کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.4K videos
95 files
43.7K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت75 چایمونو توی سکوت خوردیم بعد از اینکه چایمونو خوردیم برگشتم.سمت مهشید بهش گفتم تونمیخوای شوهرکنی بابا دلم پوکید هرموقع تو شوهرکنی منم شوهرمیکنم اخه کدوم خری میاد منو بگیره همون خری که میاد منو میگیره و شروع کردیم به خندیدن بلند شدمو ظرف…
#پارت76
بابا از اسانسور خارج شد تازه مارو دید


مهشید گفت سلام اقای محمدی



سلام خوب هستین

ممنون، خب من دیگه میرم


حالا میموندید


ن.باید برم


از بغل اسانسور رفت کنار مهشید وارد اسانسور شدُ گفتم مواظب خودت باش به همه سلام.برسون


تو ام همینطور


در اسانسور رو بستم به طرف خونه رفتم



ساعت1 بود هنوز ناهار نذاشتم به سمت اشپزخونه رفتم از فریز کباب تابه ای دراوردم گذاشتم اب باشه.....


بعد از چهل دقیقه ای کارم تموم شد به سمت اتاق بابا رفتم


در اتاقشو زدم.باگفتن.بیا تو در اتاقشو باز کردم


ناهار اماده اس


خیلی خوب بکش تا بیام


درو بسمتمُ به سمت اشپزخونه رفتم....


غذا رو کشیدم یکی دو دقیقه بعد بابا اومد

همینکه خواستم از اشپزخونه برم بیرون


باصدای بابا وایسادم



تو ناهار نمیخوری



چرا ولی بعد شما



براچی بعد من برو غذا تو بکش بشین بخور



ولی شما گفته...

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت74 رمان پارادوکس تکونی خوردمو به خودم اومدم. هول گفتم : _ بله. ببخشید حواسم پرت شد. لبخند ارومی زد و گفت: _ کاری داشتید؟ بند کیفمو تو دستم فشار دادم و گفتم: _ برای کار اومدم. متعجب پرسید: _ کار؟ _ بله. پشت میزش نشست و بی تفاوت و بی توجه بهم درحالیکه…
#پارت76
رمان پارادوکس

پسره رو کرد به اون خانوم و گفت:
_ خانوم وحیدی، چک کنید ببینید درست گفتن یا نه.
اون خانوم که تازه فهمیدم فامیلیش وحیدیه دفتر تو دستشو چک کرد و با تعجب گفت:
_ اره. درست گفته.
لبخند رو لبم نشست و اعتماد به نفسم چند برابر شد. همین کافی بود بفهمم هرچند دانشگاه نرفتم ولی اطلاعاتم حتی از ادمایی که تو این کار هستن بیشتره. دوباره صدای پسره بلند شد:
_ از بین اینا راجب کدومشون اطلاعاتت بیشتره؟
دوباره نگاهی بهشون انداختمو گفتم:
_ هر کدوم که خواستید توضیح میدم.
یکی از کرم هارو به دستم داد و گفت:
_ راجب این هرچی میدونی بگو..
  بدون معطلی شروع کردم به توضیح دادن. این سوالا راحت از چیزی بود که تصورشو میکردم. تقریبا ده دقیقه داشتم توضیح میدادم که خانوم وحیدی دستشو اورد بالا.
_ کافیه عزیزم. عالی بود.
لبخند ارومی زدم و گفتم:
_ ممنونم.
سرشو به سمت اون پسر چرخوندی و گفت:
_ اقا توکلی،  فرم استخدام و به این خانوم بدید پر کنن. مطمئن بودم که خانوم جاوید شخص کار بلدی و معرفی میکنن.
اقای توکلی در جواب گفت:
_ نمیخواین صبر کنید مهندس شایگان بیان؟ یه وقت عصبانی نشن که بی اجازشون...
نزاشت که ادامه بده:
_ کاری که گفتمو بکن. اقای شایگان خودشون  به من گفتن اگه کسی اومد که کارش خوب بود استخدام کنم.
_ باشه. الان بهشون میدم.
بعد روشو سمت من کردو گفت:
_ بفرمایید اینجا.
@kdbanoiranii

#پارت77
رمان پارادوکس

کاغذیو جلوم گرفت و گفت :
_ این برگه رو پر کنید.
_ باشه.
از تو کیفم خودکارمو در اوردم مشغول پر کردن شدم. یه سری اطلاعات شخصی و ادرس محل زندگی. میزان تحصیلات خواست که بدون تردید نوشتم دیپلم. تموم که شد برگه رو بهش تحویل دادم. نگاهی  به برگه انداخت. یهو چشاش متعجب شد.  زل زد تو چشام و گفت:
_ مدرک تحصیلی دیپلم؟
سرد و یخی گفتم:
_ بله.
_ اما..
صدای وحیدی بلند شد:
_ چیزی شده اقای وکیلی؟
با پرویی نگاش میکردم. نگاه خیرمو که دید اخماشو کشید تو هم و گفت:
_ نه. ایشون استخدام شدن.
_ خوبه.
روشو چرخوند سمتمو گفت:
_عزیزم از فردا راس8 صبح اینجا باش.
اقای شایگان فعلا نیستن. وقتی بیان باهم اشناتون میکنم. حقوق مورد نظرتم ایشون اوکی میکنن
_ اقای شایگان کی هستن؟
لبخند مهربونی زد و گفت:
_این شرکت مال ایشونه.
_ اهان. اگه کاری ندارید من با اجازتون برم.
_ نه کاری ندارم. فردا فراموش نکن.
_ بله حتما. خداحافظ.
و بی توجه به اخمای درهم وکیلی از در زدم بیرون. امیدوار بودم اینجا از پس همه چی بربیام.

@kadbanoiranii


#پارت78
رمان پارادوکس

سوار ماشین شدمو حرکت کردم. پروانه بهم گفت که برم دنبالش. با اینکه خیلی برام سخت بود که به اون محله برگردم اما چاره ای نبود. نمیخواستم ضعف به خودم راه بدم. تمام این سه سال و سعی کردم قوی باشم و نزارم هیچ چیزی اذیتم کنه. نزدیک اژانس بودم. قلبم محکم میکوبید و سعی میکردم قوی باشم. بعد پشت سر گزاشتن یه حس مزخرف بالاخره به اژانس رسیدمو زل زدم به ورودیش. اینجا همون جایی بود که باعث شد تمام رویاهام ویران بشه. دست از نگاه کردن برداشتم و گوشیمو از تو کیفم در اوردم. انگشتم شماره پروانه رو لمس کرد. به دو بوق نکشید که جواب داد:
_ جااااانم هانی.
در حالیکه از مدل حرف زدنش خندم گرفته بود گفتم:
_هانی و زهرمار. چقدر بگم اینجوری لوس حرف نزن.
بدون توجه به من گفت:
_ اوا ناناس؟ چرا انقدر خشنی؟ نمیگی روحیم خراب میشه؟ اونوقت تو جواب مامانجونمووو میدی؟
ریز شروع کردم به خندیدن و گفتم:
_ کم زبون بریز بچه. بیا بیرون دم در منتظرتم.
یهو جدی گفت:
_ عه؟ اومدی؟ وایسا الان میام.
و بعد بدون خداحافظی قطع کرد.
با خنده سرمو به حالت تاسف تکون دادمو منتظر شدم. هنوز یه دقیقه نشده بود که از در زد بیرون و تو ماشین. با جیغ گفت:
_ چطور مطوری جیگر؟
چپ چپ نگاش کردم که حالت ترسیده ای به خودش گرفت و گفت:
_ غلط

@kadbanoiranii
#پارت76



من با تو فهمیدم زندگی شیرینه
تو تموم حرفات به دلم میشینه

"عاشقت شدم -عماد طالب زاده"

تو طول آهنگ،

اشکان با دستاش روی فرمون ضرب گرفته بود و آهنگ و زمزمه می کرد.

وقتیم که آهنگ تموم شد، یه نگاه عاشقونه به سارا انداخت.

آرزو با خنده رو به سارا گفت:دیدی گفتم خبریه؟!

از آهنگشم معلومه که امشب کارت ساخته اس

!
اشکان شیطون گفت: چیه؟!خودت حسودیت میشه کسی و نداری براش آهنگ عاشقونه بخونی؟!

آرزو آهی کشیدو با لحن مسخره ای گفت:دست رو دلم نذار که خونه!

اشکان و سارا خندیدن.

من رو به آرزو گفتم:خاک توسره شوهر ندیده ات !!!

ارزو با خنده گفت:دیگ به دیگ میگه

ماکروفر نه که تو خودت ۶-۵ تا شوور داری؟!


خواستم جوابش و بدم که با صدای اشکان دهنم بسته شد:

- برو بچز بریزید پایین که بستنی منتظره
و هممون باشوق وذوق از ماشین پیاده شدیم.

خیلی وقت بود که بستنی نخورده بودم !

روز بعد آرزو اومد دنبالم و باهم به دانشگاه رفتیم. طبق معمول با شوخی و خنده وارد کلاس

شدیم. خدارو هزار مرتبه شکر که با مسعود کلاس نداشتم

اهمون به واحدیم که باهاش داشتم، برای همه عمرم بس بود.

بعد از تموم شدن کلاس، مشغول جمع کردن وسیله هام بودم که قاروقور شکمم به راه شد!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر