که بعد این اتفاق...
و از اتاق دور میشه...
مغموم به ایلیا خیره میشم که با دیدنم پلکهاشو روی هم فشار میده و هوف کلافه ای میکشه...
مسبب تمام این دلواپس شدن های مادرم منم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
نامطمئن سری تکون میدم و چشم می بندم.
مامان شونه هام رو میگیره و بدن خسته امو روی تخت میخوابونه :
_یکم بخواب نيلو، استراحت کن، تو الان خیلی بدنت ضعیفه، نباید انقد به خودت فشار بیاری مادر.
بخواب تا برای ناهار بیدارت میکنم باید داروهاتم بخوری گلکم.
اونقد در هزارتوی ذهنم پرسه میزنم تا تسلیم دنیای خواب میشم ...
**************************
با گوشیم سرگرم بازی ام و از سروصداهایی که میاد مشخصه مامان در آشپزخونه مشغوله.
با شنیدن صدای آیفون، ناگهان میخام از تخت پایین بپرم و به عادت همیشه در رو باز کنم که....
یادم میفته من...
من نمیتونم از جام بلند بشم.
می خندم و این خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است...
از ترحم بیزارم و حالا چقدر برای خودم دلم میسوزه...
5 روزه که از اومدنم به خونه میگذره و هربار با شنیدن صدای زنگ آیفون، همین حال بهم دست داده...
حواس پرتیِ لحظه ای بعد...
پی بردن به حقیقتی تلخ و گزنده...
به ساعت دیواری نگاه میکنم، ایلیاست...
مثل تمام این 5 روز که بعد از تایم کاری شرکت به دیدنم اومده، برام خوراکی های متنوع و تنقلات خریده، خندیده، شوخی کرده، سر به سرم گذاشته و من هم فراموش کردم تمام دردهای جسمیم رو...
_خانوم گل آی خانوم گل...
با شنیدن صداش به سمتش سر می چرخونم. لبخند گله گشادی مهمون لبهام میکنم و میگم :
_میدونم برادر خان برات سخته تحمل...
مامان با صدای بلندی میگه :
_بچه ها آب آناناس یا انبه؟
ایلیا هم برای اینکه صداش به آشپزخونه برسه با تن صدای بلند میگه:
_عمه جان شما نمیدونی دخترت عاشق انبه اس؟؟
قری به گردنم میدم و میگم :
_خیییلی خوشمزه اس خدایی نمیدونم تو چطوری میتونی از خیرش بگذری؟!
صورتشو با حالت چندش جمع میکنه و لبه ی تخت میشینه.
_قیافتو اونجوری نکن، به اندازه کافی زشت هستی.
بی حواس از بازوی که کبود و خراشیده اس نیشگونی میگیره که آخ میگم و چهره ام در هم میشه.
ترسیده و شتابزده بازومو نوازش میکنه و میگه :
_نيلو... نيلو...
خواهری... بمیرم الهی... چیشد؟؟؟!
بخدا حواسم نبود... ببخشید... خیلی درد میکنه؟؟
پشت هم جملاتو ردیف میکرد و مهلت حرف زدن به من نمیداد، به سختی خودمو بالا کشیدم و کف دستمو محکم روی دهنش گذاشتم :
_یه دقیقه زبون به دهن بگیر. چیزی نشد بابا یه کوچولو درد گرفت، اشکال نداره...
مچ دستمو میگیره و از دهنش جدا میکنه.
مردمک هاش با نگرانی دو دو میزنه :
_مطمئنی چیزی نشد؟؟! منه احمق اصلا حواسم نبود.
با ناراحتی سرشو پایین میندازه که دلم میگیره. دستشو میگیرم و تکون میدم و میگم :
_ایل ایل! دیوونه ای تو، میگم هیچی نشد...
همین لحظه مامان با دو لیوان بزرگ وارد اتاق میشه که با کشیدن دست ایلیا و لبخند زدن متوجهش میکنم که از این حالت دمغ بیرون بیاد.
مامان صنم همونطور که لیوان آبمیوه منو به دستم میده ایلیا رو مخاطب قرار میده و میگه :
_زنگ زدم بابات هنوز نمایشگاه بود، داشت ماشین معامله میکرد، گفت کارش تموم بشه، میره دنبال مادرت و برای شام میان اینجا ...
ایلیا سری برای تایید تکون میده و آبمیوه اش رو میخوره.
مامان نگاهم میکنه و با اشاره به لیوان میگه :
_بخور عزیزم تا گرم نشده...
_ چشم مامان
به سمت در میره و انگار که با خودش حرف میزنه:
_پس این مجتبی کجا موند؟! فرستادمش دو کیلو گوجه بخره ها... دیگه دل نمونده برا من که بعد این اتفاق...
و از اتاق دور میشه...
مغموم به ایلیا خیره میشم که با دیدنم پلکهاشو روی هم فشار میده و هوف کلافه ای میکشه...
مسبب تمام این دلواپس شدن های مادرم منم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت54
داروهایی که مجبور به مصرفشون هستم ، شدیدا خواب آورن.
بعد از اینکه مامان قرص هامو به خوردم داد، حتی متوجه نشدم کِی به خواب رفتم و الان با شنیدن صداهایی چشم باز میکنم.
کرختی و سستی در تنم چنبره زده.
بی حال تکونی به خودم میدم و سعی میکنم با جک کردن دستام خودم رو بالا بکشم و تکیه بدم.
اما نمیشه و با سر روی بالش ها سقوط میکنم.
اتاق در تاریکی فرو رفته.
شب، مهتابی نیست و این سیاهی حاکم به خوبی اینو نشون میده.
تنها نوری که کمی فضا رو روشن کرده، نور لامپ های روشن در سالنه که از لای درب به اتاق میرسه.
از روزی که از بیمارستان به خونه اومدم، دیگه در اتاقم بسته نشد، برای اینکه هرموقع مامان رو صدا زدم، راحت بشنوه.
صدا هارو میشنوم و معلومه دایی و زندایی زمانی که خواب بودم، اومدن.
دلم پر میکشه که در جمعشون حضور پیدا کنم شیطنت کنم اما... پاهای افلیج شدم رو کجای دلم بزارم؟!
قبل از اینکه در خودم غرق بشم و نا امیدی در دلم خونه کنه، دهن باز میکنم تا مامانو صدا کنم اما صدای ایلیا کنجکاویمو برانگیخته میکنه و گوش تیز میکنم تا صحبت هاشونو بشنوم:
_عمو مجتبی، برای عمل نیلو اقدام کردید؟
چند ثانیه ای سکوت میشه که این بار صدای دایی به گوشم میرسه :
_مجتبی جان، ما همه میدونیم تو برای اینکه نيلو سربلند باشه و بهترین جهیزیه رو براش فراهم کنی، همه ی سرمایه اتو خرج کردی، هرچیزم که موند خرج بیمارستان شد... بیا و بزار من برای عمل نيلوفر کمکی بکنم...
بازهم سکوت و من.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
داروهایی که مجبور به مصرفشون هستم ، شدیدا خواب آورن.
بعد از اینکه مامان قرص هامو به خوردم داد، حتی متوجه نشدم کِی به خواب رفتم و الان با شنیدن صداهایی چشم باز میکنم.
کرختی و سستی در تنم چنبره زده.
بی حال تکونی به خودم میدم و سعی میکنم با جک کردن دستام خودم رو بالا بکشم و تکیه بدم.
اما نمیشه و با سر روی بالش ها سقوط میکنم.
اتاق در تاریکی فرو رفته.
شب، مهتابی نیست و این سیاهی حاکم به خوبی اینو نشون میده.
تنها نوری که کمی فضا رو روشن کرده، نور لامپ های روشن در سالنه که از لای درب به اتاق میرسه.
از روزی که از بیمارستان به خونه اومدم، دیگه در اتاقم بسته نشد، برای اینکه هرموقع مامان رو صدا زدم، راحت بشنوه.
صدا هارو میشنوم و معلومه دایی و زندایی زمانی که خواب بودم، اومدن.
دلم پر میکشه که در جمعشون حضور پیدا کنم شیطنت کنم اما... پاهای افلیج شدم رو کجای دلم بزارم؟!
قبل از اینکه در خودم غرق بشم و نا امیدی در دلم خونه کنه، دهن باز میکنم تا مامانو صدا کنم اما صدای ایلیا کنجکاویمو برانگیخته میکنه و گوش تیز میکنم تا صحبت هاشونو بشنوم:
_عمو مجتبی، برای عمل نیلو اقدام کردید؟
چند ثانیه ای سکوت میشه که این بار صدای دایی به گوشم میرسه :
_مجتبی جان، ما همه میدونیم تو برای اینکه نيلو سربلند باشه و بهترین جهیزیه رو براش فراهم کنی، همه ی سرمایه اتو خرج کردی، هرچیزم که موند خرج بیمارستان شد... بیا و بزار من برای عمل نيلوفر کمکی بکنم...
بازهم سکوت و من.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت55
صدای گرفته ی پدرم تمام خوشی ها رو به اسارت میگیره :
_نه منصور به اندازه ی کافی مدیونت شدم برای خرج های بیمارستان، که... خب... هرموقع بتونم... در اولین فرصت پس میدم بهت... این عمل.....
انگار مامان می فهمه بابا توانایی ادامه دادن حرفشو نداره که میگه :
_دکتر نيلو گفته، خیلی پرهزینه اس جراحیش .... ما داریم همه ی تلاشمونو می کنیم یه وامی چیزی جور کنیم....
بغض مادرم میشکنه و ادامه میده :
_من تحمل ندارم دخترمو تو این وضعیت ببینم بخدا.... قرض و بدهی هامون زیاد شده.... توکلمون به خداست...
ایلیا صاحب سخن میشه :
_عمه جان، عمو مجتبی!! ، شما میدونید نيلو چقد برای ما عزیزه، خواهش میکنم اجازه بدید م...
بابا حرفش رو قطع میکنه و من می میرم برای غرور شکسته ی پدرم :
_ایلیا جان من خیلی بدهکارم به پدرت، به خیلیای دیگه ..... همونا رو بدم هنر کردم.... من نمیزارم که دخترم تباه بشه.... هرطور شده جورش میکنم....
دست به صورتم میکشم.... کِی خیس شد؟!
چرا نفهمیدم؟!
چرا مثل کبک سرمو کردم زیر برف و یک بار از خودم نپرسیدم پدر کارمند من ، چطوری این همه هزینه رو به دوش میکشه؟؟
اتاق خصوصی!! ! عمل جراحی!؟! هزینه های بستری و داروها!!!
بمیرم برای شونه های بابام...
چرا این همه دردسر شدم براشون؟!
بخاطر من زیر بار قرض و بدهکاری رفته؟!
من چقدر میتونم نفهم و پست باشم که به جراحی کردن و خوب شدن فکر کنم؟!
نمیخام!!!!
این جراحی رو نمیخام!!!
راه رفتن به چه قیمتی؟!!
خم شدن کمر بابای همیشه باصلابتم؟!!
شکستن غرورش جلوی کس و ناکس؟؟
یا حتی...
حتی ممکنه...
اگر نتونه بدهیارو صاف کنه؟!
زندان؟!!
چندین بار سرمو به چپ و راست تکون میدم و با خودم تکرار میکنم :
_نه!!!
نههه!!!
نهههههه!!
من تن به این جراحی نمیدم....
چه خوش خیالند که فکر میکنن من خوابم و با خیال راحت همچنان به حرفهاشون ادامه میدن...
چه خیال خامی دارن که فکر میکنن من رضایت میدم به این عمل!...
امکان نداره...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
صدای گرفته ی پدرم تمام خوشی ها رو به اسارت میگیره :
_نه منصور به اندازه ی کافی مدیونت شدم برای خرج های بیمارستان، که... خب... هرموقع بتونم... در اولین فرصت پس میدم بهت... این عمل.....
انگار مامان می فهمه بابا توانایی ادامه دادن حرفشو نداره که میگه :
_دکتر نيلو گفته، خیلی پرهزینه اس جراحیش .... ما داریم همه ی تلاشمونو می کنیم یه وامی چیزی جور کنیم....
بغض مادرم میشکنه و ادامه میده :
_من تحمل ندارم دخترمو تو این وضعیت ببینم بخدا.... قرض و بدهی هامون زیاد شده.... توکلمون به خداست...
ایلیا صاحب سخن میشه :
_عمه جان، عمو مجتبی!! ، شما میدونید نيلو چقد برای ما عزیزه، خواهش میکنم اجازه بدید م...
بابا حرفش رو قطع میکنه و من می میرم برای غرور شکسته ی پدرم :
_ایلیا جان من خیلی بدهکارم به پدرت، به خیلیای دیگه ..... همونا رو بدم هنر کردم.... من نمیزارم که دخترم تباه بشه.... هرطور شده جورش میکنم....
دست به صورتم میکشم.... کِی خیس شد؟!
چرا نفهمیدم؟!
چرا مثل کبک سرمو کردم زیر برف و یک بار از خودم نپرسیدم پدر کارمند من ، چطوری این همه هزینه رو به دوش میکشه؟؟
اتاق خصوصی!! ! عمل جراحی!؟! هزینه های بستری و داروها!!!
بمیرم برای شونه های بابام...
چرا این همه دردسر شدم براشون؟!
بخاطر من زیر بار قرض و بدهکاری رفته؟!
من چقدر میتونم نفهم و پست باشم که به جراحی کردن و خوب شدن فکر کنم؟!
نمیخام!!!!
این جراحی رو نمیخام!!!
راه رفتن به چه قیمتی؟!!
خم شدن کمر بابای همیشه باصلابتم؟!!
شکستن غرورش جلوی کس و ناکس؟؟
یا حتی...
حتی ممکنه...
اگر نتونه بدهیارو صاف کنه؟!
زندان؟!!
چندین بار سرمو به چپ و راست تکون میدم و با خودم تکرار میکنم :
_نه!!!
نههه!!!
نهههههه!!
من تن به این جراحی نمیدم....
چه خوش خیالند که فکر میکنن من خوابم و با خیال راحت همچنان به حرفهاشون ادامه میدن...
چه خیال خامی دارن که فکر میکنن من رضایت میدم به این عمل!...
امکان نداره...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
دعا میڪنم دراین شب
زیر این سقف بلند
روےدامان زمین
هرڪجا خسته و پرغصه شدے
دستی ازغیب به دادت برسد
وچه زیباست ڪـه آن
دستِ خدا باشد وبس
شبتون بخیر همراهان عزیز✨👑
@kadbanoiranii
زیر این سقف بلند
روےدامان زمین
هرڪجا خسته و پرغصه شدے
دستی ازغیب به دادت برسد
وچه زیباست ڪـه آن
دستِ خدا باشد وبس
شبتون بخیر همراهان عزیز✨👑
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸همیشه با خدا درد دل كن ☝️
نه با خلق خدا … ❗️
و فقط به یگانه قدرتِ هستی توكل كن💖
🌸آنگاه میبینی كه چگونه قبل از اینكه
خودت دست به كار شوی،
كارها به خوبی پیش میروند ...🌸
🌷 الهی به امید خودت🌷
🌷نه آدمهای بی خودت🌷
@kadbanoiranii
🌸همیشه با خدا درد دل كن ☝️
نه با خلق خدا … ❗️
و فقط به یگانه قدرتِ هستی توكل كن💖
🌸آنگاه میبینی كه چگونه قبل از اینكه
خودت دست به كار شوی،
كارها به خوبی پیش میروند ...🌸
🌷 الهی به امید خودت🌷
🌷نه آدمهای بی خودت🌷
@kadbanoiranii
Man Dooset Daram
Reza Sadeghi-نیک موزیک
توو این شهر هرکی شبیه توئه
بهش بیاراده نگا میکنم
#رضا_صادقی🧚♀🎼🌸
#من دوست دارم
هدیه صبحگاهی
تقدیم دلهای بی کینه
@kadbanoiranii
بهش بیاراده نگا میکنم
#رضا_صادقی🧚♀🎼🌸
#من دوست دارم
هدیه صبحگاهی
تقدیم دلهای بی کینه
@kadbanoiranii
#آموزش_نان_غذایی
استاد مریم دایم الحضور
موادلازم خمیر 👇👇
۱_شيرولرم ۳۰۰گرم
۲_خميرمايه ريز وفوری ۱۰گرم
۳_شکر ۲۰گرم
۴_سفيده تخم مرغ يک عدد(تخم مرغ با احتساب پوست ۶۰ گرم باشد )
۵_روعن مايع ٢٠٠گرم
۶_ آب ولرم ۲۰۰کرم ( مستقیما از آب گرفته شود)
۷_نمک یک قاشق سوپخوری سرخالی
۸_آرد نان مختص نان های حجیم ۷۵۰ گرم
(من از آرد خوشه فارس استفاده کردم )
مواد سس👇👇
۱_ سس کچاپ تند ۴۵ گرم
۲_ سير له شده ٢ عدد
٣_نمک یک قاشق چایخوری
۴_آویشن یک قاشق چایخوری
۵_فلفل قرمز پول بیبر ۲ قاشق چایخوری
۶_روغن مايع ۴۰گرم
۷_فلفل سياه يک قاشق چایخوری
همه را باهم مخلوط کنید و کنار دستتان قراردهید .
دمای فر 👇👇
فررا ازنیم ساعت قبل روی دمای ۲۰۰درجه سانتیگراد گرم کنید
به مدت تقریبی ۲۵ دقیقه
تا بپزد ورنگ بگیرد .
استراحت👇👇
خمیر فقط یک استراحت دارد .
رومال 👇👇
۲عدد زرده
يک هشتم قاشق چایخوری نمک
یک قاشق مربا خوری روغن مایع
همه رو باهم مخلوط کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
استاد مریم دایم الحضور
موادلازم خمیر 👇👇
۱_شيرولرم ۳۰۰گرم
۲_خميرمايه ريز وفوری ۱۰گرم
۳_شکر ۲۰گرم
۴_سفيده تخم مرغ يک عدد(تخم مرغ با احتساب پوست ۶۰ گرم باشد )
۵_روعن مايع ٢٠٠گرم
۶_ آب ولرم ۲۰۰کرم ( مستقیما از آب گرفته شود)
۷_نمک یک قاشق سوپخوری سرخالی
۸_آرد نان مختص نان های حجیم ۷۵۰ گرم
(من از آرد خوشه فارس استفاده کردم )
مواد سس👇👇
۱_ سس کچاپ تند ۴۵ گرم
۲_ سير له شده ٢ عدد
٣_نمک یک قاشق چایخوری
۴_آویشن یک قاشق چایخوری
۵_فلفل قرمز پول بیبر ۲ قاشق چایخوری
۶_روغن مايع ۴۰گرم
۷_فلفل سياه يک قاشق چایخوری
همه را باهم مخلوط کنید و کنار دستتان قراردهید .
دمای فر 👇👇
فررا ازنیم ساعت قبل روی دمای ۲۰۰درجه سانتیگراد گرم کنید
به مدت تقریبی ۲۵ دقیقه
تا بپزد ورنگ بگیرد .
استراحت👇👇
خمیر فقط یک استراحت دارد .
رومال 👇👇
۲عدد زرده
يک هشتم قاشق چایخوری نمک
یک قاشق مربا خوری روغن مایع
همه رو باهم مخلوط کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی
#نان_غذایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#نان_غذایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی
#نان_غذایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#نان_غذایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪