کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.1K videos
95 files
42.3K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت122 -خب موافقید الان بریم سورتمه -اره بریم اینبار فرهاد به سمت بلیط فروشی رفت همه سوار سورتمه هاشدیم ترجیح دادم پیش شاهین بشینم شاهین بازوشو جلو اورد گفت -بیا از الان بگیرش فقط جان هرکی دوست داری جیغ نزنم خندیدمو بازوش روگرفتمو گفت -سعیمو…
#پارت123


با این حرفش حس کردم قلبم ایستاد


-یعنی چی



-امشب میان خواستگاری


-ولی من علی رونمیخوام من اصلا ازش خوشم نمیاد


-اینوخودت شب بهشون بگو


-شما راضید



-علی پسر خوبیه ولی تو نمیتونی از پس یه زندگی بربیای،شب که بیان بهشون میگم که جوابت منفیه الان هم یه ذره خونه رو تمیز کن تا دوساعت دیگه میان


ِلبخندی زدمو از جام بلند شدم مشغول گرد گیری خونه شدم......



تقریبا یه ساعتی شد که کارام تموم شد همه توی حال جمع بودیم منتظر خانواده عمو اینا بودیم



نگاهی به شاهین کردم که حس کردم بااسترس پاشو تکون میداد


میفهم حسشو سخته براش که منی رو که دوست داره ازم خواستگاری کنم دلم.میخواست برم پیشش بغلش کنم بگم


این لعنتی فقط بخاطر تو بزنه اگه نباشی دیگه نمیزنه



شاهین متوجه نگاهم شد سرشو به طرف صورتم برگردن لبخندی به هم زد من درجوابش بهش لبخندی زدم


که صدای ایفون بلند شد بابا ازجاش بلند در رو زد

همه ازجامون بلند شدیمُ به طرف در رفتیم.بعد از دودقیقه عمو اینا از اسانسور بیرون اومدن باهمشون مثل همیشه روبوسی کردیم....


نیم ساعتی از اومدنشون میگذشت که بالاخره عمو گفت

-خب بهتره که بریم سر اصل مطلب,شادی حتما خودت میدونی ما برای چی اومدیم بگو ببینم نظرت چیه


خجالت میکشیدم که بهشون بگم نه ولی باهرجون کندنی بود بالاخره گفتم

-عمو من جوابم منفیه،من فقط 19سالمه دوست دارم جوونی کنم


-دخترم اینارو هم میشه توی زندگی متاهلی کرد



-بله؛ ولی من جواب منفی چه الان چه چند سال اینده علی فقط برام پسرعمو هس ومیمونه

-نگاهم به علی افتاد که سرشو انداخت پایین مشغول بازی با انگشتاش شد



-خب پس دیگه این قضیه اینجا تموم میشه دیگه هیچ حرفی هم باق..


علی نذاشت عمو.ادامه حرفشو بزنه زود پرید وسط حرف عمو گفت


-ولی بابا من شادی رو...


-علی گفتم این مسئله همینجا تموم شد
......

تقریبا یه ساعتی میشد که مشغول گفتگو با عمو اینا بودیم که عمو اینا از جاشون بلند شدن برن بغل در بودم داشتم خداحفظی میکردم که علی اروم جوری که کسی نشوه
گفت


-دلمو بد شکوندی شادی خیلی بد از خدا میخوام دلتو صد برابر بدتر از دل من بشکونه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت122 رمان پارادوکس چون مامان و بابایی نبود که دنبالم بیان. وقتی خانوم معلم از تک تک بچه ها میپرسید که بابا و مامانشون چیکارس من فقط سکوت کردم. اخه نداشتم که بدونم چیکارن. با تمام غصه های بچگیم بزرگ شدم.یه روز با خودم صحبت کردم. به خودم گفتم درسته گذشتم…
#پارت123
رمان پارادوکس

بهتر شده بودم. یکم تونستم با خودم و اون اتفاق کنار بیام. تونستم اون شب سیاه بفرستم ته ذهنم. همه چی خوب بود تا وقتی که بعد سه سال میشا خبر رفتنشو داد. غصم گرفت. باز باید دنبال کار میدوییدم. اما وقتی خودش بهم پیشنهاد اون کار و تو شرکت داد از خوشحالی نزدیک بود پر بگیرم. اخه کجا باید میدونستم رییس اون شرکت کیه؟ وقتی رفتمو استخدام شدم بعد سه روز قرار شده بالاخره رییس اونجارو ببینم. چشمم که بهش خورد تنم لرزید. همه وجودم پر از درد شد. دوباره درد اون شب لعنتی برام زنده شد. سه سال گذشته بود اما مگه میشد اون تصویر از یادم بره؟ مگه میشد فراموش کنم؟ فرار کردم. ازونجا از اون ادما.. دلم نمیخواست دیگه ببینمش. استعفامو دادم که پروانه ببره اما اون باهمون برگه ی استخدام لعنتی باز منو کشوند سمت خودش. نمیدونم فکرش چیه؟ نمیدونم چه نقشه ای برام چیده. اما وقتی اونجوری با اصرار میخواست نگهم داره پس قطعا یه چیزایی تو سرشه. منم که از همه جا بیخبرم.
صدای لرزونمو اوردم پایین و اروم لب زدم:
_خیلی میترسم. خیلی...
از نزدیک بودنش میترسم. از حرفاش.. از رفتارش. از حالتاش. از چیزاییکه تو سرشه ولی من نمیدونم چیه. میترسم. نمیتونم راجبش با کسی حرف بزنم. نمیتونم از ترس هام بگم. قربون خدا هم برم که دیگه اونم منو نمیبینه.حالمو نمیفهمه. دردمو کم نمیکنه. نمیدونم چیکار کنم. نمیدونم چرا اومدم اینجا. دلم منو اینجا کشید. حالم اصلا خوب نیست. کمک میخوام. ارامش میخوام. دستمو بگیرین.

@kadbanoiranii
#پارت123


بازوی آنا رو می گیرم وبه داخل اتاق می کشم.

سست و نامتعادل تا وسط اتاق میره و به جای نشستن روی تخت، روی پارکت های کف زمین وِلو میشه.

درو می بندم و قفل میکنم.


پریز برق رو می زنم. باچند قدم کوتاه خودمو به پنجره می رسونم و با گشودنش یک دم و بازدم عمیق، میهمان ریه هام میکنم.

دو سه دکمه ی بالایی پیراهنم رو باز میکنم و به طرف آنایی که مودش(mood) تغییر کرده و ساکت شده، می چرخم.

لبه های کتم رو کنار میزنم و دست به کمر روبروش می ایستم.

نگاهشو از نوک کفشم به بالا سوق میده و روی زیپ شلوارم متوقف میشه.


مردمک هاش می درخشن.
حدس فکری که تو سرش چرخ میخوره، راحته...

قبل از اینکه دست نافرمانش بندِ سگگ کمربندم بشه، مچشو میگیرم و سخت فشار میدم.


بند فلزی ساعتش زیر دستم دردش رو مضاعف میکنه و چهره در هم میکشه و میگه :


_I love you damn!
Why do not you want me to meet your needs?!
Let me be satisfied.
I'm sure I can...
(من عاشقتم لعنتی!
چرا نمیزاری نیازت رو برطرف کنم؟!
اجازه بده راضیت کنم.
مطمئنم میتونم...)


مچشو رها میکنم و پوزخند غلیظی به قیافه ی منتظرش میزنم.

اولین دختری نیست که خودشو در اختیارم قراره میده و آخریشم نخواهد بود.
ولی قاعده و قانون من اجازه نمیده روابطمو وارد حیطه ی کاریم کنم و آنا کارمند من به حساب میاد...

علاوه بر این درگیر روابط عاطفی شدن و اون چیزی که آنا میخواد، اصلا کار من نیست. منی که از موی دماغ داشتن و یکی که دائم بخواد خودشو بهم نسبت بده بیزارم.

مدت رابطه هایی که تا الان داشتم هیچوقت از یکی دوروز تجاوز نکرده و بعد از اولین رابطه، دلزده شدم.
همه چیز خیلی زود برام تکراری شده به خصوص جنس مونث و این دست من نیست ...

حالا اون با خودش فکر میکنه میتونه به نحو احسن با ارضای نیاز جنسیم دل منو به دست بیاره و از بقیه متمایز بشه...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت123




"من از تمام زمین تنها یک خیابان میخواهم

، از تمام آسمان یک باران و از تمام تو، یک دست که حلقه شود در دستان من!"

هدیه ای از آسمان برای روز تولدت رسید و دیدم هیچ چیز گلم راجز عشق لایق نیست.
تولدت..."

و

آرش دیگه نتونست ادامه بده چون اشکان کارت و از دستش قاپید.

آرش با اعتراض و خنده گفت:ای بابا! خب میذاشتی بقیه اشم بخونم دیگه

. تازه داشت قشنگ می شد.همین جوری پیش می رفتیم به ماچ و بوسه ام می رسیدا!!

اشکان درحالیکه کارت و توی جعبه میذاشت، با اخم غلیظی روی پیشونیش گفت: خفه


شو آرش. شاید یه چیزی بود که تو نباید می خوندی شاید بابا...

آرش لپ اشکان و کشید و گفت: ما چاکر پسرخاله با حیای اخمومونم هستیم!

و رو به جمع ادامه داد: خب کادوی بعدی ماله کی بود؟!

و دوباره شروع کرد به باز کردن کادوها.

آرش همه کادوها رو باز کرد و از قصد کادوی من و گذاشت برای آخر

به جعبه کادوی تنهای روی میز اشاره ای کرد و جدی گفت:شیدا جان احيانا این مال تونبود؟!

پوفی کشیدم و عصبی گفتم: چرا اتفاقا

آرش با لحن مسخره ای گفت:ای وای، خاکه عالم!

اصلا حواسم به تونبود. خیلی ببخشید

. می خواستم بزنم تو دهنش

بچه پررو میگه اصلا حواسم نبود

منم که گوشام مخملیه و باور می کنم!

آرش جعبه کادو رو از روی میز برداشت و بازش کرد

و ادکلن و بیرون آورد.رو به جمع گفت: ملت چه پولدارن ادکلن اصل می گیرن برای داداششون.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر