کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
#پارت136

یعنی رفتارهای شاهین از روی محبت بود نه نبود از روی عشق بود اگه از روی محبت بود که زیرنامه نمی ندشت که دوسم داره



توی اشپزخونه مشغول درست کردن غذا بودم،که باصدای چرخش کلید زود از اشپزخونه اومدم بیرون


صورت بابا مثل دیشب ناراحت عصبانی بود

سرش پایین بود با سلام دادن من سرشو بالا اورد فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد

به سمت اتاقش رفت؛
.....

میز رو چیدم؛همینکه میخواستم برم بابا رو صدام یاد شاهین افتادم زود به سمت تلفن رفتمو شمارشو گرفتم


با دومین بوق جواب داد گفت


-جانم شادی


لبخندی زدم مطمعنم شدم که محبت نیس عشقه


-نمیخوای بیای خونه


-مگه میشه نیام ؛ ولی بعد از شام


-چرا انوخت


-بادوستام اومدم بیرون تا ساعت11بیرونیم



-اگه تونستی زودتر بیا


-به روی چشمم

صدای یه پسر از پست گوشی اومد که گفت

-مگه از شاهین زن ذلیل ترداریم

-نداریم که نداریم


-شادی کاری نداری من قطع کنم

-نه،مواظب خودت باش

-چشم،توهم مواظب خودت باش


-یعنی به دوستاش گفته که دوسم داره؛اگه نگفته بودکه دوستاش همچین حرفی رو نمیزدن بازم یه نشونه دیگه که شاهین دوسم داره

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت135 رمان پارادوکس دستاشو رو به اسمون گرفتو گفت: _ الهی که مشکل همه ی جوونا حل بشه مشکل توام حل شه مادر. _ ممنونم. اگه اجازه بدی برم من. _ خداهمراهت مادر. دستشو به زانوش گرفت و از جاش بلند شد. اروم دنبالم اومد. دم در دوباره گفتم: _ خداحافظ گلبانو. _…
#پارت136
رمان پارادوکس


چپ چپ نگاش کردمو گفتم:
_ چیو ایول؟؟حوصله ندارم.
_ دختر کی از سفر ترکیه میگذره که تو دومیش باشی؟
متعجب گفتم:
_ شیرین مثل اینکه حالت خوب نیستااا. برای تفریح که نمیریم. برای کار میریم.
با خودکار تو دستش رو کاغذ رو به روشو خط خطی کرد و گفت:
_ این که مهم نیست. مهم اینه بری ترکیه. وااااای فکرشو بکن. یعنی اگه بمن پیشنهاد بدن با کله میرم.
_ خوشبحالت. چون من نمیخواستم برم. به زور مجبورم کرده. کاش میشد تو جای من بری.
_ انشالا دفعه ی بعد. پاسپورت داری؟
سرمو گزاشتم رو میز. چه فکرا کرده شیرین. ته مسافرت من تو کل زندگیم همون پارک سر کوچه ی پرورشگاه بوده. اونوقت از من سراغ پاسپورت و میگیره.
اروم گفتم:
_ نه.
_ خوب باید زود اقدام کنی. چون اخر ماه باید برین. پاسپورت تا برات بیاد شاید10 روز طول بکشه.
کلافه و بی حوصله گفتم:
_ باشه شیرین. ممنونم.
_ خواهش. کمک هم خواستی بگو بانو.
لبخند غمگینی زدمو گفتم:
_ چشم خانومی.
با خنده گفت:
_ حالا بیا بارکدای این لیستو ثبت کنیم
از پشت میز بلند شدمو گفتم:
_ اومدم.

🍃 @kadbanoiranii
#ادامه_رمان_گل_یاس

#پارت136


جلوتر میاد و بر خلاف من و انگار نه انگار که بهش توهین کردم، با آرامش میگه :


_طویله اس که تو، توش می مونی دیگه....

حالم از این همه حاضر جوابی و بی تفاوتیش به هم میخوره که هیچ وقت تیرم به هدف نمیخوره و نمیتونم عصبیش کنم، ولی اون با هر کلمه اش میتونه تا فیها خالدون منو بسوزونه....


پایین پیراهنمو بین مشتم می فشرم و بازدممو با حرص از بینیم بیرون میدم.
مثل یه ماده ببر می غرم :

_گمشو بیرون، خیلی ازت خوشم میاد هِی رِ به رِ میای اتاقم؟!


ابروهاشو کمی فقط کمی بالا میندازه و میگه :

_اتاقت؟! از کِی تاحالا؟


دست آتنا، شونه ام رو می فشره و ازم میخواد بحث نکنم، اما من نمیتونم ساکت بمونم، به هیچ وجه در برابر این آدم و اهانت هاش، کوتاه نمیام.

قبلا اینطوری نبودم!
تا این حد زودجوش و بی طاقت نبودم اما حرف های هومان خیلی برام سنگینه و خیلی بد روی اعصابم تاثیرگذاره...

لعنت بهش...

دست آتنا رو از سرشونه ام پس میزنم و با تمسخر میگم :


_باشه بابا همش مال خودته نترس...


نیشخند پر رنگی مهمون لب هام میکنم و ادامه میدم :

_این که مثل جن و بدون اجازه ظاهر بشی جزو قوانین " خونتونه " جناب؟!

و کلمه ی خونتون رو تشدید وار میگم.


بی حالت و با پرویی همیشگیش جواب میده :


_آها همینه تکرار کن که ملکه ی ذهنت بشه، اینجا خونه ی منه و برای ورود به اتاقاش از کسی اجازه نمیگیرم.


با تاکید در حالی که از درون برزخم، میگم:

_فرهنگت در همین حده... ! اینجا خونه ی توعه درست اما تا زمانی که این اتاق به من اختصاص داده شده، خوشم نمیاد وارد حریم شخصی من بشی... شاید من دلم بخواد تو اتاق لخت بگردم...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت136




اخمی کردم و گفتم:لطفا مزاحم نشید آقای محترم.

و قطع کردم.زیر لبی به مزاحمه فحش دادم:احمق بی شعور

مسعود یه لحظه به من و بعد به گوشی توی دستم نگاه کرد.

انگار می خواست یه چیزی بگه اما بعد پشیمون شد و نگاهش و ازم دزدید.

منم دوباره مشغول دید زدن دانشگاه خالی و سوت و کور شدم.

عجب آدمایی پیدا میشنا!!!مزاحمای
علاف...

طرف دوباره زنگ زد

.دکمه سبز و فشار دادم و عصبی گفتم:زبون آدمیزاد حالیته؟!

میگم مزاحم نشو می فهمی؟!

صدای خنده طرف اومد.با عصبانیت گفتم:رو آب بخندی؟

طرف با خنده گفت: اوه اوه. چرا آمپرمی سوزونی شیدا؟

منم آرش!!! ای بابا! اینم من واسکل کرده

با عصبانیت توپیدم بهش: - حناق ۴ ساعته بگیری آرش.

مرض داری؟! آرش با خنده گفت: آره. مرض لاعلاج دارم.

- کاملا مشخصه. حالاچیه؟! چه مرگت شده؟!چرابه من زنگ زدی؟!

- چه مودب

- بمیر آرش چیکار داری؟!

- هیچی. زنگ زدم حال دخترخاله ام و بپرسم.


- هه هه. خندیدم. تو از کی تاحالا نگران حال من شدی؟!

- من همیشه نگران حال توام.

خندیدم و گفتم:اون که بله خب چه خبرا؟


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر