کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.1K videos
95 files
42.3K links
Download Telegram
#پارت124


بااین حرفش حس کردم ته دلم خالیی شد؛نکنه نفرینش منو بگیره


-من که کاری نکردم تو ازم خواستگاری کردی منم جواب منفی دادم همین


پوزخندی زد گفت


-میبینیم

.....
ازموقعی که علی این حرف رو بهم گفت دلم اشوبه،همش میترسم اتفاقی بیفته


نفس عمیقی کشیدمو به سمت سالن رفتم که صدای شاهین بابا از اشپزخونه میومد


-عمو شما حتی نباید اجازه بدید بیان توخونه,شماعلی رونمیشناسید چه ادمیه


-علی هیچ غلطی نمیتونه بکنه شاهین

-عمو شما اون علی به همه چیز رونمیشناسید,اصلا هموون موقعه که عمو محمد اومد ازتون شادی رو براعلی خواستگاری کرد شما باید همون لحظه جواب نه رو بهش میداد



میدونید فرق منوفرهاد باعلی چیه اون تمام کاراشو زیر زیرکی انجام میده ولی منو فرهاد جلوی همه



-شاهین من تما....
بادیدن قیافه من چیزی نگفت شاهینم که متوجه من شد نگاهی بهم کرد لبخندی به زد



رفتم روی صندلی میز ناهارخواری نشستم



-عمو جان شادی یه سوال بپرسم راستشو میگی



بابانیم نگاهی بهم کرد گفت



-بپرس



-این فرهاد راست میگه که یکی ازبهترین حسابدارای تهرانه




-اره راست میگه توی کارش اندازهی یه پیرمرد60 ساله تجربه داره




-اصلا چیشد شما بهش کاردادید
- از سخت کوشیش ؛ خودش میدونست باباش به تمام شرکت ها گفته بودن نپذیرنش ولی اون باز میرفت مصاحبه میداد؛الان هم از تمام برادر خواهراش موفق تره



-اره درسته فرهاد ازتمام خواهر برادرش موفق تر چون روی پای خودش واستاده هزار باره به فرهاد گفتم که از اون خونه بزنه بیرون یه خونه جدا براخودش بگیرن؛ولی گوش نمیده که



-شاهین خانواده اش هرچی که باشن باشن اونا24سال زحمتشو کشیدن


-چون مجبور بودن از ترس ابروشون


بابا هوفی کشید گفت


-من هرچی بگم تو باز یه چیز داری بگی بهتره این ماجرا رو تموم کنیم


شاهین تکه خنده ای کرد گفت

-روچشمم عمو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت123 رمان پارادوکس بهتر شده بودم. یکم تونستم با خودم و اون اتفاق کنار بیام. تونستم اون شب سیاه بفرستم ته ذهنم. همه چی خوب بود تا وقتی که بعد سه سال میشا خبر رفتنشو داد. غصم گرفت. باز باید دنبال کار میدوییدم. اما وقتی خودش بهم پیشنهاد اون کار و تو شرکت…
#پارت124
رمان پارادوکس

تو حال و هوای گریه و هق هق بودم که نشستن دستی روی شونم زهرم ترکید. با ترس برگشتم عقب که ببینم کی پشتمه. با دیدن پیرزنی که اول ورودم داشت جلوی بقعه ذکر میگفت بین گریه ام لبخند زدم به روش. کنارم نشست و گفت:
_ چرا انقدر  گریه هات سوز داره؟
دستی به صورت خیسم کشیدمو با صدای لرزونم گفتم:
_ببخشید مزاحمت ایجاد کردم. شرمنده.
سرمو نوازش کردو گفت:
_ مزاحم چیه دخترم. اینجا مال همس. میان برای درد و دل میان برای مشکلاتشون. توام یکی مثل بقیه. ولی  گریه هات عجیب  دلمو به درد اورد. چی تورو داره اینجوری عذاب میده که قلب منه هفت پشت غریبه رو به درد اورده؟
چادرمو رو صورتم کشیدم و هق هقم بیشتر شد. با صداییکه انگار از ته چاه در میومد گفتم:
_ خدا ازم رو گرفته.
سرمو به سینش چسبوند و گفت:
_ استغفرلله نگو مادر مگه ممکنه؟ خدا بدترین بندهاشم رها نمیکنه. مگه چه گناهی کردی که همچین حرفی میزنی؟
با هق هق گفتم:
_ گناهم بی گناهیمه. ظلم شده بهم. ظلم شده و خدا سکوت کرد. جواب ظلمی که بهم شده رو نداد. ندید دردمو. ندید.
لباشو رو سرم گذاشت و گفت:
_ اگه بهت ظلم شده، شک نکن که خدا تقاص ظالمو ازش گرفته. اگه هم نگرفته فقط کافیه صبر کنی وصبور باشی. اونوقت خودت میبینی که چجوری هواتو داشته..

@kadbanoiranii
#پارت124


کف دستاشو روی پارکت میزاره و سرشو پایین میندازه و صدای هق هقش بلند میشه.

آنا هرگز در حالت عادی و جلوی هیچ کس جز من این حقارتو به جون نمیخره که روی زمین بشینه و با گریه التماس بکنه ...


اون از من برای خودش یک بُت ساخته و حاضره هرکاری بخاطرم انجام بده چون این دختر همونیه که به همه‌ی اطرافیانش فخر می فروشه و جز خودش کسی رو آدم حساب نمیکنه...


از بالا نگاهش میکنم و ابرو درهم گره میزنم و بدون انعطاف حرفام رو تو گوش نفهمش فرو میکنم :

_Not in good condition.
Stop this nonsense, Because if I get nervous, You will not see me in this good-natured way anymore.
(حالت خوب نیست.
این مزخرفات رو تموم کن، چون اگه عصبی بشم، دیگه این روی خوش منو نمی بینی.)

با صدای بلندتری گریه میکنه و با عجز و استیصال زار میزنه :

_No Homan no
I'm afraid of your anger
Everyone is scared.
love me!
(نه هومان، نه!
من از خشم و عصبانیت تو می ترسم.
همه می ترسن.
دوستم داشته باش. )

پشت دستشو روی گونه هاش میکشه و اشک هاشو پاک میکنه.

چشماش سرخ و متورمه و آرایشش کاملا به هم ریخته و جلوه ی بدی به نمایش گذاشته.

حرف زدن با کسی که الکل در تمام عروقش جاریه و سلول های عصبیش کند و ضعیف عمل می کنند بی فایدست.

من هم اصلا حوصله ی عصبی شدن و شنیدن زجه و مویه های این زن رو ندارم پس الان بهترین کار، ترک کردن این مکان و دوری از آناست.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت124




رو کرد به آروین وگفت: توخجالت نمی کشی؟

خیر سرم منم داداش دارم!

تو اصلا روز تولد من و یادت میره

. اگرم یادت نره، یه جفت جوراب مردونه كلفت تاروی زانو برام می گیری و قال قضیه رو می
کنی!

و دوباره صدای خنده بلند شد.

آرش که دوباره مسخره بازیش گل کرده بود، در ادكلن و باز کرد و می خواست بزنتش روی لباسش که خیلی ماهرانه ادکلن

و از دستش قاپیدم

. ادکلن و دادم به اشکان و رو به آرش گفتم:مگه من این و برای توگرفتم؟!

آرش با خنده گفت: توام چقدر خسیسی

! حالا می خواستم یه ذره ازش بزنم.

پوزخندی زدم و گفتم:فکر کردی من تو رو نمی شناسم؟

امکان داره که تو یه عطر مفت گیرت بیاد، بعد یه ذره ازش بزنی؟

برو این حرف و به یکی بزن که نشناستت.

نه من که می دونم با ادکلن دوش می گیری.

آروین با خنده روبه آرش گفت:

خدایی این یه قلم و دیگه راست میگه صبح که میری سرکار همه جای خونه بوی ادکلنت

و میده.حالا اگه بوش خوب بود یه چیزی

بوی گربه مرده میده.

آرش گوش آروین و گرفت و پیچوند و با خنده گفت: تو کی می خوای ادب یاد بگیری؟!

هان؟ خیر سرم ۷ سال ازت بزرگترم

! حالا ادكلن من بوی گربه مرده میده؟! یه بوی گربه مرده ای نشونت بدم...

خاله خندید و رو به آرش گفت:ول کن بچم و

کشتیش آرش

. آروین که چیز بدی نگفت، راست میگه دیگه ادکلنت بوی بدی میده.

آرش خنده ای کرد و گوش آروین و ول کرد.

رو به خاله گفت: دست شما درد نکنه دیگه

!ادکلن به اون خوبی کجاش بوی بد میده؟

اصلا.. اشکان پرید وسط حرف آرش و گفت: آرش تو امشب چیزی زدی

؟ آرش گنگ و متعجب به اشکان نگاه کرد و گفت: نه جونه تو

چی زدم؟ اشکان با خنده گفت: آخه دیدم ۵ ساعته داری همین جوری یه بند فک می زنی،

گفتم شاید چیزی زده باشی! آدم عادی که این همه انرژی نداره!!!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر