کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#تزیین سالاد الویه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزیین سالاد الویه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزیین سالاد الویه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزیین سالاد الویه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزیین سالاد الویه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#شیرینی_بدون_فر_گل_رز

🔹مواد لازم: آرد سفید ۱۴۰ گرم معادل یک لیوان دسته، کره ۱۰۰ گرم، پودر قند ۵۰ گرم تقریبا نصف کمتر لیوان، تخم مرغ ۲۵ گرم معادل نصف تخم مرغ، وانیل یک چهارم ق چ
🔹به دلخواه رنگ خوراکی یا رنگ غذا مایع یا زعفران غلیظ یا یک ق م پودر کاکائو
🔹این مقدار برای ۱۲ عدد رز است. اگه شکوفه بزنید ۲۵ عدد میشه.
🔹ابتدا کره با پودرقند ۵ دقیقه هم بزنید بعد تخم مرغ داخل یک ظرف کوچک بشکنید با چنگال هم بزنید نصفش به مواد اضافه کنید ،بهمرا وانیل ،وبه دلخواه رنگ غذا اضافه کنید،چند دقیقه هم بزنید ،بعد ارد الک شده اضافه کنید با لیسک هم بزنید توی قیف با ماسوره بریزید،کف تابه یا سینی فر کاغذ پوستی بزارید ،رزت یا شکوفه بزنید 🌸🌸
🔹برای داخل فر دمای ۱۷۰ درجه بمدت ۱۵ دقیقه برای فر برقی دمای ۱۵۰ درجه بمدت ۱۵ دقیقه برای تابه با شعله پخش کن روی حرارت ملایم ۱۵ دقیقه از ماسوره 2d یا m1 استفاده کنید.
🔹وزن یک تخم مرغ متوسط ۶۰ گرم هست ،ما به نصفش احتیاج داریم.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292en
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کیک_قلب_سوپرایز_شکلاتی

خواسته بودین طریقه خارج کردنش راهم بگذارم،خیلی راحت برمیگرده چون همون سری اول داخل کلیپ اول نشون دادم که اول از خارج شدن شکلات مطمئن میشیم بعد دوباره میگذارمیش داخل قالب و بقیه مراحل را انجام میدیم،
مرحله سوم:
بعد ازاینکه شکلات کامل بسته شد،قالب رااز یخچال یا فریزر خارج کنید به آرامی ضربه بزنید تا دور قالب جدا شود سپس برروی ظرف سرو برگردانید،
بعد به دلخواه با انواع ترافلها،یا مرواریدهای خوراکی وشکلات و...‌.تزیین کنید،

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رول_سبزیجات_مرغ

موادلازم برای خمیر:
تخم مرغ 4 عدد
ارد 1/2لیوان
شیر سرد1/3لیوان
نمک وفلفل سیاه کمی
روغن مایع 2ق غ
جعفری ریزریزخردشده 1/2لیوان_ازفلفل دلمه ای رنگی هم میشه استفاده کرد ولی بایدخیییلی ریزخردکنیدوگرنه موقع رول، خمیرترک میخوره_
اردونمک وفلفل سیاه الک شده رادرون ظرفی بریزیدشیرسردراکم کم به ان اضافه کنیدبامفتول هم بزنیدتایکدست شودروغن مایع راهم اضافه کنیدوهم بزنید،
زرده های تخم مرغ راباهمزن وکمی نمک هم بزنیدتاحجیم وکرم رنگ شودسپس زرده هارابه مایه اضافه کنیدوبامفتول یکدست کنید،سفیده هارانیزدرون ظرفی دیگرجداگانه بزنیدتافرم گرفته وبابرگرداندن ظرف نریزد،سفیده هارانیزاضافه کنیدوبامفتول یالیسک مخلوط کنیددرنهایت سبزیجات ریزشده رااضافه کنیدودرحدیکدست شدن مخلوط کنید،
قالب 30*20تفلون راباکره چرب کنید مایه رادرون قالب بریزید صاف کنید درفرازقبل گرم 180درجه حدودپنج تاده دقیقه همین که روی رولت بسته وپخته شدکافیست وخارج کنید،کمی روی نان رابپوشانید سپس بایک حوله تمیزیاپارچه یاکاغذروغنی رول کنید واجازه دهیدتارولت ازدمابیفتد و خنک شو

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#آموزش_غذا_فوری


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#گراتین_سیب_زمینی

۴_۵سیب زمینی بزرگ
۱بسته خامه
کمی روغن
کمی فلفل سیاه و پودر آویشن
جوز هندی در صورت موجود بودن
نمک
پنیر چدار یا پیتزا


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی


#مربای_پوست_پسته

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#مربای_پوست_هندوانه ترد و خوشمزه که شبیه مربای بالنگ هست .
پوست هندوانه نیم کیلو
شکر 700 گرم
هل یا گلاب یا اسانس های میوه ای (به دلخواه)

پوست سفید هندوانه را از پوست سبز آن جدا کنید و پوست سفید را به هر شکلی که خواستید مثل خلالی، حبه ای برش بزنید و یا می توانید قالب طرح دلخواه بزنید و مثلا شکل گل در آورید.
پوست برش زده را با کمی آب بجوشانید و پس از چند جوش، آب آن را دور بریزید.
بعد داخل ظرفی برای پخت بریزید.
با کمی آب روی حرارت بگذارید تا پخته بشه.(آب تاجایی که روی آنها را بگیره)
وقتی که نیم پخته شد، شکر را اضافه کنید.
بگذارید قوام بیاد. وقتی قوام اومد زیر آن را خاموش کرده.
🌺قوام مربا به دو صورت بیان می شود هر یک جواب داد به معنای آماده بودن مربا است:
روش اول: وقتی با قاشق چند قطره از شیره مربا را از بالا به پایین ریختید قطرات از قاشق آویزان شود و با اندکی تاخیر فرو افتد.
روش دوم: یک بشقاب سرد و خشک را انتخاب کنید، یک قطره از شیره مربا را اگر روی این ظرف بریزید در گوشه ای به شکل قطره یا گنبدی شکل جمع می شود و بنابراین مربای آماده است


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت44 رمان پارادوکس لبخند غمگینی بهش زدم و گفتم: _ بیا بریم غذا بخوریم خیلی گشنمه. _ مامان فاطمه امروز سراغتو میگرفت. همونجوری که دکمه ی مانتومو باز میکردم گفتم: _ اوف وقت نکردم ازش یه خبر بگیرم. حتما باز نگران شده. سفره رو پهن کرد و مشغول چیدن شد:…
#پارت45
رمان پارادوکس

سکوت کردم که اشاره ای به مبلای راحتی کردو گفت:
_ بیا بشین .
سرمو به نشونه باشه تکون دادمو رفتم سمت مبلا و اروم نشستم. میشا هم اول رفت طرف میزشو یه چند تا کاغذ از روش برداشت بعد اومد سمت من.
_ خوب گلم. قرار بود بعد یه هفته که من کارتو دیدم بهت نظرمو بگم.
مکث کرد. منم سکوت کردم تا ادامه بده. چند لحظه بعد ادامه داد.
_خب راستش من کارتو تو این مدت دیدم. یکمم زیر نظرت داشتم. میخواستم بهت بگم که...
اینبار زل زد تو چشمام. شاید میخواست حالتامو ببینه ولی من دیگه حتی اون یه ذره استرسم رو هم نداشتم. نمیدونم چرا انقدر اروم بودم. شاید بخاطر این بود که داشتم با خودم فکر میکردم من وقتی با ارزش ترین چیز زندگیمو از دست دادم دیگه بقیه چیزا چه اهمیتی داشت؟اینجا نشد یه جای دیگه. سرشو به سمتم خم کرد که متعجب زل زدم به چشماش:
_ میخواستم بهت بگم که من واقعا خیلی خوشحال میشم اگه تو گروه ما باشی و کنارم کار کنی. هم از لحاظ اخلاقی عالی بودی هم از لحاظ کاری. دوست دارم کنار خودم داشته باشمت.
با اینکه ته دلم قند اب شده بود اما به روی خودم نیاوردم. لبخند ارومی به روش زدمو گفتم:
_ منم خیلی دوست دارم که بتونم اینجا کار کنم.
_ انشالا که در کنار هم بتونیم راضی باشیم.
یه سری کاغذارو جلوم گذاشت و گفت:
_ عزیزم این برگه های شرایط موندن تو اینجاست. اگه لطف کنی بخونی و امضا کنی ازت ممنون میشم.
اروم برگه هارو از دستش گرفتمو مشغول خوندن شدم. یه سری قوانین توش گفته شده بود. مثل ساعت ورود و خروج. مرخصی ها و تعطیلی ها. نوع رفتار با مشتری و ....
بعد اینکه امضا کردم اونارو به سمت میشا بردم. با دیدن امضام پایه برگه ها لبخندی زد و گفت:
_ عالیه. خوب دیگه کاری نمیمونه عزیزم. توام که تو این مدت تا حدودی کارا دستت اومده. راجب حقوقتم من یه مبلغی برات درنظر گرفتم که هرماه با توجه به قابلیتات بالا تر میره. امیدوارم راضی باشی.
_ خیلی ممنونم. فقط میشا جان. شاید درست نباشه همین اول کاری همچین تقاضایی کنم اما چون یه مدته وقت نداشتم دیگه دیشب صدای مادرم در اومده. گفته امروز حتما یه سر بهش بزنم. میخواستم اگه امروزو بهم اجازه بدی یه سر برم پیشش و از فردا دیگه کامل شروع کنم.
برگه های تو دستشو مرتب تو کشوها گزاشت و گفت:
_ مشکلی نیست آمین جان. میتونی بری. سلام منو هم به مادرت برسون.
_ سلامت باشی. پس با من امری نیست؟
_ نه گلم . خدا به همرات.

@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت45 رمان پارادوکس سکوت کردم که اشاره ای به مبلای راحتی کردو گفت: _ بیا بشین . سرمو به نشونه باشه تکون دادمو رفتم سمت مبلا و اروم نشستم. میشا هم اول رفت طرف میزشو یه چند تا کاغذ از روش برداشت بعد اومد سمت من. _ خوب گلم. قرار بود بعد یه هفته که من…
#پارت46
رمان پارادوکس

از در اتاق میشا که زدم بیرون یهو با سکوت عجیبی روبه رو شدم. سرمو بلند کردم که دیدم تموم بچه های ارایشگاه یه طور خاصی بهم خیره شدن. حالتشون خیلی خنده دار بود درحالی که سعی میکردم جلوی خندمو بگیرم گفتم:
_ چرا اینجوری نگام میکنین؟
یهو همه باهم اما اروم پرسیدن:
_ چیشد؟
با خنده گفتم:
_ چی چیشد؟
سمیرا کلافه بهم گفت:
_ عه دختر چرا خنگ بازی درمیاری؟
میگیم میشا چی گفت بهت؟ موندگاری؟ نمیدونم چرا یهو شیطنتم اومد. قیافه ی غمیگنی به خودم گرفتم که لب و لوچه ی همشون اویزون شد. خیلی خودمو کنترل میکردم که نخندم. سمیرا با غم پرسید:
_ عذرتو خواست؟
با یه بغض الکی سرمو به نشونه اره تکون دادم. بعد اروم اروم به سمت در رفتم. معلوم بود که همشون خیلی ناراحتن. درو که باز کردم با یه خنده شیطانی برگشتم سمتشونو گفتم:
_ حالا که انقدرررر عاشقم شدین میمونم پیشتون دوسسسستااااان.
تا اینو گفتم پریدم بیرون وپشتش صدای صندلاشون که به در میخورد شنیده میشد. تک به تک فحش ارومی بهم دادن و منم با خنده از پله ها رفتم پایین. همین شیطنت هرچند کوچیک تا حدودی حالمو بهتر کرده بود.
ماشینو نیاورده بودم. کنار خیابون وایسادم که چند لحظه بعد صدای بوق تاکسی زرد رنگ توجهمی جلب کرد. نشستم تو ماشین و بعد گفتن مقصدم به راننده ساکت شدم. انقدر این مدت درگیر بودم که از همه چی غافل شدم. از مادرم . از جایی که توش بزرگ شدم. از بچه هایی که تا یکم ازت محبت ببین وابستت میشن. مامان فاطمه میگفت ارزو کوچولو خیلی بیتابیمو میکنه و من حتی وقت اینو نداشتم که یه سر به این بچه ی طفل معصوم بزنم.

@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت46 رمان پارادوکس از در اتاق میشا که زدم بیرون یهو با سکوت عجیبی روبه رو شدم. سرمو بلند کردم که دیدم تموم بچه های ارایشگاه یه طور خاصی بهم خیره شدن. حالتشون خیلی خنده دار بود درحالی که سعی میکردم جلوی خندمو بگیرم گفتم: _ چرا اینجوری نگام میکنین؟ یهو…
#پارت47
رمان پارادوکس

با صدای راننده به خودم اومدم:
_ خانوم رسیدیم.
سرمو بلند کردم و با دیدن تابلوی پرورشگاه حساب راننده رو کردمو پیاده شدم. قدمای اروممو سمت ورودیش برداشتم. صدای جیغ و خنده ی بچه ها از این فاصله میومد. تمام وجودم ذوق و هیجان شد. یادم اومد یه روزی صدای خنده های من تو حیاط پر از گل اینجا میپیچید. از دور چشمم به بچه ها خورد که با لوازم بازی اونجا بازی میکردن. چشم گردوندم تا ارزو رو پیدا کنم. بعد یکم کنکاش کردن دیدمش که تنها زید یه درخت نشسته بود با غم به بچه ها نگاه میکرد. لبخند محوی رو لبم نشست. این دختر عجیب شبیه خودم بود. اروم به سمتش حرکت کردم. نزدیکش که فهمیدم اصلا تو این دنیا نیست و فکرش جای دیگس. کنارش نشستم. بازم متوجه حضورم نشد. اروم صداش زدم:
_خانوم خوشگله؟؟؟
با صدام به خودش اومد. سرشو چرخند سمتم. نگاهش که بهم خورد چشماش برق زد. اما یهو اخماش تو هم رفت و روشو ازم گرفت. ازم دلخور بود. حقم داشت. راحت دو هفته میشد که وقت نکرده بودم بهش سر بزنم. لبخند غمگینی زدمو گفتم:
_ قهری باهام؟
بازم جوابمو نداد. با صدایی که رنگ پشیمونی داشت گفتم:
_ میدونم که اشتباه کردم. اومدم معذرت خواهی. میشه منو ببخشی؟
همزمان یه شکلات از تو کیفم در اوردمو گرفتم سمتش. با دیدن شکلات یکم اخماش باز شد اما معلوم بود هنوز تو بخشیدنم تردید داره. دوباره صداش زدم:
_ ارزوجون..
با چشمای معصومش زل زد بهم که دلم براش ضعف رفت. دستامو به سمتش باز کردمو گفتم:
_ درسته دیر اومدم ولی دلم خیلی برات تنگ شده.
نگاهی به دستام کرد و گفت:
_ قول میدی دیده زود به زود پیشم بیای؟
لبخند رو لبم پر رنگ شد. انگشت کوچیکمو به سمتش دراز کردمو گفتم:
_ قول میدم.
انگار همین یه جمله لازم بود تا منو ببخشه و بپره بغلم. محکم فشارش دادمو گفتم:
_ دلم برات تنگ شده بود.
با زبون شیرین بچگونش گفت:
_ منم دیلم تنگ شده بود.
_قربونت برم چرا تنها نشستی؟ چرا بازی نمیکنی؟
_ مامان فاطمه گفت املوز میای. از صبح منتظلت بودم.
بوسه ای نرم رو گونش کاشتم و گفتم:
_ ببخشید ببخشید. کارم طول کشید. مامان فاطمه کجاست؟
_ تو اتاخشه..
اروم نوک دمآغشو کشیدمو گفتم:
_ اتاخ نه عزیزم. اتاق درسته...
با لبو لوچه ی اویزون زل زد بهم. خندیدمو گفتم:
_ توبرو یکم بازی کن. تا منم یه سر به مامان فاطمه بزنمو بیام پیشت. باشه خاله؟
اخماشو برد تو هم و انگشتشو به حالت تهدید وار به سمتم گرفت و گفت:
_ خاله اگه اینبالم گولم بزنی دیده نمیبخشمت..
به زور خودمو کنترل کردم که صدای خندم بلند نشه. اروم انگشتشو بوسیدم
_ چشم خاله جون. قول میدم زود بیام پیشت. ده دقیقه همش.
دستاشو اورد جلو و عدد 8 و نشون داد و با اخم گفت:
_ ده دقیقه.
دوتا انگشت دیگشو اوردم بالا وقتی درست 10 رو نشون داد تکرار کردم:
_ چشم. 10 دقیقه

@kadbanoiranii
Tasvire Roya (Live)
Dariush
«تو خوابیدی جهان خوابه
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوتِ تو
عجب عمقی به شب داده...♥️»

آهنگ پیشنهادی شامگاهی
@Kadvanoiranii
🌙

شب ها آرامشی دارند
ازجنس خدا...

پروردگارت همواره
با تو همراه است...

امشب از همان شب هایی ست
که برایت یک
شب بخیر خدایی آرزو کردم

شبتون بخیر و نیکی🌙


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی
از سلیمان است، بسم الله الرحمن الرحیم

سوره ی والیل من، برخیز و والفجری بخوان
دل، شبستان است... بسم الله الرحمن الرحیم



الهی به امید تو👌


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_قلب_سوپرایز_شکلاتی

قسمت اول


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG